< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید علی‌اصغر دستغیب

1400/07/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الصلاة/صلاة الجماعة /شرائط امام جماعت (قرائت)

شرط هشتم:

(ولامن لا یحسن القرائة….)(و نه کسی که قرائت او صحیح نیست ....)

اعم از اینکه حرف را از مخرج ادا نکند یا آن را به حرف دیگر تبدیل نمایند یا حرفی را حذف کند و امثال اینها یا اِعراب و حرکت آن را غلط بخواند هر چند نتواند به غیر آن صورت بخواند.

شرح:

در مورد قرائت دو حالت متصور است:

1- آن که میتواند غلط را تصحیح کند با فراگیری یا تمرین که در این صورت اگر به همان حال غلط بخواند نمازش باطل است و طبعا اقتدا به کسی که نمازش باطل است موجب بطلان نماز ماموم هم خواهد بود .

2- آن که امکان صحیح خواندن‌ برای وی نیست هرچند نماز خودش واقعا صحیح است اما نمازماموم باطل است زیرا که امام جماعت در این حالت نمی تواند متحمل قرائت ماموم باشد و برائت یقینی نسبت به تکلیف ماموم حاصل نمی شود و در هر دو صورت چنانچه ماموم تمام یا بخشی از قرائت را خودش بخواند محل اشکال است زیرا از ادله جماعت استفاده می‌شود که قرائت به طور کامل به امام جماعت است و بین صحت قرائت و تحمل امام به جای ماموم ملازمه است و شارع مقدس در هیچ جا قرائت واجبه را تماماً یا بعضاً برعهده ماموم قرار نداده است و در مورد شک اصالت عدم مشروعیت جاری می باشد.

تذکر این نکته هم لازم است که اگر فرضا غلط خواندن اعراب و حرکت تغییری هم در معنا ایجاد نکند باز هم قرائت غلط در واقع قرآن محسوب نمی شود زیرا مامورٌ بها در بحث قرائت خواندن قران صحیح و به همان نحو که نازل گردیده می باشد.

اما در مورد غیر قرائت از قبیل ذکر تشهد و رکوع و سجود چنانچه غلط می خواند اما توان تصحیح آن را دارد و نمی کند، طبعاً نمازش باطل و اقتداء به وی در این صورت موجب بطلان نماز ماموم هم خواهد بود.

لکن در همین موارد اگر استطاعت تصحیح ندارد مثلاً آفتی در زبان او هست است که قادر به تلفظ صحیح نمی باشد، نماز خودش در واقع صحیح است و از آنجا که امام متحمل اذکار مزبور نیست و ماموم به وظیفه خودش عمل می کند اقتداء ماموم به وی در این فرض اشکال ندارد.

مسئله:

اَلاَحوَطُ اَن لا یَتَصَدِّی لِلاِمامَةِ مَن یَعرِفُ نَفسَهُ بِعَدَمِ العِدالَةِ وَ اِن کانَ الاَقوی جَوازُهُ.

 

ترجمه:

احوط آن است کسی که خودش را به عدم عدالت می شناسد متصدی امامت جماعت نشود هر چند اقوی جواز آن است.

 

شرح:

این مسئله از دو حیث قابل بحث است :حکم وضعی و حکم تکلیفی

از لحاظ حکم وضعی نماز جماعت شرایطی دارد که برفرض جامع آنها باشد احکامی بر آن مترتب است به عنوان مثال اگر بین نماز شک برای امام پیش آید به ماموم رجوع می‌کند و اگر برای مامون شک عارض شود رجوع به امام می نماید اکنون یکی از شروط جماعت عدالت امام جماعت است ، در فرضی که خودش را عادل نمی داند طبعاً نمی تواند احکام و آثار جماعت بر این نماز مترتب نماید اما ماموم که امام را عادل می‌داند برای وی احکام و آثار جماعت ثابت خواهد بود.

و از لحاظ حکم تکلیفی از آنجا که دلیلی بر منع امام جماعت شدن چنین شخصی نیست اصل عدم حرمت و طبعاً جواز تصدی خواهد بود و اعلام به ماموم واجب نمی باشد اما تو هم اینکه دین شخص باعث فساد نماز ماموم شده است دفع می شود به اینکه نماز مامومین در حالی که امام را عادل می دانند صحیح است حتی اگر بعد از نماز فسق امام بر آنها مکشوف گردد.

البته روایت سیاری دال بر عدم جواز است ولکن ضعیف شمرده شده و حجت نمی باشد.

وَ مِنْ کِتَابِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ السَّیَّارِیِّ صَاحِبِ مُوسَی وَ الرِّضَا(ع) قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی ع قَوْمٌ مِنْ مَوَالِیکَ یَجْتَمِعُونَ فَتَحْضُرُ الصَّلَاةُ فَیُقَدَّمُ بَعْضُهُمْ فَیُصَلِّی بِهِمْ جَمَاعَةً فَقَالَ إِنْ کَانَ الَّذِی یَؤُمُّهُمْ لَیْسَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ طَلِبَةٌ فَلْیَفْعَلْ.[1]

ترجمه:

از کتاب ابو عبدالله السیاری نقل شده که گفتم به امام جواد(ع) گروهی از پیروان شما جمع می شوند پس وقت نماز می رسد و بعضی از آن ها جلو قرار داده می شود سپس نماز می خواند با آنها به صورت جماعت پس فرمود: اگر کسی که امام جماعت آنها می شود بین او و خداوند حقی و مورد مطالبه ای نباشد پس انجام دهد.

این روایت از لحاظ دلالت فی حد نفسها مشکلی ندارد، هرچند مرحوم آیت الله خویی به نقل از مرحوم سید القمی گفته‌اند: ( اگر کسی خود را در چنین حالتی ببیند که طِلْبَه و اثمی بر او نیست نافهم و قاصر است).

مرحوم صاحب وسائل هم ذیل روایت آوردند: ( شاید مراد این است که بر عهده اش گناهی نیست که از آن توبه نکرده باشد که اگر توبه کرده انتفاء طِلْبَه وفسق از او شده است ).

 

این عبارت مرحوم صاحب وسائل می تواند پاسخ مناسبی به ایراد مرحوم سید قمی باشد.

 

مرحوم آیت الله سید محسن حکیم گفته اند: ( این روایت ظاهراً ناظر بر حکم وضعی است نه حکم تکلیفی که البته اساساً در حجیت آن تأمل است).

 

مسئله:

اَلاِمامُ الرّاتِبُ فِی المسجد اَولی بِالاِمامِ مِن غَیرِه وَ اِن کانَ غَیرُهُ اَفضَلَ مِنهُ لکِن الاَولی لَهُ تَقدیمُ الاَفضَلَ وَ کَذا صاحِبُ المَنزِلِ اَولی مِن غَیرِهِ الماذُونِ فِی الصَّلوةّ وَ اِلَّا فَلا یَجُوزُ بِدُونِ اِذنه و الاَولی اَیضاً تَقدیمُ الاَفضَلِ وَ کَذا الهاشِمیُّ اَولی مِن غَیرِهِ المُساوِی لَهُ فِی الصِّفاتِ.

ترجمه:

امام راتب (که به طور ثابت امامت می کند) در مسجد نسبت به امامت دیگری غیر از وی اولی می باشد هرچند آن دیگری افضل از او باشد لکن اولی این است که امام راتب خودش افضل را مقدم بدارد و همین طور صاحب منزل به امام جماعت شدن از غیر وی اولی هست البته به فرض که از صاحب خانه برای نماز ماذون باشد وگرنه بدون اجازه صاحبخانه جایز نیست نماز بخواند و در اینجا همچنین اولی این است که صاحب خانه افضل را مقدم بدارد و همچنین هاشمی اولی از غیر او است در صورتی که هر دو از لحاظ صفات با هم مساوی باشند.

 

شرح:

اولویت امام راتب که در بعض روایات و کلمات از آن تعبیر به صاحب المسجد شده است به نقل جماعت کثیری اجماعی است و البته بعضی هم تقدیم وی را واجب دانسته اند.

 

روایات:

فقه الرضا (ع)

إنَّ أولى النّاسِ بِالتَّقَدُمِ فِي الجَماعَةِ أَقرَأُهُم لِلقُرآن وإن كانُوا فِي القرآنِ سَواءً فَاَفقَهُهُم وإن كانُوا فِي الفِقهِ سَواءً فَأَقدَمُهُم هِجرَةً وإن كانُوا فِی الهِجرَةِ سَواءً فَاَسَنُّهُم فَاِن كانُوا فِي السِّنِ سَواءً فَاَصبَحُهُم وَجهاً وَصاحِبُ المَسجِدِ أَولى بِمَسجِدِهِ.[2]

ترجمه:

به تحقیق از بین مردم کسی به تقدم در جماعت امامت جماعت اولی هست که بهترین آنها در قرائت قرآن باشد و اگر از این جهت مساوی اند پس فقیه ترین آنها و اگر در فقه مساویند پس کسی که در هجرت پیشتاز بوده و اگر در هجرت مساویند پس مسن ترین آنها و اگر از نظر سن مساوی هستند پس زیباترین آنها و امام راتب مسجد اولی هست به امامت جماعت در مسجدش.

اولویت امام راتب ثابت است هنگام حضورش در اوقات نماز و اما در صورتی که حضور نداشته باشد تا وقتی که قد قامت الصلاة گفته شود روایت چنین است:

 

صحیح حفص بن سالم:

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَفْصِ بْنِ سَالِمٍ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا قَالَ الْمُؤَذِّنُ قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ أَ یَقُومُ النَّاسُ عَلَی أَرْجُلِهِمْ أَوْ یَجْلِسُونَ حَتَّی یَجِی ءَ إِمَامُهُمْ قَالَ لَا بَلْ یَقُومُونَ عَلَی أَرْجُلِهِمْ فَإِنْ جَاءَ إِمَامُهُمْ وَ إِلَّا فَلْیُؤْخَذْ بِیَدِ رَجُلٍ مِنَ الْقَوْمِ فَیُقَدَّمُ.[3]

مرحوم صدوق با سند از حفص بن سالم نقل کرده است که او سوال کرد از امام صادق (ع) زمانی که مؤذن گفت قد قامت الصلوة آیا مردم بر پاهایشان بایستند یا بنشینند تا امام جماعت آنها بیاید؟

در جواب فرمود بلکه بر پاهایشان بایستند پس اگر امام جماعت آنها آمد (که با او نماز می خوانند) و گرنه پس دست مردی از جمع گرفته شده و او را مقدم (امام جماعت) قرار می دهند.

و اما در مورد اولویت هاشمی نسبت به مشهور داده شده است

 

مرحوم محقق همدانی (ره) عبارت رسائی دارند:

وَالهاشِمِيُّ اَولي مِن غَيرِهِ بِالتَّقَدُمِ اِذا كانَ بِشَرائِطِ الاِمامَةِ اِكراماً لِاَ جدادِهِ الكِرامِ وَاِلَّا فَلا دَليلَ يُعتَدُّ بِه عَلَيه عَدا اَنَّهُ نَسَبَهُ غَير واحِدٍ اِلىَ المَشهوُرِ وَلَعَلَّهُ كافٍ فِي اِثباتِ مِثلِهِ مِن بابِ مُسامَحَه وَلكِن یَنبَغِی الاِقتِصارُ فِي التَّرجِيحِ بِهذا وَشِبهِهِ عَلى ما اِذا لَم يُوجَد بَينَهُم مَن هُوَ اَولى مِنه بِمُقتَضَى اِطلاقاتِ اَدِلَّه المُعتَبَرَهِ الوارِدَهِ فِي التَّرجِيحِ کَكَونَه اَقْرَا اَو أفْقَه اَو غَيرِ ذلِك مِمَّا سَتَعرِفُهُ

ترجمه:

(و هاشمی اولی هست از غیر هاشمی به امامت جماعت در صورتی که واجد شرائط امامت باشد به جهت اکرام اجداد بزرگوارش وگرنه دلیل قابل اعتنائی بر آن نیست بجز اینکه تعدادی این قول را به مشهور نسبت داده اند و شاید همین کافی باشد در اثبات مثل این مسئله از باب مسامحه (در ادله سنن) ولکن سزاوار است اکتفا نمودن در ترجیح به این مورد (هاشمی) و مانند آن بر جائی که بین جمع ، فرد اولی از او به اقتضای اطلاقات ادله معتبره وارده در ترجیح مانند اَقْرأ و أفْقَه یا غیر اینها حضور نداشته باشد.)

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo