درس خارج فقه استاد محمدعلی بهبهانی
1403/01/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الخمس/ارباح المكاسب /مساله71؛ مطلب چهارم؛ نظریه دوم
مسئله 71: اداء الدین من المؤونة
خلاصه مباحث گذشته
بحث ما در مسئله هفتاد و یکم «ادا الدین من المؤونه» بود، که این ادا دین دو قسم بود، دین برای مؤونه بود یا برای غیر مؤونه بود، عرض کردیم چهار مبحث دارد؛ گاهی دین برای مؤونه است و گاهی دین برای غیر مؤونه است، یا دین برای مؤونه یا برای غیر مؤونه، میخواهد دین را ادا کند با چه پولی ادا میکند؟ صورت اول و دوم این بود که ادا دین میکند با درآمدی که برای همان سال است که این استدانه را انجام داده است، ربح ربح همان سالی است که استدانه در آن انجام شده است، این فرض ماست این مبحث اول و دوم بود.
مبحث اول: ادا دین، دینی که برای مؤونه است با ارباح مکاسب همان سال استدانه.
مبحث دوم: ادا دینی که برای غیر مؤونه است اما باز با همان ارباح مکاسب همان سال استدانه. اینجا یک صوری مطرح میشد که قبلاً عرض کردیم، مثل اینکه ادا دین کرده بود با ارباح مکاسب همان سال، ولیکن سال بعد ادا دین کرد اما با ارباح مکاسب همان سال قبلی ادا دین کرد، این صورت اول و دوم بود که گذشت.
صورت مبحث سوم این بود که دین برای مؤونه است و با ارباح مکاسب سال بعد این دین را ادا کرده است، یعنی شخص در سال هزار و چهارصد و دو دینی را گرفته و استدانه هزار و چهارصد و دو است، ادا دین با ارباح هزار و چهار صد و سه بوده است نه با ارباح هزار و چهارصد و دو، این مبحث سوم شد.
مبحث چهارم که الان به این بحث رسیدیم این است که دین برای مؤونه نبوده است، هزار و چهارصد و دو استدانه کرده است، حال این استدانه برای مؤونه هم نبوده با ارباح مکاسبی که مربوط به سال هزار و چهارصد و سه است میخواهد با سود سال جدید دین سال قبل را بدهد، دین سال قبل هم مربوط به مؤونه نبوده است، این بحث چهارم ماست.
یک نکتههایی در این بحث هست، پنج نظریه هست و بنده صورتهای کلی این مسئله را بیان میکنم تا بعد بحث کنیم، الان که شخص ادا دین میکند آنچه در ذهن اعلام است به نحو کلی بگوییم برخی از اعلام میگویند: دین که برای مؤونه نبوده است اینکه میگوییم: ادا دین از مؤونه است کدام دین را میگوییم؟ برخی میگویند: ادا دینی که برای زندگی باشد، اگر استدانه کرد برای مؤونه ادا دین از مؤونه است، پس اگر استدانه برای مؤونه بوده و پول برای مؤونه خرج شده، ادا پولی که شخص برای مؤونه استدانه کرده و در مؤونه مصرف کرده، ادا دینش هم از مؤونه میشود، اما اگر دینی را که گرفته برای مؤونه نبوده است، در راه دیگری خرج کرده است، حال ادا دین را میکند این ادا دین از مؤونه نیست. چنین فرق گذاشتند این در ذهن اعلام است.
دیدید آقای حکیم و آقای خوئی این بزرگان یک سری یک تفصیلی را مطرح میکردند بین فرض اینکه آنچه برای آن دین صورت گرفته و خریده است ولو برای مؤونه نبوده اما یک وقت همین الان موجود است اما یک وقت تلف شده است، بین فرض وجود و تلف در این مورد فرق میگذاشتند، میفرمودند: اگر تلف شده و وجود ندارد ولو برای غیر مؤونه بوده اما الان تلف شده و نیست، یک اسبی را خریداری کرده بود و مرد، مؤونه نبود و تفریحی خریداری کرده بود و زائد بر شأن بود و الان هم مرده است، اما دین روی گردن شخص است، در این مورد فرمودند: ولو برای غیر مؤونه بوده اما الان یک دین و تکلیفی روی گردن شخص است، اینجا دیگر موضوع فرق کرد، پولی که شخص میدهد به ازاء این پول صاحب یک اسب اضافی در زندگی نمیشود، بلکه فقط برای این است که به زندان نرود، چک داده است و مدیون است، برای اینکه خودش را نجات بدهد، اینجا ادا دین از مؤونه است. حرف خوب و درستی هم است، برخی بزرگان این حرف را زدند و آقای خوئی هم روی این حرف تأکید میکنند. اما اگر این اسب موجود باشد و وجود خارجی داشته باشد، اینجا وقتی که شخص ادا دین میکند، یک میلیون از رفیق بابت این اسب گرفته و داده است، الان که ادا دین میکند انگار دارد ثمن اسب را پرداخت میکند و اسب هم هست و زائد بر زندگی است، آیا این جزء مؤونه است؟ این از مؤونه نیست چون الان اسب وجود دارد و زائد بر زندگی است، ادا دینش مثل ادا ثمنش است، ادا ثمن چیزی که زائد بر زندگی است و الان هم موجود است و میخواهد این را حاصل کند و برای خودش شود، این دیگر استثناء از خمس نیست، این ادا دین استثناء از خمس نیست، یعنی همین پولی که بابت ادا دین پرداخت کرده است به همین پول خمس تعلق میگیرد.
در اصل بحث نکته وجود دارد، اینجا پنج قول به دست میآید، این قول تفصیل را به خاطر بسپارید، در کلمات برخی از اعلام مطلقاً فرقی نگذاشتند، یک عده که زیاد هم نیستند در کلمات اعلام این اطلاق است، یک شخصیتی مثل صاحب جواهر فرموده: ادا دین از مؤونه است مطلقاً و فرقی ندارد برای هرچیزی بوده باشد، وقتی دین شد و روی گردن شخص آمد ادا این دین از مؤونه است، حال آن دینی که گرفته خرج برای مؤونه کرده یا برای غیر مؤونه؟ این را دیگر در یک مورد تصریح کرده، عبارت ایشان حالت اطلاقی است، آن ادا دین را مطلقاً از مؤونه حساب کردند.
نقطه مقابل برخی مثل شهید که بعد میرسیم فرمودند: ادا دین مطلقاً از مؤونه نیست در این فرض، دین شخص برای غیر مؤونه بوده مطلقاً این از مؤونه نیست، اطلاق حرف ایشان را بگیریم یعنی چه آنچه مقابل دین است (اسب)، چه و اسب وجود داشته باشد چه تلف شده باشد، ادا دین از مؤونه نیست چون دین برای مؤونه نبوده است، چه تلف شود چه نشود، دین برای مؤونه نبوده است پس ادا آن از مؤونه حساب نمیشود مطلقاً.
این دو قول اطلاقی یکی در کلام صاحب جواهر که دین است دیگر، ادا دین از مؤونه است مطلقاً.
ما بعدا میگوییم: ممکن است صاحب جواهر اطلاق کلامش را اراده نکرده، از اینطرف هم ممکن است شهید اطلاق را اراده نکرده است، این را بعد بیان میگوییم و میرسیم، اما ظاهر قول به نحو مطلق است.
اما حال ما میخواهیم روی این تفصیل بیآییم که یک شخصی ادا دین کرده و دین برای غیر مؤونه بوده، اینجا مقابلش دو صورت پیش آمده است، یک صورت تلف اسب و یک صورت وجود اسب، حال که میخواهد ادا دین کند اینجا یک نکته وجود دارد، عبارات بسیار دقیق است، برخی در اینجا تعبیر میکنند و میگویند: ادا دین از مؤونه است مطلقاً وقتی ادا دین از مؤونه است دینی که شخص با ارباح امسال پرداخت میکند از مؤونه حساب میشود، اما خود اسب که دست شخص آمد تا حالا خمس به آن تعلق نگرفته بود چون اگر یک چیزی به دست شخص بیآید که به ازاء آن دین دارد آنچه به ازاء آن دین دارد خمس به آن تعلق نمیگیرد، مثلاً الان شخصی خانه خریداری کرده است و اقساطی خریداری کرده است، مثلاً خانه اضافی هم است، خانه داشته و خانه دوم خریداری کرده است و در حد شأن نبوده و نیازی هم نداشته است، اگر مقابل این دین داشته باشد خمس به آن تعلق نمیگیرد، چون همه را قرضی گرفته است و هنوز پولی بابتش نداده است، پول داده است اما همه دین بوده، این را میگویند: خمس تعلق نمیگیرد، هر مقدار که وام داد و مالک شد به همان مقدار خمس تعلق میگیرد، امسال یک دانگ اقساط را داده است، یک دانگ از شش دانگ را داده است، یک ششم را که قسط داد میگویند: یک ششم را مالک شده و خمس این مقدار را باید بدهد اما پنج دانگ دیگر را اقساط را نداده است، وقتی اقساط را نداده مالک نشده است، به حسب ظاهر مالک شده است اما منظور ملکیتی است که به ازاء آن دینی وجود ندارد، خمس به ملکیتی میخورد که این ملکیت بابتش دینی نداشته باشد، اگر بابت آن دین داشته باشد خمس ندارد چون به ازاء همان مقداری که داخل در ملک شخص شده مدیون است، منظور ملکیتی که خمس به آن تعلق میگیرد، ملکیتی است که به ازاء آن دین نداشته باشد. پس اگر دین این اسب را داد، قبلاً که دین را نداده بود مالک شده اما ملک طلق بلا دین نداشته است، یعنی ملکیت مطلقی که در ازاء آن دین نبوده باشد نداشته است، بلکه به ازاء آن دین بوده است، چون در ازاء آن دین بوده خمس تعلق نمیگرفته، الان که دین را داده به اسب خمس تعلق میگیرد.
پس اولاً به یک نکته باید توجه کرد، با ارباح مکاسب امسال وقتی دین این اسب را ادا کرد اسب ملکی میشود که به ازاء آن دینی نیست پس به اسب خمس تعلق میگیرد، ولو اسب را سال پیش خریداری کرده است، سر سال خمسی امسال هنوز دین را که ادا نکرده بود خمس اسب را نرفت بدهد چون به ازاء آن دین داشت، الان امروز که دین را ادا کرد به این اسب خمس تعلق گرفت، اما با درآمد سال جدید دین را داد، حال این درآمد سال جدید که با آن ادا دین کرد به خود درآمد هم خمس تعلق میگیرد یا خیر؟ اگر گفتیم ادا دین از مؤونه است این ادا دینی که کرده از مؤونه است به آن ربح دیگر خمس تعلق نمیگیرد و فقط به اسب خمس تعلق میگیرد، به ربحی که بابتش خمس را داده خمس تعلق نمیگیرد، بنابراین شخص فقط خمس فرس را میدهد، یک پنجم فرس را میدهد.
اما اگر گفتیم ادا دین، اگر دین برای مؤونه نبود و برای غیر مؤونه بود مثل اسب، آن ادا دین از مؤونه نیست الا در صورت تلف، اگر تلف شده باشد قبول داریم اگر شخص ادا دین کرد به این ارباح شخص که با آن ادا دین کرده خمس تعلق نمیگیرد و اسب هم که تلف شده و وجود ندارد که خمس به آن بگیرد، نه به آن اسب چون تلف شده و نیست و وجود ندارد نه به ربح سال جدیدی که شخص بابت ادا دین داده است، پولی که دست شخص آمد و بابت ادا دین داد به این پول هم خمس تعلق نمیگیرد، در فرض تلف به هیچکدام خمس تعلق نمیگیرد، اما در فرض وجود به آن اسب که الان دینش را داده خمس میگیرد انما الکلام به این ربح هم خمس تعلق میگیرد یا خیر؟
اگر گفتیم ادا دین از مؤونه است به این ربح خمس تعلق نمیگیرد، اما اگر گفتیم این دین چون برای مؤونه نبوده و اسب هم موجود است، این ادا دین از مؤونه نیست در این صورت به این ربح هم خمس تعلق میگیرد، نتیجه همان حرف آقای خوئی میشود که ربع را بیان کردند، هم باید خمس اسب را بدهد یک پنجم قیمت اسب را بدهد، مثلاً یک میلیارد قیمت اسب است، خمس این اسب دویست میلیون میشود، آن پولی هم که با آن ادا دین میکند را هم باید خمس بدهد تا با آن ادا دین کرده باشد، آن پول چه مقدار است؟ یک میلیون میدهد اما وقتی میگوییم باید خمس را بدهد چه مقدار باید خمس بدهد تا یک میلیارد مخمس داشته باشد، اگر یک میلیارد و دویست و پنجاه بردارد، دویست و پنجاه میشود خمس یک میلیارد و دویست و پنجاه، دویست و پنجاه را کنار بگذارد این یک میلیارد مخمس میشود، با این پول مخمس ادا دین میکند وقتی چنین شد قیمت فرس در حقیقت یک میلیارد است اما شخص بابتش دویست و پنجاه خمس داد یعنی یک چهارم داد، یک مقدارش بابت آن یک میلیارد است و یک مقدار هم برای این است که این یک میلیارد مخمس شود، دویست و پنجاه به یک میلیارد اضافه کردم و پنجاه هم از آن برداشتم، دویست هم از یک میلیارد برداشت و دویست و پنجاه شد، در حقیقت شخص یک میلیارد و دویست و پنجاه از پولش برداشته است و دویست و پنجاه خمس شده است و یک میلیاردش اسب شده است، هم خمس اسب را داده است هم پولی که بابت این اسب داده را خمس داده است، چون اسب مؤونه نبوده است و آن پول هم برای اینکه ادا دین در این مورد از مؤونه حساب نمیشود.
اما اگر کسی قائل شود که در این مورد هم ادا دین از مؤونه است، مثل صاحب جواهر که برخی میگویند: منظورشان مطلق است، ولو محل تأمل است اما اگر کسی گفت: مطلقاً ادا دین از مؤونه است این ربع را دیگر نباید بدهد، شخص با درآمد جدید پول را داده است وقتی با درآمد سال جدید داد ادا دین از مؤونه است و فقط پول اسب را باید مخمس کند، یعنی الان که دین را داده است این اسب را مخمس کند. یعنی روی یک مبنا که مثل آقای خوئی و یک سری بزرگان قبول دارند شخص باید دو چیز را خمس بدهد، یک خمس اسب را بدهد بعد اینکه دین ادا شد، قبل اینکه دین ادا شود خمس نداشت اما بعد ادا دین خمس دارد، و دیگری باید پول را مخمس کند ادا دین در این مورد از مؤونه نیست چون دین صرف در مؤونه نشده است و صرف در خرید اسبی شده که مؤونه نبوده.
یک اختلاف جدیدی مطرح میشود دو قول اضافه شد که قول تفصیل است، یک نکته دیگری در اینجا داریم و این نکته خیلی مهم است یک نکته جدید است، تا این قسمت حرف این اعلام را قبول داریم و میگوییم: به اسب خمس تعلق میگیرد و به ربحی هم که از سال جدید بابت ادا دین داده به آن هم خمس تعلق میگیرد، به هر دو خمس میگیرد و ربح هم باید مخمس شود، چون ادا دین لیس من المؤونة، دین را برای اسب گرفته بود و برای خوراک خانواده نگرفته بود، پس ادا دین از مؤونه نیست، دو خمس را باید بدهد که نتیجه ربع میشود. اما یک نکته وجود دارد آقای خوئی و یک سری از اعلام به تبع ایشان یک نکتهای گفتند و نکته این است که فرمودند: لا یجوز، صحبت لا یتعلق نیست، «لا یجوز اداء الدین الا بعد التخمیس»، باید تخمیس شود و بعد ادا دین شود، شخص امسال یک درآمدی داشته است، این درآمد پولی که صرف کرده اگر جزء مؤونه باشد فبها و نعم، اگر جزء مؤونه نبوده باشد آخر سال خمسی خمس را میدهد، آخر سال میگوید: این را صرف در غیر مؤونه کردم آخر سال خمس را میدهد دیگر وسط سال حساب نمیکند، آخر سال خمسی میگوید: خمس به چه چیزی تحمل گرفته؟ این اسب که سر سال خمسی به ازاء آن دین داشتم، در میان سال خمسی جدید من دین را ادا کردم آیا تا دین را ادا کردم بالفور باید خمس اسب را بدهم یا اسب مثل درآمد سال جدید میشود؟ منتهی صرف در مؤونه نشده خمس به اسب میگیرد آن ربح هم جزء درآمد سال جدید من بوده و آن هم سر سال خسمی به آن خمس تعلق میگیرد و بالفور نیاز نیست خمس را بدهم، آخر سال حساب میکنم، یک فرس الان ادا دین میکنم و آخر سال هم خمس اسب را میدهم و هم خمس این ربح را میدهم.
حال ممکن است یک کسی این وسط نظر دیگری داشته باشد و بگوید: خمس اسب را چون اسب مال سال قبل بوده، تا شخص ادا دین را کرد همین الان خمس را بدهد، ارباح مکاسب را سر سال خمسی خمس بدهد، ممکن است کسی چنین تفصیلی هم بدهد که به این تفصیل کار نداریم. اما اگر گفتند لا یجوز ادا دین مگر بعد تخمیس این ربح، معنایش این است که این ربح را باید همین الان تخمیس کند و بعد ادا دین کند ولو آخر سال خمسی نرسیده، این یک راه، یا راه دوم الان دین را ادا نکند و بگذارد آخر سال خمسی شود، آن ربحی که مخمس شد بعد ادا دین کند، این طریق دوم.
این خیلی حرف معقولی نیست که بگویید: ادا دین نکن و ادا دین جائز نیست تا سال خمسی برسد آخر سال خمسی که ادا خمس ربح را کرد آن موقع ادا دین کند، این خیلی معقول نیست، پس معقول این است که همین الان که شخص میخواهد ادا دین کند اول ربح را وسط سال هنوز آخر سال نشده باید مخمس کند و بعد با مخمس ادا دین کند، پس از حرف این بزرگان این برمیآید ولو آخر کار یک جملهای دارند که از آن برمیآید که میتواند تا آخر سال صبر کند، اما این با دینی که همین الان وسط سال میخواهد بدهد جور در نمیآید.
کلام محقق خوئی
قال المحقق الخوئي: فيما إذا كان الدين من السنين السابقة ... و هل يجوز أداء ذاك الدين من هذه الأرباح أو لا يجوز إلّا بعد التخميس؟ ... أنّ الأظهر أنّ أداء الدين السابق -سواء أ كان متمكّناً منه سابقاً أم لا- يعدّ أيضاً من المؤونة و إن لم يكن الدين بنفسه معدوداً منها [أي المؤونة]، فلا يستثني من أرباح هذه السنة من غير أداء ... هذا فيما إذا لم يكن بدل الدين موجوداً ...
و أمّا مع وجوده، كما لو اشترى بالدين السابق داراً أو بستاناً فإن كان ذلك لأمر خارجي غير المؤونة فلا ينبغي الشكّ في عدم جواز الأداء بلا تخميس، إذ بعد أن كان الدين مقابلًا بالمال فلو أدّاه من الربح غير المخمّس يبقى هذا المال خالصاً له بلا دين فيكون زيادة على المؤونة فلا بدّ من تخميسه، فليس له أن يؤدّي دينه بلا تخميس لا بالنسبة إلى الربح و لا الثمن، بل لا بدّ و أن يحاسب آخر السنة ... [1]
اگر دین از سنین سابقه بوده است، آیا جائز است دین را از این ارباح بدهد یا جائز نیست مگر بعد از تخمیس؟ اظهر ادا دین سابق است چه سابقاً از آن متمکن بوده باشد که دین اسب را بدهد یا نبوده است، در این مورد هیچ فرقی ندارد، اظهر این است که ادا دین سابق از مؤونه حساب میشود، اگر چه خود دین جزء مؤونه حساب نمیشود چون ادا دین از مؤونه نیست لذلک با این ربحی که ادا دین کرده خمس این را هم باید بدهد، پس این از ارباح بدون ادا حساب نمیشود، این در صورتی است که بدل دین تلف شده باشد.
اما در صورت وجود، اسب وجود دارد، همانطور که با دین سابق یک خانه یا بوستانی را خریداری کرده است، این برای امر خارجی بوده غیر مؤونه، اینجا شکی در عدم جواز ادا بدون تخمیس نیست.
خمس این ربح مکاسب چه زمانی به آن تعلق میگرفت؟ آخر سال چرا میگویید: عدم جواز ادا بلا تخمیس؟ شما باید بگویید: ادا دین کند و خمس را هم بدهد، ارباح مکاسب برای امسال است و خمس این ربح اگر اضافه آمد و صرف در مؤونه نشد چه زمانی باید ادا شود؟ آخر سال باید ادا شود اگر خمس باید آخر سال داده شود این جملهای که میگویید: لا یجوز ادا الدین، این درست در نمیآید.
آقای خوئی فرمودند: در فرض وجود مثلاً با دین سابق خانه یا بوستانی خریداری کرده است، اگر برای امر خارجی غیر مؤونه است مثل فرس یا بوستانی که غیر مؤونه بوده، خانه دومی که غیر مؤونه بوده، شکی نیست در عدم جواز بلا تخمیس، چون دین مقابل با مال بوده اگر این را از ربح غیر مخمس ادا کند، این مال خالص بدون دین میشود برای او، پس زیاده بر مؤونه است و چارهای نیست از تخمیس آن.
ما دو ایراد به این عبارت داریم:
ایراد اول به کلام محقق خوئی
حرف ایشان دو ایراد دارد، یک ایراد این است: ایشان فرمودند: اگر دین را از ربح غیر مخمس بدهد این مال خالص بدون دین برای او باقی میماند، خیر اگر از دین غیر مخمس هم بدهد باز برای او خالص باقی نمیماند، چرا این عبارت را ایشان آوردند؟ اگر از ربح غیر مخمس بدهد این مال برای او خالص بدون دین باقی میماند؟ خیر این درست نیست چون ما گفتیم به خود این مال خمس تعلق میگیرد و برای او خالص باقی نمیماند، بلا دین میشود اما ملک برای او مطلقاً نمیشود و خمس به آن تعلق میگیرد.
یعنی الان این شخص خمس ربح را نداده است ما میگوییم: خمس را بدهد ما به آقای خوئی میگوییم خمس را بدهد، با ربح غیر مخمس خمس را بدهد اما وقتی خمس را را داد این فرس یا بوستانی که خریداری کرده است میگوییم: ملک طلق شخص نمیشود، ملک بلا دین است اما ملک مطلق نیست و در آن خمس دارد، از این جهت میگوییم: عبارت ایراد دارد یک دقت ریز در آن وجود دارد، نباید بگویند این مال ملک مطلق شخص بلا دین است چون هنوز خمس را نداده است، ما میگوییم: خمس ربح را فعلاً ندهد با ربح غیر مخمس بدهد، چرا میگوییم با ربح غیر مخمس بدهد؟ میگوییم: آخر سال باید خمس را بدهد پس این مال مقابلش دین نیست این مالی که فرس بود یا بوستان است، مقابلش دین نیست اما به خود این فرس که خمس تعلق میگیرد، وقتی به خودش خمس تعلق گرفت گفتیم دو خمس است، یک خمس فرس و یک خمس ربح، خمس ربح باعث شد این ربع شود، شخص الان خمس ربح را نداد چون میخواهد آخر سال خمسی بدهد، ما گفتیم: آخر سال خمسی خمس ربح را بدهد، «یجوز ادا الدین بلا تخمیس الربح ثم التخمیس فی آخر السنه» این حرف ماست، این لا یجوز معنایش این است که نمیشود.
آخر عبارت آقای خوئی باز یک تعبیر آوردند که با این حرف جور در نمیآید ایشان فرمودند: «بل لا بدّ و أن يحاسب آخر السنة» این تعبیر ولو فتوا به آن نداده است اما این تعبیر خوبی است با تعبیر لا یجوز نمیسازد، آقا آخر سال وقتی قرار شد خمس ربح را بدهد پس یجوز ادا الدین من ربح غیر المخمس، ما میگوییم: لازم نیست همین الان خمس را بدهد و آخر سال بدهد، این فرق مطلب است. یعنی ما دو مطلب اینجا داریم سه قول میشود، قول مطلق را کنار بگذاریم، قول صاحب جواهر را فعلاً کنار بگذاریم، قول شهید که فرمودند: ادا دین مطلقاً از مؤونه نیست این هم فعلاً کنار بگذاریم، تفصیل دادیم بین وجود فرس و تلف شدنش، برخی اصلاً میگویند: ادا دین از مؤونه است یعنی ربح را خمس ندهد فقط ادا دین فرس را که کرد خمس فرس را بدهد، ما میگوییم: قبول نداریم اینجا ادا دین از مؤونه نیست به آقای خوئی نزدیک شدیم اما باز با آقای خوئی حرف داریم، این دو باید جدا باشد چرا میگویید: لا یجوز ادا الدین من الربح که غیر مخمس است؟ لا یجوز را چرا میگویید؟ شخص از ربح غیر مخمس ادا دین میکند و آخر سال بعد خمس را میدهد این چه اشکالی دارد؟ خمس ربح آخر سال بود، این فرق حرف است و نظر اول و دوم و سوم اینجا به دست میآید. یک نظر میگوید: ادا دین از مؤونه نیست ولیکن لازم نیست خمس را الان بدهد، جائز است ادا دین از ربح غیر مخمس و آخر سال خمس را حساب کند، نتیجه همان ربع است اما یک خمس برای ربح دارد، فرقش این است که دیگر وسط سال لازم نیست خمس را بدهد وقتی میگویند: جائز نیست ادا دین از ربح غیر مخمس چنین تعبیر میکنید، جائز نیست چرا جائز نیست؟ لا یجوز را چرا آوردید؟ بگویید: خمس تعلق میگیرد و این لا یجوز تعبیر خوبی نیست، شما بگویید: دین را ادا کن و آخر سال خمس را بدهد این فرق شد در اینجا که دو تبیین شد، یک اینکه وسط سال وقتی میخواهد ادا دین کند اول خمس را بدهد و بعد ادا دین کند، میگوییم: لازم نیست خمس پول را اول بدهد، این نظر دوم میشود. نظر آقای خوئی نظر دوم میشود، کانه جائز نیست وقت ادا دین باید پول را مخمس کند که نتیجه یک چهارم میشود، نتیجه حرف این میشود که دو خمس باید بدهد یکی برای اصل یکی برای ربح، نظریه سوم این است که اصلاً خمس ربح را ندهد که دیگر ربع نمیشود، و همان خمس است. نظریه چهارم و پنجم نظریات مطلق است که ادا از مؤونه است مطلقاً و ادا دین از مؤونه نیست مطلقاً در حالی که ما گفتیم بین صورت تلف و وجود فرق دارد.