< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدعلی ‌بهبهانی

1402/02/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الخمس/ارباح المكاسب /نظریه پنجم- در فوائد تدرجی از شروع کسب و در غیر این صورت از زمان ظهور ربح

 

نظریۀ پنجم:

بحث ما در مبدأ سال خمسی به نظریهی پنجم رسید. نظریهی پنجم فرمایش آقا سید ابوالحسن اصفهانی، بعض الاکابر و مرحوم آقای گلپایگانی است و در کلمات میرزا محمدتقی آملی هم است. در نظریهی پنجم در جاهایی مثل هبه، آنها به این قایل هستند که خمس در هبه از حین حصول یا ظهور ربح است. اما آنجایی که گفتیم اگر اکتسابی باشد میگویند اکتساب دو قسم است، در اینجا تفصیل می‌دهند.

میگویند ما یک اکتسابهایی داریم که حصول فایده در آن تدریجی است اما حصول فایده در بعضی از انحای کسب دفعی است. اگر حصول فایده به صورت تدریجی در کسب باشد این حرف درست است و از شروع اکتساب است مثل مغازه دار که سودش هر روز حاصل میشود.

این شروع اکتساب خیلی هم فارقی با حصول فایده ندارد، مغازه باز کرده است و هر روز دارد جنس میفروشد، گر هر روز جنس بفروشد در اینجا بین مبنای اکتساب و مبنای حصول فایده خیلی فرقی وجود ندارد، که شما میگویید ملاک در اینجا شروع در اکتساب است. اما چون تدریجی گفته است یک مقدار اعم از این است، بلکه یک وقت شروع به اکتساب کرد و هفته به هفته به او سود میرسید، مثلاً هر چهار یا پنج روز به او سود میرسید. از همان موقعی که شروع در اکتساب کرد سال این شروع شده است. اما گاهی اکتساب به گونهای است که فایده در آن دفعی است، یعنی شما شش ماه باید بیل بزنید تا بعد از شش ماه تا محصول به نتیجه برسد و حصول یا ظهور فایدهای شود. در اینجا میگویند اکتسابی که شما قبلش انجام دادید که میدانید تا شش ماه فایدهای ندارد، این، ملاک نیست. سال از همان زمان حصول فایده است.

بیان آقا سید ابوالحسن اصفهانی:

تعبیر مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی این است که میگویند مبدأ سنه، شروع در اکتساب است در تعلیقه بر عروه میفرمایند که این که مبدأ سنه، شروع در اکتساب است «ممن یستفید الفوائد تدریجاً یوماً فیوماً أو فی یوم دون یوم مثلاً»؛ هر روز به فایده میرسد، یا این که یک روز میرسد و یک روز نمیرسد. یوما فیوما مثل حصول فایده است، فرقی ندارد. شما هر روز شروع به اکتساب که کردید هر روز فایده هم دارید، خب بگو از حصول فایده! اما این مورد دوم چرا! یوما دون یوم، یعنی یک روز در میان. آن هم یک روز فرق سال خمسیتان میشود. اگر شغل شما از آن شغلهایی است که یک روز فایده دارید و یک روز ندارید مبنایی که شما برای شروع در اکتساب گفتید با مبنای حصول فایده فرقش یک روز است. یعنی عرفاً خیلی با مبنای حصول فایده فارقی ندارد. بنابراین در اینجا خیلی مشکلی نخواهیم داشت. اما در غیرش، مانند زارع، کسی که «عنده النخیل و الاشجار و الاغنام و نحو ذلک فمن حین حصول الربح و الفائده». جا داشت که در آنجا اشاره میکردند که اگر در اینجا شروع در اکتساب توأم است یوما فیوما با حصول فایده، فرقی بین دو تا مبنا نیست که ما بگوییم متعارف آن است. اما چون یوم دون یوم داشت یک تفاوتی دارد.

بیان بعض الاکابر:

در کلام بعض الاکابر هم همین طور است: «اذا کان ممن یستفید تدریجا کنوع التجارات و اما اذا کان ممن یستفید دفعیا عرفا مثل الزارع و من عنده النخیل فمن حین حصول الفائده و الربح و اما فیما تحصل الفائده بغیر الاکتساب فقد مر عدم الخمس فیها»؛ اگر فایده بدون اکتساب بوده باشد نظر ایشان ین است که مثلاً در هبه خمس نیست. آقای بروجردی و بعضی از بزرگان هم همین نظر را داشتند. مرحوم آقای گلپایگانی هم همین نظر را دارد مثل آقا سید ابوالحسن اصفهانی.

بیان شیخ محمد تقی آملی:

عبارت مرحوم آقا شیخ محمدتقی آملی در مصباح الهدی مقداری تفاوت دارد. شبیه همین است و همین نظر را میخواهند تقریر کنند اما عبارتشان یک تفاوت خاصی دارد. ایشان میگویند ظاهر این است که مراد از «حول»، «حول ربح» است، یعنی آن سالی که «یضاف الیه الربح». ایشان هم همین نظر را میگویند. پس «فیقال هذا الربح من استفادات هذه السنه و ذلک یختلف بحسب اختلاف التعارف»؛ تعارف و متعارف خارجی فرق میکند، «فقد یکون زمان ظهور الربح اول الحول و قد یکون زمان ظهوره وسطه و ربما یکون زمان ظهوره آخره»، آخر آن سال. «هذا فیما اذا کانت تعارف فی البین»؛ اگر تعارف خارجی بوده باشد گاهی اوقات اول است، گاهی اوقت وسط است و گاهی اوقات آخر. این در جایی است که تعارف خارجی داشته باشیم. «اما مع عدمه»؛ اگر تعارف خارجی نداشته باشیم مسلماً در اینجا می‌گوییم مبدأ حول از ظهور ربح است، چون نسبت ازمنه به آن متساوی است که این را قبلاً هم دیدیم که این گونه استدلال میکردند. «فعَدُّ بعضها منها من حوله دون الآخر ترجیه بلا مرجح»؛ اگر یکی را جزء حول حساب کنیم و دیگری را نکنیم بلا مرجح است چون در این وسط، ازمنه، همه مساوی است. در این فرض میگفتیم زمان قبل از شروع در اکتساب داریم، زمان بعد از شروع در اکتساب. در جایی که ما اصلاً اکتساب نداریم تمام زمانهای سابق همه برایشان مساوی است. ملاک دیگری نداریم که فرق بگذاریم.

«و لعل بل لم یکن شغله الاکتساب بل حصل له فائدتا اتفاقا» کما این که در متن فرمودند از این قبیل است. اما ایشان میفرمایند اولا این است که ملاک را همان گونه که ما ذکر کردیم ذکر کنند کما این حکم به این که مبدأ شروع در اکتساب است «باطلاقه لیس علی ما ینبغی»؛ این باطلاقه نباید گفت. «بل الثواب هو ما ذکرنا من انه اذا لم یکن حوله تعارف یکون مبدأه ظهور الربح و لو کان ممن شغله الاکتساب»؛ اگر برای سالش یک تعارف خارجی در عرف نبوده باشد مبدأش ظهور ربح است و اگر چه شغلش اکتساب بوده باشد. شما نباید مطلق این گونه تصور کنید که در هر جایی که شغلش اکتساب است چنین تعارفی هم است، بگویید هر جا این تعارف بود. چون گاهی بعضی از مشاغل اشخاص اکتساب است اما این تعارف را ندارند. مگر دلیل شما تعارف خارجی نبود؟! بعضی از موارد شخص شغل دارد اما چنین تعارفی وجود ندارد. در اینجا چه کار باید کرد؟! شغل دارد اما چنین تعارفی در آن نیست. این، ملاک در بیان این مسأله است.

غرضشان در همین جهت بوده است ایشان که میگویند گاهی وقتها شغلش اکتساب است اما این تعارف نیست منظور در جایی است که شغلش اکتساب است اما نتیجه را شش ماه دیگر میگیرد. تدریجی نیست و دفعی است و بعداً میآید، ناظر به این بوده است و کأنه بر مبنای آقای سید ابوالحسن اصفهانی دارد مطرح میکند کأنه بر مبنای آقای سید ابوالحسن اصفهانی شما باید بگویید در جایی که شغلتان اکتساب است اگر فایده دفعی بود چنین تعارف خارجی نیست. فقط این تعارف خارجی مربوط به جایی است که فایدهی تدریجی باشد.

بیان سید عبد الاعلی السبزواری:

مرحوم آقای سید عبدالاعلی سبزواری هم همین قید را زدند که برای کسی است که فایدهاش متدرج باشد. شیخ زین الدین و آقای بهجت هم همین طور هستند،

بیان آقای بهجت:

میفرمایند: «فاولها حائل الشروع فی التکسب فیمن عمله التکسب و استفاده الفوائد تدریجیا یوم فیوما او یوم دون یوم مثلا». اما در غیرش از حین حصول ربح و فایده است. یعنی در غیر این هم ایشان قبول نمیکنند. این مبنایی که این قید را میزنند کأنه شبیه همان حصول ربح میشود، در مورد یوما فیوما، عین حصول ربح و در مورد یوما دون یوم، یک روز فرقش است، آن روز را شروع در اکتساب بگیرید. عرفاً کأنه حصول فایده و شروع در اکتساب فرقی ندارد و یوما فیوما است، یوما دون یوم است.

تعبیر آقای بهجت این است که «فالزارع یجعل مبدأ سنته حین حصول فائده الزرع و حصولها بیده و هو عند التصفیه الغله»؛ ایشان این مبنا را، حصول فایدهی زرع را، عند التصفیه الغله میداند.

این مصداقی که ایشان فرمودند مورد اختلاف است، بعضیها میگویند ظهور ربح. شما هنوز درو نکردید، آن میشود ظهور ربح، اما ایشان میگوید درو میکنید و بعد غله را تصفیه میکنید، بعد از تصفیه، فایده به دستتان آمده است. این میشود حصول فایده.

در بحث حصول و ظهور این فرق وجود دارد، بعضاً ظهور را میگیرند و بعضاً حصول را میگیرند. به نظر ما وقتی حصول فایده میگوییم فایده به این نیست که حتماً تصفیه شود، قبل از تصفیه هم ارزش مالی دارد و فایده در دست شما است. یعنی از همان موقع که ظهور ربح شد این فایده هست. حتی شما می‌توانید میوه را روی درخت بفروشید چون مالیت و ارزش دارد. فایده لازم نیست فایدهی مالی باشد، لازم نیست آماده برای مصرف بوده باشد مانند تصفیهی غله، چون میتوانید در مهمان جا هم بفروشید. و لو این که میگوییم مقداری بین مبنای ظهور و حصول فرق وجود دارد اما در بعضی از موارد که به عنوان حصول ذکر کردند ما میگوییم حصول قبل از این است و به تصفیهی غله نمیگذاریم. در بعضی موارد ما حصول را جایی میگیریم که بعضی از اعاظم ظهور میگیرند، آنها میگویند ظهور فایده و ما میگوییم حصول فایده. یعنی وقتی میوه ظاهر شد اگر میوه روی درخت هم باشد میگوییم این فایده است، خدا فایده را داده است حتی اگر نچیده باشید. وقتی که نچیده باشید یعنی هنوز فایده ندارید؟! پس حصول فایده است. ظهور را باید مقدم بر این بگیرید. بعضی حصول را روی اینجا زدند، ظهور را باید مقدم بر این بگیرید. ظهور فایده غیر از حصول فایده است. خلاصه این فرق را با همدیگر دارد. بعضیها در مورد ظهور این گونه میگویند که وقتی مثلاً سیب نارس بود فایده ظهور پیدا کرده است اما هیچ کس سیب نارس را از شما نمیگیرد و فرق دارد با میوهای که روی درخت است، با تصفیهی غله فرق دارد. شما تصفیهی غله هم نکرده باشید میتوانید قدری ارزانتر بفروشید. در سیب کال که فایده ظاهر شده است هنوز حصول فایده نشده است و نمیتوانید آن را بفروشید و امکان فروش برای آن ندارید. یعنی خودش را اگر بچینید نمی‌خرند، به درد کسی نمیخورد. ممکن است کسی بیاید باغ را بخرد قبل از در آوردن شکوفه یا قبل از آن بیاید اجاره کند، این مطلب جدایی است. مسأله این است که فایده چه زمانی ظاهر میشود. بنابراین ما حصول فایده را گاهی در تطبیق مصداق خارجیش میگوییم بین اعلام تفاوت هست.

بعد میفرمایند: «من کان عنده النخیل و الاشجار المثمره یکون مبدأ سنته وقت اجتزاز التمر و اقتطاف الثمره»؛ روی درخت است و هنوز نچیدید اما وقت اجتزاز تمر و اقتطاف ثمره که شد در اینجا میگوییم فایده حاصل شده است. بعد میفرمایند: «نعم لو باع الزرع او الثمار قبل ذلک یکون زمان استفادته وقت البیع»؛ اگر همین جا زرع یا ثمر را قبل از این موقع فروختید و پول به دستتان رسید، زمان استفاده وقت بیع میشود و تملک ثمن. یعنی و لو هنوز سیب کال است، اما او که نمیخواهد سیب کال را بچیند چون کالش هیچ وقت قابل استفاده نیست، اما فروختید میگوید بعداً خودم میآیم میچینم. اجازه میگیرد که به من بفروش و من خودم بعداً میچینم. آن موقع که شما فروختید وقت بیع میشود که زمان حصول فایده است. زمان حصول فایده متفاوت است، برای یک جایی ایشان گرفتند وقتی که زمان چیدنش رسید نه این که چیدن آن بالفعل باشد، بعضیها میگویند چیدن بالفعل باشد، اما میگوییم وقتی که زمان چیدنش شد، اما نسبت به موردی که کال بود وقتی که فروختید و پول را گرفتید وقت حصول فایده است. پس در این جهت ملاک متفاوت است. قبلاً آن موقعی که هنوز زمانش نرسیده بود و کال بود میگویند ظهور فایده، اما همان کال را وقتی فروختید حصول فایده همان موقع میشود. حصول فایده با زمان ظهور فایده یکی میشود.

بیان آقای لنکرانی:

تعبیر مرحوم آقای لنکرانی هم بر همین مبنا است: «خصوص اکتسابه یحصل الربح تدریجاً»، اما آنی که دفعی بوده باشد مانند زراعت و غرس، میگویند حصول فایده.

استدلال آقای سیدعبد الاعلی سبزواری:

مرحوم آقا سید عبدالاعلی سبزواری هم همین مبنا را دارند و در استدلالشان هم میفرمایند: «لان ذلک هو المتعارف بین الناس قدیما و حدیثا». پس ادله حمل بر همین متعارف میشود، باید ببینیم متعارف چیست ادله را حمل بر متعارف کردند. «و لم یرد فیه تحدید تعبدی من الشرع فی هذا الامر العام البلوی»؛ شارع تحدید تعبدی نکرده است و نگفته است الا و بالله فایده از اینجا است و سنه باید از اینجا شروع شود. در اینجا که شارع خودش نیامده است سنه را مشخص کند مرجع، عرف است. عرف هم در اینجا ادله را حمل بر این مسأله میکند که این اعاظم فرمودند. «فما عن جمع من ان مبدأه حین ظهور الربح فمن اراد الارباح متدرجه الوجود بحسب الغالب فهو ملازم عرفا مع الشروع فی الکسب فلا نزاع فی البین و ان اراد غیره فلا دلیل له من حدیث او اجماع معتبر او عرف کذلک». این، استدلال ایشان بود که فرمودند.

اشکال بر نظریۀ پنجم:

ملاحظه به این نظریه این است که ایشان فرمودند نه حدیثی داریم، نه اجماع معتبری و نه عرف معتبری، اینجا میفرمایند- همان بیانی که خیلی از اعاظم فرمودند- فرمودند که شما در اینجا ... مستثنا و مستثنا منه- حالا بیان ما این است آنها به عبارت دیگری میگویند، من برای این که خیلی راحتتر شود به مستثنا و مستثنا منه میزنم- وقتی که گفتند مؤونه، سنهی مؤونه هم بر همان مستثنا منه تفسیر میشود. مستثنا مؤونه است، مؤونه و مستثنا منه حکمشان در زمینهی سال باید یک جور اخذ شود. یعنی سال مؤونه از مستثنا منه آن درست میشود. این مؤونه استثنا شده است از مستثنا منه که خود فایده است. دیگر ربطی به اکتساب ندارد، استفادهای که از نصوص میتوان کرد این است که سنه به این قرینه باید این گونه حمل شود.

این مسأله که تاجر و صانع در بعضی از نصوص ذکر شده است، اینها صنف موضوع هستند. این هم در نصوص هست اما کلمهی تجارت مثل یک مرجع ضمیر بعید است. ما الآن مرجع ضمیر قریب داریم. مستثنای ما مستثنا منهای دارد که سنه بر اساس این مستثنا منه باید تفسیر شود، نه این که برویم در موضوع تکلیف، موضوع تکلیف اصنافی دارد که اگر صنفش تاجر یا صانع بود بگوییم اول شروع در صناعت و تکسب. به نظر اظهر این است که خدمتتان عرض کردیم. یک فروعات فقهیهی تطبیقیهای دارد که چند تا از آنها را سریع خدمتتان عرض میکنم. این بحث ما تمام است و علی الظاهر باید بگوییم اظهر همین نظریه است که ملاک خود فایده است و در ادله ما مسألهی تکسب را نداشتیم. آنی که ما داریم ظاهراً این است و بعد هم این که یک تعارف خارجی هست، تعارف دخل و خرج جلوی آن چیزی که در خود نص هست را نمیتواند بگیرد.

فروعات فقهی

فرع اول: تعیین مبدأ سال

یک مسأله هست در مورد این که اگر شخص سال خمسی داشت و چند سال فایده به دستش نرسید و سود آخر سالی نداشت، آیا میتوانیم در مورد چنین شخصی بگوییم دوباره که بعد از چهار یا پنج سال، امسال فایدهای به دستش آمده است سال خمسیش را باید همان سال خمسی اولی قرار دهد، یعنی آن سال خمسی به قوت خودش باقی است؟ سال خمسی من اول ماه رجب بود و سه تا چهار سال گذشت و اول رجب آهی در بساط نداشتم. حالا بعد از چهار یا پنج سال وجهی به دست من آمد و اول رجب من دوباره در دستم پول دارم. یعنی باید همان اول رجب را سال خمسی قرار دهم یا این که نگاه کنم پولی که اول رجب به دست من آمده است شاید مال سه ماه قبل است، آن را باید دوباره مبدأ سال خمسی قرار دهم دیگر اول رجب لازم نیست خمس بدهم، نه ماه بعدش، یعنی یک سال بعد از این که این فایده حاصل شد، آن موقع بیایم خمس بدهم.

سوال (1): قرار دادن سال خمسی جدید بعد از چندین سال

سؤال این است: «شخص قد جعل لنفسه سنه خمسیه و لعده سنوات حاسب نفسه عنده و اتفق فی بعض السنوات انه لم یفضل له شیء»؛ اما در بعضی از سنوات چیزی برای او حاصل نشد، «و فی هذه السنه فضل عنده شیء»؛ امسال یک چیزی برایش حاصل شد، «فهل یجب علیه ان یخمس رأس سنته السابقه؟»؛ آیا در همان رأس سنهی سابقه خمسش را بدهد؟ «ام یمکنه ان یغیر سنته الخمسیه؟»؛ سال خمسیش را میتواند عوض کند؟«فمثلاً فی السابق کان یخمس سابقاً»، خمس زیادی اموالش را در اول رجب میداد، «و فی هذه السنه یرید ان یجعلها اول شهر آخر»؛ میتواند عوض کند یا نه؟

جواب آقای بروجردی:

مرحوم آقای بروجردی گفتند: «اول سنه الجدیده هو یوم حصول فائده جدیده و ان کان مغایرا لسنوات السابقه». کلیت حرف ایشان درست است. اول سال جدید روز حصول فایدهی جدید است. شما چند سال خمس نداشتید چون هیچ فایدهای برایتان حاصل نمیشد، الآن فایدهای جدیداً برای شما حاصل شده است و مربوط به دو یا سه ماه پیش است و سال خمسی شما دیگر ملاک نیست، سال خمسی شما بر اساس فایدهی قدیمی شما بود. سالش گذشت و سال بعد شما هیچ فایدهای نداشتید. الآن مثل کسی هستید که از اول فایدهای به دستش میآید و میخواهد برای خودش سال خمسی قرار دهد. حالا چه چیزی را برای سال خمسی باید ملاک قرار دهد؟ فایدهای که به دستش آمده است مربوط به دو ماه پیش بوده است و او هم همان مورد را سال خودش قرار میدهد.

تحقیق در جواب:

فرمایشی که ایشان دارند از این جهت تمام است الا این که ما در جواب فقط این نکته را اضافه کردیم که شما درست است که سالت منقطع میشود و الآن باید سال دیگری قرار دهید الا این که اول سنهی جدیده را لازم نیست داشته باشید بلکه «لکل فائده و لکل ربح سنه تخصه»، میتوانیم این مبنا را هم داشته باشیم. علاوه بر این که ایشان میفرماید که شما میتوانید یک سال جدید قرار دهید و آن را تغییر دهید، که البته در اینجا میگوییم تغییرش بر اساس روز حصول فایده است و آن طور که ایشان فرمودند اول سنهی جدید «یوم حصول الفائده» است، مغایر سال قبلی هم میخواهد باشد باشد، علاوه بر این شما میتوانید برای هر فایدهی دیگری یک سال دیگری هم قرار دهید. «اذا لم یتعلق به الخمس سنه او سنوات ینقطع حکم سنته الخمسیه»؛ وقتی یک سال یا سنواتی خمس به این شخص تعلق نگرفت حکم سنهی خمسی منقطع میشود، «و بعد ذلک اذا استفاد شیئا فی السنه الجدیده»؛ بعداً وقتی که در سال جدید یک چیزی به دست آورد، «لا بد ان یجعل یوم حصول الفائده مبدأ ً لسنه الخمسیه الجدیده هذا فیما اذا اراد ان یجعل لفوائده السنویه رأس سنه خمسیه واحده اما یمکن ان یجعل لکل فائده سنه تخصها»؛ میتواند برای هر فایدهای سنهای قرار دهد.

 

شاگرد: مبنا برای این مسأله چه شد؟ یک سال هم باشد کافی است؟

استاد: اگر وسطش فاصله شد. یک سال هم برای صدق انقطاع کافی است. همین که منقطع شد، من قبلاً سال خمسی قرار داده بودم و الآن مدتی است که خمس به من تعلق نمیگیرد، فایدهای نداشتم. تا این که یک یا چند سال دیگر دوباره برای من فایده پیش آمد دوباره باید سال جدید قرار دهم، چون در آن سال که من هیچ خمسی نداشتم، بعد دوباره فایده برای من به دست آمد و دلیل وجود خمس روی فایده است. امسال که من اصلاً خمسی نداشتم، تا یک فایدهای پیش آمد دلیل وجوب خمس میآید تا سر سال آن فایده.

 

شاگرد: برای تشخیص، عرف مهم است؟

استاد: خود دلیل شرعی که میگفت باید یک سال خمسی قرار دهید ملاکش وجود فایده بود، آن وقت یک سال فایده نبوده است و معنی ندارد که الآن سال خمسی داشته باشید و حکم سال خمسی منقطع شد، فایدهی جدید هر وقت حاصل شد مبدأ سال جدید میشود. الآن یک سال خمس به من تعلق نگرفته است، تا فایدهی جدید آمد دلیل وجوب خمس میگوید از آن موقعی که فایدهی جدید آمد از همان موقع یک سال حساب کن. سال خمسی قدیمی یک ماه بعد از این موقع میشده است و این دیگر معنی ندارد چون من یک سال قبل هیچ فایدهای نداشتم. وقتی من هیچ فایدهای نداشتم نمیتوانم بگویم سال خمسی من همان سال خمسی قبلی مثلاً اول ماه رجب است. من در اول ماه رجب سال پیش فایدهای نداشتم! که دوباره بگویم سال خمسی من همان اول رجب است. چون قطع شده بود و فایدهای در دست من نبود معنی ندارد که بگویم سال خمسی من دوباره اول رجب است. باید بایستم ببینم چه موقعی فایده به دستم میرسد هر لحظهای که فایده به دستم رسید مبدأ سال جدید من میشود. یعنی در سال جدید سال خمسی من قهراً عوض میشود و این گونه نیست که به اختیار من باشد. مدتی خمس به گردن من نبود چون فایدهای نداشتم، قهراً سال جدید خمسی من عوض میشود و هر فایدهای که به دستم آمد یک سال بعدش سال خمسی من میشود. منتها ما گفتیم که یک سال خمسی قهری داریم که نسبت به آن اولین فایده است و یک سال خمسی داریم که به اختیار خودمان است که برای هر فایدهی بعدش هم بتوانیم دوباره سال خمسی را قرار دهیم. آن سال خمسی واحد آن موقعی میشود که فایدهی اولی به دست برسد، فایدهی اولی که به دست رسید سالش میشود سال خمسی واحد، اما اگر بخواهید متعدد بگیرید، میتوانید بگیرید. آن فقط میشود سال خمسی فایدهی اولی و برای هر کدام از فایدههای بعدی هم میتوانید یک سال خمسی بگذارید.

 

سال خمسی قهراً بعد از یک سال است، یعنی وجوب بعد از یک سال آمده است اما اگر خواست سال خمسی قبلی را حفظ کند از باب سال خمسی این پول نیست از باب این است که زودتر میخواهد خمس دهد. هر کس دلش خواست زودتر خمس بدهد اشکالی ندارد. اما آنی که سال خمسی واحد است مبنایش حصول فایده است. اگر الآن فایده حاصل شد لازم نیست یک ماه دیگر خمس آن را بدهید سال خمسیش یک سال بعد از آن است.

 

شاگرد: ممکن است کسی شغلش به گونهای باشد که بیشتر از یک سال طول بکشد تا ربح به دستش بیاید و مثلاً این گونه است که هر دو سال ربح به دستش میآید، باید دو سال دو سال خمس دهد؟

استاد: این چیزی میشود نسبت به قاعدهی شروع تکسب. آنی که قایل به مبنای شروع تکسب شد شما این نقد را به او بزنید خوب است. بگویید اگر بعد از دو یا پنج سال شروع به تکسب کرد، مثلاً درختها را کاشته است و دارد پنج سال کار میکند، بعد از پنج سال، سال خمسیش همان موقع است؟ اگر بخواهد باغبانی کند پنج سال بعد به ثمر میرسد. آن وقت شما شروع در تکسب گرفتید روی چه حسابی است؟ که شما تمام مؤونهتان را میخواهید از آن ربح پنج سال که باغات به ثمر رسید بردارید. گاهی اوقات طرف میگوید فعلاً میخواهم خرج کنم و میخواهم باغبانی شغل من باشد. این، نقد به آن مبنا میشود. اما ما میگوییم حصول فایده ملاک است، شروع در تکسب ملاک نیست. این، اشکالی است به نظریهی چهارم یا نظریهی اول.

 

شاگرد: یک کسی هم که برج ساز است و بساز و بفروش است، تا بخواهد بسازد و بفروشد دو سال طول میکشد.

شاگرد: سال بعدی که میرسد اگر سر سال خمسیش باشد باید خمس دهد؟

استاد: فرق میکند. برجساز یک بحث مصداقی دیگر است. چه بسا شخص دارد کار میکند فایده هم دارد میبرد. بحث جدایی دارد، و لو خانه تمام نشده است. اما بین زمین خالی و زمینی که این قدر روی آن بنا ساخته شده است فرق وجود دارد. قیمت بال رفته است و یک چیز موجود خارجی هست، این از فوایدش است، اگر هم میخواهد بفروشد میگوید من اسکلتش را درست کردم و سفتکاری کردم حالا میخواهم بفروشم، فایده میبرد و فایده برایش حاصل شده است. یک زمین خالی با زمینی که سفتکاری آن انجام شده است و اسکلت آن درست شده است تفاوت دارد و این فایده به دستش رسیده است و این گونه نیست که دو سال بعد بخواهد بفروشد فقط بگوییم فایده برایش حاصل شده است. نه! فایده زودتر حاصل شده است.

 

شاگرد: اگر شغلی باشد که کلاً این گونه است که بعد از دو سال ربح میآید؟

استاد: همانی است که عرض کردم، حالا شما گفتید دو سال و من عرض کردم پنج سال. این، نقض به آن کسی است که قایل به مبنای شروع در تکسب باشد که این حرف شما در این مورد خیلی بعید است. شما شروع در تکسب را گرفتید، اصلاً دو سال بعد میخواهد ربح بیاید، اما در خصوص مورد مصداق ساختمان میگویم این گونه نیست. اما مصداقهای دیگری مانند باغ این گونه هستند که بعضاً بعد از پنج سال ربح و فایده به دست میآید. شما که قایل به شروع تکسب شدید بیایید اینجا را جواب دهید! اگر کسی مبنای آقای سید ابوالحسن اصفهانی را پذیرفته باشد یا مبنای آقای بهجت بزرگوار را قبول داشته باشد در اینجا میگویند اشکالی ندارد. ما میگوییم در اینجا هم حصول فایده ملاک است. در این گونه موارد حتی ممکن است به شیخ انصاری این ایراد را بکنیم بگوییم ما در این موارد این حرف را نمیزنیم و در آن موارد میگوییم دیگر تعارفی نیست، شاید. اگر تعارف باشد بله! اما شاید در آنجا هم بگوییم تعارف نیست. این، مسألهی جدید است. به عنوان نقضی بر آنها است و ممکن است این جواب را بدهند که در آنجا تعارفی نیست و حرف شما را در آنجا میپذیریم، چون تعارفی نیست.

 

سوال (2): سال خمسی کسی که اکثر درآمدمش از سهم امام است

سؤال دیگری که در اینجا است این است که مبدأ سنه برای کسی که اکثر مصارف حیاتش از سهم امام بوده است: «من کان یصرف اکثر ایام السنه من سهم الامام علیه السلام»، سؤال از آقای گلپایگانی است و ما هم گفتیم خمس به سهم امام تعلق نمیگیرد و ایشان هم همین نظر را دارند، اما بعضی از اعاظم میگویند خمس میگیرد بالفتوی و بعضیها میگویند بالاحتیاط الوجوبی، احتیاط وجوبی دارند در این که اگر سهم امام دستتان بود خمسش را بدهید. اما ما میگوییم نه! خمس ندارد. اینجا سؤال میپرسد که اکثر ایام سنه از سهم امام است اما «فاذا حصل علی مال من غیر سهم الامام علیه السلام»، حالا این فاذا حصل علی مال دو گونه میتواند باشد؛ یا این که یک شغلی دارد که گاهی یک چیزی به او میرسد یا این که نه! اتفاقی است، «و بقی عنده نهایه السنه الخمسیه مال فهل یتعلق به الخمس ام لا؟»؛ آیا خمس به این، تعلق میگیرد یا نه؟، «فکیف یکون تعیین السنه الخمسیه مثل هذا الشخص؟»؛ این شخص چگونه باید سال خمسیش را حساب کند.

جواب آقای گلپایگانی:

در اینجا آقای گلپایگانی جواب میدهند که مبدأ سنه، حصول فایده است، «فان مر علی عین الفائده سنه وجب تخمیسها»؛ مبدأ سنه حصول فایده است، «و ان اختلط بسهم الامام علیه السلام فیخمسها بنسبه ما یملک منها و سهم الامام علیه السلام لا خمس فیه»؛ اگر سهم امام با این فایدهای که از غیر سهم امام است قاطی شده باشد آن فایده که از غیر سهم امام است هر وقت حاصل شد مبدأ سنه همان میشود.

تحقیق در جواب:

چون ایشان میگوید سهم امام خمس ندارد و این حرف هم درست است، ما هم میگوییم سهم امام خمس ندارد. «سائر الفوائد یمکن ان یجعل له رأس سنه علی حده»؛ برای سایر فواید میتواند رأس سنهی علی حده قرار دهد کما این که میتواند در رأس سنهی خمسیش بیاید خمس دهد اگر فایدهی اتفاقی داشته است، رأس سنهای برای خودش قرار داده است اشکالی ندارد. فایدههای دیگری داشته است و رأس سنهی واحده قرار داده است، اشکالی ندارد، میتواند خمسش را بدهد و میتواند خمس علی حدهای برای آن قرار دهد. اما خود سهم امام که در ملک ایشان بوده است خمس ندارد و ملاک در رأس سنه نیست. خرید با سهم امام دو گونه است؛ گاهی خرید مصارف خانه است، یعنی سهم امام را خرج کرده است و مصارف خانهاش را تهیه کرده است، این بحث دیگری است. اما اگر با سهم امام سود ببرد و کار کند، این سود فایدهای غیر از سهم امام است، مثل این که سرمایهاش را از سهم امام اخذ کرده است، که این میشود فایده. اما خود سهم امام خمس ندارد. و صلی الله علی محمد و آله.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo