< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدعلی ‌بهبهانی

1401/12/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الخمس/ارباح المكاسب /فروعات فقهی مساله59؛ ادامه فرع نهم؛ سوال27ام

 

فروعات فقهی

فرع نهم: آلات کسب

مسئلۀ بیست و هفتم

در فرع آلات کسب بودیم. به یک مسئله‌ای رسیدیم که از آقای گلپایگانی پرسیدند در مورد چاه و موتور چاه، حکم این دو چیست؟ سوال این است: شخصى است كه قناة آبش خشک شده و براى شدّت احتياج به آب، چاه عميق زده و در ضمن، داراى حساب سال هم هست. آيا اين چاه كه به وسيلۀ موتور يا غير موتور، آب مى‌دهد، جز سرمايه، محسوب است يا از مؤونۀ سال است؟ و اگر جزء سرمايه باشد بايد روز خريد را حساب كند يا روز سال را؟

جواب سید گلپایگانی

جزء سرمايه محسوب می‌شود و بايد خمس قيمت سر سال را بدهد. همیشه این را باید به‌خاطر داشته باشیم که در موارد دیگر هم می‌آید قیمت را باید همیشه قیمت سر سال بگیریم، امّا این‌که ایشان فرمودند: این از رأس‌المال است، در مورد این باید بحث کنیم.[1]

تحقیق در جواب

در این‌جا دو مسئله است هم چاه و موتور چاه، چون این چاه است و یک‌مورد تجهیزات چاه است که موتور است:

مسئلۀ اول:

امّا چاه که سه فرض دارد:

فرض اول:

چاه بستگی دارد به این‌که وقتی این چاه را کنده به چه نیت کنده؟ یکی این‌که برخی چاه را می‌زنند و می‌گویند: من چاه عمیق را می‌زنم الان از این‌که زمین را آبیاری کند استفاده می‌کنم، فعلاً قنات خشک شده بعد این را می‌فروشم کأنّه می‌خواهد از این چاهی که زده استفاده کند و بفروشد، یعنی مثل مال‌التجاره می‌خواهد از چاه استفاده کند و در خود زدن چاه سود ببرد و بفروشد، مثل دلالی که خرید و فروش چاه می‌کند، الان گاهی یک میلیارد گاهی دو میلیارد قیمت دارد برخی هم شاید قیمتش بییشتر باشد بستگی دارد به این‌که چه‌مقدار آب داشته باشد (الان مثلاً اجاره می‌دهند بیست دقیقه در هفته صد و پنجاه میلیون)، این چاه عمیق را زده عین آن شخصی که خریداری می‌کند که بفروشد این هم زده تا بفروشد، می‌گوید می‌زنم الان مشکل خشکی قنات است زمین را آب می‌دهم و بعد می‌فروشم، اگر این قصد را داشته باشد چاه مال‌التجارۀ او است و این‌جا حرف آقای گلپایگانی درست است و این به حکم رأس‌المال است.

فرض دوم:

این است که چاه را زده تا زمین را سیراب کند و در ضمن چاه عمیق زده، خودش که به اندازۀ چاه عمیق آب نیاز نداشته می‌خواسته بعد هم با این چاه کسب کند و آب را بفروشد نمی‌خواهد چاه را بفروشد، می‌خواهد آب چاه را بفروشد یعنی با این چاه کسب کند، اگر این قصد را داشته یعنی کأنّه این هم مثل مال‌التجاره قرار داده و می‌خواهد از درآمد این چاه استفاده کند. این هم مثل رأس‌المال می‌شود در هر دو فرض این چاه برای شخص رأس‌المال و سرمایه برای او هست. این را سرمایه کرده مثل کسی که یک پولی دست شخص دیگر می‌دهد تا با آن کار کند می‌گوید: به جای این‌که پول دست شخص دیگر بدهم تا با آن کار کند چاه عمیق می‌کَنم یا چاه را می‌فروشم یا مثل فرض دوم، آب چاه را می‌فروشم، سرمایۀ کار این شخص است، این رأس‌المال است بنابراین اگر به چاه عمیق احتیاج نداشت امّا چون با آن تجارت می‌کند و مثل مال‌التجاره است، اگر این پانصد میلیون بود و الان پنج میلیارد شده باید خمس ارتفاع قیمت را هم بدهد چون رأس‌المال است.

فرض سوم:

این چاه را برای تجارتِ خرید و فروشی یا آب بخواهد بفروشد نزده است این چاه را زده قصدش این است که زمین خودش را آب دهد، آن چیزی که با آن قصد تجارت دارد همین عائدات زمین است این محصولی که تولید می‌کند با این خرید و فروش می‌کند، غرضش از چاه این نیست که با این چاه خرید و فروش کند فقط قصدش آب است.

شاید در این سوال هم بیشتر به مورد سوم بخورد، چون حرفی از این‌که چاه را بخواهد بفروشد یا این فروض مطرح نکرد یا بخواهد آب بفروشد مطرح نکرد بلکه گفت برای زمین، در این فرض این چاه مثل حکم آلات کسب است، چون می‌خواهد کسب کند نمی‌خواهد با خود چاه تجارت کند بلکه با محصولات زمین می‌خواهد تجارت کند، این چاه وسیله شده برای این‌که با محصولات زمین تجارت کند و آب را به زمین برساند، نه چاه را خرید و فروش می‌کند نه می‌خواهد آب را خرید و فروش کند، پس چاه برای او مال‌التجاره نیست اگر به این صورت باشد این آلات کسب است.

پس این‌که آقای گلپایگانی فرمودند: سرمایه است ما می‌گوییم این سه صورت دارد: در صورتی که با چاه بخواهد خرید وفروش کند بله حرف شما را قبول داریم و جزء سرمایه است، آن موردی که آب را خرید و فروش می‌کند در این مورد هم سرمایه است، سرمایه که شد سال به سال ارتفاع قیمت را باید خمس بدهد، اگر واقعاً با خود چاه می‌خواهد زندگی را بچرخاند درست است، امّا اگر نه قنات خشک شده و چاه را زده برای این‌که آب به زمین بدهد، کسبش خود چاه نیست بلکه کسبش محصولات زمین زراعی است، محصولات باغش است، پس خود چاه کسب نیست می‌شود وسیلۀ کسب و حکم آلات کسب را پیدا می‌کند نه حکم رأس‌المال. آلات کسب را همان سال اول اگر احتیاج به آن نداشته باشد خمس را می‌دهد، امّا سنوات بعدی دیگر ارتفاع قیمت خمس ندارد.

تطبیق: صورت اول: «أن یقصد من حفرها لیسقي أرضه فعلاً و بیعها بعداً» الان می‌خواهد فعلاً زمین را آب بدهد امّا بعداً بیع کند «حتّی یستفید من ثمنها، و کأنّ البئر عنده مال التجارة، هو یحفر البئر و یبیعها مثل الذي یشتري البئر و یبیعها» تا از ثمنش استفاده کند و چاه در این صورت مال‌التجاره می‌شود چاه را می‌زند و با آن بیع می‌کند مثل آن دلالی که چاه را خرید وفروش می‌کنند این شخص هم چاه را می‌زند و می‌فروشد، به این نیت زده که بعد بفروشد و درآمدی از راه فروش چاه داشته باشد «فهنا بحکم رأس المال» وقتی از رأس‌المال شد یعنی اگر محتاج به آن باشد به نظر ما خمس ندارد نه در ارتفاع قیمت آن، امّا اگر محتاج نبوده باشد ابتداءاً باید تخمیس کند و در ارتفاع قیمتش هم در سنوات آتیه خمس واجب است.

صورت دوم: حکمش مثل صورت اول است فقط این‌که قصد کرد از حفر چاه «لیسقي أرضه فعلاً و أن یکتسب بها ببیع المیاه» می‌خواهد آب این چاه را هم بفروشد، با آن اکتساب می‌کند امّا با خود چاه نه بلکه با آب چاه، باز هم مثل مال‌التجاره است و به حکم رأس‌المال است، و حرف آقای گلپایگانی را قبول داریم و در صورت قبلی حکمش را گفتیم.

امّا در صورت سوم: این است که قصد کند از حفر چاه برای این‌که زمین خودش را آب دهد و با محصولات زمین تجارت کند، این‌جا به حکم آلات کسب است چون کسبش خود چاه نیست بلکه کسبش محصولات زمین تجاری است «فإن کان محتاجاً إلیها فلا خمس فیها و لا في ارتفاع قیمتها» اگر محتاج به آن باشد نه خودش خمس دارد نه ارتفاع قیمتش خمس دارد، «و إن لم یکن محتاجاً إلیها فلابدّ من أن یخمّسها ابتداءً و لا خمس في ارتفاع قیمتها في السنوات الآتیة.» امّا اگر به آن محتاج نباشد فقط خمس را ابتداءاً باید بدهد امّا ارتفاع قیمتش در سنوات آتیه خمس ندارد در صورت اول و دوم ارتفاع قیمت خمس داشت امّا صورت سوم خمس ندارد. سال به سال لازم نیست خمس چاه را بدهد چون نمی‌خواهد با چاه اکتساب کند آن‌که کشاورز است نمی‌خواهد سال به سال خمس چاه را بدهد، امّا آن‌که چاه را سرمایۀ کار قرار داده هر چه سال به سال بخواهد خمس را حساب کند باید ببیند قیمت چاه چه‌مقدار افزایش پیدا کرده اگر بیشتر شده باید خمس بدهد.

مسئلۀ دوم:

امّا تجهیزاتی که مال چاه است، موتور پمپ: از آلات کسب است و حکمش هم حکم صورت سوم است.

مسائل گاهی خیلی تطبیق می‌خواهد یک مسئله است و چندین صورت دارد یک چاه است امّا باید ببینیم چه صورت‌هایی پیدا می‌کند، آن صورتی که بیشتر به این مسئله می‌خورد صورت سوم است صورت سوم حرف آقای گلپایگانی را قبول نداریم، این‌جا سرمایه نیست بلکه از آلات کسب است.

مسئلۀ بیست و هشتم

شخصی می‌خواهد تراکتور خریداری کند، گفته شده است به ماشينى كه مربوط به كسب و كار انسان است خمس تعلق مى‌گيرد و بايد خمس آن را بدهد در‌حالى كه اين فرد آن قدر (مفروض سوال این است که قدرت پرداخت ندارد) ندارد كه خمس آن ماشين يا تراكتور را بدهد و اگر بخواهد به نحو اقساط (دست‌گردان) هم بدهد كه به امرار معاش وى لطمه و صدمه وارد مى‌شود چه كار كند؟

جواب محقق بهجت

به آن ماشين يا تراكتور خمس تعلق نمى‌گيرد. [2]

تحقیق در جواب

ما می‌گوییم: همین جواب آقای بهجت درست است، البته می‌گوییم ماشین و تراکتور در فرض سوال که شخص قدرت ندارد از آلات کسب است، اگر برای معاش به این دو محتاج باشد خمس به‌آن تعلق پیدا نمی‌کند، فرقی هم نیست بین این‌که اداء خمس برای او حرجی باشد یا مشقت و صعوبت داشته باشد یا خیر اصلاً همین‌که به‌آن احتیاج داشته باشد خمس تعلق نمی‌گیرد. یک وقت توهم نشود که این چون قدرت ندارد به این خمس تعلق نمی‌گیرد، از این جهت نمی‌گوییم بلکه از باب این‌که به‌آن احتیاج دارد چیزی که احتیاج داشته باشد خمس ندارد، مثل سرمایه‌داری که به سرمایه برای زندگی در حد شأن احتیاج داشت اگر خمس می‌داد زندگی از حد شأن پایین‌تر می‌آمد همین قدر کافیست برای خمس ندادن و لو به حرج هم نیافتد، و لو با خمس دادن به مشقت و حرج نیافتد همین‌که به‌آن برای زندگی در حد شأن احتیاج داشته باشد کافیست برای این‌که بگوییم خمس ندارد. لذا این قید را آوردیم برای این‌که این مشکل برطرف شود.

شاگرد: اگر بگوییم خمس بر سرمایه واجب است و قدرت پرداخت ندارد باز هم جواب همین است؟

استاد: ما می‌گوییم اصلاً نوبت به قدرت نمی‌رسد، اگر می‌گفتیم خمس واجب است قدرت نداشت بله باز هم برخی از اعلام می‌گویند، وقتی حرجی شد خمس نده، اگر یادتان باشد در خمس رأس‌المال بحث خمس حقوق را هم عرض کردیم اگر کسی حقوق را قبل سال خمسی واریز کردند، تا قبل سال خمسی واریز کردند این شخص می‌گوید: من به مشقت میافتم من این پول را برای خرج ماه نیاز دارم، فردا سال خمسی من است دیروز حقوقم واریز شده، این شخص باید خمس بدهد؟ من به این پول نیاز دارم اگر کمتر نباشد من باید تا آخر ماه بکشانم شما می‌گویی تازه خمس بده معنیش این می‌شود که شش روز از ماه کم می‌آورم در این موارد می‌گویند: چون برای شما سخت است یا مشقت دارد و حرجی است نمی‌خواهد خمس بدهی، برخی از اعلام تصریح می‌کنند یادتان باشد در رأس المال هم ما گفتیم اگر هرکس احتیاج داشته باشد خمس رأس المال را ندهد، برخی می‌گفتند اگر خمس را بخواهد بدهد به حرج میافتد مثل آقای بروجردی در آن فرض می‌گفتند خمس واجب نیست ملاک را احتیاج نمی‌گرفتند می‌گفتند: ملاک احتیاج نیست بلکه ملاک این است که اگر بخواهی خمس سرمایه را بدهی سخت می‌شود و به حرج می‌افتی باز هم خمس واجب نیست، لذا عده‌ای از باب احتیاج نمی‌گفتند بلکه از باب حرج می‌گفتند. برخی مثل آقای سیستانی باب حرج را قبول داشتند امّا قید زدند مثل آقای بروجردی حرجی نگفتند و قید زدند، و فرمودند اگر با دست گردان اگر می‌توانی خمس بده، این بنده خدا می‌گوید: من با دست‌گردان هم نمی‌توانم بدهم یعنی قسطی هم نمی‌توانم بدهم دیگر در این مورد مسلماً مثل آقای سیستانی هم باشد می‌گویند نمی‌خواهد خمس بدهی. به این شخص خمس تعلق نمی‌گیرد می‌گوید من قدرت ندارم و در حرج میافتم اگر خمس بدهم.

مسئلۀ بیست و نهم

شخصى يک دانگ ماشين باربرى به يک ميليون پول خمس داده مى‌خرد (این‌که می‌گوید پول مخمّس یا مرجع تقلیدش می‌گفته چیزی که سرمایه کردی باید خمس بدهی، یا این‌که زائد بر زندگیش بوده و همه گفتند باید خمس بدهی هر دو احتمال وجود دارد) بعد از مدتى آن را سه ميليون مى‌فروشد (یا سود کرده یا این‌که تورم بالا رفته) و با اين سه ميليون يک دانگ ماشين ديگرى خريدارى مى‌كند. سؤال اين است كه آيا خمس دو ميليون كه زيادتر فروخته بايد بپردازد يا خير؟

جواب محقق تبریزی

بله اگر آن دو ميليون را براى خريد ماشين باربرى ديگر (این تورم بوده و فروخته شاید هم هیچ سود نکرده و تورم بوده باز هم می‌گویند باید خمس را بدهد) يا ماشين ديگرى كه وسيله رفت و آمد خودش و عيالش نيست داده بايد آن را تخميس كند.[3]

تحقیق در جواب

ما می‌گوییم این‌جا چهار فرض وجود دارد:

فرض اول:

این فرضی است که ما اختلاف مبنای با آقای تبریزی و این أعاظم داریم، می‌گوییم: این ماشین کار اگر برای زندگی بوده باشد حال چه سرمایه باشد چه آلات کسب حساب شود، به این ماشین احتیاج دارد در معاشش، این خمس ندارد، اگر تبدیل شد به ماشین دیگری که آن هم برای زندگی به آن احتیاج داشته باز هم ما می‌گوییم خمس ندارد، این دو میلیون مال خودش. این فرض اول که برای زندگی به آن احتیاج دارد.

فرض دوم:

عدم احتیاج است چون بعضا کسی پول اضافی دارد و زندگی هم می‌چرخد و می‌گوید حال یک کار دوم و سهمی از ماشین بخرد یا یک‌مقدار را در بورس می‌گذارد یا یک‌مقدار را دست کسی می‌دهد تا کار کند و ماشین را کامل نمی‌خرد و یک دانگ ماشین شخص دیگر را می‌خرد، تا آن شخص حواسش باشد اگر ماشین کامل خریداری کند و دست شخص دیگر بدهد شاید آن شخص ماشین را خراب کند یا موتورش را نابود کند، یک دانگ خریده تا شخص مالک حواسش به ماشین باشد این را احتیاج ندارد بلکه همین‌طور خریده و به نیت ادخار و اقتناء خریده، در این‌جا وقتی فروخت در ارتفاع قیمتش خمس واجب است امّا مادامی که در مؤونه صرف نکند، حال که این‌جا با آن سیارۀ دیگری خریده که این هم از مؤونه نبوده باز ماشین باری خریده که مؤونه نبوده پس سر سال خمسی واجب است که خمس ارتفاع قیمت را بدهد، بنابراین در این صورت باید بگوییم خمس دو میلیون را بدهد. در این فرض دوم خمس بدهد.

فرض سوم:

محتاج به آن نیست، ولکن این را خریده برای کسبی زائد بر معاشش، در فرض قبلی کاری به عنوان کسب نداشت خریده بود به نیت ادخار، امّا در این فرض به نیت کسب زائد بر معاش خریده، بنابراین به‌عنوان یک شغل دوم خریده که حکم این را عرض کردیم از آلات کسب است و خمس را اول امر باید بدهد ارتفاع قیمتش در سنوات آتیه خمس ندارد.

بله در مفروض سوال وقتی که این را فروخت و با آن ماشین دیگری خرید و ماشین باری دیگری خرید که از مؤونه نیست در این‌جا باید مبلغ زائد را تخمیس کند که دو میلیون است.

این‌جا یک احتمالی هست ببینید برخی در این فرض که این را به عنوان شغل برای خودش قرار داده و احتیاجی هم به‌آن ندارد، با این ماشین اکتساب می‌کند یک وقت ماشین وسیلۀ شغلش است مثلاً شغلش کارِ دیگری است این ماشین وسیله است، مثلاً شخصی شرکتی دارد که به ماشین نیاز دارد، با شرکتش کار می‌کند سود شرکت است، مثلاً با شرکت کار ساختمانی می‌کند این ماشین جزء لوازم کاری شرکت است، امّا یک‌وقت است که شخص با خود ماشین کار می‌کند نه این‌که جزء لوازم کاری باشد، یعنی این به‌عنوان شغل دوم قرار داده است، این از آلات کسب شرکت نیست بلکه با خودش کسب می‌کند وقتی به این صورت باشد این بعید نیست که بگوییم؛ «و يمكن أن يعدّ من رأس المال» و چاره‌ای نیست از این‌که تخمیس کند به نسبت به ارتفاع قیمت. در فرض دوم اقتناء بود بنابراین ارتفاع قیمت خمس نداشت لذا وقتی فروخت دیگر ارتفاع قیمت خمس دارد، امّا در این فرض اگر با خودش می‌خواهد کار کند احتمال دیگری هم هست برخی این را رأس‌المال حساب نمی‌کنند بلکه آلات کسب حساب می‌کند، امّا احتمال دارد در این‌جا هم بگوییم رأس‌المال است چون این‌جا با همین کسب می‌کند و با خود ماشین کسب می‌کند و از لوازم کسب نیست مثل لوازم شرکت نیست، این‌جا دیگر ارتفاع قیمت هم خمس دارد، علی‌ای‌حال وقتی این را فروخت «نعم في مفروض السؤال إذا باعها و اشتری بها سیارة شحن أخری التي لیست هي من مؤونته، فلابدّ من تخمیس المبلغ الزائد و هو ملیونان.»

پس در فرض دوم باید خمس دو میلیون را بدهد و در فرض سوم هم باید خمس دو میلیون را بدهد، امّا اگر نمی‌فروخت ما این‌جا نوشتیم خمسی برای ارتفاع قیمتش نیست، امّا این علی‌الظاهر رأس‌المال حساب شود چون با آن اکتساب می‌کند و خمس به‌آن تعلق می‌گیرد.

فرض چهارم:

یکی از قرائنی که احتمال دارد این صورت باشد این است که این شخص ماشین خریده بعد می‌فروشد دوباره ماشین دیگر می‌خرد، بعد شاید دوباره بفروشد و خریداری کند، کار این شخص خرید و فروش است اگر از این قبیل باشد این ماشین کأنّه رأس‌المال قرار داده و قطعاً در این‌جا رأس‌المال است، در فرض سوم احتمال رأس المال می‌دهیم چون با آن اکتساب می‌کند، با خود ماشین اکتساب می‌کند در این مورد قطعاً رأس‌المال است و باید خمسش را بدهد حتی اگر نفروخته باشد، یعنی قبل از فروش باید خمس ارتفاع قیمت را بدهد، فرقش در این است.

مسئلۀ سی‌ام

سوال اول:

در مورد همین ماشین باری است که از آقای خوئی سوال کردند فروض ما همین چهار فرض را تصویر می‌کنیم و لو آقای خوئی این چهار فروض را تصویر نکردند و لو حکم این فروض فرق دارد یعنی در فرضی که ما عرض کردیم خمس دارد در این‌جا حکم فرق دارد و می‌گوییم خمس ندارد، می‌خواهیم بگوییم فروض مثل هم است موضوعات مثل هم است امّا حکم متفاوت است، بحث در ماشین‌باری را زیاد باز نکردند، بر اساس برخی صور ایشان حکم کردند ما می‌گوییم تمام صور باید تصویر شود این‌ها تقریبا صوری است که در مسئلۀ ماشین‌باری غالب است امّا در این مسئله برخی حکم‌ها فرق دارد.

سوال این است: شخصی حصه‌ای داشته در ماشین‌باری قیمتش در آن زمان پنجاه هزار لیره بوده و خمسش را داده است، و پنجاه خریده و سه میلیون فروخته (شصت برابر) در نیتش این بوده که (در ماشین دوباره ما این صور را تصور می‌کنیم ممکن است چهار نوع نسبت به ماشین‌باری نیت داشته چهار قصد می‌تواند داشته باشد امّا الان مسئلۀ جدید نسبت به مسئلۀ قبلی اضافه شد) به پسرش بدهد، الان سه میلیون فروخته و نیتش این است که این را به پسرش بدهد برای این‌که پسرش تراکتور خریداری کند، (ماشین‌باری را می‌خواهد بفروشد و به پسرش بدهد تا او تراکتور خریداری کند) دیگر این زائد برای او نیست زندگی را از این راه به دست می‌آورد یعنی به‌آن احتیاج دارد، پسرش به‌آن احتیاج دارد، آیا واجب است بر پدر که قبل از این‌که مال را به پسرش بدهد خمس را پرداخت کند یا خیر؟

جواب محقق خوئی

می‌فرمایند: واجب نیست برای او وقتی مال را به پسرش داد قبل رسیدن سال بیع، ببینید دقت دارد ایشان نمی‌فرمایند سال خودش بلکه می‌فرمایند سال بیع، یعنی سال جدا در نظر بگیر، و الّا برای او واجب است اگر قبل از این‌که سال به آن برسد سال خودش یعنی یک سال از فروش برسد، و به پسرش داد دیگر واجب نیست یعنی کأنّه خرج پسرش را مؤونه حساب کردند، امّا اگر گذشت خمس به آن تعلق می‌گیرد.

تحقیق در جواب

باز فروض اربعه می‌آید منتهی با اختلاف در حکم:

فرض اول:

مثل فرض اول در مسئلۀ گذشته است، یعنی احتیاج به سیاره دارد و اعطاء مال به پسرش هم به‌خاطر احتیاج در معاش بوده خمس ندارد نه برای پدر نه برای پسر.

فرض دوم:

عدم احتیاج به ماشین‌باری است بلکه برای ادخار و اقتناء بوده، پس اعطاء مال به فرزند بعد از بیع به‌خاطر این است که فرزندش در معاش به‌آن احتیاج دارد، پس ارتفاع قیمت بعد از بیع در مؤونۀ فرزندش مصرف شده مؤونۀ فرزند هم یعنی در مؤونۀ خودش بوده، پس خمس در این فرض نیست، در مسئلۀ قبلی عرض کردیم دو میلیون خمس بدهد امّا در این فرض می‌گوییم خمس نده.

فرض سوم:

باز هم عدم احتیاج است بلکه خرید و فروشش به‌خاطر اکتساب بوده این مورد از آلات کسب است، ما در مسئلۀ قبلی عرض کردیم شاید به این مورد بگوییم رأس‌المال، در این‌مورد هم صرف در مؤونۀ فرزندش کرده و باز هم خمس ندارد.

یک نکته‌ای را بگوییم اگر این از رأس‌المال احتیاج نداشته و از رأس‌المال گرفتیم سال به سال به ارتفاع قیمت خمس تعلق گرفته، فرق این‌که از آلات کسب بگیریم یا رأس‌المال این است، اگر شما گفتی در ماشینی که زائد بر زندگیش بوده با آن از اکتساب استفاده می‌کرده از خود اکتساب استفاده می‌کرده، و به عنوان حکم رأس‌المال است نه حکم آلات کسب در این فرض باید بگوییم خمس دارد، چون ارتفاع قیمت قبل از این‌که به پسر بدهد خمس به‌آن تعلق گرفته، این مال قبل از ارتفاع قیمت وقتی سر‌سال خمسی رسید وسط سال و قبل از سال خمسی، خمس به‌آن تعلق گرفته بود قبل از این‌که بفروشد، سر‌سال خمسی که رسید ارتفاع قیمت خمس دارد بعد که فروخت و به فرزند داد خمس به این تعلق گرفته بود و باید خمس بدهد، پس این‌جا اگر گفتیم رأس‌المال است قبلش باید خمس را بدهد.

شاگرد: در این مورد آیا فرقی ندارد اعطاء پدر به نیت اباحۀ تصرف باشد یا تملیک؟

استاد: فعلاً فرض تملیک می‌کنیم چون ظاهر این است که به عنوان فرزند داده و داده برای خودش تا با آن زندگی را بچرخاند ظاهر این است که به‌خاطر اباحه نداده. معنای این‌که می‌گویند به فرزند داد یعنی این‌که تملیک است.

فرض چهارم:

به آن احتیاج ندارد و هدفش بیع و خرید و فروش با آن است قصد تجارت با آن را دارد و قصد نقل ندارد، سرمایه قرار داده و می‌خواهد بفروشد اگر به این نیت بوده به حکم رأس‌المال است و در این‌جا هم ارتفاع قیمت خمس دارد و اگر نفروشد، بنابراین قبل از این‌که به فرزند اعطاء کند باید خمس را بدهد.

سوال دوم:

در ذیل این مسئله سوال دیگری مطرح کردند و آن این است که آیا فرزند باید خمس را بدهد یا خیر؟ فرض هم بعد از سر‌سال خمسی است.

جواب محقق خوئی

در حکم رأس‌المال است برای اعاشه استثناء می‌شود و مقدار زائد را باید خمس بدهد، سالی چه مقدار خرج دارد مثلا صد میلیون باید صد میلیون از پول ماشین یا تراکتور را خمس ندهد مقدار باقی را خمس بدهد.[4]

تحقیق در جواب

ماشین‌های زراعی از آلات کسب است و در مفروض سوال فرزند برای معاش به آن احتیاج دارد پس اصلاً به آن خمس تعلق پیدا نمی‌کند. و دلیل هم عرض کردیم چون از آلات کسب است و برای معاشش به آن احتیاج دارد.

 


[2] استفتائات بهجت، ج3، ص45، س3534.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo