درس خارج فقه استاد محمدعلی بهبهانی
1402/10/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الخمس/ارباح المكاسب /مساله65؛ مطلب اول؛ ادله نظریه اول
مساله شصت و پنجم: مناط در مئونه آن چیزی است که فعلا مصرف میشود
مطلب اول: تقتیر نفس از صرف متعارف در مؤونه
خلاصۀ جلسۀ گذشته
بحث ما در مسئلۀ شصت و پنج عروه؛ در مسئلۀ تقتیر بود، تقتیر یعنی کسی بر خودش سخت بگیرد و چیزی که واقعاً مؤونۀ او است، پولش را هم داشته که خریداری کند، بر خودش سخت بگیرد و خرج نکند، نمیگوییم از باب بخل باشد، گاهی برخی بر خودشان سخت میگیرند و پول را هم دارند، خرج هم مشخص است، خرج نمیکند که یک پولی را ذخیره کنند، زیاد این پیش میآید، این از باب تقتیر است. یعنی تضییق بر نفس، به خودش فشار میآورد و تضییق میکند، یک خرجی را انجام نمیدهد، این پولی که در دست شخص مانده آیا خمس به آن تعلق میگیرد یا خیر؟
این بحث بسیار مهم است، الان فقهاء عصر؛ تقریباً همه میفرمایند: باید خمس بدهد، قدما برخی نقل میکنند، حال این را نسبت نمیدهیم یک استظهاراتی است که اعلام کردند و ما مناقشه داریم اما به قدما نسبت میدادند که همه میفرمودند: خمس ندارد، یعنی کانه متقدمین و متاخرین نظرشان مقابل هم است، قدما میفرمودند: اصلاً خمس ندارد مثل شهید اول1 و شهید ثانی1، اما متاخرین میفرمایند: باید خمس را بدهد، شخص پولی که دستش مانده را مؤونه نکرده و باید خمس را بدهد، بین این دو نظر باید چه کرد؟ یک نظر فرعی دیگر هم هست که البته اصل کار این دو نظر است. خیلی از اعلام به مسئلۀ عدم خمس تصریح کردند، ما هم میخواهیم بگوییم: حرف قدما درست است که دلائل را عرض میکنیم، چرا حرف قدما درست است؟
شهید اول1 این را فرموده، شهید ثانی1، فاضل سیوری1، شمس الدین حلی1 محقق ثانی1 محقق سبزواری1 صاحب حدائق1 جزء قائلین به این مسئلۀ عدم خمس هستند. محقق نراقی1 هم در مسئلۀ تقتیر قائل به عدم خمس هستند، صاحب جواهر1 در مجمع الرسائل فتوا دادند، حتی نقل کردند که قدما این نظر را داشتند اما نظرشان در جواهر و نجاة العباد عوض شده است، ایشان هر دو نظر را دارند در مجمع الرسائل قائل به عدم خمس شدند و در جواهر و نجاة العباد به دست میآید که قائل به وجوب خمس هستند.
عبارات اعلام را گفتیم و از عبارات خیلی از اعلام این استظهار میشود، مثل عبارت علامه حلی1 ابن فهد1، عبارت محقق اردبیلی1 صاحب مدارک1، همه عباراتشان به این صورت است.
ادلۀ نظریۀ اول
دلیل اول: اجماع
و هو معقد إجماع في كلام العلّامة الحلي في التذکرة. [1]
از عبارت علامه حلی1 بر میآید که معقد اجماع است.
قال صاحب الجواهر: لا أعرف فيه خلافا، بل لعله ظاهر معقد إجماع الغنية و السرائر و المنتهى و التذكرة. [2]
تعبیر صاحب جواهر1 این است: که خلافی در عدم خمس نیست، شخص به خودش سخت گرفته و خلافی در این نیست که خمس ندارد، لم بحث این است که ادلهای که در استثناء مؤونه وارد شده را به چه صورت تفسیر کنیم، «الخمس بعد المؤونة» به چه معناست؟ که بعد میخوانیم.
و حکى الشیخ الأنصاري: استظهر في المناهل عدم الخلاف فيه. [3]
شیخ انصاری1 میفرمایند: تعبیر صاحب مناهل1 این است که ظاهراً خلافی در عدم خمس نیست، ظاهر عدم خلاف است یعنی استظهار عدم خلاف میکردند، یعنی کسی قائل به وجوب نبود.
و قال المحقق النراقي إنّه هو مذهب الأکثر. [4]
مرحوم محقق نراقی1 عدم خلاف نگفته بلکه فرموده: مذهب اکثر این است، شاید این بهتر باشد چون نسبت به کلمات برخی از اعلام نمیشود استظهار کرد، استظهاری که نسبت به کلام شیخ مفید1 و شیخ طوسی1 میکنند؛ خیلی وجه ندارد و این ادعای استظهار است و ما هیچ ظهوری از کلام این بزرگان نمیفهمیم، لذا نسبت به این طائفه نمیتوان این حرف را زد. اما بسیاری از قدما دیگر که تعبیر آوردند شاید بتوان استظهار کرد.
ملاحظهای بر این دلیل
إن الإجماع هنا منقولٌ و لا الاعتبار به.
ما اجماع را قبول نداریم و لو ادعای اجماع شد این اجماع محصل نیست و لو مؤید خوبی است که تا گفتیم تقتیر خمس ندارد همه برآشفته نمیشوند چون آقایان عصر همه میگویند خمس دارد، اما یک زمانی به قدری قول عدم خمس در تقتیر قوی بوده که ادعای عدم خلاف کردند، شهید اول1، شهید ثانی1، محقق ثانی1، خیلی از بزرگان این حرف را زدند.
ما یک دلیل دومی در این مسئله ذکر کردیم:
دلیل دوم: مستثنی مئونه فعلی است که مورد نیاز باشد
و هذا هو الدلیل الذي نختاره و لابدّ من بیان التقتیر هنا موضوعاً و حکماً.
أما التقتیر موضوعاً: فقبل بیان الدلیل لابدّ من أن نعیّن موضوع التقتیر، فإنّه فیه معنی التضییق الذي لازمه وقوع المکلّف في الحرج و لو بمقدار جزئي.
فعلی هذا یصدق التقتیر في الدرجات الأولی من الشأن التي یکون عدمها حرجاً و ضیقاً علی المکلّف لا الدرجات العالیة من الشأن، فإنّ ترکها لیس تضییقاً علی المکلّف.
اول میخواهیم در مورد تقتیر موضوعاً و حکماً صحبت کنیم، تا این دلیل را بیان کنیم.
اما موضوعاً: تقتیر تضییق نفس است، یک نکته در کلمات اعلام نیست، این نکته خیلی مهم است ببینیم این نکته تا چه حد به درد میخورد، درگذشته بیان کردیم وقتی مؤونۀ شخصی را میخواستیم در نظر بگیریم میگفتیم:
شأن انسان متفاوت است و یک درجۀ پایین دارد و یک درجۀ اعلی دارد، در استفتائات قبلی هم بود که برخی اعلام جواب دادند که شخص میتواند ماشین خریداری کند به قیمت پانصد میلیون و این شأن او است، بالاتر هم شأنش است و اگر کمتر از پانصد میلیون باشد به حرج میافتد، اما اگر بیشتر را خریداری کند مناسب شأن او است، شخص دکتر است یا رئیس کارخانه است و شأنش است که ماشین گرانتر خریداری کند، اگر بالایی را خریداری کرد نبودش آن شخص را به حرج نمیاندازد و اشکالی ندارد، پایینی نداشته باشد به حرج میافتد، در بحثهای قبل چند بار این بحث مطرح شد، در استفتائات هم این مطرح شد و عرض کردیم مثلاً شخصی شأنش بالاست و اگر خانۀ یک طبقه خریداری کند خانواده قبول نمیکند و شأنش نیست، خانۀ دو طبقه هم حتی خریداری کند عائله دارد و رفت و آمد دارد باز میگویند: این شخص در حرج است و این شخص باید حتماً سه طبقه را خریداری کند، دو طبقه برای او حرج است سه طبقه اول طبقۀ شأنش است، یک طبقه برای خودش و یک طبقه برای بچهها و یک طبقه برای پذیرایی، اما چهار طبقه باز در حد شأنش است اما اگر نباشد به حرج نمیافتد. اینجا گذشته در کلمات برخی از اعلام عصر بیان کردیم که میفرمودند: شأن چیزی است که اگر نداشته باشد به حرج میافتد، که عرض کردیم پایینترین درجۀ شأن است که اگر نداشته باشد به حرج میافتد، نباید به این صورت معنا کرد شأن بالا پایین دارد، شأن شخص هم ماشین هشتصد میلیونی است هم پانصد میلیونی متفاوت است، منتهی برخی از بزرگان که به این صورت تعبیر کردند پایینترین درجۀ شأن را در نظر نگرفتند، آن موقع که بحث شأن را میکردیم مطرح کردیم پایینترین درجۀ شأن که اگر نبوده باشد شخص به حرج است، که مثلاً خانۀ یک طبقه خریداری کرده است و خانواده میگویند: مهمان داریم و یک طبقه برای زندگی میخواهیم یک طبقه برای خود ما و یک طبقه کم داریم و برای مهمان نیاز داریم، یک طبقه دیگر نیاز دارد و نداشته باشد به حرج میافتد، اگر سه طبقه را خریداری کرد چهار طبقه هم در شأنش هست اما نبود چهار طبقه به حرج نمیافتد، حال چرا این را مطرح کردیم؟ برای اینکه تقتیر را قشنگ تصویر کنیم، ما تقتیر را میگوییم: اگر چهار طبقه را نداشته باشد و پول را نگاهداری کند، این مصداق تقتیر میشود؟ یا سه طبقه را میگوید؟ عرض کردیم سه طبقه را میگوییم، ما پایینترین درجه را میگوییم چون تقتیر تضییق است، همان موردی است که اگر نداشته باشد به حرج میافتد، چهار طبقه را که نداشته باشد، تضییق نیست، شأنش هست اما نبودش تضییق نیست، فرق است بین این دو، فرقش این است که اگر شخص پول چهار طبقه را داشته باشد اما خریداری نکند، بنابر فتوای شهید اول1، شهید ثانی1، محقق ثانی1 حتی صاحب جواهر1 و دیگر بزرگان باید خمس طبقۀ چهارم را ندهد، یعنی چند میلیارد پول دارد و میگوید: چهار طبقه در شأن من هست، آن وقت خمس را نمیدهد و میگوید: من تقتیر کردم و خانه نساختم، ما میگوییم:
خیر تقتیر این نیست، شخص اگر طبقۀ چهارم نداشته باشد به حرج نمیافتد، لذا تضییق بر نفس نیست، آن تضییقی لازمهاش حرج است را تقتیر حساب میکنیم، یعنی اگر بر خودش فشار آورد و تقتیر کرد، نیازش بود و نخورد، یک مدتی را روزه گرفت تا پول جمع کند و مسافرت برود، تقتیر کرده تا بتواند مسافرت برود، این تقتیر است که اگر پول را نگاهداری کرد مورد بحث ماست، آن طبقۀ سوم است که نیاز داشته و اگر نباشد برای شخص حرج است، برای شخص تضییق است، این را باید داشته باشد و اگر خریداری نکند دیگر بحث تقتیر است، پس باید اول موضوع تقتیر مشخص شود، نسبت به اعلی درجات شأن نیست که هر مقدار در اعلی درجات شأن را تصور کند به آن مقدار خرج نکند و پول را نگاه میدارد و خمس نمیدهد، خیر این نیست بلکه نسبت به اقل درجات شأن است، مقداری که اگر نداشته باشد دیگر زشت است و حرج است، اگر نداشته باشد بر خودش ضیق گرفته و تقتیر شده است، این تقتیر است (اول باید موضوع مشخص شود، اگر موضوع درست بیان نشود کما اینکه الان بحث موضوعی یا یافت نمیشود یا ما پیدا نکردیم، این خیلی مشکل ایجاد میکند، برخی فکر میکنند تقتیر نسبت به شأنیت است و اعلی درجات شأنیت را میگیرند و وقتی میفهمند خمس ندارد خیالشان راحت میشود و میگویند: ما برای طبقۀ پنجم یک میلیارد داریم و شأنمان هست و خمس نمیدهیم خیر این تقتیر نیست، تقتیر موردی است که واقعاً نیاز دارد و اگر نداشته باشد برای او حرج میشود، در گذشته در مورد شأنیت مفصل در مراتب اقل و اعلی صحبت کردیم، حال این موضوع است و سراغ حکم برویم).
أما التقتیر حکماً: فإنّ الخمس یتعلّق بالفوائد بعد استثناء المؤونة، و المؤونة ظاهرةٌ في المؤونة الفعلیة المتعارفة المحتاج إلیها سواءٌ کانت عین هذه المؤونة أو ثمنها و قیمتها التي یشتریها بها، فإذا قتّر علی نفسه و لم یشترِ ما یحتاج إلیه أو لم یصرفه فزاد لذلك شيء من أرباحه، فلا خمس فیها
اما حکماً: تمام بحث ما در این نکته است، که خمس به فوائد تعلق پیدا کرده بعد استثناء مؤونه، مؤونه چه نوع مؤونهای است؟ مؤونه ظهورش در مؤونۀ فعلیه است، باید مؤونۀ فعلیه بوده باشد، لذا عرض کردیم ما مؤونۀ تقدیریه را به هیج وجه قبول نداریم، ولیکن یک نکته هست که باید دقت کنیم؛ لم بحث اینجاست و در کلمات فقها این را گرفتند، چکیده را بیان میکنیم:
این در ذهن اعلام این بوده که یک سری از قدما میفرمودند: استثناء مؤونه یعنی مقدار مؤونه، پولش را کنار بگذارد و این مقدار مؤونه است و خمس ندارد، کلمۀ مقدار هم برخی میآوردند، پولش را کنار بگذارد دیگر خمس ندارد، بعداً هم اگر تقتیر کرد و این پول را در مؤونه خرج نکرد این خمس ندارد، شارع فرموده: این مقدار خمس ندارد، این در ذهن قدما بوده، این اعاظم میگویند: چرا میگویید مقدار مؤونه؟ چرا مقدار مؤونه را در تقدیر گرفتید؟ شارع فرموده: خود مؤونه، چون مؤونه فرموده هر چه مؤونه شد خمس نمیخواهد بدهد، اما هرچه مؤونه نشد و لو میتوانست در مؤونه خرج کند، خرج داشت و لازم بود اما به هر دلیل انجام نداد، اگر به خودش تقتیر کرد و انجام ندارد خمس به آن تعلق میگیرد چون مؤونۀ فعلیه نشده است، این استدلال اگر بزرگان ما که الان فتوا میدهند این است که خود مؤونه استثناء شده و مؤونۀ فعلیه است، قید صرف را هم حتی میآوردند، در منهاج هست، ما در گذشته به تعبیر آقای خوئی1 و دیگران ایراد گرفتیم که صرف را از کجا آوردید که مؤونۀ فعلیه حتماً باید صرف شود؟ مؤونه یعنی شخص به آن احتیاج داشته باشد، حتی خودشان در برخی از استفتائات، این احتیاج را بیان میکردند و میفرمودند: لازم نیست صرف شود، در استفتائاتشان اضطراب است، در برخی موارد در جهاز بعد از اینکه جهاز را به دختر دادند (ّبعد ازدواج)، نیاز داشته در منزل اما استعمال نشده، خودشان میفرمودند: اگر لازم است و احتیاج داشته خمس ندارد، سال خمسی شخص هم رسیده دیگران فتوا میدادند که خمس دارد، با توجه به عبارت منهاجشان هم خمس دارد اما در اینجا فرمودند: خمس لازم نیست، چون ملاک احتیاج است در جای دیگر فرمودند: ملاک صرف است، این صرف را از کجا آوردید؟ پس کانه جنگ بین اعلام سر دو کلمه است: یک «الخمس بعد مقدار المؤونة»، دو «الخمس بعد المؤونة المصروفه»، گروهی کلمۀ مقدار را میگذارد و کانه مؤونۀ فعلیه را کار ندارد، گروه بعدی میفرمایند: بعد مؤونۀ مصروفه است.
ما میگوییم: حرف قدما را درست میکنیم و به همان نظر جلو میرویم اما کلمۀ مقدار مؤونه را نمیگوییم و اضافه نمیکنیم، چرا این حرف را میزنیم؟ چون ما میگفتیم: خمس بعد از مؤونۀ فعلیه است، شارع کلمۀ مقدار را نیآورده است، اما شما فکر میکنید مؤونۀ فعلیه حتماً آن برنج یا گوشت یا آن حبوبات و ماشین است؟ خیر اینها فقط نیست، پولی که به آن نیاز دارد، حرفی که آقای بهجت1 هم میفرمودند که ثقل است و لازمۀ زندگی است، پول است و باید این را داشته باشد، این حرفی که آقای بهجت1 میزدند: خود پول هم گاهی میشود مؤونۀ فعلیه، و لو با آن جنس خریداری نکند و صرف نشود، چرا تصور شما این است که تا مؤونۀ فعلیه گفته میشود خود برنج و ماشین در ذهن شما میآید؟ فقط لباس و پارچه در ذهن میآید؟ خیر خود پولی که برای خرید کنار گذاشته شود هم مؤونۀ فعلیه است، ثقل حیات است پولی است که باید داشته باشد و مؤونۀ فعلیه است، ما میگوییم: «الخمس بعد المؤونة» آن هم مؤونۀ فعلیه، ولیکن میگوییم: «الخمس بعد المؤونة الفعلیه» چه عین باشد چه ثمن مؤونه باشد، چه مالی بوده باشد که میخواهد مؤونه را تهیه کند، اصلاً ثمن نباشد یا نقود نباشد بلکه مالی است که میخواهد با آن مؤونۀ فعلیه را تهیه کند، این خودش مؤونۀ فعلیه است، پولی که برای خرج زندگی نیاز دارد و باید داشته باشد و نداشتنش برای او نقص است، این خودش مؤونۀ فعلیه است، مؤونۀ فعلیه به مال هم صدق میکند چطور آقای حکیم1 فرمودند: به رأسالمال هم صدق میکند؟ شأن شخص این است که پول را داشته باشد چرا مؤونۀ فعلیه را فقط روی جنس پیاده میکنید؟ ما کلمۀ مقدار را اضافه نمیکنیم اما وقتی گفتیم مؤونۀ فعلیه؛ خود مؤونۀ فعلیه اعم از جنس و نقود و مالی که باید تبدیل کند است، اعم از اینها است، لذلک آن پولی است که شخص کنار گذاشته است، نگویید مقدار مؤونه، بلکه خود مؤونۀ فعلیه، خود این پول مؤونۀ فعلیه است یا باید خودش را مصرف کند و لازم دارد، یا این است که سر موعد باید این پول را بدهد و مصرف کند، نمیتواند از اول یک سری موارد را خریداری کند برای کل سال بلکه باید پول را کنار بگذارد و این مؤونۀ فعلیه است، به این پول مؤونۀ فعلیه صدق میکند، مثلا هر چند روز میوه خریداری کند، خود پول مؤونۀ فعلیه است. اگر این را بگوییم بعد وارد بحث میشویم که ببینیم دلیل دوم در این مطلب چیست؟
و لتفصیل ذلک نشیر إلی فروض ثلاثة:
در اینجا سه فرض وجود دارد که این مقدمات را بیان کردیم باید این فروض را هم بیان کنیم:
فرض اول: احتیاج در همان سال است
الأول: لا یحتاج إلیه في السنة التالیة
إنّ هنا نکاتٌ مهمّةٌ:
در اینجا سه نکته وجود دارد:
نکتۀ اول:
أن یکون الشیء الذي قتّر علی نفسه فیه محتاجاً إلیه إلی آخر السنة، حتّی تصدق علیه المؤونة الفعلیة.
انچه شخص به آن نیاز دارد و تقتیر کرده باید تا آخر سال به آن نیاز داشته باشد، برخی اشتباه در تطبیق میکنند، اول سال احتیاج داشته اما بعد مستغنی شده، پول را کنار گذاشته و قبل سال خمسی از آن بی نیاز شده آیا این از مصادیق تقتیر است؟ خیر و لو پول را کنار گذاشته باشد، دیگر احتیاج نداشته و باید سر سال خمسی، خمس را بدهد و از مصادیق تقتیر نیست، چون اول سال نیاز داشته و خریداری نکرده و قبل سال خمسی نیاز برطرف شده و آن موقع اگر پول مانده باشد باید خمس را بدهد، این احتیاج باید تا آخر سال که خمس را میخواهد حساب کند باشد تا صدق کند که این مؤونۀ فعلیه است.
نکتۀ دوم:
أن المؤونة الفعلیة التي هي المستثناة لیست عین المؤونة فقط بل تشمل ثمنها بل المال الذي یشتري به المؤونة الفعلیة، فیعدّ هذا المال مؤونةً فعلیةً فلا یتعلّق به الخمس، و بعد ذلک فلو قتّر علی نفسه و لم یشتر بهذا المال عین المؤونة الفعلیة المحتاج إلیها فلا خمس فیه.
همین مسئلهای که عرض کردیم مؤونۀ فعلیه که مستثنی است عین مؤونه فقط نیست بلکه شامل مال و ثمن هم میشود.
نکتۀ سوم:
نحن لا نقیّد مفهوم المؤونة بلزوم الصرف، کما تقدّم في مبحث تعریف المؤونة لغةً.
ما مفهوم مؤونه را مقید به لزوم صرف نکردیم، آقای خوئی1 مقید کردند و در منهاج آوردند و خیلی از اعلام به تبع ایشان کلمۀ صرف را آوردند، چرا صرف را آوردید؟ شارع که نفرمود که حتماً قید صرف را میخواهد، اصلاً کلمۀ صرف در برخی موارد غلط بود، شخص خانه را صرف نمیکند، ماشین را هم صرف نمیکند. پس کلمۀ صرف معنا ندارد چرا گفتید صرف مؤونه؟ برخی موارد استعمال میشود مثل غذاست، بعد یک کلمه آورده بودند که صرف کند و از بین هم برود، خیر صرفی که از بین برود خیلی اوقات در مؤونه نداریم، یک استخدامی میشود اما صرفی که از بین برود نیست، به این صورت نیست و ملاک مؤونه این نیست، این کلمه در برخی از مصادیق است و در خیلی موارد به این صورت نیست.
بعد هم یک استدلالی به بیان آقای خوئی1میکنیم که در مسئلۀ ضابط ذکر کردند که عرض کردیم و لو آقای خوئی1 در جایی که تقتیر کند قائل به خمس هستند اما ملاکی که در بحث جهیزیه ذکر کردند که فرمودند: ضابط احتیاج است، ما میگوییم: این خوب حرفی است که جهیزیه استفاده نشده بود و صرف هم نشده بود، استعمال هم نشده بود، نه صرفی بود که از بین برود، نه استعمال بود، اصلاً این را استفاده نکرده بود، آقایان میگفتند: خمس دارد، اما شما آنجا فرمودی: خمس ندارد چون احتیاج دارد به خاطر احتیاج خمس ندارد، این حرف را شما زدید و ما هم این حرف شما را قبول داریم، خلاف این را هم گفتید اما ما آن را قبول داریم، دو نوع فتوا دادید و ما این را قبول داریم.
فقط باید به نکته توجه شود که ما میگوییم: این چیزی که شخص به آن نیاز دارد چند صورت است: یک وقت در سال بعد نیاز ندارد و در همان سال نیاز دارد آن احتیاجی که در باب جهیزیه گفتید برای سال بعد گفتید یا همان سال؟ بحث ما در همین فرض است که سال بعد نیاز ندارد اما امسال نیاز داشته است، آقای خوئی1 که در بحث جهاز عروس از وسیله استفاده نشده بود، فرمودید: اگر نیاز داشته خمس ندارد، گفتید: بعداً نیاز پیدا کند یا امسال؟ احتیاج را در این سال گفتید، در امسال اگر به آن نیاز داشته باشد شما فرمودید: خمس ندارد، ملاک احتیاج در امسال بود، ما هم همین را میگوییم، ما در اینجا آن قیدی که آوردیم احتیاج امسال است و کاری به سال آینده نداریم، در فرضی که سال آینده هم به آن احتیاج ندارد، اما امسال احتیاج داشت و تقتیر کرد، مؤونۀ فعلیه بود، پول را کنار گذاشته است و با این پول میتوانست خریداری کند، اما دو نکته است: ما مرتب میگوییم: پول را کنار گذاشته باشد اگر کنار هم نگذاشته باشد باز به همین صورت است، اما بحثش را بعد بیان میکنیم، لازم نیست حتماً پول را کنار بگذارد بنابر ملاک بحثی که میگوییم، اما فرض را یک فرض مسلم میگیریم که در این فرض یقین کنیم که خمس دارد یا ندارد تا فرضهای مبهم بعداً روشن شود، این پول را به عنوان مؤونۀ فعلیه کنار گذاشته چه عین چه قیمتش را، تا آخر سال به حسب فرض احتیاج هم داشته است، وقتی احتیاج داشته و پول را هم کنار گذاشته این پول الان مؤونۀ فعلیه شده، چون باید برای خود امسال لوازم مورد نیاز را تهیه کند، چطور آقای بهجت1 فرمودند: اگر برای احتیاجات سال بعد از الان پول را کنار گذاشت این مؤونۀ فعلیه است، چطور در جهیزیهای که برای احتیاجات سال آینده وقتی نمیتوانست در سال آینده تهیه کند، پول را کنار میگذاشتند، روی چه حساب خمس نداشت؟ میگفتند: چون این پول را باید کنار بگذارد این مؤونۀ زندگی است، منتهی برای احتیاجات سال آینده، چون سالهای آینده نمیتوانست تهیه کند و امسال باید پول را کنار میگذاشت میفرمودند: خمس ندارد، برخی اعلام اوائل در مورد جهیزیه میگفتند، بعد بعض الاساطین1 این را اضافه کردند و فرمودند: ما برای جهیزیه که گفتیم پول جهیزیه هم خمس ندارد، برخی فرمودند: اگر پول را کنار بگذارد خمس دارد، اما برخی فرمودند: خیر اگر پول را کنار بگذارد خمس ندارد، یعنی خود این پول چون در آینده احتیاج پیدا میکند و نمیتواند در آینده جهیزیه را خریداری کند، همین امسال این پول مورد احتیاج شخص است، مورد احتیاج شد دیگر خمس ندارد و لو احتیاج اصلی مربوط به سالهای آینده است، اما چون سالهای آینده پول دستش نمیآید همین امسال که پول دستش هست خمس ندارد. خیلی این مهم است که پول مؤونۀ فعلیه میشود و لازم نیست حتی جهیزیه را خریداری کند، خیلی از شما مگر فتوا ندادید؟ بعض الاساطین1 هم این را اضافه کردند، برای احتیاج سالهای آینده میشود مؤونۀ فعلیه، برای احتیاجات امسال که به طریق اولی مؤونۀ فعلیه میشود، احتیاج هم داشته، وقتی مؤونۀ فعلیه شد و خریداری نکرد.
و قد یؤیّد ذلک بما أفتی به المحقق الخوئي فإنّ المستفاد من الذي ذکره المحقق الخوئي في بعض استفتاءاته في باب جهاز العرس أنّ الضابط هو الاحتیاج و المراد منه هو الاحتیاج في هذه السنة، لا السنة التالیة، و لکن ما أفاده یختصّ بما إذا اشتری الجهاز، لا ما إذا قتّر علی نفسه و لم یشتر و لکنّا نری شمولیة الضابط الذي هو الاحتیاج.
و علی هذا الأساس نحن نعتقد بأنّه إن بقي الاحتیاج إلى شيءٍ إلى آخر السنة و قتّر علی نفسه و لم یشتر ذلك أو لم یستعمله، فلا یتعلّق الخمس بهذا المال.
یکی از ادلهای که برخی مثل آقای نراقی1 استدلال میکنند همین است: بیان مرحوح محقق نراقی1 فرق دارد، اگر یک چیزی مؤونۀ فعلیه شد بعد از مؤونیت خارج شد یعنی شخص خریداری نکرده است، به قول شما میگویید: از مؤونیت خارج شد، ما این تعبیر را قبول نداریم، اما شمایی که میگویید: از مؤونیت خارج شد، دیگر شخص مستغنی شد، چرا؟ مستغنی نشده بود به خودش تنگ گرفته بود، استفاده نکرد و خریداری نکرد، شما میگویید: این خمس دارد، ما میگوییم: چرا؟ مگر احتیاج نداشت؟ مگر مؤونه نبود؟ آقای نراقی1 این را فرمودند: مگر وقتی چیزی مؤونۀ شخص بود، بعداً شخص استفاده کرد حتی اگر بی نیاز هم که شده باشد میگوییم دیگر خمس ندارد، مگر این حرف را نزدید؟ این پول برای زندگی است و برای احتیاجات همین امسال است و اگر هم خریداری نکرد خمس ندارد، یکی از استدلالهای آقای نراقی1 این است.
ما این را میخواهیم بگوییم: وقتی به این پول نیاز داشت در کلمات خیلی از اعلام هم هست، خود این پول که احتیاج داشت مؤونۀ فعلیه شد، این مؤونۀ فعلیه میشود، نگویید این مؤونۀ فعلیه نیست، در باب جهیزیه پول را که کنار گذاشت میگفتید: مؤونۀ فعلیه نیست، یعنی مؤونۀ فعلیه را همه را به جنس تفسیر نکنید، در ذهن برخی خوابیده است که مؤونۀ فعلیه یعنی جنسی که شخص خریداری میکند، خیر لازم نیست جنس باشد، حتی اگر پول بوده باشد. خیلی بحث مهم است چون اولاً خواستیم موضوع را تقریر کنیم که برخی سو استفاده نکنند و بگویند: اعلی درجۀ مؤونه را ما در نظر میگیریم چون در آن مقدارخرج نکردیم و خمس ندارد، اما خیر مؤونه اگر واقعاً به چیزی احتیاج داشته باشد و پول را کنار بگذارد و این پولی که گذاشت به آن خمس تعلق نگرفت، حال تقتیر کرده و خریداری نکرد، ما نمیگوییم: خمس به مقدار مؤونه تعلق میگیرد، این غلط است و کلمۀ مقدار نداریم، برخی ایراد گرفتند بر این و واقعاً هم درست است، اما وقتی میگوییم: مؤونۀ فعلیه، مؤونۀ فعلیه گاهی جنس است و گاهی پولی است که کنار گذاشته تا با آن چیزی تهیه کند، خود اعلام هم الان قائل هستند در بحث جهیزیه هم گفتند خمس ندارد این را قائل هستند، این خیلی مهم است خمس ندارد در جایی که امسال به آن نیاز داشته باشد خمس ندارد.
فرض دوم: احتیاج برای سال بعد است و سال بعد نمیتواند خریداری کند
الثاني: یحتاج إلیه في السنة التالیة أیضاً و لا یقدر علی شرائه فیها
قد تقدّم أنّه تصدق علیه المؤونة الفعلیة في هذه السنة لأنّه لابدّ له من وجود هذا المال حتّی یستغني به في السنة التالیة
یک وقت شخص چیزی در دست دارد و برای سال آینده احتیاج دارد، و سال دیگر قادر به شراء نیست، این را آقای بهجت1 فرمودند: خمس ندارد، چیزی را الان خریداری میکند چون سال بعد نمیتواند خریداری کند و قدرت ندارد، آقای بهجت1 میفرمودند: خمس ندارد. این فرض دوم میشود. همین الان احتیاج فعلی لازم میآید چون بعداً نیاز پیدا میکند و نمیتواند الان لازم است که تهیه کند، عین بحث جهزیه است و این هم مؤونۀ فعلیه میشود، خود شما قبول دارید حال در خانه برخی احتیاط میکنند و برخی دیگر فتوا میدادند، اما در پول جهیزیه همه فتوا میدادید، این یک ملاک است و ملاک احتیاج است که سال بعد احتیاج دارد و نمیتواند سال بعد تهیه کند.
فرض سوم: احتیاج برای سال بعد است و سال بعد هم میتواند خریداری کند
الثالث: یحتاج إلیه في السنة التالیة أیضاً و یقدر علی شرائه فیها
إنّ حکم هذا الفرض یفهم من الفرض الأوّل، حیث قلنا فیه بعدم وجوب الخم
شخص نیاز دارد سال بعد خریداری کند ولی سال بعد هم میتواند خریداری کند، این را هم مطرح کردیم چون ما کاری به احتیاج در سال آینده نداریم همین امسال احتیاج داشته، فرض این است که همین امسال احتیاج داشته و بر خودش تقتیر کرده حال سال بعد هم احتیاج دارد و میتواند خریداری کند، فرقی برای ما ندارد، همین که امسال احتیاج داشته و تهیه نکرده خمس به آن تعلق نمیگیرد.
به دلیل سوم رسیدیم، دلیل سوم دلیلی است که محقق نراقی1 به آن اعتقاد دارد و شیخ انصاری1 و محقق همدانی1اعتقاد ندارند بلکه دلیل را تقریر کردند و این است که کانه کلمۀ مقدار را گرفتند و میفرمایند: ظاهر صدق مؤونه است یعنی مقدار متعارف بدون قید انفاق، کلمۀ مقدار را آوردند که شیخ انصاری1 و محقق همدانی1هم این را نقل کردند ولیکن ما به این دلیل ایراد داریم.