< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدعلی ‌بهبهانی

1401/10/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الخمس/ارباح المكاسب /ادامه مساله 59؛ استدلال محقق خویی بر نظریه سوم

 

مقدمه

بحث‌ما، در نظریۀ سوم بود که اجمالاً بیان کردیم، حال استدلال آقای خویی را همراه با ایراد‌هایی که به‌آن داریم را هم بیان کنیم و وارد نظریۀ چهارم و پنجم شویم.

البته در نظریۀ چهارم و پنجم فرق‌های کوچکی وجود دارد، ما در نظریۀ چهارم اصلاحیه می‌زنیم و بعد سراغ نظریۀ ششم و هفتم خواهیم رفت. ما نظر ششم را قبول داریم که شیخ انصاری این نظر را مطرح کردند، و آقای بهجت هم نظر شیخ انصاری را داشتند و ما هم نظر شیخ انصاری را می‌پذیریم.

نظریۀ ششم مقداری از نظریۀ چهارم و پنجم راحت‌تر است، و از دیگر نظریات هم به‌نظر موسّع‌تر است، و علی‌الظاهر با قاعده مطابق‌تر است، علی‌الظاهر آن‌چه از لسان شارع می‌فهمیم و قواعد و ضوابط را به‌آن ضمیمه می‌کنیم این مسئله، مسئلۀ سختی نیست، از قواعد می‌توانیم بفهمیم شارع در مسئلۀ رأس المال ترخیص داده است همان‌طور که شیخ انصاری هم فرمودند.

اما نظریۀ سوم که نظر آقای خویی بود، و آقای صدر هم قیودی اضافه کرده بودند و هکذا آقای تبریزی هم قیدی اضافه کردند، اما کلاً روی مبنای آقای خویی جلو رفتند، که ما در سال چه‌مقدار مؤونه داریم، و چه‌مقدار خرج داریم؟ به همان مقدار که خرج داریم، مثلاً هشتاد میلیون خرج داریم- رأس المال هر‌مقداری که باشد فرق ندارد- به اندازۀ هشتاد میلیون که خرج ماست استثناء می‌شود و خمس ندارد، مثلا شما پانصد میلیون رأس المال دارید، هشتاد میلیون خمس ندارد، این نظر آقای خویی است که با قیوداتی دیگران هم همین نظر را داشتند.

استدلال محقق خویی بر نظریۀ سوم[1]

آقای خویی می‌فرمایند: این هشتاد میلیون خرج امسال شماست، هشتاد میلیون در دست دارید ( کار به مقدار زائد ندارم زائد را باید خمس داد)، این هشتاد میلیون را می‌توانیم در صندوق قرار دهیم و روزانه یک‌مقدار را برداریم، یا هفتگی برداریم. یک راه دیگر هم برای صرف این هشتاد میلیون وجود دارد، و آن راه این است که با این هشتاد میلیون ماشین خریداری کنی و کار کنی، این هشتاد میلیون که خرج امسال است خمس ندارد حال فرق ندارد در چه راهی صرف شود ( می‌خواهی در صندوق قرار دهی یا می‌خواهی با آن ماشین خریداری کنی و کار کنی فرق ندارد این هشتاد میلیون خمس ندارد)، حال وقتی با این هشتاد میلیون ماشین خریداری کردی و کار کردی، این‌همان هشتاد میلیون است که به شما دادند و مؤونۀ امسال است، حال یا در صندوق می‌گذارم یا شغل با آن درست می‌کنم همان حرفی که جلسۀ گذشته عرض کردم اقتصاد دان‌ها می‌زنند. چرخ خیاطی یا ماشین خریداری می‌کنم و با آن کار می‌کنم این خمس نخواهد داشت.

این فرمایش آقای خویی است. قائلین به نظریات قبل؛ مثلا در نظریۀ اول (اخراج خمس مطلقاً واجب است)، برخی از این اعلام نفی می‌کردند و می‌فرمودند مؤونه آن‌چیزی است که صرف شود، رأس المال به هیچ وجه صرف نمی‌شود، باید مصرف شود، دائرۀ مصرف را ذیق می‌گرفتند، در این مطلب آقای خویی هم قائل به مصرف هستند اما مصرف را توسعه دادند.

نکته:

ببینید دو نکته است و باید دقت شود، چون مؤونه آن‌چیزی است که باید صرف شود، آن بزرگواران می‌فرمودند: شما باید صرف کنی، اگر صرف نکردی و با آن چیزی خریداری کردی که باقی ماند، این مؤونه چون صرف نشده در حقیقت مؤونه نشده (چون مؤونه بایدصرف شود)، چون صرف نشده باید خمس آن را پرداخت کنی، این رأس المال به حساب می‌آید و مؤونه نشده چون صرف نشده. این مبنا را در جای دیگر هم پیاده کردند، خیلی کار ذیق می‌شود مثلاً در برخی موارد، در سهم سادات هم روی این مبنا پیش رفتند و می‌فرمایند: وقتی شما به سید می‌خواهید از سهم سادات بدهید، به اندازۀ خرج سال او می‌توانی بدهی، این مورد را مقید می‌کنند، حال خرج سال سید چیست؟ وقتی می‌خواهند تبیین کنند می‌گویند: اجارۀ خانۀ این شخص در حد شأن چه‌مقدار است مثلاً پنج میلیون تومان است، شصت میلیون بابت اجاره خانه سال می‌دهیم، ماهی پنج میلیون هم بابت خوراک می‌دهیم، و جمعاً می‌شود صدو بیست میلیون و بیشتر از این مقدار حق ندارید به سید بدهید، چنین می‌گویند که به اندازۀ مصرف سال باید سهم سادات را بدهید. وقتی می‌خواهند به سید کمک کنند مؤونه را منفعت خانه حساب می‌کنند. برخی خیلی ذیق می‌گیرند و اگر سید بخواهد خانه خریداری کند کمک نمی‌کنند، می‌گویند این مؤونه که باید صرف کند استفاده از خانه است، پولی که بابت اجاره می‌دهد را پرداخت می‌کنند، چون صرف می‌شود اما خود خانه را، حساب نمی‌کنند. حال در باب محاسبۀ خمس وقتی به این افراد مراجعه کنید و بگویید؛ این خانه مؤونۀ من است می‌گویند بله قبول داریم این خانه مؤونه است، پس اگر این خانه مؤونه است در باب سهم سادات هم باید مؤونه را بدهی تا خانه را تهیه کند، چطور در باب سهم سادات می‌گویید فقط منفعت خانه؟ در این باب سخت گیری می‌کنند البته شاید بگویند شأن این شخص نیست که خانه‌دار باشد در حالی که این غلط است، کسی در خانه‌ای سکونت دارد کسی می‌گوید شأن تو نیست خانه‌دار باشی و باید اجاره‌نشین باشی؟ بلکه خانه را مؤونه حساب می‌کنند، خانه را که صرف نمی‌کنید به معنای خوردن، بلکه منفعت آن را صرف می‌کنید. ببینید در یک‌مسئله ذیق می‌گیرند و در مسئلۀ دیگر موسّع می‌گیرند (درجایی که شخص خانه‌دار باشد)، تا به سهم سادات می‌رسد دوباره دائره را ذیق می‌کنند. دلیل این اشتباه این‌است که مؤونه را به معنای صرف کردن گرفتند صرف را هم به معنای خاص خودش گرفتند.

آقای خویی می‌فرمایند: صرف کردن به دو صورت است؛ صرف مؤونه این نیست که حتما آن را میل کنی، می‌توانی در صندوق قرار دهی و بعد میل کنی، می‌توانی با آن ماشین خریداری کنی و کار کنی، این مورد هم صرف مؤونه است، این مورد را مصداق صرف در مؤونه گرفتند، صرف مؤونه را توسعه دادند.

ما می‌گفتیم از اساس این کلمۀ صرف در مؤونه که شما می‌گویید را ما قبول نداریم، صرفِ مؤونه که نگفتند، بلکه گفتند مؤونه شود و مؤونه یعنی ثقلِ حیات، حال یا شما صرف را توسعه می‌دهید مثل کلام آقای خویی این هم خوب است و اشکال ندارد، منتهی ایراد‌هایی به ایشان داریم که عرض می‌کنیم. برخی از ایراد‌ات طبق مبنای خود ایشان است (به‌عنوان نقض)، برخی علی مبنای خودمان است. ایراد دو صورت دارد؛ می‌گوییم، طبق مبنای خود شما این حرف درست نیست. اما ایراد‌ات دیگر علی مبنای خودمان است.

پس آقای خویی آن صرفی که این آقایان می‌گفتند که باید مصرف شود و تمام شود، توسعه دادند صرف به این نیست که حتماً مصرف شود و تمام شود، صرف به این‌است که مثلاً با آن ماشین خریداری کنی، بعد از درآمد آن استفاده کنی این مورد را هم مصداق صرف گرفتند، در معنای صرف توسعه دادند ولی ما از اول عرض کردیم مؤونه به معنای ثقلِ حیات است.

تطبیق کلام محقق خویی:

قائل به تفصیل شدند بین این که رأس المال معادل مؤونۀ سال باشد و بین این‌که زائد بر مؤونۀ سال باشد، در صورتی که معادل مؤونۀ سال باشد خمس ندارد چون استثناء شده، و سزاوار نیست تأمّل در این‌که مؤونۀ سال استثناء شده نه مؤونۀ تمام عمر. پس اگر با رأس المال کار کرد یا به مقداری که برای مؤونۀ زندگی کافی است استفاده کرد، کما این‌که روزی یک دینار مصرف داشت سیصدو شصت دینار بدست آورد، و برای اعاشه رأس المال را نیاز دارد، جائز است که رأس المال را بدون تخمیس بگیرد، نظر به این‌که صرف رأس المال در مؤونه به دو وجه (صرف را توسعه دادند) ممکن است:

وجه اول: که قائلین به نظریات قبلی هم این را قبول دارند و آن این‌است که؛ رأس المال را در صندوق قرار می‌دهد و روزانه مقداری را خارج می‌کند.

وجه دوم: با آن ماشین خریداری می‌کند (وجه دوم را برخی قبول نداشتند اما آقای خویی می‌فرمایند: ما قبول داریم، و واقعاً درست است)، روزی یک دینار هم با ماشین کار کند، پول را هم دارد و فائده را صرف در مؤونه می‌کند، برخی تصور می‌کردند صرف یعنی حتماً عین صرف شود و مال ذاتاً از بین برود، تصور این اعلام این بود که صرف یعنی بخوری اما ایشان می‌فرمایند این درست نیست (که حرف حق هم با ایشان است اما باز ایراد‌اتی دارد)، صرف عین با صرف منافع فرق دارد، محتاجٌ الیه جامع بین این دو است، می‌تواند صرف عین کند و هم می‌تواند صرف منافع کند (با رأس المال چیزی بخرد تا منافع داشته باشد)، و اعاشه با هر یک از این دو امر حاصل می‌شود و مخیر بین این دو است و وجهی برای تعَیُّن اول نیست یعنی لازم نیست حتما در صندوق قرار دهد.

پس چاره‌ای نیست از تفصیل بین این‌که احتیاج به رأس المال دارد و رأس المال دیگری هم ندارد به‌گونه‌ای که اعاشه روزانه او متوقف بر صرف عین این مال است یا متوقف به صرف منفعت این مال است در این صورت خمس ندارد، و بین این‌که بیشتر از مقدار مؤونۀ سال باشد که در این صورت خمس دارد، «ضرورة عدم كون مطلق رأس المال بلغ ما بلغ كعشرة آلاف مثلاً من مؤونة هذه السنة» این دیگر مؤونه سال نیست، به مقدار مؤونۀ سال اجازه داری از رأس المال استفاده کنی، و دانستی آن‌چه که استثناء شده مؤونۀ سال است نه غیر آن.

ایرادات نظریۀ سوم

ایراد اول: ایراد استاد بر نظریۀ سوم

ببینیدآقای خویی مؤونۀ سال را مصارف زندگی حساب کرده گوشت، پنیر، اجاره خانه و غیر این‌موارد را حساب کرده، بعد از حساب کردن سیصد و شصت دینار شده و بعد این سیصد و شصت دینار که مؤونه است فقط به این صورت صرف کن، صرف اعم است این نظر ایشان است.

ما بعد این را می‌گوییم: خیلی از اعلام هم این را فرمودند: مؤونه را فقط این مواردی که هزینه می‌کنی حساب نکن، چطور در این‌مورد می‌گویید منفعت خانه، من خانه نیاز دارم، به منافع نیاز دارم یعنی باید از خانه انتفاع ببری، این مورد را فقط مؤونه حساب نکن، گاهی برای زندگی به ماشین و خانه نیاز دارم، که از منافع آن استفاده کنم، و سرمایه هم می‌خواهم که از منافع آن استفاده کنم یعنی سرمایه را هم در کنار خانه قرار بده، خانۀ شما ممکن است پنج میلیارد قیمت داشته باشد، شما اجاره را جزء مؤونه حساب نکن، کل خانه را بگو مؤونه است، نه فقط منافع، منافع را نمی‌خواهد حساب کنی، کل این خانه مؤونه می‌شود، چون شما به این منفعت (اسکان در خانه) نیاز داری، خود خانه مؤونه می‌شود، البته در فرضی که در شأن باشد، در شأن باشد کل این خانه مؤونه می‌شود، از منافع استفاده می‌کنی. در ماشین هم، چنین‌است خود این ماشین مؤونه می‌شود، نه این که این ماشین را مؤونه حساب نکردی بلکه گفتی این پول مؤونه است و با این پول ماشین می‌خرم، خیر خود این ماشین مؤونۀ شما بود، ایراد کار این‌است، خود ماشین مؤونه است، چرا در مؤونه که حساب می‌کردی برخی موارد را به‌عنوان خرج زندگی حساب کردی، گفتی سیصد و شصت دینار شد، آیا این سیصد و شصت دینار مؤونۀ شماست؟ خانه مؤونۀ شما نیست؟ خانه لازم زندگی شما نیست؟ شأن شما این نیست که خانه داشته باشی؟ می‌گوید بله اما خانه که دیگر سیصد و شصت دینار نیست، بلکه باید صد هزار دینار خرج کنی، تا خانه داشته باشی پس شما صد هزار دینار مؤونه داری، اگر امسال توانستی تهیه کنی و صد هزار دینار به‌دست آوردی با آن خانه بخر، این مؤونه می‌شود، نفس خانه مؤونۀ شماست.

بنابراین وقتی نفس‌خانه مؤونه شماست و نیاز زندگی شماست و لو پول آن را نداشته باشی، اصلاً مطلب دیگری را می‌خواهم عرض کنم شما رأس المال را به این صورت حساب کردید، اگر کسی خانه ندارد، چرا بگوید خرج زندگی من سیصد و شصت دینار است؟ بلکه خانه را هم اضافه کند و از رأس المال کسر کند، مگر خانه مؤونه نیست؟ مگر شأن من نیست که خانه داشته باشم؟ شأن من این بوده که خانه داشته باشم چرا مثلاً هشتاد میلیون را بگویم مؤونۀ زندگی من است، بلکه شأن من این‌است که خانۀ دو میلیاردی داشته باشم پس دو میلیاردو هشتاد میلیون مؤونه من می‌شود، اگر راس المال داشتی تا دو میلیاردو هشتاد میلیون بگو اندازۀ این مبلغ خمس ندارد، چون مؤونۀ شماست. در برخی‌موارد در مؤونه اشتباه می‌کنیم، مخارج زندگی را حساب می‌کنیم اما خانه را حساب نمی‌کنیم، این خانه هم جزءِ مؤونۀ زندگی من است، پس چرا در رأس المال فقط هشتاد میلیون را استثناء می‌کنید؟ چرا در رأس المال فقط سیصدو شصت دینار خرج سال را استثناء می‌کنید؟ یکی از مؤونه‌های زندگی این است که خانۀ در حد شأن داشته باشم اگر سه میلیارد دست من آمد دو میلیارد برای خانه خمس ندارد، حال نمی‌خواهم خانه را بخرم بلکه می‌خواهم تبدیل به رأس المال کنم.

پس وقتی مؤونه را حساب می‌کنی خود خانه را هم می‌توانی حساب کنی، واقعیت این‌است که خود این موارد مؤونۀ زندگی ما می‌شود.

حال ایراد‌اتی که ما به آقای خویی داریم بر مبنای خود ایشان است نه بر این مبنا، فعلاً می‌گوییم بر مبنای خود شما که می‌گویید من هشتاد میلیون دارم و به‌آن خمس تعلق نمی‌گیرد، یا سیصد و شصت دینار که خرج سال است می‌گویید خمس ندارد و می‌گویید می‌توانم یا با آن ماشین بخرم یا در صندوق قرار دهم، به این ترتیب بیان کردید. ما می‌گوییم این سیصدو شصت دینار که هنوز صرف در مؤونه نکردی، هنوز مؤونه نشده بود (مؤونه این‌است که صرف شود)، پس این‌مورد را نمی‌توانی بگویی فعلا مؤونه است و خمس به آن تعلق نمی‌گیرد، باید دید تا آخر سال خرج در مؤونه می‌شود یا خیر، این هشتاد میلیون را رأس المالی قرار دادی که منفعت داشت، آن منافع شما هم فائده بود، پس شما هشتاد میلیون داشتی و به‌عنوان رأس المال کنار گذاشتی و از آن هشتاد میلیون منفعت استفاده کردی ( یا به قول آقای خویی سیصد و شصت دینار منفعت استفاده کردی)، این موارد فوائد شما شد، وقتی شارع آخر سال مؤونه را استثناء می‌کند می‌فرماید شما این سیصدو شصت دیناری که از سرمایه به‌دست آوردی، مؤونه شد و من این‌موارد را استثناء می‌کنم «الخمس بعد المؤونة»، این مؤونه‌ای بود که شما صرف کردی، وقتی این را صرف کردی دیگری را نمی‌توانی بگویی مؤونه است، دو استثناء مؤونه نداریم، به عبارت دیگر شما گفتی سیصد و شصت دینار مؤونۀ زندگی من است، سیصد و شصت دینار را از درآمد سرمایه یا ماشین استثناء کردی، و گفتی این مؤونه شد و خمس ندارد، دیگر آن ماشین را نمی‌توانی جزءِ مؤونه حساب کنی، دوبار نمی‌توانی استثناء کنی، چون فرض این‌است این هشتاد میلیون صرف نشده بود که خمس به آن تعلق نگیرد، هنوز آخر سال نشده که بگویی این هشتاد میلیون مؤونه است، این هشتاد میلیون معادل مؤونۀ شما بود، نه خود مؤونۀ شما، هنوز که صرف نشده، شما وقتی به آن ماشین خریدی، از درآمد آن استفاده کردی، این درآمد مؤونه شد، این را به‌عنوان مؤونه صرف کردی استثناء شد، دیگر نمی‌توانی ماشین را استثناء کنی، و دیگر نمی‌توانی مؤونه حساب کنی.

اگر سیصد و شصت دینار را در صندوق قرار می‌دادی، طبق مبنای آقای خویی سؤال من این‌است: سیصد و شصت دینار معادل خرج سال دست من آمد سود بردم و فائده به‌دست آوردم، این را در صندوق قرار می‌دهم، تا در صندوق به‌عنوان مؤونۀ سال گذاشتم آیا دیگر خمس به آن تعلق نمی‌گیرد؟ یعنی مؤونه شد؟ نمی‌گویید مؤونه شد، شاید شخص دیگری متکفّل خرج شما شد و به همۀ این‌ها خمس تعلق بگیرد، تا آخر سال هنوز خمس تعلق نگرفته، هر مقدار را خرج در مؤونه کردی رفت و خمس ندارد، شارع فرموده: «الخمس بعد المؤونة» اما اگر خرج در مؤونه نشد به همان سیصد و شصت دینار هم خمس تعلق می‌گیرد، چون هنوز مؤونه نشده است، شما این مال را نگهداری کردید که مؤونه بشود اما هنوز که مؤونه نشده، پس وقتی با آن ماشین هم خریداری کردی هنوز مؤونه نشده در‌حالی که باید مؤونه شود، شما وقتی حساب کردی چطور حساب کردی که سیصد و شصت دینار شد، یا ما گفتیم هشتاد میلیون، چطور هشتاد میلیون را به‌دست آوردی؟ گفتی ماهی پنج میلیون تومان خرج من است، این هارا با هم حساب کردی و گفتی هشتاد میلیون، هنوز تا پول را در این مخارج خرج نکردی، این پول که فائده است خمس به آن تعلق گرفته اما علی وجه تزلزل است، ملکیت صاحب الخمس در این سیصد و شصت دیناری که در صندوق گذاشتی تزلزلی است، هر زمان در مؤونه صرف شد خمس می‌رود شارع فرموده بود هر زمان در مؤونه صرف شد خمس می‌رود، و الّا شارع علی نحو تزلزل ملکیت داشت.

پس آقای خویی طبق مبنای خود شما (که ما قبول نداریم)، روی این ماشینی که خریداری شده ملکیت تزلزلی است، ملکیت صاحب الخمس روی آن است، هر مقدار که در مؤونه صرف کردی خمس ندارد، حال خود ماشین را در مؤونه صرف کردی یا فوائد ماشین را؟ فائده‌ای که به‌دست آوردم را خرج در مؤونه کردم پس این مورد استثناء می‌شود، پس چرا ماشین را استثناء می‌کنید؟ طبق مبنای خود شما این مطلب جور در نمی‌آید، این تطبیقی که شما دربارۀ رأس المال کردید روی مبنای اصلی خودتان جور در نمی‌آید، چون ملکیت تزلزلی هست ملکیت صاحب الخمس علی نحو تزلزل روی این سیصد و شصت دیناری که در صندوق قرار دادی بود، تا گفتی این معادل مؤونۀ مصرف سال است که مؤونه نمی‌شود، این معادل مؤونۀ مصرفی سال شماست چه در صندوق قرار دهی چه ماشین بخری، وقتی در صندوق گذاشتی آیا شما می‌گفتید مؤونه شد؟ قائل نبودید که مؤونه شده، وقتی هم که ماشین خریدی نمی‌توانی بگویی مؤونه شد.

طبق مبنای ایشان می‌گوییم آقای خویی توسعه را متوجه شدیم، (می‌خواهیم ببینیم این توسعه طبق مبنای ایشان درست است یا خیر؟) اما این توسعه طبق مبنای خود شما غلط است، چون طبق مبنای شما سیصد و شصت دیناری که در صندوق گذاشتم، قطعی فتوای شما این‌است که خمس به آن تعلق می‌گیرد، شما قائل نیستند که وقتی در صندوق گذاشتی و کم کم مصرف کردی دیگر مصرف شد و خمس ندارد، صرف به‌این نیست که در صندوق قرار دهی، وقتی صرف به‌این باشد که در صندوق قرار دهید اشتباه است که تطبیق کردین و گفتین اگر با آن ماشین هم بخری صرف شده، در حالی که در مؤونه صرف نشده، پس ما این توسعه‌ای که در صرف دادین طبق مبنای خود شما قبول نداریم.

به آقای تبریزی و آقای صدر هم همین ایراد را می‌گیریم. طبق مبنای خود شما این را در صندوق قرار دادی صرف در مؤونه نشده، شما الان که می‌خواهید توسعه بدهید در بیان شما یک اشتباهی در تطبیق رخ داد، شما فرمودید: این را بخوای صرف کنی می‌توانی در صندوق قرار دهی یا ماشین خریداری کنی، آیا وقتی در صندوق گذاشتم صرف شد؟ صرف نشده وقتی این پول را کم کم از صندوق بیرون می‌آورم و در زندگی خرج می‌کنم صرف شده، ماشین هم خریدم صرف نشده با این ماشین کار کردم و کم کم فائده به‌دست آوردم، این فائده را تا خرج کردم شد مؤونه، این مورد صرف شدن است (این به فتوای خود این اعلام است). پس این تطبیقی که در رأس المال دادین طبق مبنای خودتان سازگاری ندارد. در تطبیق و مبنای خودتان خلط پیش آمده.

پس بنابراین شما طبق فتواء، مؤونۀ مصروفه را فائده‌ای که از ماشین به‌دست آمده حساب می‌کنید، به همان دلیلی که عرض کردم به فتوای شما اگر سیصد و شصت دینار را در صندوق قرار می‌دادم صرف در مؤونه نشده بود معادلِ «ما یصرفه فی مؤونة سنة» بود، اما هنوز در مؤونه صرف نشده بود و ملکیت متزلزل صاحب الخمس روی آن بود، تا یک دینار را صرف در زندگی می‌کردم این را صرف حساب می‌کردین، در ماشین هم، چنین است طبق مبنای شما مسئله به این صورت است اما طبق مبنای ما خیر، ما می‌گوییم اگر ماشین خریدی و به ماشین در حد شأن احتیاج داشته باشی خمس ندارد.

نکته:

این مطلب را می‌گوییم اما در اقوال بعدی کامل بیان می‌کنیم؛ در گذشته هم عرض کردیم، شاید شأن شخصی زیاد بالا نباشد بگوید جای خواب داشته باشم کافی است چه مال خودم باشد یا نباشد، این مؤونۀ اول زندگی هم هست شأن بالایی هم ندارد، به این شخص همین که پول اجاره خانه را بدهی می‌گویی مؤونه را به او دادم، اما شخصی شأن او بالاتر است، باید خانه داشته باشد به این شخص بگویی شما روز‌ها کار کن بنّایی کن خرج زندگی را در بیاور، می‌گوید شأن من نیست که بنّایی کنم.

ببینید در شأن دو نکته وجود دارد: یک شأن که چه‌مقدار پول باید خرج زندگی کنم، مثلا کسی می‌گوید شما با ماهی بیست میلیون تومان هم زندگی را می‌چرخانی و حوائج روزانه را برطرف می‌کنی، می‌گوید بله اما شأن من نیست، می‌توانم نان خالی هم بخورم اما شأن من نیست، من باید هشتاد میلیون در حد شأن خودم خرج کنم، ببینید شأن‌ ‌ها متفاوت است.

نکته‌ای را خدمت شما عرض کنم: در شغل هم به‌این ترتیب است، در شغل هم شان شخص باید ملاحظه شود، بنّایی هم می‌تواند کند اما می‌گوید شأن من نیست، شأن من این نیست که این‌گونه زندگی کنم، من باید تاجر باشم، تاجر باشم شأن من این است که یک میلیارد داشته باشم (خیلی از اعلام روی این مطلب تأکید می‌کنند)، شأن این شخص این‌است که باید به اندازۀ یک میلیارد رأس المال داشته باشد، اگر کمتر داشته باشد بی‌اعتبار است، به‌عنوان یک تاجر خود این سرمایه شأن است، بله شخصی می‌تواند تاجر باشد اما سرمایه نداشته باشد جنس را از مغازه بگیرد و کنار خیابان بفروشد بله این هم می‌شود اما شأن او نیست، این شخص باید رأس المالی داشته باشد و الّا برای او نقص و عیب است، مثل شخصی که می‌توانست در خانۀ اجاره‌ای زندگی کند، اما شأن او این‌است که خانه داشته باشد، این تاجر هم شأن او این است که پولی را به‌عنوان سرمایه داشته باشد، که بتواند زندگی خود را بچرخاند، شأن او این است که یک میلیارد داشته باشد، شأن او این است که تاجر باشد شأن او این نیست که برود کار کند یا بنّایی کند، این کار هم حلال است چه بسا فضلیت آن از این تجارت بیشتر باشد ولیکن شأن او این‌است که تاجر باشد، و تاجر هم که بود شأن او این‌است که یک میلیارد را داشته باشد نه این‌که از دیگران بخرد و بفروشد، این شخص را مثلاً می‌گویند یک میلیارد را دارد، خیلی از اعلام (که در آینده می‌آید) مثل آقای حکیم می‌فرمایند: این شخص باید این یک میلیارد را داشته باشد و مؤونۀ او حساب می‌شود، نه از باب این‌که معادل بگیرد با مؤونه گوشت و خوراک و غیره (همان‌طور که آقای خویی چنین فرمودند)، خیر اصلاً این شخص این یک میلیارد را باید داشته باشد مثل خانه‌ای که باید داشته باشد، و الّا سوار ماشین کرایه‌ای هم می‌تواند شود، در خانۀ کرایه‌ای هم می‌تواند زندگی کند اما این در حد شأن او نیست، شأن او این‌است که خانه راداشته باشد و شأن او این‌است که این پول را داشته باشد، شأن او این‌است که تاجر باشد، تاجری نباشد که از دیگری امانت بگیرد و بفروشد بعد پول شخص را پرداخت کند، این شأن او نیست، شأن او این است که این سرمایه را داشته باشد این سرمایه مؤونۀ او می‌شود. برخی از اعلام از جمله شیخ انصاری به این مطلب قائل هستند.

خلاصه لازمۀ کلام محقق خویی این‌است که دو استثناء داشته باشیم:

اول: استثناء رأس المال قبل از حصول ربح، زیرا برای مؤونۀ زندگی به‌آن احتیاج دارد.

دوم: استثناءِ فائده‌ای که از رأس المال به‌دست آورده.

ایراد دوم: از سید خلخالی

آقای خویی صرف را توسعه دادند، حال آقای خلخالی ایراد حلی می‌گیرند (که ما این ایراد را قبول نداریم اما روی مبنای خودشان این ایراد را می‌گیرند).

مؤونه آن چیزی است که صرفِ در معیشت شود، و این که شما از یک مالی سود ببری استرباح کردی و سرمایه قرار دادی، این (فائده) ابقاء سرمایه به بدلی «أصلح و أنفع» است، پس اگر ماشین را به سیصد و شصت دینار-همان مثالی که آقای خویی زدند- خریدی این صرف در معیشت نیست، بلکه ابقاء کردی با کیفیتی بالاتر، رفتی با آن ماشین خریدی، این را صرف در مؤونه نمی‌گویند (نقض این عنوان را عرض کردم، اگر در صندوق قرار دهی، خود آقای خویی هم نفرموده که این صرف در مؤونه شده، اصل مبنای آقای خویی موقع تطبیق، اشتباه تطبیق داده شده، اسم این‌مورد را صرف گذاشتند بعد توسعه دادند یعنی مبنای ایشان این نبود، گفتند به‌جای این‌که در صندوق قرار دهی با آن ماشین خریداری کن، ما می‌گوییم در صندوق گذاشتی صرف نشده ماشین هم خریداری کردی باز صرف نشده آن یک دینار‌هایی که در زندگی خرج می‌کردی صرف است، حال فرق ندارد یک دینار را از صندوق برداری یا از منافع ماشین که به‌دست آوردی خرج کنی این یک دینار مؤونه می‌شود، طبق مبنای شما خود ماشین مؤونه نیست اگر حرف ما را زدید درست است، اگر نزدید خمس ماشین را هم باید پرداخت کنید فتوای اصلی شما با تطبیقی که در باب راس المال دادید جور در نمی‌آید پس خمس ماشین را هم باید پرداخت کنید چون وقتی پول را در صندوق گذاشتین خمس به‌آن تعلق گرفته بود، هنوز صرف در مؤونه هم نشده بود، ماشینی هم که خریدی هنوز صرف در مؤونه نشده، سید خلخالی هم این مطلب را می‌گویند می‌فرمایند) صرف در مؤونه نشده بلکه تبدیل به بدل اصلح و انفع کردی، این چطور مؤونه‌ای شد که صرف در معیشت می‌شود؟

«و لا يقاس الاسترباح بالانتفاع بالأعيان المصروفة في المؤونة مباشرة» می‌فرمایند: این استرباح به انتفاع را (یعنی همان رأس المال قرار دادن و از آن منتفع شدن. استرباح یعنی همان ماشینی که از آن انتفاع می‌برید)، این مورد را قیاس نکنید به اعیانی که مباشرتاً در مؤونه صرف می‌شود؛ مثل بقره و اغنام که از شیر آن نفع می‌برید یا شجره‌ای که از ثمر آن نفع می‌برید، این‌موارد عرفاً صرف در مؤونه است. ایشان این موارد را صرف در مؤونه گرفتند، بعد می‌فرمایند به خلاف استرباح، این کلام ایشان خیلی غلط است، شما اگر شیر می‌خواستی یک وقت از در مغازه خریدی اما یک وقت گاو خریدی و از شیر آن بهره بردی، ایشان می‌فرماید: این گاو مؤونۀ شماست، خریدی که از شیر آن استفاده کنی، بعد می‌فرماید این قضیۀ رأس المال را با آن خلط نکن.

چگونه خلط نکنم؟ همان‌طور که شما به آقای خویی ایراد گرفتید و گفتید طبق مبنای شما مؤونه نیست این ایراد به مبنای شما هم وارد است، چه فرقی با بقره دارد؟ چه فرقی با خانه دارد؟ چطور خانه در شأن شما بود که داشته باشی و از منفعت آن استفاده کنی، گاو را می‌خری که از شیر آن استفاده کنی، گاو مؤونه است حالا یک رأس المال دیگری باشد و از منفعت آن استفاده کنی، چرا به این‌مورد مؤونه نمی‌گویید؟ چرا در آن‌مورد نمی‌گویی من در بقره صرف کردم به بقره خمس می‌گیرد؟ به شیر خمس نمی‌گیرد چون صرف کردم گوشت گاو را که استفاده نکردم، این حرف را در این‌مورد هم باید بزنید.

پس معلوم می‌شود حرف آقای خویی که ایراد دارد حرف شما هم ایراد دارد.

در ادامه می‌فرمایند: «فإن هذا من الصرف في المؤونة عرفاً، بخلاف الاسترباح فإنه تحصيل لما يصرفه في المؤونة و ليس هو من الصرف فيها بوجه» آن سرمایه‌ را تحصیل می‌کند که در مؤونه استفاده کند، خودش که صرف در مؤونه نیست، «فمجرد الحاجة إلى الجامع بين صرف نفس رأس المال و صرف أرباحه في الإعاشة لا يوجب صدق المؤونة على الجميع.» ببینید طبق مبنای آقای خویی بله صدق مؤونه نمی‌کند، طبق مبنای شما هم صدق نمی‌کند، در مورد گاو هم نبایدچنین می‌گفتید، طبق مبنایی که خود شما دارید چرا می‌گویید این گاو مؤونۀ زندگی شماست؟ گاو را نگو خانه را هم نگو، شما که می‌گویی صرف شده شما شیر را صرف کردی، گاو را که صرف نکردی، پس خمس گاو را هم باید بدهی، اگر خواستید خمس گاو و خانه را ندهید، خمس ماشینی که برای استفاده خریده بودید را هم ندهید (نگفتید من می‌روم کرایه می‌کنم)، خمس رأس المال را هم نباید بدهید، این هم پولی است که کنار گذاشتید تا با آن درآمد به‌دست بیاوری، شما می‌گویید عرفا گاو هست خانه نیست، دو مورد مثل هم می‌باشد، در دو مورد شأن شما ملاک است، شارع مؤونه را فرموده، اگر این مورد را هم عرف مؤونه حساب کرد و گفت باید سرمایه داشته باشی تا زندگی را بچرخاند آن مقدار از سرمایه مؤونه می‌شود. [2]

ایراد استاد به کلام سید خلخالی

در مؤونه صرف در سال معتبر نیست، بلکه آن‌چه که معتبر است احتیاج به آن است و لو در سنین متعدد باشد.

 


[2] قال السيد محمود الهاشمي الشاهرودي.: منع صدق المئونة على الصرف التسبيبي، فانه ليس صرفا استهلاكيا لنفس المال بل صرف و استهلاك لارباحه و ريعه عقلا و عرفا، و ما ذكر من انه يحتاج الى الجامع بين صرف الثلاثمائة دينار بنفسه أو الاتجار به و صرف ربحه - المساوي لذلك المقدار بحسب الفرض - يدفعه انّ‌ هذا من الجامع بين الاقل و الاكثر، و هو غير معقول في نفسه، فانّ‌ ما هو مئونته و يحتاج إليه في الصورة الثانية هي الارباح الثلاثمائة لا رأس المال الثلاثمائة مع ارباحه الذي يكون مجموعها ستّمائة، فهو يحتاج الى جامع ثلاثمائة دينار لمئونته الصادق في الحالة الاولى على اصل المال و في الحالة الثانية على ارباحه لا اصله، و هذا واضح. بحوث في الفقه (الخمس)، ج2، ص228

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo