< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدعلی ‌بهبهانی

1402/11/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /فصل اول؛ دلیل چهارم؛ روایت دوم

 

الدلیل الرابع: الأخبار المستفیضة

الرواية الثانية: الصحیحة الثانیة لزرارة

الشيخ محمد بن الحسن الطوسي بإسناده([1] ) عن الحسین بن سعید عن حماد [بن عیسی] عن حَریز [بن عبد ‌الله السجستاني] عن زرارة قال:

«[السؤال الأوّل:] قُلْتُ: أَصَابَ‌ ثَوْبِي‌ دَمُ‌ رُعَافٍ‌ أَوْ غَيْرُهُ أَوْ شَيْ‌ءٌ مِنْ مَنِيٍّ فَعَلَّمْتُ أَثَرَهُ إِلَى أَنْ أُصِيبَ لَهُ مِنَ الْمَاءِ فَأَصَبْتُ وَ حَضَرَتِ الصَّلَاةُ وَ نَسِيتُ أَنَّ بِثَوْبِي شَيْئاً وَ صَلَّيْتُ ثُمَّ إِنِّي ذَكَرْتُ بَعْدَ ذَلِكَ، قَالَ: تُعِيدُ الصَّلَاةَ وَ تَغْسِلُهُ.

بحث ما از صحیحه اول زراره تمام شد. وارد صحیحه دوم زراره می شویم. شیخ طوسی به اسناد خودش از حسین بن سعید که قبلاً در روایت اولی از این اسناد صحبت کردیم که تمام است از حمّاد بن عیسی عن حریز یعنی حریض بن عبدالله سجستجانی از زراره، سند تمام است، هیچ شبهه ای در آن نیست.

در این صحیحه شش سؤال داریم، یک گفتگوی مفصل است و دلالت این را هم صحبت می کنیم، دلالت این تقریباً مسلّم است در اینجا.

سؤال اول، جلوی این سؤالات علامت گذاشتیم در کروشه تا شما متوجه شوید، سؤال اول، سؤال دوم، سؤال سوم، سؤال چهارم. این سؤال سوم یک سؤال فرعی است و علت خودش را هم دارد، هرکدام یک مسئله ای است، برای این که این روایت واضح باشد ایناه را مشخص کردیم.

سؤال اول: «قلتُ أصاب ثوبی دم رعافٍ أو غیره أو شیء من منیٍّ فعلّمتُ أثره»، به لباس من خون بینی یا غیر از آن یا چیزی از منی رسید، «فعلّمتُ أثره»، روی اثر آن نشان گذاشتم، یعنی اثر کاملاً مشخص شد است، «علّمتُ أثره إلی أن اُصیب له من الماء»، تا این که بعد آبی را به آن برسانم، «فأصبتُ و حضرت الصلاة»، نماز خوانده شد، «و حضرت الصلاة و نسیتُ أنّ بصوبی شیئاً»، به آب رسیدم اما رسید و نماز را خواندم، «نسیتُ أنّ بصوبی شیئاً فصلّیتُ»، به آب رسیده است، وقت نماز هم رسیده است، می خواست آب بکشد فراموش کرده است، «نسیتُ أنّ بصوبی شیئاً فصلّیتُ ثم إنّی ذکرتُ بعد ذلک»، نماز خودم را با همان لباس نجسی که علامت زده بودم خواندم، حضرت علیه السلام می فرمایند: «تعید الصلاة»، نماز را اعاده می کنید «و تغسله»، لباس خودتان را هم می شورید.

[السؤال الثاني:] قُلْتُ: فَإِنِّي لَمْ أَكُنْ رَأَيْتُ مَوْضِعَهُ وَ عَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ‌ فَطَلَبْتُهُ فَلَمْ أَقْدِرْ عَلَيْهِ فَلَمَّا صَلَّيْتُ وَجَدْتُهُ، قَالَ: تَغْسِلُهُ وَ تُعِيدُ.

سؤال دوم: «قلت فإنّی لم أکن رأیتُ موضعه»، ببینید زراره شقوق مسئله را می پرسد. «قلت فإنّی لم أکن رأیتُ موضعه»، من جای آن را متوجه نشدم اما فهمیدم، «علمتُ أنّه قد أصابه»، این علم اجمالی می شود. سؤال قبلی علم تفصیلی بود، حالا علم اجمالی می شود، می دانم یکجا از لباس من نجس شده است اما جای آن را نمی دانم، «و علمتُ أنّه قد أصابه فطلبتُه فلم أقدر علیه»، آن را پیدا نکردم اما می دانم افتاده است، می دانم یک قطره، یک چیزی افتاده است ولی جای آن را پیدا نکردم، «فلمّا صلّیتُ وجدتُه»، وقتی نماز را خواندم آن را پیدا کردم. حضرت دوباره می فرمایند: «تغسله و تعید»، دوباره می شورید و نماز خودتان را هم اعاده می کنید. این هم برایعلم اجمالی.

[السؤال الثالث:] قُلْتُ: فَإِنْ ظَنَنْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ وَ لَمْ أَتَيَقَّنْ ذَلِكَ فَنَظَرْتُ فَلَمْ أَرَ شَيْئاً ثُمَّ صَلَّيْتُ فَرَأَيْتُ فِيهِ؟ قَالَ: تَغْسِلُهُ وَ لَا‌تُعِيدُ الصَّلَاةَ.

قُلْتُ: لِمَ ذَلِكَ؟ قَالَ: لِأَنَّكَ كُنْتَ عَلَى يَقِينٍ مِنْ طَهَارَتِكَ ثُمَّ شَكَكْتَ فَلَيْسَ يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَنْقُضَ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ أَبَداً.

صورت سوم: «قلتُ فإن ظننتُ أنّه قد أصابه و لم أتیقّن ذلک»، گمان کردم که این نجاست به لباس من برخورد کرده است و لکن یقین ندارم، یقین به این مطلب ندارم. «فنظرتُ فل أرَ شیئاً»، نگاه کردم و چیزی ندیدم. پس جستجو هم کرده است در حد نظر. اینجا نظر می گوید و تفحصّاً نمی گوید، این یک نکته. یک نکته دیگر هم این که در اینجا قبل از آن یک یقین به طهارت لباس داشته است، این که تکرار می کنم قبل از آن یک یقین به نجاست لباس داشته است، یک جستجویی کرده است، بعد از این که نگاه کرده است چیزی ندیده است، «فنظرتُ لم أرَ شیئاً»، یک جمله مقدّر شما بگیرید، چون چزی ندیده است بعضی ها می گویند مثلا یعنی لابد یقین کرده است که چیزی نیست، یعنی دوتا یقین داشتیم، یک یقین اول کا قبل از این که شک کند ثوب او نجس شده است، یقین به طهارت بود، دوباره «نظرتُ فلم أر شیئاً»، چیزی ندیدم یعنی یقین کردم چیزی نیست، نجاستی نیست. این را هم بعضی ها گفتند یقین دوم هم است، این هم یقین دوم. «ثم صلّیتُ فرأیتُ فیه»، وقتی نماز را خواندم دوباره نجاست را دیدم. خب اینجا چکار کند؟ حکم شرعی آن را بفرمائید، «تغسله و لاتعید الصلاة»، اینجا دیگر نمی خواهد نماز را اعاده کند، چرا؟ چون اولاً یک یقین اول کار به طهارت داشت، نسبت به نجاست که شک دارد، احتمالی می داد، گفت ظننتُ أنّه قد أصابه، بعد از این که ظننتُ أنّه قد أصابه دوباره این جناب چکار کرده است؟ دوباره جستجو کرده است، یک نظری کرده است، بعد از این که نظر کرده است می گوید من چیزی ندیدم، فلم أر، دوباره لعلّ یک یقینی کرده است.

البته این یقین دوم به همین صورت در عبارت نیست، بعضی ها می‌گویند و بعد می‌گویند اسم این دومی را یقین نگذارید، شما چیزی ندیدید، چیزی ندیدید به معنای این نیست که یقین کردید. این یکی از اشکالات است، چزی ندیدید فلم أر اسم این را یقین نگذارید، این یقین اصل کاری همان چیزی است که از اول داشتید این پاک بود، شک کردید ظن شما روی این رفته است که نجس شده است اما نگاه کردید چیزی ندیدید، تا چیزی ندیدید نگویید یقین جدید پیدا کردم، احتمال می دادید، چیزی ندیدید، ندیدید دلیل بر یقین نیست، پس این یقین دوم را که می گوییم خیلی سر و ته ندارد، همینطور می گوییم اما سر و ته ندارد، چون بعداً مستشکل حرف می زند.

اینجا چکار کنیم؟ فرمودند بشور و اعاده نمی خواهد.

بعد می گوییم: «لِمَ ذلک»، چرا؟ این سؤال سوم یک چرا هم دارد. زراره می گوید چرا من در اینجا نماز را اعاده نکنم؟ حضرت می فرمایند: «لأنّک کنتَ علی یقین من طهارتک»، چون تو بر یقین بر طهارت خودت هستی «ثم شککتَ»، بعداً شک کردی، «فلیس ینبغی لک أن تنقض الیقین بالشک ابداً»، قشنگ فلیس ینبغی لک هم توضیح می دهد بخاطر قاعده کلیه، بر تو سزاوار نیست یقین خودتان را به شک بشکنید. این هم یک بیان دیگر است.

می رویم سراغ سؤال چهارم. اینجا دلالت بر استصحاب در آن تمام است. دلالت بر استصحاب در این فقره سوم تمام است.

[السؤال الرابع:] قُلْتُ: فَإِنِّي قَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ وَ لَمْ أَدْرِ أَيْنَ هُوَ فَأَغْسِلَهُ؟ قَالَ: تَغْسِلُ مِنْ ثَوْبِكَ النَّاحِيَةَ الَّتِي تَرَى أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهَا حَتَّى تَكُونَ عَلَى يَقِينٍ مِنْ طَهَارَتِكَ.

«السؤال الرابع قلتُ فإنّی قد علمتُ أنّه قد أصابه»، من علم پیدا می کنم که أصابه «و لم أدر أین هو فأغسله»، نمی دانم کجاست که آن را بشورم. این سؤال چهارم را خیلی نیاز نداشت بپرسد، دوباره می پرسد اما این سؤال تقریباً یک مقداری تکراری هم است، می گوید من می دانم و علم دارم که اصابت کرده است اما نمی دانم کجا اصابت کرده است، خب این شاید همان علم اجمالی می شود، «تغسل من ثوبک الناحیة التی تری أنّه قد أصابها حتی تکون علی یقین من طهارت»، آن ناحیه ای که احتمال می دهید اصابت کرده است، همه آنجا را بشور، نه این که یک گوشه از آنجا را بشورید بلکه همه آنجا را بشورید، وقتی همه آنجا را بشورید یقین به طهارت برای شما حاصل می شود، دوباره برمی گردید به یقین به طهارت، این هم جواب امام علیه السلام، دیگر صحبت از صلاة نکرده است، اینجا صحبت از صلاة نیست. چکار کنم؟ یعنی جزء و یک مقدار از آن را بشورم کافی است؟ حضرت می فرمایند همه آنجا را بشور.

[السؤال الخامس:] قُلْتُ: فَهَلْ عَلَيَّ إِنْ شَكَكْتُ فِي أَنَّهُ أَصَابَهُ شَيْ‌ءٌ أَنْ أَنْظُرَ فِيهِ؟ قَالَ: لَا، وَ لَكِنَّكَ إِنَّمَا تُرِيدُ أَنْ تُذْهِبَ الشَّكَّ الَّذِي وَقَعَ فِي نَفْسِكَ.

سؤال پنجم: «فهل علیّ إن شککتُ فی أنّه أصابه شیئٌ أن أنظر فیه»، نگاه کردن در صورت شک لازم است؟ این خیلی سؤال خوبی است. واقعاً این یک سؤال پنجم جان این وسواسی ها را نجات می دهد. وقتی من شک کردم به لباس من یک نجاستی برخورد کرده است آیا واجب است بر من که نگاه کنم؟ حضرت هم جواب می فرمایند نه، اصلا لازم نیست شما نگاه کنید، شبهه موضوعیه است. به قول معروف تفحّص در شبهات موضوعیه لازم نیست. شما یک چیزی را احتمال می دهید و همیاطور می گردید، نمی خواهد بگردید، حضرت می فرمایند نمی خواهد، لازم نیست. احتمال آن را هم می دهید، شک کردید نجاست اصابت کرده است، نگاه نکنید و بروید. اگر بخواهید بگردید و نگاه کنید خودتان را بیچاره کردید، مثل این که طواف می کنند، کسانی که به مکه رفتند می دانند چه می گویم، یکی از این ویلچرهایی که می آورند به پای آدم می خورد، حالا می خواهد حتماً نگاه کند ببیند خون آمده است یا نه، بعد هم که دیدید خون آمده است باید طواف خودتان را بشکنید، بروید آنجا طهارت بگیرید دوباره بیایید از اول، خودتان را بیچاره می کنید، نگاه نکنید، نگاه کردن لازم نیست، قشنگ وقتی طواف تمام شد، حتی نماز آن را هم بخوانید، بعداً اگر نجس شده است بگویید ای وای نجس شده بود و من هم نمی دانستم، حالا زحمت می کشم و آن را می شورم، هیچ نماز یا طوافی هم اعاده ندارد، چون علم نداشتید، وقتی علم نداشتید اعاده ندارد، فقط تکلیف به شستن و غَسل را دارید و تکلیف به نماز و طواف ندارید، چون حین طواف شما علم نداشتید، همین که شک داشتید، حالا باید بگردم؟ نه، شما عمداً نگاه نکنید، احتمال هفتاد درصد هم می دهیم خون آمده است، هم طواف را انجام بدهید و هم نماز را بخوانید و یک نگاه کوچک و نظره ای هم کنید، هیچ نگاه به آن نکنید، راحت طواف و نماز را انجام بدهید، هیچ اشکالی ندارد و اعمال شما هم صحیح است. خیلی راحت و خوب است.

حضرت می فرمایند: «لا و لکنّک إنّما ترید أن تذهب الشک الذی وقع فی نفسک»، بله لکن شما می خواهید آن شکی که در نفس شما است برطرف شود، یعنی اشکالی ندارد نگاه کنید اما بر شما لازم نیست، بر شما هیچ لازم نیست. یک وقتی در زندگی آدم است به قول تعبیر معروف می گوید اگر من نگاه نکنم بقیه جاها هم نجس می شود. یک وقتی هم اینطور نیست، مشکلی برای شما ایجاد نمی کند، فعلاً اعمال خودتان را انجام بدهید، بعد اگر می خواهید ببینید بعضی از چیزهای شما نجس نشود بعداً نگاه کنید اگر نجس بود آب بکشید، نجس هم بود در عبادت شما هیچ مشکلی ایجاد نمی کند چون علم نداشتید.

[السؤال السادس:] قُلْتُ: إِنْ رَأَيْتُهُ فِي ثَوْبِي وَ أَنَا فِي الصَّلَاةِ؟ قَالَ: تَنْقُضُ الصَّلَاةَ وَ تُعِيدُ إِذَا شَكَكْتَ فِي مَوْضِعٍ مِنْهُ ثُمَّ رَأَيْتَهُ وَ إِنْ لَمْ تَشُكَّ ثُمَّ رَأَيْتَهُ رَطْباً قَطَعْتَ الصَّلَاةَ وَ غَسَلْتَهُ ثُمَّ بَنَيْتَ عَلَى الصَّلَاةِ لِأَنَّكَ لَا‌تَدْرِي لَعَلَّهُ شَيْ‌ءٌ أُوقِعَ عَلَيْكَ فَلَيْسَ يَنْبَغِي أَنْ تَنْقُضَ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ».([2] )

سراغ سؤال ششم می رود، «قلتُ إن رأیتُه فی ثوبی و أنا فی الصلاة»، این ترجمه کنید حال وسواسی ها خوب شود و راحت شوند. «إن رأیته فی ثبوبی و أنا فی الصلاة»، این وسط مسئله وسط نماز است. این سؤال ششم یک تفسیر و شرحی می خواهد. اگر رأیته فی ثوب و أنا فی الصلاة اگر در لباس خودم دیدم و من در نماز بودم چکار کنم؟ حضرت می فرمایند: «تنقض الصلاة و تعید إذا شککتَ فی موضعٍ منه ثم رأیتَه و إن لم تشکّ»، ببینید حضرت می فرمایند نماز را می شکنید و اعاده می کنید اگر شک کرده بودید در یک جایی از این لباس خودتان بعد آن را دیدید، «ثم رأیتَه و إن لم تشک ثم رأیتَه رطباً قطعتَ الصلاة»، اگر شک نکردید و بعد دیدید این خون تازه است یعنی از قبل نبوده است، «قطعتَ الصلاة و غسلتَه ثم بنیتَ علی الصلاة»، یعنی اگر احتمال دادید همانجا وسط نماز افتاده است؛ اگر احتمال دادید که وسط نماز افتاده است «ثم رأیتَه رطباً قطعت الصلاة». فرض اول تنقض الصلاة و تعید وقتی شک کردید در یک موضعی و بعد آن را دیدید، یعنی فهمیدید از اول بوده است، فرض اول این است که از اول نجاست بوده است و الان هم وسط نماز علم پیدا کردید، اینجا نماز را می شکنید و دوباره می خوانید چون می دانید نصف نماز را با لباس نجس خواندید، حالا هم وسط نماز فهمیدید، الان وسط نماز نمی توانید ادامه بدهید اما اگر احتمال دادید وسط نماز افتاده باشد، رَطب بوده است، چون تازه بوده است احتمال می دهید وسط نماز بوده است، اگر وسط نماز بوده است اگر می توانید کنار شیر آب هستید یک قدم آرام برمی دارید، زیر شیر آب می شورید، فعل کثیر هم نیست که نماز شما را بهم بزند، قشنگ لباس را زیر شیر آب می گیرید، اینطور می کنید وقتی خون آن رفت و شستشو انجام شد و تطهیر انجام شد نماز خودتان را همانجا ادامه می دهید، هیچ اشکالی در نماز شما ایجاد نمی شود. «بنیتَ علی الصلاة» دوباره ادامه می دهید نماز را یعنی اگر می توانید وسط نماز طوری این را بشورید که نماز بهم نخورد این کار را انجام بدهید، «لأنّک لاتدری لعلّه شیءٌ أوقع علیک»، چون نمی دانید شاید یک چیزی است که وسط نماز افتاده است، از اول نبوده است، اگر از اول بوده است گفتند تعید الصلاة، اما اگر احتمال می دهید از وسط آمده است، وقتی از وسط آمده است تعید الصلاة ندارد، شاید یک چیزی است که وسط کار افتاده است «فلیس ینبغی أن تنقض الیقین بالشک»، بر تو سزاوار نیست که یقین به طهارت خودت را با شک بشکنی، بگو ان شاء الله همان موقع آمد است که وسط نماز بوده است و من هم همان موقع آن را شستم، نماز شما باطل نمی شود.

این سؤال سوم یک صورت سومی هم دارد که در اینجا نیست و بعداً در مورد این صحبت می کنیم.

الأمر الأول: محتوی الأسئلة الستة في الصحيحة

قد اشتملت الصحيحة على أحكام شرعیة متعدّدة ضمن الأسئلة الستّة:

أمّا السؤال الأوّل فهو عن حكم الصلاة إذا وقعت في الثوب المتنجّس مع النسیان و أجاب الإمام بوجوب الإعادة و الغسل.

می فرمایند محتوای این أسئله اینجاست که احکام شرعیه متعدده ای در اینجا است. سؤال اول حکم صلاة وقتی که وقعت فی الثوب المتنجس مع النسیان، امام علیه السلام فرمودند وجوب اعاده و غسل.

أمّا السؤال الثاني فهو عن حكم الصلاة إذا وقعت في الثوب المعلوم إجمالاً نجاسته و لو مع عدم معلومیة محلّ النجاسة تفصیلاً فأجاب الإمام بوجوب الغَسل و الإعادة.

سؤال دوم: حکم نماز وقتی در لباس معلوم به علم اجمالی، نجاست آن معلوم است به علم اجمالی ولو مع عدم معلومة محل النجاسة تفصیلاً، محل نجاست را تفصیلاً نمی دانم، امام فرمودند وجوب غسل و اعاده.

أمّا السؤال الثالث فهو عن حكم الصلاة إذا وقعت في الثوب الذي یظنّ نجاسته مع الفحص عنها و عدم العثور عليها و العثور عليها بعد الصلاة، فأجاب الإمام بوجوب الغَسل و صحّة الصلاة، و زرارة قد سأل عن وجه صحّة الصلاة فعلّله الإمام بكفایة إحراز الطهارة قبل الصلاة في صحّتها فقال: «لِأَنَّكَ كُنْتَ عَلَى يَقِينٍ مِنْ طَهَارَتِكَ ثُمَّ شَكَكْتَ فَلَيْسَ يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَنْقُضَ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ أَبَداً» و هذه الجملة هي العبارة الأولى التي نستدلّ بها على حجّیة الاستصحاب و عدم جواز نقض الیقین بالشك بناءً على توسعة الشك و شموله للظنّ كما في المقام.

سؤال سوم: حکم نماز وقتی در لباسی واقع شده است که ظن به نجاست آن داشتیم، فحص کردم، نجاست را پیدا نکردیم و بعد از نماز نجاست را پیدا کردیم؛ عثور یعنی آگاهی بر نجاست چه زمانی بود؟ بعد از صلاة. امام علیه السلام فرمودند واجب است غسل و صحت صلاة. چرا؟ چون ظن داشت، اینجا دیگر علم به نجاست از قبل نداشت و زراره سؤال می کند از وجه صحت صلاة، فعلّله الامام علیه السلام بکفایة احراز الطهارة قبل الصلاة. وقتی سؤال پرسید حضرت می فرمایند چون یک احراز طهارتی کرده بودید. ببینید در تقریر آن می گویند احراز طهارت قبل از صلاة است، احراز کردید طهارت را و خلاصه صحت صلاة را هم می دانید و احراز کردید، احراز طهارت. بعد می فرماید: لأنّ کنتَ علی یقین من طهارتک ثم شککت فلیس لک أن تنقض الیقین بالشک ابداً و این جمله هی العبارة الاولی، عبارت اولی است که استدلال به آن می کنیم بر حجیت استصحاب و عدم جواز نقض یقین به شک بناءً بر توسعه شک و شمول آن نسبت به ظن.

یک نکته را هم گفتند، احراز طهارت قبل از صلاة، یعنی منظور این است که یک یقینی از قبل داشتید.

أمّا السؤال الرابع فهو عن الغَسل فیما علم إجمالاً بإصابة النجاسة مع عدم العلم التفصیلي بمحلّها، فأجاب الإمام بوجوب غسل الناحية التي علم إجمالاً بنجاستها حتّی یحصل العلم التفصیلي بغسل موضع النجاسة و یكون على یقین بالطهارة، فلا‌یكفي الغَسل بمقدار ارتفاع العلم الإجمالي بالنجاسة.

و هذه الجملة أیضاً تُشیر إلى حجّیة الاستصحاب، حیث أنّ الحالة السابقة هي نجاسة الثوب فلا‌بدّ من ارتفاعها یقیناً و لایكفي الشك في ارتفاعها بغسل بعض المقدار.

سؤال چهارم: فهو عن الغسل فیما علم اجمالاً بإصابة النجاسة مع عدم علم التفصیلی بمحلها، علم اجمالی دارید به این که نجاست برخورد کرده است اما علم تفصیلی به محل آن ندارید، امام علیه السلام جواب دادند به وجوب غسل آن ناحیه ای که عَلِمَ اجمالاً به نجاست آن تا حاصل شود علم تفصیلی به غَسل موضع نجاست و بر یقین بر طهارت خودش باشد، پس غسل به مقدار ارتفاع علم اجمالی به نجاست کافی نیست، یعنی یکدفعه نگویید نصف آن را می شورم، کل آن را بشورید، کل آن قسمتی که احتمال می دهید را بشورید نه این که فقط علم اجمالی را از بین ببرید.

این جمله تُشیر إلی حجیة الاستصحاب چون حالت سابقه نجاست ثوب بود، پس لابد است از ارتفاع آن یقیناً و شک در ارتفاع آن به غسل بعض مقدار کفایت نمی کند. این هم دلالت بر استصحاب دارد اما خیلی دلالت واضحی نیست. فقط از این جهت می گویند که حضرت فرمودند: حتی تکون علی یقین من طهارتک، باید یقین به طهارت خودت باشی، یک استدلال صریحی نیست اما این هم دلالت بر استصحاب دارد، چون بهرحال قبلاً شما یقین پیدا کردید به نجاست، اگر ناقص بشورید استصحاب نجاست می شود، حضرت می فرمایند کامل بشور که شک در نجاست دیگر نداشته باشی و الان استصحاب نجاست در اینجا می آید.

أمّا السؤال الخامس فهو عن وجوب الفحص و النظر عند الشبهة الموضوعیة لتحقّق النجاسة، فأجاب الإمام بعدم وجوب الفحص و النظر، و لكنّه یجوز إذا أراد ارتفاع الشك الذي وقع في نفسه و لعلّه من جهة أنّه قد یحصل العلم بالنجاسة بعد ملاقاة موضعه لسائر الأشیاء و الثیاب، فیقع في المشقّة من جهة تطهير ملاقي النجاسة.

ثم إنّ السؤال عن وجوب النظر بخصوصه دون الفحص، لأنّ الفحص یحتاج إلى مؤونة زائدة عن النظر و لكن عدم وجوب النظر ملازم لعدم وجوب الفحص، و عدم وجوب النظر یدلّ على عدم وجوب الفحص.

سؤال پنجم از وجوب فحص و نظر عند الشبهة الموضوعیة است برای تحقق نجاست. این وجوب فحص لازم است؟ امام علیه السلام فرمودند فحص و نظر لازم نیست. لکنّه یجوز، وقتی اراده کرده ارتفاع شکی که وَقَعَ فی نفسه، لعلّه من جهة این است که قد یحصل العلم بنجاسة بعد ملاقات موضع آن به سائر اشیاء و لباس ها، فیقع فی المشقة من جهة تطهیر ملاقی النجاسة، بعد می گوید حالا اگر من نگاه نکنم وقتی پس فردا دیدم باید دو سه تا فرش را آب بکشم، کار من خیلی سخت تر می شود، به من تکلیف می کنند دیوارها را هم آب بکش، این خیلی سخت تر می شود. بنابراین برای این که در آن گرفتاری نیفتم اجازه بدهید یک موقعی، حالا نمی گوید قبل از نماز، یک موقعی یک نگاهی کنم تا بعد آب بکشم آن را اگر هرجا بود، بخاطر این تکلیف به بدتر گیر من نیاید، و الا فحص لازم نیست. صریح بود در این که لا، حضرت فرمودند فحص لازم نیست، حضرت با یک لا جواب آن را دادند، فحص لازم نیست.

بعد می فرمایند: ثم إنّ السؤال عن وجوب النظر بخصوصه دون الفحص، چون فحص محتاج به مؤونه زائده است، زائدتر از نگاه کردن، لکن عدم وجوب نظر، همین که فرمودند نظر هم واجب نیست، گفت نظر کنم، حضرت فرمودند نظر واجب نیست، این یعنی فحص هم واجب نیست، وقتی می گویند نظر واجب نیست یعنی دلالت می‌کند بر عدم وجوب فحص، جستجو هم لازم نیست، نمی خواهد از کسی بپرسید، نظر که نمی خواهد کنید، یعنی از کس دیگری هم فحص کنم و بپرسم؟ مثلا کار دیگری و جستجو از راه دیگری هم بکنم؟ نه، لازم نیست، مثل این که از دیگری پرسیدن، هیچکدام لازم نیست، بپرسم جواب من را می دهد، نمی خواهد بپرسید. ببینید هیچوقت از دیگران پرسیدن و فحص کردن به هر نحو دیگری، چه از دیگران پرسیدن و چه دوربین را برگردانم نگاه کنم، اینطور چیزها هیچکدام لازم نیست، نگاه و فحص نکنید.

أمّا السؤال السادس فهو عن رؤیة النجاسة في الثوب في حال الصلاة فأجاب الإمام بالتفصیل بین صورتین و هناك صورة ثالثة غیر مذكورة في الروایة:

سؤال ششم خیلی مهم است که عرض کردم یک صورت از آن باقی مانده است. این از رؤیت نجاست در لباس است در حال نماز، فأجاب الامام علیه السلام بالتفصیل بین صورتین، یک صورت سومی دارد که در روایت ذکر نشده است، این یک مقدار مهم است. این صورت سوم چیست که در روایت نیامد؟ این قسمت سؤال ششم را دوباره از اول می خوانم، «قلتُ إن رأیتُ فی ثوبی و أنا فی الصلاة»، اگر در لباس خودم دیدم و در نماز بودم، حضرت دوتا فرض جواب دادند، اول فرضی که باید نماز را بشکنید و اعاده کنید، «إذا شککتُ فی موضع منه ثم رأیتَه»، همان که قبلاً شک کردید در یک موضع، همان را دیدید یعنی از اول نماز نماز خودتان را با آن خواندید تاحالا، الان هم وسط نماز فهمیدید، اینجا نماز را بشکنید و اعاده کنید، کل نماز خودتان را با نجاست خواندید ولو علم نداشتید اما وسط نماز فهمیدید، علم وسط نماز حاصل شد نه بعد از نماز، اگر بعد از نماز حاصل شده بود دیگر لازم نبود شما نماز را اعاده کنید، چون وسط نماز علم حاصل شده است، باید آن را اعاده کنید. چون وسط نماز بوده است اعاده بر شما لازم شد.

فرض دوم، «إن لم تشک ثم رأیتَه رطباً»، قبلاً شک نکردید که این همان خون بوده است، وسط نماز یک خون تازه ای دیدید، «قطعتَ الصلاة و غسلتَه ثم بنیتَ علی الصلاة»، اینجا دیگر نمی خواهد نماز را بشکنید، قطع می‌کنید، آب می کشید و ادامه می دهید، بنیتَ «علی الصلاة»، چرا؟ «لأنّک لاتدری لعله شئٌ أوقع علیک»، شاید همان موقع وسط نماز افتاده است، همانجا آب بکشید آن را و دوباره ادامه نماز را بخوانید. «فلیس ینبغی أن تنقض الیقین بالشک»، این هم یک فقره دیگری که صریحاً دلالت بر استصحاب می کند.

پس سومی صراحتاً داشت، این سؤال ششم هم مسلّماً داشت، از سؤال چهارم هم استفاده می شد، ولو صراحت نبود اما از آن استفاده می شد.

الصور الثلاث في السؤال السادس

الصورة الأولى: و قد عبّر عنها بالشك في موضع منه ثم رؤیته، و معنی ذلك بقرینة تقیید الشك بموضع منه و بقرینة مناسبة الحكم و الموضوع هو أنّه علم إجمالاً بوقوع النجاسة في الثوب و لكنّه شك في موضع إصابة النجاسة، فصلّى و رأی النجاسة في أثنائها، فلا‌بدّ من تصویر العلم الإجمالي بوقوع النجاسة و إلا لو لم‌نقل بحصول العلم الإجمالي بالنجاسة فترجع هذه الصورة إلى السؤال الثالث مع تفاوت و هو حصول العلم بالنجاسة في الأثناء هنا و بعد الصلاة هناك و قد حكم الإمام في جوابه بوجوب الغسل و عدم وجوب الإعادة، مع أنّ الإمام حكم في الصورة الأولى من السؤال السادس بوجوب نقض الصلاة و الغَسل و الإعادة، و الشك البدوي یناسبه التفصیل بین عدم وجوب الإعادة كما في الصورة الثانیة و وجوب الإعادة كما في الصورة الثالثة، و على أيّ حال حمل هذه الصورة على الشك البدوي كما ذهب إلیه السیّد الصدر ([3] )خلاف الظاهر.

منتها ایشان می فرمایند سه تا صورت داریم، صورت اولی همین که الان خدمت شما عرض کردم، قد عبّر عنها بالشک در موضعی بعد آن را دیدید، معنای این است که به قرینه تقیید شک به موضع منه و به قرینه مناسبت حکم و موضوع این است که هو أنّه علم اجمالاً بوقوع النجاسة فی الثوب و لکنّه شک فی موضع اصابة النجاسة، شک کرد و صلّی و رأی النجاست فی أثنائها فلابد من تصویر العلم الاجمالی بوقوع النجاسة و إلا لو لم نقل به حصول علم اجمالی به نجاست، این صورت برمی گردد به سؤال سوم، با یک تفاوت که حصول علم به نجاست در اثنا بوده است، البته لعل این هم اشکالی نداشته باشد اما الان این تقریری که می کنند این است، و بعد الصلاة هناک و قد حکم الامام علیه السلام فی جواب وجوب الغسل و عدم وجوب اعاده، اگر بعد از نماز می فهمید مسلّم به عدم اعاده بود، اما اگر وسط نماز بفهمید شاید صورت این فرق کند اما علی أی حال اینجا تصور کردند بعضی‌ها علم اجمالی را که چون علم اجمالی داشته است و وسط نماز هم دیده است اینجا نماز را شکسته است.

فقد حکم الامام علیه السلام فی جوابه بوجوب الغسل و عدم وجوب الاعادة مع أنّ الامام علیه السلام حکم فی الصورة الاولی از سؤال سادس به وجوب نقض صلاة و غسل و اعاده. امام علیه السلام در این صورت سؤال ششم حکم کردند به این که واجب است نقض صلاة و غسل و اعاده یعنی از اول بخوانید در این فرض اول. و الشک البدوی یناسبه التفصیل بین عدم وجوب اعاده کما فی الصورة الثانیة و وجوب الاعادة فی الصورة الثالثة، صورت دوم و سوم را الان می گوییم.

دوتا صورت دیگر این سؤال ششم مانده است. حکم یک صورت وجوب اعاده است و حکم یک صورت عدم وجوب اعاده است. کجا عدم وجوب اعاده است؟ در سؤال دوم، صورت دومی که الان می خوانیم. کجا وجوب اعاده است؟ سؤال سوم. در اینجا شبهه شده است، صورت دوم و سوم این است که نجاست آمده است رطب هم بوده است، یک وقتی است که شما احتمال می دهید وسط نماز افتاده است، می گویند این نماز را بهم نزنید. اما یک صورت سومی هم اضافه می کنند که الان می خوانیم، ببینیم این را چکار می کنیم. دوتا صورت را الان می خوانیم.

علی أی حال حمل این صورت بر شک بدوی کما این که ذهب إلیه السید الصدر خلاف الظاهر. سید صدر این را به همان شبهه بدویه معنا کرد یعنی علم اجمالی نیست. وجه این که فرمودند شما باید اعاده کنید را این گرفت که در وسط نماز فهمیدید، اگر بعد از نماز فهمیده بودید اشکالی ندارد، این یک تقریر که عرض می کنم. یک تقریر دوم این است که بعضی ها می گویند ایجا فرض علم اجمالی بوده است برای همین امام علیه السلام فرمودند نماز را اعاده کنید. پس این سؤال ششم، فرض صورت اول آن؛ دوتا صورت در خود متن روایت است، یک صورت سومی هم بعداً اضافه می کنیم.

تکرار می کنم خیلی دقت کنید، صورت اول از سؤال ششم که الان خواندیم، قلتُ إن رأیت فی ثوب و أنا فی الصلاة حضرت فرمودند تنقض الصلاة و تعید إذا شککت فی موضع منه ثم رأیتَه، صلاة را نقض می کنید و اعاده می کنید إذا شککتَ فی موضع منه ثم رأیتَه، این سؤال اول. و إن لم تشک ثم رأیتَه رطباً قطعتَ الصلاة و غسلتَه، اگر شک نکردید بعد رطباً دیدید این سؤال دوم است، فعلاً در همان سؤال اول هستیم، آن سؤال اول را دو جور تفسیر کردند. یکی این که گفتند شک بدوی بوده است، یکی این که گفتند علم اجمالی بوده است، آن که می گوید شک بدوی بوده است یعنی از اول من علم نداشتم به این که لباس من نجس شده است اما وسط نماز دیدم لباس من نجس شده است و فهمیدم این نجاست برای قبل از نماز بوده است، این شک بدوی می شود. سید صدر می گوید این است، شک بدوی است، علم اجمالی نیست. فقط علت این که حضرت فرمودند نماز خودتان را باید اعاده کنید این است که وسط نماز فهمیدید، اگر بعد از نماز بود اشکالی نداشت، اعاده نداشت اما الان شک بدوی بوده است، بعد که شما دیدید و فهمیدید این خونی که الان وسط نماز دیدم از اول نماز تا حالا با من بوده است، سید صدر می فرماید ولو علم اجمالی هم قبل از نماز نداشتید همین کافی است برای این که نماز را باید اعاده کنید.

بعضی ها می گوید نه، این کافی نیست. تقریری که الان خدمت شما عرض کردم، تقریر دوم. اینجا اگر شما وسط نماز هم بفهمید و بدانید از اول افتاده بود، چون تابحال علم نداشتید اشکالی نداشته است، پس نماز شما تا حالا با احراز طهارت بوده است. اشکالی نداشته است، اینجا هم شما باید آب بکشید و بقیه نماز را بخوانید. پس اینجا که حضرت فرمودند اعاده کنید لابد علم اجمالی بوده است، شما با علم اجمالی نماز را خواندید و وسط کار دیدید. به قرینه مناسبت حکم و موضوع می گویند علم اجمالی بوده است، می گویند چون اگر وسط نماز دیده بودید خب چه فرقی دارد بین وسط نماز و بعد از نماز؟ بهرحال تا حالا نماز را با احراز طهارت خواندید ولو نجاست بوده است، فهمیدید نجاست بوده است اما تابحال با احراز طهارت خواندید، از این به بعد را هم آب بکشید و بقیه را هم با طهارت بخوانید؛ چه اشکالی دارد؟ این را به سید صدر اشکال می کنند. می گویند تقریر را باید اینطور بگوییم که علم اجمالی بوده است که حضرت فرمودند اعاده کن، اگر علم اجمالی نبود حضرت حکم به اعاده نمی فرمودند. این هم تقریر دوم در این مسئله.

برویم سراغ صورت دوم. حالا ما مسئله فقهی آن را بحث نمی کنیم، در اینجا ما کاری به مسئله استصحاب نداشتیم در صورت اول.

الصورة الثانیة: و هي أن لایشك في موضع النجاسة بل یشك في أصلها قبل الصلاة أم لم‌یلتفت إلیها قبل الصلاة ثم رآها في الثوب رطبة أثناء الصلاة بمعنی أنّه یحتمل عروضها أثناء الصلاة كما یحتمل عروضها قبل الصلاة، و الإمام حكم في هذه الصورة بعدم وجوب الإعادة بل الواجب هو غسل الثوب بكیفیة خاصّة بحیث لا‌یلزم ما یوجب بطلان الصلاة مثل الاستدبار، و بعد الغسل و التطهير یبني على صلاته و علّله الإمام بقوله: «لِأَنَّكَ لَا‌تَدْرِي لَعَلَّهُ شَيْ‌ءٌ أُوقِعَ عَلَيْكَ فَلَيْسَ يَنْبَغِي أَنْ تَنْقُضَ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ».

و هذه العبارة أیضاً ممّا نستدلّ به على حجّیة الاستصحاب، كما سیأتي إن شاء الله تعالى.

صورت دوم: و هی أن لایشکّ فی موضع النجاسة، شکی در موضع نجاست نداشته است بل یشک فی أصلها قبل الصلاة أم لم یلتفت إلیها قبل الصلاة، اصلا ملتفت نشده است شاید، ثم رأها فی الثوب رطبةً اثناء الصلاة، وسط نماز دید خیلی خون تازه است، به معنای این که احتمال می دهد عروض آن را در اثنای صلاة، کما یحتمل عروضها قبل الصلاة، اما احتمال عروض وسط صلاة هم می دهد، و الامام علیه السلام حکم فی هذه الصورة بعدم وجوب الاعادة بلکه واجب غسل ثوب است به کیفیت خاصه ای، طوری که صورت نماز بهم خورد، رو به قبله را برنگردانید حالا می گوییم بشورید، وسط نماز پشت به قبله کنید و بشورید و بعد دوبار حسابی چیز کنید و بعد دوباره برگردید، این فعل کثیر می شود و پشت به قبله هم کردید، نماز باطل است. باید چکار کنید؟ همانجا حالت نماز را حفظ کنید، سعی کنید با حفظ حالت نماز بدون فعل کثیر آرام این را به شیر آب بزنید و تمام، بشورید، با یک حرکت خیلی یسیر، به کیفیت خاصه برای همین می گویند. به حیثی که لایلزم ما یوجب بطلان الصلاة مثل استدبار؛ و بعد غسل و تطهیر نماز را ادامه بدهید، امام علیه السلام تأویل کردند به این که لأنّک لاتدری لعله شیء أوقع علیک فلیس ینبغی أن تنقض الیقین بالشک، پس این قسمت دوم، صورت دوم دلالت بر حجیت استصحاب می کند، حضرت می فرمایند: «فلیس ینبغی أن تنقض الیقین بالشک». این هم دوتا وجه در این حدیث برای استصحاب. البته یک وجه هم در سؤال چهارم بود.

الصورة الثالثة: و هي أیضاً أن لایشك في موضع النجاسة حتّی یقال لازمه «حصول العلم الإجمالي بأصل النجاسة و الشك في موضع إصابة النجاسة» بل یشك في أصل تحقّق نجاسة الثوب قبل الصلاة و لكنّه بعد الشروع في الصلاة رأی النجاسة في أثنائها و علم بوقوع النجاسة في ثوبه قبل الصلاة أو لم‌یلتفت إلى النجاسة و لكنّه بعد الشروع في الصلاة رأی النجاسة في أثنائها و علم بوقوع النجاسة في ثوبه قبل الصلاة و الأمارة على وقوعها في الثوب قبل الصلاة هي كونها مثلاً یابسة.

صورت سومی که در اینجا نیاورده بودند چه بود؟ أیضاً أن لایشک فی موضع النجاسة حتی یقال لازمه حصول علم اجمالی به اصل نجاست و الشک فی موضع الثابت، شک در موضع نجاست ندارد، علم اجمالی نبوده است بلکه شک دارد در اصل تحقق نجاست ثوب قبل از نماز و لکن بعد از شروع در نماز نجاست را در اثنا دیده است اما یک چیزی دارد که در صورت قبل نبود، چه چیزی دارد که در صورت دوم نبود؟ در صورتی که نص است؟ این صورت سوم در روایت نیست، اعلام اضافه کردند؛ این است که عَلِمَ بوقوع النجاسة فی ثوبه قبل الصلاة أو لم یلتفت إلی النجاسة و لکنّه بعد شروع فی الصلاة رأی النجاسة فی أثنائها و علم بوقوع النجاسة فی ثوبه قبل الصلاة و الامارة علی وقوعها فی الثوب قبل الصلاة یکونها مثلا یابسة، اماره داشت که خشک است، این مسلّم وسط نماز نیفتاده است، این ده دقیقه است که خشک شده است، اماره است. یعنی اطمینان می کنید که برای قبل از نماز بوده است. همین که اطمینان دارید برای قبل از نماز بوده است، اینجا صورت سوم می شود، از قبل از نماز بوده است یعنی شما وسط نماز دیدید اما احتمال این را نمی دهید که وسط نماز افتاده است، علم دارید که قبل از نماز بوده است، این صورت سوم.

استدلال المحقّق الخوئي على وجوب الإعادة في الصورة الثالثة

قال: التحقیق أنّ الصورة المذكورة [أي الثالثة] و إن كانت غیر مذكورة في صریح الروایة، إلا أنّها [أي الروایة] تدلّ على حكمها و هو وجوب الإعادة دلالة قویة، لأنّ الإمام علّل عدم وجوب الإعادة في الصورة الثانیة و هي صورة رؤیة النجاسة في الأثناء مع الشك في كونها قبل الصلاة، باحتمال عروض النجاسة في الأثناء، و قال: «لَعَلَّهُ شَيْ‌ءٌ أُوقِعَ عَلَيْكَ» فیدلّ على وجوب الإعادة مع العلم بكونها قبل الصلاة، و كذا قوله بعد التعلیل المذكور: «فَلَيْسَ يَنْبَغِي أَنْ تَنْقُضَ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ» فإنّ ظاهره أنّ عدم وجوب الإعادة إنّما هو للشك في كونها قبل الصلاة، فیدلّ على وجوب الإعادة مع العلم بكونها قبل الصلاة. ([4] )

و الظاهر تمامیة ما أفاده، و ما قیل من: «أنّ الحكم هنا عدم وجوب الإعادة، معلّلاً بعدم الفرق فیما كانت النجاسة قبل الصلاة بین حصول العلم بها بعد الصلاة و في أثنائها، فكما یحكم بعدم وجوب الإعادة فیما حصل العلم بها بعد إتمام الصلاة یحكم بعدم الإعادة فیما حصل العلم بها في الأثناء»([5] ) فلا‌یمكن المساعدة علیه. هذا تمام الكلام بالنسبة إلى هذه الأسئلة.

ببینید آقای خوئی چه می گویند، استدلال آقای خوئی بر وجوب اعاده در صورت سوم؛ حالا اینجا حکم آن را هم ذکر نکردند امام علیه السلام، در اینجا چکار کنیم و حکم این چیست؟ این صورت سوم را که در اینجا تصور می‌کنید، خیلی در این صورت سوم دقت کنید، حکم آن هم در اینجا ذکر نشده است. آقای خوئی فرمودند التحقیق این است که صورت مذکور یعنی سوم و إن کانت غیر مذکورة فی صریح الروایة إلا این که روایت هم دلالت بر حکم آن می کند و آن وجوب اعاده است، دلالت آن هم قوی است چون امام علّل، امام تعلیل کردند بر عدم وجوب اعاده در صورت دوم و هی صورة رؤیة النجاسة فی الاثناء مع الشک فی کونها قبل الصلاة، شک دارید در این که قبل از صلاة بوده است، بإحتمال عروض نجاست در اثناء، حضرت فرمودند احتمال دارد نجاست در اثناء عارض شده باشد، و قال لعلّه شیءٌ أوقع علیه، شاید یک چیزی است که در لباس شما افتاده است، فیدل علی وجوب الاعادة مع العلم بکونها قبل الصلاة، این دلالت می کند بر وجوب اعاده در صورتی که علم داشته باشد از قبل از صلاة افتاده است. ما در صورت دوم چرا گفتیم اعاده نکن؟ چون گفتیم شاید وسط نماز افتاده است، عروض نجاست وسط نماز بوده است، خب حالا اگر نبود چطور؟ مفهوم این به شما چه می گوید؟ از این علتی که آوردیم که لعلّه شیء أوقع علیه، شاید یک چیزی است که وسط نماز افتاد است، این یعنی اگر وسط نماز نیفتاده بود و علم داشتید از قبل از نماز بوده است لباس شما از قبل از نماز نجس بوده است و عبادت شما باطل است، نماز شما باطل است و باید آن را اعاده کنید. همان حرف سید صدر می شود.

یعنی حرف سید صدر این است که صورت جدیدی اضافه نکنید. آقا علم اجمالی که قبلاً می دانستید باطل است، چرا صورت اول را علم اجمالی گرفتید و بعد یک صورت سوم اضافه می کنید، این صورت سوم را همان صورت اول بگیرید که شما علم داشتید وسط نماز افتاد، آن را علم اجمالی گرفتیم و بعد اینجا دوباره یک صورت سوم اضافه کردیم، حرف سید صدر این است.

فیدلّ علی وجوب الاعادة مع العلم بکونها قبل الصلاة و کذا قوله بعد التعلیل المذکور فلیس ینبغی أن تنقض الیقین بالشک، این ظاهر در این است که عدم وجوب اعاده برای چیست که واجب نیست اعاده کردن؟ بخاطر این که شک دارید در این که قبل از صلاة بوده باشد، پس این هم دلالت می کند بر وجوب اعاده با علم به این که قبل از صلاة بوده است، اگر علم داشتید قبل از صلاة بوده است، اینجا باید نماز را اعاده کنید. و الظاهر تمامیة ما أفاده، و این که گفته شده است حکم هنا عدم وجوب الاعادة، اینجا حکم عدم وجوب اعاده است، پس می گوییم اینجا یک فتوای دیگری است، بعضی ها می گویند در این صورت سوم اعاده لازم نیست. چرا؟ معلّلاً بعدم الفرق فیما کانت النجاسة قبل الصلاة، در جایی که نجاست قبل از صلاة بوده است بین حصول العلم بها بعد الصلاة و فی اثنائها، فرقی ندارد چه بعد از صلاة باشد و چه در اثنا باشد، اشکالی ندارد، همان تقریر سید صدر است. فکما یحکم بعدم وجوب الاعادة فیما حصل العلم بها بعد اتمام الصلاة یحکم بعدم الاعادة فیما حصل العلم بها فی الاثناء، این لایمکن المساعدة علیه با توجه به این فرمایش آقای خوئی. توضیح بیشتر این ان شاء الله در جلسه بعد.

 


[1] تقدّم بيان إسناده في الرواية الأولى ص143.
[2] تهذيب الأحكام، شيخ الطائفة، ج1، ص421. كتاب الطهارة، باب تطهیر البدن و الثیاب من النجاسات (الباب22)، ح8؛ وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج3، ص402، أبواب النجاسات و الأواني و الجلود، باب7، ح2، ط آل البيت.، وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج3، ص466، أبواب النجاسات و الأواني و الجلود، باب37، ح1، ط آل البيت.، وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج3، ص477، أبواب النجاسات و الأواني و الجلود، باب41، ح1، ط آل البيت.، وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج3، ص479، أبواب النجاسات و الأواني و الجلود، باب42، ح2، ط آل البيت. و وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج3، ص482، أبواب النجاسات و الأواني و الجلود، باب44، ح1، ط آل البيت.. و رواها الشيخ الصدوق بسند صحيح و مصرّحة في علل الشرائع، الشيخ الصدوق، ج2، ص361. و قال في سندها: «أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ‌: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ.: ...»
[3] بحوث في علم الأصول، الهاشمي الشاهرودي، السيد محمود، ج6، ص41. «السؤال السادس: لو رأی النجاسة في أثناء الصلاة؟ و قد أجاب الإمام بالتفصیل بین صورتین: إنّه إذا كنت قد شككت في موضع منه أولاً ثم رأیته، تنقض الصلاة و تعید، و إذا لم‌تشك ثم رأیته رطباً قطعت الصلاة ... و في هذا الجواب احتمالان: الأول: أن یراد بالشك الشبهة البدویة و یكون المقصود حینئذ: إذا كنت قد شككت في موضع منه ثم رأیته فیه بحیث علمت بأنه من السابق أعدت الصلاة. و أما إذا لم‌یكن لك شك ثم رأیته فلعلّه شيء أوقع علیك في الأثناء ... الثاني: أن یراد بالشك الشبهة المقرونة بالعلم الإجمالي أي الشك في موضع من الثوب بعد فرض العلم بأصل النجاسة ... و یُقرّب الاحتمال الأول عدّة أمور [و هي ثلاثة] ... و في قبال ذلك قد یُقرّب الاحتمال الثاني بإحدی نكتتین: إحداهما: ظهور تقیید الشك بموضع من الثوب في الفراغ عن أصل النجاسة و إنّما الشك في موضعها الثانیة أن فرضیة الشبهة البدویة لاتساوق بطلان الصلاة لو رأی النجاسة بعد ذلك، إذ مجرد ذلك لایستلزم العلم بالنجاسة من أول الأمر بل یعقل فیه أیضاً فرضیة الشك و أنه شيء أوقع علیه في الأثناء، فتخصیص الإمام. ذكر هذه النكتة في الشرط الثاني أعني ما إذا لم‌یشك بنفسه قرینة على إرادة الشبهة المقرونة بالعلم الإجمالي و الفراغ عن أصل النجاسة في الشرط الأول، و الإنصاف عدم تمامیة شيء من النكتتین؛ أما الأولى ... »

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo