< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد حمید درایتی

1401/10/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب القرض/احکام قرض /ضمان کاهش ارزش پول ملی

 

روایاتی که اشاره شد اساسا مربوط به دو باب « باب حكم من كان له على غيره دراهم فسقطت حتى لا تنفق بين الناس[1] » و « باب حكم من كان له على غيره دنانير أو دراهم ثم تغير السعر قبل المحاسبة[2] » از کتاب شریف وسائل الشیعة بود که به نظر می‌رسد برای اثبات ضمان کاهش ارزش پول نیز کافی خواهد بود.

روایات باب اول اگرچه حاوی تنافی و تعارض بود اما دو وجه جمع نسبت به آن وجود دارد:

    1. مرحوم سبزواری معتقد است که روایت اول یونس ناظر بر سکه‌ای است که علاوه بر رواج، از مالیت هم افتاده است (از این رو امام علیه السلام حکم به لزوم اداء سکه‌ی رایج می‌کنند)، اما سایر روایات در مورد سکه‌ای است که فقط رواج ندارد.[3]

    2. مرحوم شیخ طوسی[4] و صدوق[5] معتقدند که روایت اول یونس ناظر بر سکه‌ای است به اعتبار ارزش اعتباری و رواج آن قرض داده شده است (از این رو امام علیه السلام حکم به لزوم اداء سکه‌ی رایج می‌کنند)، اما سایر روایات در مورد سکه‌ای است که به اعتبار وزن و ارزش ذاتی خود مورد قرض واقع شده است.

به نظر می‌رسد اگرچه جمع اول تبرعی است و شاهدی بر آن وجود ندارد ولی جمع دوم قابل قبول است زیرا درهم و دینار در عصر معصومین علیه السلام هرچند که نقد رایج بوده اما براساس وزن نیز مبادله می‌شده است[6] . [7]

باتوجه به برطرف شدن تنافی روایات این باب، کلام امام علیه السلام در این روایات دلالت دارد که رعایت صفت رایج بودن و تداول در درهم و دینار که اگرچه یک صفت انتزاعی و اعتباری است و شاید حتی منجر به تفاوت ارزش مالی ذات آن دو هم نشود، نیز در هنگام اداء لازم است و بدهکار ضامن آن صفت می‌باشد پس رعایت اوصاف حقیقی و خصوصیاتی که دخیل در مالیت ذات مال القرض (مانند اسکناس‌ها) دارد و موجب کاهش ارزش مالی آن می‌شود، به طریق أولی لازم خواهد بود و بدهکار ضامن این چنین اوصافی است. [8]

همچنین براساس روایات باب دوم، ملاک برای داوطلبان دین و برائت ذمه، ارزش مال مقترض در روز اداء است نه روز اقتراض و تسلیم. برخی از فقهاء (مانند مرحوم آیت الله هاشمی شاهرودی) گمان کرده‌اند که اگر ملاک اداء، روز اقتراض و تسلیم قرار داده می‌شد، بدهکار ضامن کاهش ارزش پول می‌بود اما ملاک قراردادن روز اداء به معنای عدم ضمان بدهکار است زیرا هرگاه مثلا ده میلیون تومان یکساله قرض داده شود که معادل ۵۰۰ دلار است و براساس تورم، ارزش آن در طول یکسال کاسته گردد، لزوم ادای آن براساس ارزش بازاریش در روز اقتراض (۵۰۰ دلار) به معنای ضامن کاهش ارزش و پرداخت معادل ارزش آن خواهد بود، اما براساس این روایات که معیار اداء را قیمت همان روز بیان می‌کنند، صرف پرداخت ۳۰۰ دلار که در حال حاضر معادل ده میلیون تومان است، موجب برائت ذمه خواهد بود. [9]

به نظر می‌رسد اولا این استدلال و برداشت از روایات در صورتی صحیح باشد که پول را از مصادیق قیمیات بدانیم و در نتیجه لزوم اداء آن به حسب ارزشش در روز اقتراض، به معنای ضمان کاهش ارزش پول خواهد بود اما براساس دیدگاه مشهور فقهاء که پول از مثلیات است، ادای آن به اعتبار ارزشش در روز اقتراض به معنای عدم ضمان و ادای آن به اعتبار ارزشش در روز اداء به معنای ضمان کاهش ارزش پول می‌باشد.

ثانیا باتوجه به اینکه امام علیه السلام در این روایات، رعایت خصوص تغییر ارزش مال در بین اداء و محاسبه را نفی می‌نمایند و تغییرات بعد از دفع را مضر نمی‌دانند، مفهوم کلام‌شان دلالت دارد که رعایت تغییر ارزش مال در بین اقتراض و اداء ضروری و برعهده‌ی قرض گیرنده است و تغییرات قبل از دفع تأثیرگذار می‌باشد.

ثالثا از تعلیل این روایات بدست می‌آید که گیرنده‌ی هر مالی، علاوه بر اینکه ضامن عین آن است، ضامن کاهش ارزش آن نیز خواهد بود و متضرر شدن کسی که مال در دستش نبوده و نتوانسته از آن بهره‌مند شود، به جهت کاهش ارزش آن مال خلاف فرمایش امام علیه السلام است.

رابعا اگر براساس این روایات، کاهش ارزش پول را دخیل در مقدار اداء و برائت ذمه دانستیم، طبیعتا افزایش ارزش پول نیز مؤثر در مقدار اداء خواهد بود (نه اینکه مستنکر باشد)، یعنی اگر ده میلیون تومان یکساله قرض داده شود و در طول یکسال پایه‌ی پولی تقویت شد، صرف پرداخت نه میلیون تومان کافی و مبرئ ذمه می‌باشد.

 

مجموع فروض صحیح در این مسأله عبارت شد از اینکه:

     اگر متعلق قرض، عین باشد:

         از اموال مثلی باشد — قرض دهنده ملزم به اعطاء مثل خواهد بود و نوسان قیمت آن مال دخالتی در حکم ندارد.

         از اموال قیمی باشد :

             نوسان قیمت رخ نداده باشد — قرض دهنده ملزم به رعایت ارزش مالی روز اداء است و ضامن کاهش ارزش نمی‌باشد.

             نوسان قیمت رخ داده باشد — قرض دهنده ملزم به رعایت ارزش مالی روز اقتراض و قبض است و ضامن کاهش ارزش می‌باشد.

     اگر متعلق قرض، پول باشد:

         پول از اموال مثلی بشمار آید:

             اگر مماثلت را خصوص اوصاف ظاهری بدانیم — صرف رعایت اوصاف ظاهری اسکناس کافی است و قرض گیرنده ملزم به رعایت ارزش مالی آن پول نمی‌باشد. لازمه‌ی این نظریه آن است که اگر یک تراول پنجاه هزار تومانی قرض داده شود، اداء آن با پنج اسکناس ده هزار تومانی کافی نباشد مگر به تراضی.

             اگر مماثلت را اعم از صفات ظاهری و اعتباری بدانیم — باتوجه به اینکه صفت اساسی پول، توان خرید و ارزش مالی آن است، قرض گیرنده ملزم به اعطاء مثل آن پول به لحاظ همان توان خرید خواهد بود.

         پول از اموال قیمی بشمار آید :

             نوسان قیمت رخ نداده باشد — قرض دهنده ملزم به رعایت ارزش مالی روز اداء است و ضامن کاهش ارزش نمی‌باشد.

             نوسان قیمت رخ داده باشد — قرض دهنده ملزم به رعایت ارزش مالی روز اقتراض و قبض است و ضامن کاهش ارزش می‌باشد.

         پول از اموال غیر مثلی و قیمی بشمار آید — قرض دهنده ملزم به رعایت ارزش مالی روز اقتراض و قبض است و طلبیعتا ضامن کاهش ارزش نیز خواهد بود.

 


[7] دوم آن كه مى‌توان بين روايت نخست و دو روايت ديگر جمع كرد به آنچه مرحوم صدوق و مرحوم شيخ، قدس سرهما، گفته‌اند كه مقصود از روايت نخست جايى است كه درهمها را با در نظر گرفتن وزن آنها پرداخته و نه به عنوان نوعى معيّن و بخصوص. از روايات هم بر مى‌آيد كه داد و ستد و مبادله با درهمها با در نظر گرفتن نقره‌اى بود كه در آن پول سكه به كار رفته بود و از اين روى، بسيار مى‌شد كه در هنگام داد و ستد و شمارش، درهم و دينار را مى‌كشيدند. بنابراين اگر كسى چند درهم را از آن روى كه نقره‌اى سكه دار براى داد و ستد و پول است بى آن كه خصوصيت‌سكه معين بودنش را بنگرد، بپردازد، مى‌تواند به هنگام باز پس گيرى، مثل آن درهمها از جهت وزن، درهمهاى در گردش و پول را دريافت كند، چنانكه از مرحوم صدوق بر مى‌آيد، و يا بهايش را از درهمهاى در گردش پس گيرد، چنانكه برآيند كتاب استبصار مرحوم شيخ است؛ زيرا صفت در گردش و پول بودن به عهده در مى‌آيد. حال اگر درهمهايى را از آن جهت كه پول شناخته شده خاصى است پرداخته باشد، بدان گونه كه خصوصيت سكه معين را ملاحظه كرده باشد، چيزى جز درهمهايى از همان سكه از آنِ وام دهنده نخواهد بود، چه آن درهمها در گردش باشند يا پولهاى ديگرى جايگزين آنها گردد. اين نتيجه، پيامد ضمان خصوصيت همان سكه است. معناى اين سخن آن است كه پول حقيقى ]پول از جنس طلا و نقره [گاهى مى‌تواند چون كالا نگريسته شود و با ويژگى‌اش به عهده آيد، و گاه نيز همچون پول يانقره و طلايى كه براى داد و ستد سكه‌اى به هر گونه خورده باشد، بدان بنگرند كه در اين صورت وزن معادل آنچه دريافت گرديده بود از طلا و نقره در گردش براى داد و ستد به عهده مى‌آيد.اين تفصيل كه آن دو بزرگوار [مرحوم صدوق و مرحوم شيخ، قدّس سرّهما، ] فرموده‌اند بسيار خردپسند است، ولى بايد گواهى بر اين هماهنگ سازى [جمع ]، در روايات جست. شايد بتوان اين را گواه شمرد كه سياق تعبير در روايت نخست يونس مناسب معناى اول است كه درهمها از آن روى كه نقره‌اى داراى سكه براى داد و ستد و نه به جهت ويژگى‌اش پرداخت شده، چرا كه راوى گفته است: آيا بر عهده اوست براى من عين آن درهمها يا هر چه كه درهم است و ميان مردم در گردش باشد. اين سخن، روشنگر آن است كه او ميان آنچه پرداخته و آنچه در گردش است تفاوتى مى‌بيند، مانند تفاوت ميان مصداق معينى از درهم و كلىِ آنچه در ميان مردم در گردش است. بدين سان گويا آنچه پيشتر به او پرداخته از آن روى بود كه چيزى در گردش ميان مردم در آن روز به شمار مى‌رفت و نه براى ويژگى‌اى در سكه‌اش. در حالى كه سخن در دو روايت ديگر اين گونه نيست؛ چرا كه ظاهرش، نگريستن به هر يك از دو درهم از جهت سكه ويژه‌اش است. البته اگر هم بپذيريم كه اين دو روايت مطلق و دربرگيرنده هر دو گونه نگرش است، مى‌توان با روايت نخست آنها را تخصيص زده و تنها درباره آن جا كه ويژگى سكه مورد نظر و خواسته وام دهنده در هنگام پرداختن باشد، به شمار مى‌آوريم.مجله فقه اهل بیت علیهم السلام، سید محمود هاشمی شاهرودی جلد ۲ صفحه ۸۱.
[8] اقول: اگر براساس وجه جمع، کلام امام علیه السلام نسبت به لزوم محافظت بر رواج سکه را ناظر بر مسکوکاتی دانستیم که به جهت ارزش اعتباری و رواج آن قرض داده شده است (نه ارزش ذاتی آن)، اسقاط اعتبار و زوال رواج در این مسکوکات موجب زوال مماثلت و عدم تطابق مال تحویل گرفته و دریافت شده خواهد بود پس ضامن بودن بدهکار علی القاعده است و جریان چنین ضمانتی در اسکناس‌های رایج اولویتی نخواهد داشت بلکه تطبیق همین روایات می‌باشد.
[9] دسته‌اى ديگر از روايات براى اثبات به عهده نيامدن كاهش ارزش پول، مى‌توان به رواياتى استدلال كرد كه مى‌گويد: براى كسى كه از ديگرى چند دينار يا درهم بستانكار بوده و بهاى آنها پيش از حسابرسى دستخوش دگرگونى شده باشد، معيار همان بهاى روز بازپرداخت است...چگونگى استدلال به اين روايات آن است كه معيار در آنها براى كسى كه مى‌خواهد وام دينارى خود را با درهم، يا درهم را با دينار باز پس دهد، نرخ روز بازپرداخت آمده و نه روز محاسبه و يا روز اشتغال ذمه بدهكار به بدهى در فرضى كه نرخ ارز دچار زياده و نقصان شده باشد پيامد چنين چيزى آن است كه كاهش ارزش پولى كه بر عهده كسى باشد به ضمان در نمى‌آيد و بر بدهكار نيست كه چيزى افزون بر بهاى روز بازپرداخت با پول ديگرى بپردازد و قيمت آن در قبل هر مقدار بوده تفاوتى نمى‌كنند.اگر گفته شود كه روايات ياد شده درباره خريد و فروش درهم و دينار با يكديگر است و از اين روى هنگام داد و ستد و پس از آن، مورد نظر است، ولى دگرگونى بهاى پولى كه بر عهده بدهكار پيش از اين صرافى بوده است، هيچ ارتباطى به اين داد و ستد پولى نداشته و در پاسخ امام(ع) در اين روايات مورد توجه نيست. پس اين دسته دلالتى بر حكم كاهش ارزش پول از اين ديدگاه ندارد.پاسخ آن است كه گرچه روايات درباره خريد و فروش درهم و دينار با يكديگر است، ولى از آن جا كه حكم داد و ستد هر كدام از پولها با ديگرى به هر بهايى كه طرفين معامله بدان راضى باشند چيز روشنى بوده و در اين روايات مورد سؤال نمى‌باشد. بنابراين جهت پرسش همان بازپرداخت آنچه به عهده شخص مى‌باشد، با گونه‌اى ديگر از پول بدون داد و ستد پولى و تبديل ارز است، آن سان كه بازپرداخت با بهاى واقعى انجام شود و چون بهاى واقعى در گذر زمان دستخوش دگرگونى و افزايش و كاهش است، راوى سؤال مى‌كند: معيارى كه مى‌توان در حسابرسى، اين جا به جايى پولى را بر اساس آن انجام داد چيست؟ و امام(ع) پاسخ داده‌اند كه ميزان بهاى روز بازپرداخت است و نرخ صرّافيها هر چه باشد تأثيرى ندارد، چنين گفتارى معنايش دادن ضابطه فراگيرى است بدين سان كه: هرگاه بدهكار بخواهد بدهى خويش را با پولى ديگر باز پس دهد، چيزى جز بهاى روز بازپرداخت از آنِ بستانكار نخواهد بود؛ زيرا پس دادن بدهى در همان روز انجام مى‌گيرد. و اين كه در برخى روايات از موردى سؤال شده كه نرخ صرّافى، پس از هنگام بازپرداخت دگرگون شده است، هرگز ضابطه كلّى رامخصوص به موردى قرار نمى‌دهد كه دگرگونى بها پيش از هنگام جا به جايى پول را در بر نگيرد؛ چرا كه اين بر خلاف نكته كلّى است كه از روايات استفاده مى‌شود كه همان تحقّق بازپرداخت با پس دادن و رساندن مال به بستانكار است. بنابراين، معيار همان نرخ صرافى در هنگام بازپرداخت است. ميان دگرگونى نرخ صرافى پيش از پرداخت و پس از آن نمى‌باشد. بلكه اين مطلب بر خلاف اطلاق صحيحه پيشين حلبى و روايات همانند آن است.بارى نبايد ترديدى روا داشت كه اين روايات بر ديدگاه مشهور فقيهان دلالت دارند كه گفته‌اند: اگر پولى بر عهده بدهكار آيد، هر گاه بخواهد با پول ديگرى آن را باز پس دهد، چيزى جز بهاى روز بازپرداخت از آن بستانكار نيست. پى آمد اين سخن آن است كه پول ياد شده هرگاه بهايش افزايش يافت، بدهكار بايد با همان بهاى بالا آن را بپردازد، اگر بهايش كاهش يابد، چيزى جز نرخ روز بازپرداخت بر او نيست. بدين سان، كاهش بها، در پول همچون كالا به عهده نمى‌آيد. البته بايد گفت: تمامى روايات ياد شده درباره پول حقيقى يا درهم و دينار وارد شده و پيشتر گفته‌ايم كه اين دو به سان كالا و مالهاى حقيقى ديگر، خود داراى ارزشى است كه به ويژگى جنس آن دو وابسته است، به گونه‌اى كه اين ويژگى نزد مردم مورد نظر بوده و به ضمان در مى‌آيد. بنابراين نمى‌توان حكم پول اعتبارى را كه ارزش آن تنها در گرو اعتبار آن است، از اين روايات دريافت. بلكه به عهده نيامدن كاهش ارزش درهم ودينار، يا پول حقيقى را هم در جايى كه تنها ويژگى پول بودن و توان خريدش مورد نظر بوده است، دريافت. آن جا كه فى المثل هزار درهم را وام دهد، تا هنگام بازپرداخت، درهمهايى داراى توان خريد روز وام گرفتن، در سنجش با دينار يا كالاهاى ديگر، بدو بپردازد، چنانكه در وام دادن چيزهاى قيمى همين گونه است. از اين روايات، نمى‌توان نادرستى چنين كارى را دريافت؛ زيرا اين گونه داد و ستد قيمى با درهم و دينار انجام نمى‌گرفته و معمول نبوده است تا در روايات ياد شده براى درست شمردن آن اطلاقى فراهم آيد. آرى نادرستى آن را در پولهاى حقيقى، از آن روى كه در صورت پرداخت از همان جنس رباى در وام و افزايش جنس طلا و نقره ثابت در درهم و دينار را در پى دارد، مى‌توان پذيرفت، ولى اين سخنى ديگر است كه پيشتر به تفصيل در مورد آن بحث شد.مجله فقه اهل بیت علیهم السلام، سید محمود هاشمی شاهرودی جلد ۲ صفحه ۸۱.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo