موضوع: کتاب القرض/احکام قرض /شرط تحویل در بلد دیگر
براساس این روایت صحیحه، اگر قرض بر این امر بنا شود که قرض گیرنده مال مقترض را در شهر دیگری پرداخت نماید، با محذور ربا مواجه نخواهد بود.
روایت سوم : و عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: قال أمير المؤمنين (عليه السلام): لا بأس بأن يأخذ الرجل الدراهم بمكة ويكتب لهم سفاتج أن يعطوها بالكوفة.[1]
بنابر این روایت موثقه یا ضعیفه (سکونی عامی و موثق بوده اما به نوفلی[2]
نسبت غلو داده شده[3]
که مانع جریان اصالة الوثاقة است، هرچند که مرحوم نجاشی در اصل این نسبت تردید نموده است[4]
) [5]
، مشکلی ندارد که کسی پولی قرض کند و در ازای آن حواله برای شهر دیگری به او تحویل دهد.
روایت چهارم : محمّد بن علي بن الحسين بإسناده عن أبان ـ يعني ابن عثمان ـ أنه قال ـ يعني أبا عبدالله عليه السلام ـ في الرجل يسلف الرجل الدراهم ينقدها إياه بأرض أخرى ، قال : لا بأس به.[6]
این روایت صحیحه، دلالت دارد که قرض دادن برای تحویل گرفتن در شهر دیگر جایز است.
روایت پنجم : محمد بن الحسن بإسناده عن الحسين بن سعيد ، عن علي بن النعمان ، عن ابن مسكان ، عن إسماعيل بن جابر ، عن أبي عبدالله عليه السلام قال: قلت: يدفع إليّ الرجل الدراهم فأشترط عليه أن يدفعها بأرض اخرى سودا بوزنها، وأشترط ذلك عليه؟ قال : لا بأس.[7]
براساس این روایت صحیحه، حتی اگر عقد القرض مشروط به پرداخت دین در شهر دیگر باشد، محذوری نخواهد داشت.
روایت ششم : وعنه ، عن القاسم بن محمد ، عن أبان ، عن عبد الرحمن ابن أبي عبدالله قال : سألت أبا عبدالله عليهالسلام عن الرجل يسلف الرجل الدراهم ينقدها إياه بأرض أخرى والدراهم عددا؟ قال : لا بأس.[8]
بنابر این روایت صحیحه، قرض دادن درهم به صورت عددی و تحویل گرفتن آن در شهر دیگر، جایز است.
جمع بندی
مجموع این روایات اگرچه اصل مشروط بودن عقد القرض به تحویل دادن مال مقترض در شهر دیگر برای اموال مثلی (درهم و دینار) را تجویز میکنند و شائبه ربوی آن قرض مشروط را نفی مینمایند، اما باتوجه به اینکه اصل هزینهدار بودن یا نبودن این نقل و انتقال در آن روزگار مشخص نیست، حتی نسبت به روایات تعلیمی این احادیث هم نمیتوان از سکوت و ترک استفسار امام علیه السلام، استفادهی اطلاق کرد و اشتراط نقل و انتقالی که هزینهبردار بوده و عرفا منفعت مالی محسوب میشود، را نیز مشمول این حکم به جواز دانست. به عبارت دیگر اگرچه این روایات، شمولیت حرمت مطلق شرط در عقد القرض (برفرضی که اصل این اطلاق ثابت شود) را تخصیص میزند اما مخصّص بودن آن نسبت به شمولیت حرمت مطلق قرضی که جلب منفعت نماید، قابل اثبات نخواهد بود.
مختار در مسأله
به نظر میرسد اگر نقل و انتقال مال مقترض به شهر دیگری مستلزم هزینه نباشد یا منفعت مالی قلمداد نشود، اشتراط آن در ضمن عقد القرض بلامحذور است ؛ اما اگر مستلزم هزینه باشد و یا منفعت مالی محسوب شود، تنها در صورتی میتوان چنین شرطی برای قرض نموده که قرض گیرنده را موظف به پرداخت مالی کمتر از مال القرض (چه به لحاظ مثل در اموال مثلی و چه به لحاظ قیمت در اموال قیمی) کرد.
[2] وی در کتاب رجال شیخ و رجال برقی از اصحاب امام رضا (علیه السلام) شمرده شده که در ری ساکن بود و همان جا دفن شد. نجاشی در شرح حالش میگوید: « ابو عبد الله شاعر و ادیب کوفی است که ساکن ری شد و همانجا فوت کرد. برخی از قمیها میگفتند وی در آخر عمرش غلو میکرد -خدا بهتر میداند!- ولی دلیلی بر این مطلب ندیدیم». یکی از بزرگترین میراثی که توسط حسین بن یزید به ما رسیده است، میراث سکونی است. واضح است که سکونی کوفی است، پس رسیدن میراث او به ما به واسطۀ سفر حسین بن یزید نوفلی است. و به احتمال قوی بعد از رحل اقامت وی در ری و اطراف قم، ابراهیم بن هاشم میراث سکونی را از او گرفته کرده و در قم انتشار داد، و سپس از قم توسط محمد بن یعقوب کلینی به بغداد و کوفه برده میشود؛ لذا در کتاب کافی طریق «محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم بن هاشم عن ابیه عن النوفلی عن السکونی» صدها بار مشاهده میشود.از آنجا که میراث سکونی که توسط نوفلی باقی مانده است، سنن و احادیث رسول الله (صلی الله علیه و آله) است، ارزش این میراث بیشتر نمایان میشود و همۀ اینها فقط به برکت سفر نوفلی به ری، به دست ما رسیده است. در مورد وثاقت نوفلی همانطور که از رجال نجاشی نقل شد، تنها نقیصهای که بر او وارد میشود، اتهام غلوی است که به او نسبت داده شده و به شهادت رجالی بزرگ؛ نجاشی، دلیلی بر این اتهام وجود ندارد؛ لذا به روایات او نیز عمل شده است.
[3] باید توجه داشت که اولا قمیین نسبت به مضامین روایات سختگیرتر از سایرین رفتار میکردهاند و ثانیا برخی از قمیین به نوفلی نسبت غلو دادهاند و ثالثا معلوم نیست که نوفلی قائل به الوهیت یا نوبت ائمه علیهم السلام و یا اباحهگری بوده که از مصداق قطعی غلو است.
[5] مشکل استدلال به این روایت طبق نظر برخی مثل آقای سیستانی، مرحوم صدر و آقای وحید سند است؛ زیرا نوفلی توثیق خاص ندارد؛ مرحوم خویی نیز که نوفلی را قبول نداشتند به خاطر اینکه در تفسیر قمی ذکر شده است توثیق می کردند که توثیق عام رجال تفسیر قمی را قبول نداریم، ولی ما به خاطر اکثار روایت أجلّاء از نوفلی او را توثیق می کردیم؛ مثل ابراهیم بن هاشم که اولین کسی بود که حدیث را در قم نشر داد و متّهم نبود که از ضعفاء نقل حدیث می کند وقتی این همه حدیث را از نوفلی نقل می کند معلوم می شود که نوفلی شخص ضعیفی نبوده است. این بیان باید سبب وثوق نفسی شود؛ اگر کسی بگوید که ابراهیم بن هاشم کتابی که مربوط به نوفلی بوده است را نقل کرده است و گفته است «اروی لکن کتاب النوفلی» و یکبار این را گفته و بعدی ها مثل علی بن ابراهیم که پسر او بوده است و کلینی، کتاب نوفلی را که مشتمل بر صدها حدیث بوده است قطعه قطعه کرده و در تمام کتابشان آورده اند و ابراهیم بن هاشم اکثار روایت نکرده است و فقط یکبار کتاب نوفلی را نقل کرده است. به نظر ما این که کافی این مقدار از نوفلی روایت نقل می کند با این که در ابتدا گفته است که تنها آثار صحیح از صادقین علیهم السلام را نقل می کنم، این همه حدیث از نوفلی نقل می کند و علی بن ابراهیم این همه حدیث از نوفلی نقل می کند ولو مستند آن این باشد که ابراهیم بن هاشم یکبار نقل کتاب نوفلی را به پسر خود اجازه داده باشد، ولی بالآخره پسر او این همه حدیث را نقل کرده است؛ این ها سبب وثوق می شود که نوفلی یا صرفاً تیمّما و تبرّکاً در سند روایات سکونی بوده است و یا اگر احادیث سکونی از طریق نوفلی باید ثابت شود پس نوفلی قابل اعتماد بوده است.وجه دیگری که مرحوم خویی ذکر فرموده اند این است که؛ شیخ طوسی فرموده است که أصحاب به روایات سکونی عمل می کرده اند و عمده روایات سکونی از طریق نوفلی است معلوم می شود که أصحاب به روایات نوفلی اعتماد داشته اند. این وجه، وجه بدی نیست، لکن آقای سیستانی اشکال نموده اند که؛ الآن این گونه است که أکثر روایات سکونی از طریق نوفلی است، ولی معلوم نیست زمان شیخ طوسی و قبل از آن، به این شکل بوده است و شاید در آن زمان، أکثر روایات سکونی از طریقی غیر از نوفلی نقل شده باشد و آن طرق به این خاطر که طرق مختلفی بوده است حذف شده است و طریق واحدی باقی مانده است. همان زمان شاید أصحاب طرق دیگری به کتب سکونی داشته اند و لکن یک طریق مشترک و رایج نوفلی شده است و ادامه پیدا کرده است؛ مثل این که قدما کتب زیادی در رجال نوشته اند ولی تنها رجال نجاشی و رجال شیخ باقی مانده است و رجال برقی هم به صورت غیر مشهور وجود دارد ولی بالآخره این همه کتاب رجال بوده است و همه از بین رفته است؛ حال شاید به خاطر این باشد که سائر طرق به علت این که مختلف و متنوّع است به آن کم توجّهی می شود و فراموش می شود و شیخ طوسی آن طریق مشترک را می آورند و آن طریق رایج می شود. این اشکالی است که آقای سیستانی راجع به این وجه بیان می کنند. به هر حال، به نظر ما نوفلی به خاطر اکثار روایت أجلّاء سبب وثوق می شود که شخص قابل اعتمادی بوده است؛ لکن اشکال دلالی داریم؛ تعبیر «لیس ایای اراد به» به این معنا است که أصلاً داعی الاهی نداشته است؛ کسی که ریا را به عمل خود منضمّ می کند داعی الاهی نیز دارد و چه بسا داعی ریایی در خصوصیات داشته باشد مثل این که نماز أول وقت یا نماز در مسجد را به صورتی ریایی می خواند و نماز با خضوع و خشوع را به صورت ریایی می خواند ولی أصل نماز را برای خدا می خواند که در این موارد تعبیر «لیس ایای اراد به» صدق نمی کند.خارج فقه استاد شهیدی، مورخ ۶ آبان ماه ۱۳۹۹.