< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید علی‌اصغر دستغیب

1400/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الصلاة/أحكام الخلل /فراموشی رکعت اخیره

 

فرع چهارم مسئله این است که رکعت اخیره را فراموش کرده و پس از سلام نماز و انجام فعلی که عمدی و سهوی آن موجب بطلان نماز می شود، (مانند حدث و استدبار قبله) متذکر گردیده که یک رکعت از نماز را سهواً ترک نموده است.

در این مورد، قول مشهور آن هم شهرت عظیمه بر بطلان نماز و لزوم اعاده آن است و نصوصی که بر این قول دلالت دارند:

صحیح جمیل:

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنْ رَجُلٍ صَلَّی رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ قَامَ، قَالَ یَسْتَقْبِلُ قُلْتُ فَمَا یَرْوِی النَّاسُ فَذَکَرَ حَدِیثَ ذِی الشِّمَالَیْنِ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) لَمْ یَبْرَحْ مِنْ مَکَانِهِ وَ لَوْ بَرِحَ اسْتَقْبَلَ.[1]

ترجمه: ( جمیل گوید که سوال کردم از امام صادق(ع ) راجع به شخصی که دو رکعت نماز خوانده سپس ایستاده است، امام فرمود: دوباره بخواند نماز را، گفتم پس آنچه مردم (اهل تسنن) نقل می کنند چیست؟ پس حدیث ذی الشمالین را متذکر شد، سپس امام(ع) فرمود: پیامبر(ص) از مکانش به محل دیگری نرفت و اگر چنین می کرد نماز را اعاده می فرمود.

شرح: این روایت مشتمل بر حکایت سهوالنبی(ص) می باشد که منافی با اصول مذهب است، لکن این موضوع اشکالی در صحت استدلال به روایت ایجاد نمی کند، زیرا که امام(ع) تصدیق سائل نکردند و تقریر نسبت به آن حکایت هم نفرمودند، کما اینکه در جواب با جمله ای که مشتمل بر لو می‌باشد فرمودند: (وَ لَو بَرِحَ) که معنای امتناع می دهد.

یعنی ممتنع بود که پیامبر(ص) در بین نماز نقل مکان نماید (تلویحا امتناع سهو النبی(ص)را می رساند)

اما البته سائل را نسبت به آن چه در گمان اوست تکذیب نفرمود که از این جهت حمل بر تقیه می شود، زیرا تکذیب سائل به معنی تصریح به نفی سهو از پیامبر(ص) بود و چه بسا بعضی آن را غلوّ تلقی می کردند اما آنچه از این روایت دانسته میشود این است که امام(ع) حکم کلی را که عبارت از بطلان نماز در نتیجه حرکت و نقل مکان می باشد را مناط استدلال برای لزوم اعاده نماز در فرض مزبور قرار داده اند و این تقیه نمی باشد و لذا استناد به اصل روایت و سوال و جواب مطرح در آن هیچ گونه اشکالی ندارد.

در اینجا مناسب است که توضیح اجمالی و کوتاه در رابطه با موضوع سهو النبی(ص) و روایات مشتمل بر آن که در اغلب آنها از شخصی به نام ذو الشمالین نام برده شده است داشته باشیم:

ذوالشمالین به معنای ذو الیدین از آن جهت لقب گرفته که دست های بزرگی داشته و خارج از حد متعارف بوده است، این شخص که از اصحاب پیامبر(ص) بود در جنگ بدر به شهادت رسید.

نام وی با موضوع سهوالنبی(ص) مکرر آمده است. در مجموع دوازده روایت داریم که به طور ضمنی اشاره به سهو النبی(ص) در آنهاست و مضمون آنها تقریباً یکی است، بعضی ضعف سند دارد، از جمله روایت زید الشحام که به لحاظ ابو جمیله مفضل ابن صالح ضعیف است و در بعضی که سند آن مشکل ندارد، مانند روایت سعید اعرج اما از جهت مضمون اشکال دارد زیرا تکلم پیامبر با اصحاب با ادامه نماز از سوی آن حضرت منافات دارد، مضافاً بر اینکه مجموع این روایات در تعارض با روایاتی است که بر نفی سهو از پیامبر تصریح دارد.

البته اصحاب امامیه اعم از قدما و متاخرین اتفاق نظر دارند در نفی سهو از وجود مبارک پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) و آن را منافی با عصمت و مقامات آن بزرگواران دانسته‌اند.

از بین اصحاب امامیه تنها مرحوم صدوق سهو النبی را در احکام منفی و منافی عصمت دانسته لکن در غیر احکام ممکن تلقی نموده است با این توجیه:

و لَیسَ سَهوُ النَّبِی کَسَهوِنا لِاَنَّ سَهوَهُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَّلَ وَ إنَّما اَسهاهُ لِيُعلَمَ أنَّهُ بَشَرٌ مَخلوُقٌ فَلا يُتَّخَذُ رَبَّاً مَعبُوداً دُونَهُ

ترجمه: سهو النبی مانند سهو ما نیست زیرا که سهو آن حضرت از جانب خداوند است برای اینکه دانسته شود ایشان هم بشر و مخلوق می باشند پس کسی آن حضرت را رب و معبود قرار ندهد.

بزرگان از اصحاب مانند: شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی کلام صدوق را ضعیف شمرده و رد کرده اند.

نظر مرحوم صاحب جواهر:

فَالإنصافُ اَنَّهُ لا یَجتَرِی عَلی نِسبَتِه اِلَیهِم (ع) لِما دَلَّ مِنَ الآیاتِ وَ الاخبارِ وَ اَنَّهُم تَنامُ اَعیُنُهُم وَ لا تَنامُ قُلُوبُهُم وَ أنَّ حَالَهُم فِی المَنامِ کَحالِهِم فِی الیَقْظَة

ترجمه: انصاف آن است که قبول نیست صحه گذاردن بر نسبت دادن «سهو» به ایشان «پیامبر(ص)و ائمه اطهار(ع)» به دلیل آیات و روایات و اینکه چشم های ایشان به خواب می رود لکن دل هایشان نمی خوابد و این که حال آنها در خواب مانند حالشان در بیداری است.

موثقه ابوبصیر:

وَ عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حُسَیْنٍ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ صَلَّی رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ قَامَ فَذَهَبَ فِی حَاجَتِهِ قَالَ یَسْتَقْبِلُ الصَّلَاةَ فَقُلْتُ فَمَا بَالُ رَسُولِ اللَّهِ ص لَمْ یَسْتَقْبِلْ حِینَ صَلَّی رَکْعَتَیْنِ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمْ یَنْتَقِلْ مِنْ مَوْضِعِهِ.[2]

ترجمه: ( ابوبصیر گوید از امام صادق(ع) سوال کردم راجع به شخصی که دو رکعت نماز به جا آورده سپس ایستاده و رفته است برای انجام حاجتی؟ امام(ع) فرمود: نماز را اعاده نماید، پس گفتم پس چطور است که رسول الله(ص) اعاده نفرمود وقتی دو رکعت به جا آورد، پس امام(ع) فرمود: رسول الله(ص) منتقل نشدند از جای خودشان).

سماعة بن مهران هرچند واقفی مذهب بوده است (متوقف در امامت امام کاظم(ع) به عنوان آخرین امام و اعتقاد به حیّ بودن آن حضرت و قیام ایشان به عنوان قائم موعود) ولکن توثیق شده است و بین راویان با این نام فقط همین یک نفر ثقه می باشد.

تا اینجا نصوص صحیحه و موثقه دلالت داشت بر بطلان نماز و لزوم اعاده در فرع چهارم مسئله (رکعت اخیره نسیاناً ترک شده و پس از تسلیم و اتیان فعلی که عمدی و سهوی آن موجب بطلان نماز است متذکر شده است).

اما در نقطه مقابل نصوصی هم موجود است که دلالت بر صحت نماز در این فرع دارد و آن ها هم از لحاظ سند صحیحه و هم از لحاظ دلالت قوی هستند و اعراض مشهور، آن ها را از حجیت ساقط نمی کند.

صحیحه عبید بن زراره:

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنْ رَجُلٍ صَلَّی رَکْعَةً مِنَ الْغَدَاةِ ثُمَّ انْصَرَفَ وَ خَرَجَ فِی حَوَائِجِهِ ثُمَّ ذَکَرَ أَنَّهُ صَلَّی رَکْعَةً قَالَ یُتِمُّ مَا بَقِیَ.

أَقُولُ: یَحْتَمِلُ أَنْ یَکُونَ مَخْصُوصاً بِالنَّوَافِلِ وَ أَنْ یُحْمَلَ عَلَی عَدَمِ اسْتِدْبَارِ الْقِبْلَةِ وَ أَنْ یُحْمَلَ عَلَی عَدَمِ الْعِلْمِ بِفَوْتِ رَکْعَةٍ فَیُسْتَحَبُّ الْإِکْمَالُ مَعَ الظَّنِّ ذَکَرَ ذَلِکَ الشَّیْخُ وَ غَیْرُهُ.[3]

ترجمه: پرسیدم از امام صادق (ع) راجع به شخصی که یک رکعت از نماز صبح را خوانده و برای حاجتی خارج شده است، سپس متذکر شده که یک رکعت نماز خوانده است، امام(ع) فرمود:تمام کند ما بقی آن را.

صاحب وسائل: احتمال دارد که این روایت اختصاص به نوافل داشته باشد و یا حمل شود بر حالتی که پشت به قبله نکرده است، یا حمل شود بر جایی که علم ندارد که رکعتی از او فوت شده پس مستحب است تمام کند نماز را حین وجود ظن، و این را شیخ و دیگران ذکر کرده اند.

صحیحه محمد بن مسلم:

وَ عَنْهُ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ دَخَلَ مَعَ الْإِمَامِ فِی صَلَاتِهِ وَ قَدْ سَبَقَهُ بِرَکْعَةٍ فَلَمَّا فَرَغَ الْإِمَامُ خَرَجَ مَعَ النَّاسِ ثُمَّ ذَکَرَ بَعْدَ ذَلِکَ أَنَّهُ فَاتَتْهُ رَکْعَةٌ قَالَ یُعِیدُهَا رَکْعَةً وَاحِدَةً.

(أَقُولُ: حَمَلَهُ الشَّیْخُ وَ الصَّدُوقُ وَ غَیْرُهُمَا عَلَی مَنْ لَمْ یَسْتَدْبِرِ الْقِبْلَةَ)[4]

ترجمه: سوال شد از امام باقر (ع) راجع به شخصی که به امام جماعت اقتدا کرده در حالی که امام یک رکعت خوانده بوده است پس وقتی امام جماعت از نماز فارغ گردید این شخص به همراه مردم خارج شد، سپس به یاد آورد که یک رکعت از او فوت شده، امام(ع) پاسخ فرمود: به نماز برگردد و یک رکعت به جا آورد.

صاحب وسائل: شیخ و صدوق و دیگران حمل کردند این روایت را بر کسی که از قبله منحرف نشده باشد.

صحیحه زراره:

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ صَلَّی بِالْکُوفَةِ رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ ذَکَرَ وَ هُوَ بِمَکَّةَ أَوْ بِالْمَدِینَةِ أَوْ بِالْبَصْرَةِ- أَوْ بِبَلْدَةٍ مِنَ الْبُلْدَانِ أَنَّهُ صَلَّی رَکْعَتَیْنِ قَالَ یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ.

أَقُولُ: حَمَلَهُ الشَّیْخُ عَلَی مَنْ لَمْ یَذْکُرْ ذَلِکَ یَقِیناً بَلْ ظَنّاً وَ حَمَلَ الْإِتْمَامَ عَلَی الِاسْتِحْبَابِ وَ جَوَّزَ حَمْلَهُ عَلَی النَّوَافِلِ.[5]
ترجمه: از امام باقر(ع) سوال کردم راجع به شخصی که دو رکعت نماز در کوفه خوانده و سپس در حالی که در مکه یا مدینه یا بصره یا شهری از شهر ها قرار دارد متذکر می شود که دو رکعت خوانده است، امام(ع) فرمود: دو رکعت نماز بجا می آورد .

صاحب وسائل: حمل کرده شیخ این روایت را بر کسی که متذکر نشده به صورت یقینی بلکه ظن دارد که فقط دو رکعت خوانده است و اتمام نماز را حمل بر استحباب نموده است و اساسا حمل بر نوافل را صحیح دانسته است.

اکنون دو دسته روایات موجود است، دسته اول صریح در بطلان و دسته دوم صریح در صحت و سند و دلالت هر دو دسته قوی می باشد.

هیچ یک از حمل هایی هم که ذکر شده است در مقام جمع بین این دو دسته روایات وجهی ندارد در حمل بر تقیه، عدم الوجه، آن است که از عامّه هم بسیاری قائل به بطلان هستند و موارد دیگر یعنی حمل بر عدم استدبار قبله و حمل بر استحباب اتمام و حمل بر نوافل و حمل بر ظن فوت یک رکعت از نماز، همگی خلاف ظاهر روایات و بدون قرینه می باشد.

درنتیجه تعارض بین دو دسته روایات مستقر خواهد بود، و ناگزیر بایستی از مرجحات استفاده کنیم که در ما نحن فیه عبارت از قول مشهور می باشد به دلیل (خُذْ مَا اشْتُهِرَ بَیْنَ اَصْحابِکَ) کما اینکه در روایات علاجیه آمده است.

بر فرض که مرجح هم موجود نبود، تعارض بین دو دسته روایات موجب تساقط می گردید و رجوع می شد به عمومات ادله قواطع نماز مانند حدث و استدبار و امثال اینها که نتیجه همان بطلان نماز بود.

اقول: فَتَحَصَّل که در فرع مورد بحث قول به بطلان نماز و لزوم اعاده آن متعین می باشد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo