موضوع: کتاب الدين/خريد و فروش دين /تقسيم دين
در گام سوم به بررسی اقوال فقهاء پیرامون این مسأله میپردازیم. براساس کلام مشهور فقهاء امامیه بلکه معظم آنان، دین قابل تقسیم نیست و در نتیجه هر مقدار از دین که بعد از تقسیم، وصول شود برای همهی شرکاء است، همچنان که خسارت ناشی از عدم امکان وصول بخشی از دین نیز متوجه همهی آنها خواهد بود (إذا لم تصحّ قسمته کان الحاصل لهما و التالف منهما)[1]
.
قول مخالف در مسأله منسوب به مرحوم ابن ادریس حلی است و اگرچه که برخی از فقهاء این نسبت را ناتمام دانستهاند اما به نظر میرسد که کلام ایشان در بحث تقسیم شرکت گویای همین مخالفت است. علاوه بر ایشان، مرحوم مقدس اردبیلی و صاحب حدائق از متأخرین نیز قسمت نمودن دیون و مطالبات را جائز دانستهاند.
مستند قول به عدم جواز تقسیم دین علاوه بر اجماع یا شهرت، نصوص و استصحاب است لکن مرحوم ابن ادریس در کتاب الشرکة برای اثبات جواز تقسیم دین، این ادله را ناتمام دانسته است.[2]
ایشان نسبت به روایات مدّ نظر میفرمایند که اولا جز روایت عبدالله بن سنان، هیچ روایتی ظهور در دین ندارد بلکه سایر روایات، متضمن مال حاضر و غائب است که ظهور در عین موجود و غیر موجود دارد زیرا فقط عین قابل اتصاف به حاضر و غائب است و دین قابل توصیف به آن نمیباشد (دین غائب معنا ندارد). بنابراین این روایات اساسا ناظر به تقسیم اعیان است نه دیون و اقتضاء در روایت بمعنای استیصال و اخذ است. باید توجه داشت که نمیتوان از حکم عدم جواز تقسیم اعیان غائب در این روایات، عدم جواز انقسام دیون را به طریق اولویت اثبات کرد زیرا جواز انقسام اعیان حتی اگر غائب هم باشد، مورد وفاق همهی فقهاست و شراکت در عین استیفاء شده پس از انقسام در این روایات (بر فرض قبول آن)، نهایتا باید حمل بر استحباب یا توصیه اخلاقی شود.
به نظر میرسد این روایات نه تنها اطلاق بر عین و دین ندارد بلکه ظهور در خصوص اعیان دارد و ناظر به تقسیم اعیان قبل از قبض است که امام علیه السلام، تقسیم قبل از قبض را بی اثر دانسته و خسارت پس از چنین تقسیمی را متوجه همهی شرکاء میدانند (نه اینکه بیان امام صرفا توصیهای باشد) و اساسا وجه سؤال سائل همین انقسام اعیان قبل از عقد میباشد. همچنین از آنجا که امام علیه السلام نسبت به زمان نابود شدن عین غائب سؤال ننمودهاند، این روایات را نمیتوان بر خصوص مواردی حمل کرد که بخشی از اعیان غائب هنگام تقسیم، نابود شده بوده ولی شرکاء جاهل به آن بوده و از این رو در مقام تقسیمش برآمدهاند.
ثانیا در خصوص روایت عبدالله بن سنان، از هلاکت و نابود شدن دین پس از تقسیم، سخن به میان آمده است درحالی که واضح است دین بر ذمة بدهکار قرار میگیرد و قابل هلاکت و زوال نیست. بنابراین به قرینهی کلمهی فتوی، مراد از دین در این روایت، آن اعیانی است که غائب است.
ثالثا این روایات بر فرض اینکه ناظر به ممنوعیت تقسیم دیون باشد، معارض به روایت دیگری است که عبارتند از :
عبد الله بن جعفر في (قرب الإسناد) عن عبد الله بن الحسن، عن جده علي بن جعفر، عن أخيه موسى بن جعفر (عليه السلام) قال: سألته عن رجلين اشتركا في السلم أيصلح لهما أن يقتسما قبل أن يقبضا؟ قال: لا بأس به. ورواه علي بن جعفر في (كتابه).[3]
این روایت اگرچه به جهت مجهول بودن عبدالله بن حسن، ضعیف السند است اما از آنجا که در کتاب جناب علی بن جعفر آمده [4]
و این کتاب بدست ما رسیده است، اگر سند ما تا این کتاب تمام باشد (کما ادعی السید الخوئی[5]
)، این روایت قابل اعتماد خواهد بود هرچند که بنابر قول صحیح، سند ما تا این کتاب تمام نیست. [6]
در این روایت از تقسیم مالی سؤال میشود که به صورت سلم و سلف خریداری شده است، و امام علیه السلام حکم به جواز آن میکنند. باید توجه داشت از آنجا که سؤال سائل از صحیح بودن یا نبودن چنین تقسیمی است نه مباح یا حرام بودن آن، لا بأس در کلام حضرت به معنای صحیح بودن این انقسام میباشد و اساسا در چنین تقسیمی شبههی حرمت وجود ندارد تا امام در مقام نفی آن باشد.
لازم به ذکر است باتوجه به اینکه سلم بودن موضوع تقسیم در سؤال سائل آمده است نه کلام امام علیه السلام [7]
، جواز تقسیم اطلاق دارد و شامل هر دینی خواهد بود (چه آن دین برآمده از بیع سلم باشد و چه از غیر آن). بنابراین اگر سایر روایات ناظر بر عدم صحت تقسیم مطلق عین غائب و دین باشد، این روایت مخصص اطلاق آن بوده و حکم به صحت آن میکند، هرچند که ممکن است چنین تقسیمی مکروه باشد (لابأس با کراهت قابل جمع است).
[4] مسائل علی بن جعفر یا کتاب حلال و حرام، اثری روایی در موضوعات فقهی است که به شکل پرسش و پاسخ توسط علی بن جعفر، فرزند امام صادق علیه السلام، از برادرش امام موسی بن جعفر علیه السلام روایت شده است. متن این روایات در دو کتاب قرب الاسناد، اثر عبدالله بن جعفر حمیری و کتاب بحار الانوار اثر محمدباقر مجلسی آورده شده لکن این دو منبع، تفاوتهایی دارد و همه مسائل علی بن جعفر را نیز شامل نمیشود. كتاب مسائل على بن جعفر از اصول چهار صد گانه، و از اصول معتبر ميان فقهاى شيعه به شمار مىآيد كه در بسيارى از کتابهاى روايى و معتبر به آن استناد شده است.در زمان امامت موسى بن جعفر عليهالسلام هارون الرشيد، خليفه عباسى، بر كشورهاى اسلامى حكومت مىكرد.در آن زمان ظلم و جور و خفقان شديدى بر ممالك اسلامى سايه افكنده بود و كمتر كسى امكان و يا جرأت دستيابى به چشمۀ زلال معرفت را، كه از خانه اهلبيت رسول خدا صلىاللّهعليهوآلهوسلم جارى بود داشت. در اين هنگام على بن جعفر برادر كوچك امام كاظم عليهالسلام با دلى پاک و روحى استوار اين رسالت بزرگ الهى را بر دوش پذيرفت تا تشنگان معارف علوم آل محمد را از چشمه گواراى آن سيراب گرداند و واسطهاى گشت تا سؤالات شیعیان آن زمان را به امام كاظم عليهالسلام برساند و پاسخ را به آنها برگرداند. همچنين پنجرهاى باشد كه نور امامت از آن بر ظلمت زدگان دوران روشنى افكند.وى مجموعه سؤالات خود را به همراه جواب آنها در اين كتاب ارزشمند جمعآورى نمود تا از طريق روات معتبر شيعه در اختيار آيندگان و علاقهمندان به علوم محمد و آل محمد قرار گيرد.
[5] مرحوم آیت الله خوئی از رواياتى كه در كتاب مسائل على بن جعفر وارد شده است با وصف صحيحه ياد مىكنند. براى صحّت اين روايات چنين استدلال شده كه شيخ حر عاملى قدس سرّه در خاتمه وسائل طرق بسيار معتبر به تمام روايات شيخ طوسى اعلى الله مقامه ارائه داده، در پايان آن مىگويد: عن الشيخ ابى جعفر محمد بن الحسن الطوسى قدس سرهم باسانيده المذكورة سابقاً الى كلّ من روى عنه و قد عرف من ذلك الطريق الى الكليني و ... و على بن جعفر و ... و غيرهم ممن تقدّم على الشيخ او تأخّر عنه، و قد ذكر فى هذا السند، فانّا نروى كتبهم و رواياتهم بالسند المذكور اليهم، او الى الشيخ باسانيده السابقة فى طرق التهذيب و الاستبصار و فى الفهرست ... الى المشايخ المذكورين كلّهم ...مرحوم آیت الله خوئى در معجم رجال الحديث طريق شيخ طوسى را به على بن جعفر صحيح مىخواند، طريق شيخ طوسى در مشيخه تهذيب و استبصار به على بن جعفر كه در وسائل هم نقل شده چنين است: و ما ذكرته عن على بن جعفر فقد اخبرنى به الحسين بن عبيد الله عن احمد بن محمد بن يحيى، عن أبيه محمد بن يحيى، عن العمركى النيسابورى البوفكى، عن على بن جعفرالبته اين طريق به عقيده مرحوم آقاى خويى به خاطر دربرداشتن احمد بن محمد بن يحيى عطار، غير معتبر است، مراد مرحوم آیت الله خوئی از صحيحه خواندن طريق شيخ طوسى طريق وى در فهرست مىباشد، شيخ در اين كتاب خود از طريق شيخ صدوق با دو سند (كه يكى به العمركى مىرسد و ديگرى به موسى بن القاسم البجلى) نقل مىكند كه هر دو صحيح بوده و هيچ بحثى در صحت آن نيست. بنابراين با افزودن طريق صحيح شيخ حر به شيخ طوسى به طريق صحيح شيخ طوسى به على بن جعفر، طريق صحيحى به كتب على بن جعفر به دست مىآيد.
[6] مرحوم آقاي خوئي روايات علي بن جعفر را صحيحه تعبير ميكند، اما كتاب علي بن جعفر كه چاپ شده، نسخه آن به دست مرحوم مجلسي رسيده و ايشان به مرحوم شيخ حر اجازه داده و مرحوم صاحب وسائل که از اين کتاب نقل ميکند طريق ايشان همان طريقي است كه از مرحوم مجلسي براي آن كتاب اجازه گرفته، مرحوم شيخ حر نيز به مرحوم مجلسي اجازه داده، طرفين به يكديگر اجازه دادهاند، ايشان ميگويد طريق اجازه من به اين كتاب مرحوم مجلسي است، اين طريق که در نسخه چاپي هم ذکر شده طريق بسيار ناشناختهاي است، اشخاصي در آن هست كه اصلاً در كتب رجال اسمي از آنها نيست، البته در اصل اينكه علي بن جعفر كتابي داشته حرفي نيست، اين کتاب هم به شکل غير مبوب بوده و هم به شکل مبوب، از روايات اين کتاب آنچه مسلماً قابل اعتماد است مواردي است که مرحوم كليني به وسيله عمركي نقل ميكند که صحيح السند است، طريقي نيز مرحوم حميري در قرب الاسناد نقل ميكند كه در طريق آن نوه علي بن جعفر واقع شده كه در جاي ديگري درباره او توثيقي نديدهام، و نقل حميري نيز چندان دليل بر وثاقت راوي نيست، به خاطر اينكه نظر مرحوم حميري در اين کتاب بر نقل رواياتي است که قرب الاسناد باشند يعني بين او و امام عليه السلام كم واسطه باشد، منتها در بسياري از موارد روايات او با روايات عمركي و روايات كتاب علي بن جعفر مطابق است، حالا ممكن است كسي اينگونه آن روايات را معتمد قرار دهد كه كتاب علي بن جعفر کتاب مشهوري بوده، منتها اينكه مرحوم حميري طرق ديگر را انتخاب نكرده و طريق نوه علي بن جعفر را انتخاب كرده، يا به جهت اين بوده كه معتقد بوده كه اين طريق از طرق ديگر از نظر وثاقت بهتر است و يا به جهت اين بوده كه واسطه كم بوده، در هر حال به جهت شهرت انتساب اين کتاب به علي بن جعفر ميتوان منقولات اين کتاب را در قرب الاسناد معتبر دانست، منتها در بعضي مواردي كه نقل قرب الاسناد با نقل روايات ديگر نحوه تنافي پيدا ميكند، ميگوئيم نقل قرب الاسناد معتبر نيست، به دليل اينكه نسخه قرب الاسناد مرحوم حميري به وسيله مرحوم ابن ادريس به دست ما رسيده و مرحوم ابن ادريس ميگويد كه نسخهاي كه به دست من رسيده، نسخه مغلوط و سقيمي بود و من براي اينكه اصل کتاب از بين نرود، آن را حفظ كردم، لذا در بعضي قسمتها سفيد گذاشته شده و در بعضي قسمتها بين صدر و ذيل سازگاري وجود ندارد، به قسمتهائي از قرب الاسناد كه روشن فهميده شود، اخذ ميشود و قسمتهاي ديگر اين کتاب كه مغلوط است، منشأ نميشود كه اين قسمتهائي را كه روشن است، كنار بگذاريم، كتاب تاريخي كه فهم صفحهاي از آن روشن باشد، در اين صفحه اشكالي نيست و به آن اخذ ميشود، اما در صفحهاي كه ابهام دارد، بعد از اينكه مقابله نشده و مغلوط است، اصل عدم خطا در خصوص آن صفحه جاري نيست. به هر حال به نظر مختار رواياتي که در کتاب چاپي علي بن جعفر آمده، در مواردي که در قرب الاسناد و مصادر قديمي حديثي نقل نشده نميتوان اعتماد کرد و تعبير صحيحه درباره آنها که مرحوم آقاي خويي دارند، تمام نيست، البته اين روايات براي تأييد خوب است ولي نميتوان به آنها استدلال کرد، روايت مورد بحث هم از رواياتي است که فقط در کتاب علي بن جعفر نقل شده و در نقل قرب الاسناد و ديگران از علي بن جعفر نيامده است.خارج فقه حضرت آیت الله شبیری زنجانی، کتاب الصوم، ۱۷ اسفند ۱۳۸۸.
[7] اساسا کلام امام علیه السلام ناظر بر خصوص دین برآمده از بیع سلم نیست تا با ادعای القاء خصوصیت، از آن به مطلق دیون تعدی شود.