< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدعلی ‌بهبهانی

1402/08/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه اقتصادی/ربا و بانکها /طریق بیست و نهم؛ بدیل شرعی

 

الطریق التاسع و العشرون: الشرکة

خلاصه مباحث گذشته

گفتیم ما یک شرکتی داریم شرکت خارجیه، یک شرکت داریم شرکت عقدیه. بحث شرکت خارجیه اشاره شد در شرکت عقدیه گفتیم چهار قسم دارد: قسم شرکت عنان که عقد واقع می‌شود بین اثنین یا أزید، بین دو نفر یا تعداد بیشتری اشتراک دارند در آن چیزی که برایشان حاصل می‌شود از ربح از اتّجارشان، تجارت می‌کنند با عین مالشان، با اکتساب، با زراعت، با صناعت. این را گفتیم اشکالی ندارد. یا شرکت اذنیه است یا شرکت معاوضیه. اشکالی هم ندارد. شرکت اذنیه این بود که دو نفری اتفاق می‌کنند بر اینکه تجارت کنند به مالی که بینشان مشاع شده به یکی از اسباب اشاعه سابقاً. شرکت معاوضیه این بود که نه می‌آیند خلاصه دو تا شخص مشارکت می‌کنند در یک رأس المال و سرمایه‌ای که این تشکیل شده از مال هر دو. حالا می‌آیند این‌ها چکار می‌کنند؟ مشارکت می‌کنند در اتّجار و تکسّب با آن کیفیت خاصی که خودشان دارند، با آن شروطی که خودشان دارند. این از عقود معاوضیه است، باعث می‌شود که حصّه‌ای از مال هر کدام به دیگری منتقل بشود به واسطۀ این عقد شرکت معاوضیه.

اما سه تا شرکت‌های بعدی را گفتیم مشکل دارد. یکی شرکت ابدان بود. شما کار را برای خودت داری خیاطی می‌کنی، او هم برای خودش دارد خیاطی می‌کند، اما می‌خواهید در سود با هم شریک باشید، سودهایتان را بریزید روی هم، بعد تقسیم کنید، می‌فرمایند این دلیل ندارد، این کاری ندارد. شما وقتی سود را دیروز عرض کردم، او 1 میلیارد سود برده، شما 800، می‌ریزید روی هم، هر کدام 900 از آن را برمی‌دارید. این 100 تومان ایشان به چه وجهی منتقل به او شد؟ باید تملیک یک وجهی داشته باشد، وجهی برای تملیک ما نداریم، الا اینکه یک بدیل شرعی، گفتیم بدیل شرعی برای شرکت ابدان یعنی راهی از راه عقود دربیاوریم برای این کار.

البدیل الشرعي الأوّل لشرکة الأبدان:

لو صالح أحدهما الآخر بنصف منفعته إلى مدة معينة بإزاء نصف منفعة الآخر إلى تلك المدة و قبل الآخر صح و اشترك كل منهما فيما يحصله الآخر في تلك المدة بالأجرة أو الحيازة .

راه اول این است: «لو صالح أحدهما الآخر بنصف منفعته» مصالحه کنند. مصالحه کنید بگویید من نصف منفعتم را مثلاً در این یک ساله که با همدیگر می‌خواهیم شرکت ابدان ببندیم، شرکت ابدانمان باطل، اما برای تصحیحش چکار می‌کنیم؟ یک عقد دیگر می‌آوریم که صحیح باشد. مصالحه می‌کنیم. من نصف دارایی‌ام را می‌دهم به تو، تو هم نصف منفعتت را بده به من. این دیگر با همدیگر چه می‌شوند؟ شریک می‌شوند. «لو صالح أحدهما الآخر بنصف منفعته إلی مدة معینة بإزاء نصف منفعة الآخر إلی تلک المدة» و دیگری هم قبول کند، «صحّ و اشترک کل منهما فیما یحصله الآخر فی تلک المدة» یا «یحصل الآخر فی تلک المدة بالأجرة» یا بالحیازة، هر طور که او تهیه کرد، با او شریک می‌شود. مصالحه کنند. بگوید من مصالحه می‌کنم این را به تو. مصالحه اگر بکند، اشکالی دیگر ندارد. با مصالحه قضیه حل می‌شود.

البدیل الشرعي الثاني لشرکة الأبدان:

لو صالح أحدهما الآخر نصف منفعته إلى مدة بعوض معين و صالح الآخر أيضا نصف منفعته في تلك المدة بذلك العوض.

یک بدیل دوم دیگر این است که یکی از آن‌ها مصالحه بکند، نصف منفعتش را به عوض معین آن هم به همین عوض، به همین مقدار عوض، نصف منفعت‌ها را با همدیگر چکار کنند؟ مصالحه بکنند. ببینید یک نکته‌ای را فقط من عرض بکنم.

این نصف منفعت، آن یعنی آمده مثلاً آن کسی که 1 میلیارد آورده، پانصدش را می‌دهد به این، این هم چهارصدش را دارد می‌دهد به او، آن وقت نتیجه چه می‌شود؟ او 500 را دارد می‌دهد به این، چهارصد را می‌گیرد، مال او می‌شود 900، مال این هم می‌شود 900. نصف منفعت را که به هم دادند، هر کدام می‌شود 900. حالا فقط در این راه دوم بدیل شرعی او نمی‌آید بگوید من پانصدم را می‌دهم، به تو مصالحه می‌کنم که تو هم چهارصدت را به من مصالحه کنی که نصف مالت است. می‌گوید من پانصدم را مصالحه می‌کنم به یک جنسی، به این جنس، تو هم بیا آن نصف را که ۴۰۰ است تو هم مصالحه بکن به همین جنس. این را من اول می‌دهم به او ۵۰۰ را می‌گیرم، بعد دوباره او هم مصالحه می‌کند باز دوباره به چنین جنسی، ۴۰۰ را به من می‌دهد، این را از من می‌گیرد. درست است یا نه؟ پس یک جنسی این وسط می‌آید، مصالحه می‌شود به این جنس سوم. او می‌آید می‌گوید من ۱ میلیارد درآمد دارم، نصفش را به تو مصالحه می‌کنم در عوض این جنس. می‌گوید باشد من جنس را می‌دهم به ایشان، ۵۰۰ را می‌گیرم. خودم ۸۰۰ درآورده بودم، نصفش می‌شود ۴۰۰، من هم مصالحه می‌کنم آن چهارصدم را می‌دهم، می‌گویم ۴۰۰ را می‌دهم به ازای این جنس، جنسی که مال خودم بود، داده بودم به او به ازای ۵۰۰، دوباره جنسم را دارم می‌گیرم، عوض، عوض معین است، انگار این دوباره رفت آنجا و برگشت به خودم، این دو تا هم با هم مصالحه شد. این دیگر مصالحۀ نصف مال او با نصف مال این نیست با همدیگر، مصالحه به یک عوض معین است. بعضی‌ها این احتیاط را دارند که یک وقت ۵۰۰ با ۴۰۰ با هم مصالحه نشود، چون در صلح هم بعضی‌ها می‌گویند ربا هست. فرقش این است در صلح بعضی‌ها می‌گویند ربا هست. نمی‌شود شما 5۰۰ را مصالحه کنی به 4۰۰. لذا آن‌هایی که ایراد دارند می‌گویند اینجا مصالحه بر چیست؟ این را اینجا قید بکنید، اینجا نوشته بشود، بجاست، اینجا قید بکنید این مصالحه بر یک شیء بخصوص این باعث می‌شود که دیگر ربا پیش نیاید یا اینکه به بیانی که بعض الأساطین دارند، چون ایشان قائل هستند که در صلح هم ربا می‌تواند بوده باشد، نمی‌شود مصالحه کنیم ۵۰۰ را به ۴۰۰. این مصالحه باطل است. مصالحه به هبه می‌کنند، لذا یک بدیل شرعی آن قسم اول که به ازای نصف منفعت بخواهند مصالحه بکنند، این را باید چکار بکنی؟ این قید را به آن بزنی، این قید را بزنی که این مصالحه اگر ربا در آن باشد، اگر گفتیم در مصالحه ربا هست، این مصالحۀ این بدیل اول، این مورد قبول نیست. می‌خواهید بنویسید.

یلاحظ علیه

إنّ الربا کما یجری فی البیع یجری فی الصلح أیضاً و هنا مشکلة من حیث الوقوع فی الربا فی عقد الصلح و طریق التخلّص من ذلک المصالحة بهبة نصف منفعته فی قبال هبة نصف منفعة الشخص الثانی».

این را به عنوان هبه یا اینکه برویم سراغ راه بدیل شرعی دوم که عرض کردم خدمتتان که یعنی به عوض معین می‌آید می‌دهد. این عوض پایش را که وسط بگذارد، دیگر ربایی نیست، چون دو تا مصالحه است. در اینجا در یک مصالحه بود، اشکال داشت، این را صلح می‌کرد مقابل صلح آن یکی، عوض قرار می‌داد. این مشکل پیدا می‌شد، لذا می‌گویند صلح به هبه، این را حتماً قید کنید. در خود کتاب هم بعد که چیز می‌کنیم، این قید می‌شود.

البدیل الشرعي الثالث لشرکة الأبدان:

لو اتفقا في ضمن عقد لازم على أن يعطي كل منهما نصف أجرته للآخر صح ذلك و وجب العمل بالشرط.

راه سوم این است که هر دو اتفاق داشته باشند در ضمن یک عقد لازم. این به عنوان یک قرارداد در ضمن عقد لازم بوده باشد. این هم می‌شود. صلح خیلی بهتر است. صلح به هبه یا صلح به عوض معین خیلی بهتر است، دیگر مشکل این را ندارد. این هم بعضی‌ها قائل هستند، می‌گویند اتفاق کنند، با هم قرار ببندند، از باب شرط دیگر، در ضمن عقد لازم به اعطاء. اعطاء اگر به صورت مجانی بوده باشد، می‌شود، در ضمن یک بیعی بگوید آقا من این را به تو می‌فروشم، به شرط اینکه این را به من هبه کنی، اعطاء بکنی مجاناً. یک وقت است که اعطاء به صورت اعطای معوض است، می‌شود مثل هبۀ غیرمعوضه، در ضمن عقد لازم یک خرید و فروشی می‌کنند، شرط می‌کنند. در ضمن عقد لازم خیلی چیزها را می‌شود شرط کرد. الآن ببینید می‌خواهی وکالت را یک کاری بکنی که طرف شما را نتواند ساقط کند، در ضمن یک بیعی که عقد لازم است، می‌آیی این را قید می‌کنی، در ضمن بیعی که عقد لازم است، می‌گویی آقا این وکالت به من داده بشود. وقتی بیع وکالت در ضمن عقد لازم بود، دیگر نمی‌شود کاریش کرد، این یک یا مثلاً این‌ها دیده‌اید در محضر می‌روید این شرایط را، می‌گوید وقت عقد ازدواج این شرایط را نخواندیم ما، ما همین‌طور در خانه یک آقایی را آوردیم همین‌طور گفت و رفت، خواند «أنکحتُ و متّعتُ»، این‌ها را خواند و بعد هم «قبلتُ» را هم گفت و ما این شرط‌ها را نکردیم، حالا شما یک دفترچه آوردی که اگر این‌گونه شد، زوجه حق طلاق دارد. خب او می‌خواست ضمن عقد بکند، خب ما نکردیم، امضا هم نمی‌کنیم. محضری چکار می‌کند؟ می‌گوید اگر می‌خواهی قباله به تو بدهم، یک خرید و فروش انجام می‌دهم بین تو و این عروس، در ضمن بیع لازم او باید این‌ها را شرط کند. در ضمن عقد نخواندید، هان؟ حالا اشکال ندارد، همین الآن این خودکار را دربیاور ببینم، چقدر است؟ این را می‌خری هزار تومان؟ می‌گوید باشد، هزار تومان را رد کن بده، هزار تومان را درمی‌آورد می‌دهد به عروس، در ضمن این خرید و فروش شرط می‌کنند که چه؟ این شرایطی که در عقد ازدواج هست، این‌ها را امضا کنند، متعهد بشوند. در ضمن عقد نکاح نشد، می‌گوید در ضمن یک بیع لازم. محضری وارد باشد، درنمی‌رود از زیر کار. این‌ها را برمی‌دارد قید می‌کند. این‌ها همان چیزهایی است که اتفاق در ضمن عقد لازم است. در ضمن عقد لازم وکالت را شما لازمش می‌کنید. غیرقابل عزلش می‌کنی، وکالت بلاعزل بشود. در ضمن عقد لازم این شروط را، شروط ازدواج بوده، آنجا شرط نکرده یا روحانی آورده‌اند، همین‌طور خوانده، من چه می‌دانم همین چیزهایی که در ضمن عقدنامه می‌نویسند چیست، خب این‌ها شرعی است، پس‌فردا یک دفعه دختر مثلاً شوهرش شد موادّی، حالا تا برود مثلاً فرض کنید که این خودش طلاق را وکالتاً از او اجرا بکند، خب وکالت قابل چیست؟ قابل عزل است. او می‌گوید من عزلت می‌کنم. اگر این را در زندگی عقد لازم دوباره شرط کرده باشی، می‌گوید که خلاصه این وکالت بلا عزل است مثلاً. یک وکالت بلاعزلی درست می‌کند.

قسم سوم یعنی حالا شرکت ابدان و بدیل‌های شرعی‌اش را گفتیم، قسم سوم شرکت وجوه است.

القسم الثالث: شركة الوجوه

و هي الاتفاق بين طرفين مثلاً على أن يشتري كل منهما متاعاً نسيئةً لنفسه و يكون ما يبتاعه كل منهما بينهما فيبيعانه و يؤديان الثمن و يشتركان فيما يربحان منه.

و هذه الشركة باطلة أيضاً.

شرکت وجوه یعنی چه؟ دو نفر با هم قرارداد می‌بندند، اتفاق بین الطرفین است، اتفاق قرارداد است به اینکه هر کدام از این‌ها یک متاعی را بخرند نسیةً برای خودشان و آن چیزی که خلاصه می‌فروشند هر کدام از این‌ها، بین آن‌ها بوده باشد. هر کدام این متاع را جدا خریده‌اند، شما رفتی مغازه‌دار هستی، او رفته برای خودش یک متاعی خریده، فروخته، این هم برای خودش نسیه‌ای خریده و فروخته، هر سودی که کردند، این بین این‌ها بوده باشد. «یشتری کل منهما متاعاً نسیةً لنفسه و یکون ما یبتاعه کل منهما بینهما فیبیعانه و یؤدیان الثمن» می‌روند این را می‌فروشند و ثمن هم می‌روند ادا می‌کنند و شریک هستند در ربحشان. این را به عنوان شرکت وجوه آمده‌اند گفته‌اند. این شرکت هم باز دوباره گفته‌اند باطل است. تو کار خودت را کردی، سودت برای خودت است. آن یکی هم کار خودش را کرد، یک متاعی را خرید و یک چیزهایی را خرید و بعد فروخت و اقساطش را داد. درست؟ آن هم برای خودش است. چطور این سودی که شما می‌خواهید بکنید با همدیگر، مشترک می‌شود و ربح هر دو می‌برید؟ این ربح از او چگونه به شما منتقل می‌شود؟ این باز باطل است. دوباره این همان بدیل شرعی را می‌خواهد. این همان وجه قبلی که شرکت ابدان بود، اینجا شرکت وجوه است. آنجا کار می‌کردند، اینجا دارند جنس می‌خرند، بر اساس اعتباری که دارد، نسیه‌ای می‌خرد و بعد می‌فروشد. درست؟ بعد می‌فروشند و ثمن را ادا می‌کنند. اینکه گفته‌اند وجوه به خاطر این است که نسیه می‌خرد، وجهش را می‌گذارد اینجا، اعتبار و آبرویش را می‌گذارد، نسیه‌ای می‌خرد، اما بعد میره نقدی می‌فروشد. درست؟ بعد سودهایش را با هم تقسیم می‌کنند. این را گفته‌اند شرکت وجوه. در ابدان در عمل خودشان مثل خیاطت عمل عملیاتی بود، اما اینجا عقد بیع است مثلاً فرض کنید. شرکت اسمش شده بر همین اساس به اعتبار خود وجهتان، اعتبار آبرو، اعتبارتان می‌روید نسیه‌ای می‌خرید و می‌فروشید، به این اعتبار، شرکت، شرکت در وجوه گذاشته شده. این هم باز باطل است، چون به هر حال هر کسی سود خودش را مالک است. چگونه می‌خواهد با او شریک بشود، سود خودش را یک مقدارش را بدهد به او؟

البدیل الشرعي لشرکة الوجوه:

لابأس بأن يوكل كل منهما صاحبه في أن يشاركه فيما اشتراه بأن يشتري لهما و في ذمتهما فإذا اشترى شيئا كذلك يكون لهما و يكون الربح و الخسران أيضاً بينهما.

باز می‌گوییم که راه بدیل شرعی دارد: «لا بأس بأن یوکّل کل منهما صاحبه»، هر کدام دیگری را بیاید وکیل کند در اینکه مشارکت کند با او «فی ما اشتری بأن یشتری لهما و فی ذمتهما». یکی از راه‌هایش این است، آن راه مصالحه هم بود. «فإذا اشتری شیئاً کذلک یکون لهما»، ربح و خسران بینشان باشد، بیایند با همدیگر شریک بشوند در این خریدن. پول را از قبل بیایند شریک بشوند، بعد با هم بیایند حساب بکنند از اول. این بدیل شرعی برای شرکت وجوه است که آمده‌اند ذکر کرده‌اند. حالا راه‌های دیگر هم در آن پیش می‌آید.

قسم چهارم هم عرض بکنم:

القسم الرابع: شركة المفاوضة

و هي أن يتفق طرفان مثلا على أن كل ما يحصل لكل منهما من ربح تجارة أو فائدة زراعة أو أجرة عمل أو إرث أو وصية أو غير ذلك يكون بينهما و كذا كل غرامة و خسارة ترد على أحدهما تكون عليهما معاً.

و هذه الشركة باطلة أيضاً.

شرکت مفاوضه. شرکت مفاوضه چیست؟ می‌گویند دو نفر با هم قرارداد می‌بندند بر اینکه هر چه برای این حاصل شد، برای هر کدام از این‌ها از ربح تجارت، سود کرد در یک تجارتی، فایده‌ای به دست آورد مثلاً حالا زراعت بود یا اجرت عملی بود، کاری انجام داد یا حتی ارثی به آن رسید، حتی در ارث هم آورده‌اند، وصیتی شده بود که این برای تو بوده باشد، هر چه که به دست آورد اعم از ربح تجارت، حتی ارث، حتی وصیت، حتی یک عمل خدماتی، هر چه که بود، این‌ها بین خودشان بوده باشد و حتی هر ضرری هم که هست و هر خسارتی که بر یکی‌شان وارد می‌شود، این‌ها برای آن یکی هم بوده باشد. می‌خواستند همدیگر را بیمه کنند. این می‌گوید من شانس ندارم، تو وضعت خوب است، بیا دوتایی‌مان به همدیگر، دوتایی‌مان که دیگر ضرر نمی‌کنیم ان‌شاءالله. هر کداممان ضرر هم کردیم، خیالمان جمع، ضررمان بین خودمان دو تا حل می‌شود. یک وقت می‌بینی دو نفر هستند، یک وقت می‌بینی ده نفر هستند، برای اینکه خودشان خیالشان راحت‌تر باشد که دیگر لااقل من خودم سود نکنم، آن یکی سود کرده یا من اگر زیادی ضرر بکنم، ضررم پخش می‌شود. دارند سودهایشان را بین همدیگر پخش می‌کنند، ضررهایشان را پخش می‌کنند، اما نه فقط سود تجارت، برده‌اند در کارهای دیگر. این‌ها خلاصه در کار ارث و وصیت و هر کاری که انجام داده‌اند، به این کیفیت آمده‌اند این را انجام داده‌اند، می‌گویند که بینمان مشترک است. سود و ضرر همه چیزهایمان، درآمدهایمان، ارثمان، همۀ این‌ها مشترک. این شرکت هم باطل است، چون شارع ببینید ارث شما برای خود شماست، برای چه منتقل بشود به دیگری، تقسیم بشود؟ تقسیم نیست. این هم یک چیز من‌درآوردی بوده این شرکت مفاوضی. این شرکت مفاوضه هم جزء چیزهای من‌درآوردی است که در شریعت ما مورد قبول نیست. این هم جزء مسائلی است که خلاصه به عنوان شرکت بود، اما این نوع شرکت مورد قبول نیست. ما فقط همان شرکت قسم اول را قبول داشتیم که آن شرکت قسم اول یا اذنیه بود یا معاوضیه بود. فقط آن شرکت اذنیه یا شرکت معاوضیه که از عقود معاوضیه است، آن شرکت معاوضیه هم اشکالی ندارد. آن شرکت اذنیه هم از عقود اذنیه است، اما شرکت معاوضه باطل. این هم خلاصه وجه شرعی ندارد این چنین شرکتی، اما بدیل شرعی دارد.

البدیل الشرعي لشرکة المفاوضة:

لو اشترطا في ضمن عقد لازم أنّه إن ربح أحدهما أعطى صاحبه نصف ربحه و إن خسر أحدهما تدارك صاحبه نصف خسارته صح و لزم العمل بالشرط.

هذا هو البدیل الشرعي الثالث الذي ذکروه في شرکة الأبدان، و الظاهر جریان البدیل الأوّل و الثاني المذکورین في شرکة الأبدان هنا أیضاً.

بدیل شرعی که ذکر می‌کنند مثل همان شرط کنند در ضمن عقد لازمی که اگر ربح کرد یکی از آن‌ها، نصفش را به صاحبش بدهد و اگر خسارت کرد یکی از آن‌ها، صاحبش نصف خسارت را تدارک کند. اگر شرط کرد، «لزم العمل بالشرط». یادتان بوده باشد مثل همان شرط خارجی، این را بعضی‌ها مثل مرحوم آقاسیدابوالحسن این راه را قبول دارند، از باب شرط. می‌گویند شرط کند. شرط کند در ضمن عقد لازم، از جیب خودش خسارت شما را هم بیاید بدهد. اشکالی ندارد. اما در ضمن عقد لازم باشد. در ضمن عقد لازم شرط می‌کنیم که اگر تو ضرری کردی، من نصفش را به تو می‌دهم، مثل مرحوم آقاسیدابوالحسن می‌گفتند اشکالی ندارد. در بانک هم ما این شرط تدارک خارجی یعنی از جیب خودم می‌دهم. عقد نبستند در ضمنش، شرط کرده‌اند اگر تو ضرر کردی، من از جیب خودم می‌آیم می‌دهم. یکی از راه‌های تخلص در ربا این بود. یادتان باشد از مرحوم آقای صدر اشاره کردیم که مرحوم آقاسیدابوالحسن اصفهانی این را قبول دارد. این می‌شود یک بدیل شرعی. قبلاً هم در شرکت ابدان همین شرط در ضمن عقد را آمدیم به عنوان بدیل شرعی ثالث، گفتیم «لو اتّفقا فی ضمن العقد اللازم» برای همین بود، در شرکت ابدان گفتیم، در اینجا هم می‌آییم می‌گوییم و ظاهراً این است که آن بدیل اول و دومی که در شرکت ابدان گفتیم، آن هم اینجا جا می‌شود، یعنی آن مصالحه. فقط آن مصالحۀ اوّلی چون شبهه داشت، مصالحه بر هبه بگیر. مصالحه بر هبه. این مصالحه‌ای که این‌ها ذکر می‌کنند، مثل مبنای بعض الأساطین با آقای تبریزی در اینجا فرق داشت. ببینید الآن در همین مثلاً پول‌هایی که در بازار هست اسکونت چک می‌کنند، دیدید اسکونت چک، چک دارد طرف مثلاً چکش چقدر است؟ ۱۰ میلیون. او می‌گوید بیا این چک ۱۰ میلیونی را بیاور چکار کن؟ بده به من، من ۹ میلیون به تو می‌دهم. ۱ تومانش رو کم می‌کند. چک را نقدش می‌کند، اما یک مقدارش را کم می‌کند. این بازاری‌ها که چک دستشان است، می‌روند چک‌هایشان را نقد می‌کنند. بعد می‌گویند خب این راه شرعی‌اش چیست؟ آن چک ۱۰ میلیونی است، دادی ۹ میلیون گرفتی، ربا می‌شود، بعضی‌ها می‌گویند ربا می‌شود. برای اینکه ربا نشود، می‌گویند مصالحه. منتهی بعضی‌ها مثل آقای تبریزی صرف مصالحه را مثل همین بحثی که الآن اینجا آوردیم، کافی می‌دانستند. مصالحه کن. به این مصالحه کنید شما دو تا به اینکه او چک ۱۰ میلیونی را بدهد به شما، شما هم این ۹ میلیون را بدهی به او. با مصالحه می‌گفتند حل بشود. اما بعض الأساطین چون می‌فرمایند در صلح هم ربا هست، ربا منحصر در بیع نیست، اینجا می‌فرمایند که چکار کن؟ مصالحه کنید بر هبه. در اسکونت چک هم می‌گویند مصالحه کنید بر هبه که شما بیایی هبه کنی، مصالحه کنید که هبه کنی ۱۰ میلیون را به ایشان، ایشان هم یعنی چک ۱۰ میلیونی را، ایشان هم نقد ۹ میلیونی را بدهد دست شما. مصالحه می‌کنید بر هبه. دو تا هبه صورت گرفته، دو تا عقد مصالحه هم هست. مصالحه متعلقش هبه است، یعنی مصالحه‌ای که انجام دادید، هبۀ آن و هبۀ این. هبه دو طرف بوده باشد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo