درس خارج فقه استاد حمید درایتی
1402/03/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب القرض/احکام قرض /اشتراط اجل
این هبة مشروطة به دو صورت قابل انعقاد است[1] :
1. هبة مشروط به شرط فعل باشد — این چنین عقدی با دو چالش مهم مواجه خواهد بود:
2. اگر طالب مال قبل از فرا رسیدن أجل از دنیا برود، عموم فقهاء (مانند حضرت آیت الله سیستانی) ورّاث را ملزم به انجام تعدات فعلی مورّث نمیدانند و از این رو وارثین در برابر شروط ضمن عقد دیگری مسئولیتی نخواهند داشت (فقط برخی از فقهاء مانند مرحوم آیت الله خوئی ورّاث را ملزم به انجام تعهدات فعلی مورّث میدانند که قول صحیح در مسأله همین است). بدیهی است در فرض زیر پا گذاشتن عمل به شرط از سوی ورّاث، تنها چارهای که برای مالک مال وجود دارد آن است که هبة سابق خود را به جهت تخلف شرط، فسخ نماید و بر اصل سرمایه خود را محافظت کند اما با این حال به مال مازاد نخواهد رسید.
3. اگر طالب مال بعد از فرا رسیدن أجل از هبة کردن مازاد و ایفای تعهد خود استنکاف کند، به جز ترافع و رجوع به حاکم و ملزم ساختن او به هبة کردن، راه دیگری برای رسیدن به ما ازای هبة اول وجود ندارد درحالی که تمام این مراحل زمانبر و دشوار است.
4. هبة مشروط به شرط نتیجه باشد:
5. نتیجه، مالک بودن مازاد در أجل معین باشد — این چنین شرطی موجب تعلیق هبة خواهد بود و تعلیق عقد و تفکیک بین إنشاء و مُنشأ براساس نظر مشهور فقهاء باطل است (هرچند بنابر قول صحیح در مسأله تعلیق إنشاء محذوری ندارد). علاوه بر اینکه بنابر مبنای برخی از فقهاء (مانند حضرت آیت الله سیستانی) متعلّق هبة به صورت شرط نتیجه حتما باید عین شخصی باشد و شرط کردن موهوب بودن مال کلی به صورت شرط نتیجه باطل است.
6. نتیجه، مالک بودن مازاد در هنگام انعقاد عقد و جواز تصرف در أجل معین باشد — این چنین صورتی با هیچ محذور شرعی مواجه نخواهد بود لکن اگر متعلّق شرط نتیجه، موهوب بودن مال کلی باشد، بنابر بعضی از مبانی باطل است.
حکم نوزدهم : جواز اشتراط أجل برای قرض
شکی نیست که اشتراط تأجیل قرض در ضمن عقد القرض نه تنها ضرری به صحت عقد القرض نمیرساند، بلکه به اعتبار اشتراط آن در ضمن عقد لازم، باید بدان پایبند بود[2] . تنها در صورتی که أجل به اعتبار منافع قرض دهنده لحاظ شده باشد (نه به اعتبار منافع قرض گیرنده یا هردو)، قرض مؤجل لزوم پیروی نداشته و قرض دهنده قبل از حلول أجل نیز حق مراجعه و مطالبهی طلب خود را خواهد داشت.
شایان ذکر است که قرض مؤجل در دو صورت حالّ میگردد:
1. اگر أجل در ضمن عقد لازم دیگری برای قرض سابق شرط شده باشد، به تبع فسخ یا انفساخ عقد لازم دوم، أجل قرض نیز ازبین خواهد رفت.
2. اگر قرض گیرنده قبل از حلول أجل از دنیا برود، قرض مؤجل او همانند سایر دیون مؤجلش، حالّ میگردد و قرض دهنده حق مراجعه و مطالبهی طلب خود را خواهد داشت و چندین روایت بر این نکته دلالت دارند که برخی از آنها اشاره میکنیم:
3. محمد بن يعقوب، عن أبي على الاشعري، عن محمد بن عبد الجبار، عن بعض أصحابه، عن خلف بن حماد، عن إسماعيل بن أبي قرة، عن أبي بصير، قال : قال أبو عبدالله عليهالسلام : إذا مات الرجل حل ماله وما عليه من الدين.[3]
4. وبإسناده عن الحسين بن سعيد قال : سألته عن رجل اقرض رجلا دراهم إلى أجل مسمى، ثم مات المستقرض أيحل مال القارض عند موت المستقرض منه أو للورثة من الاجل مثل ما للمستقرض في حياته؟ فقال : إذا مات فقد حل مال القارض.[4]
5. وبإسناده عن محمد بن أحمد بن يحيى، عن بنان بن محمد، عن أبيه، عن ابن المغيرة، عن السكوني، عن جعفر، عن أبيه عليهماالسلام أنه قال : إذا كان على الرجل دين إلى أجل ومات الرجل حل الدين.[5]
6. قال : وقال الصادق عليهالسلام : إذا مات الميت حل ماله وما عليه.[6]
مجموع این روایات تصریح دارد که موت سبب حلول أجل بدهی متوفی میشود، لکن نسبت به حلول أجل مطالبات متوفی، تنها روایت اول و آخر دلالت دارد که روایت اول به جهت مجهول بودن اسماعیل بن أبیقرة و بعض اصحاب، ضعیف السند و روایات دوم از مرسلات مرحوم صدوق است[7] .
باید توجه داشت براساس نظر فقهایی که عقد القرض را یک عقد جایز میدانند، حتی تعیین أجل در ضمن عقد نیز مانع از جواز مطالبهی قرض دهنده قبل از حلول أجل نخواهد بود زیرا شروط ضمن عقود جایز اساسا لزوم وفا ندارد[8] .
حکم نوزدهم : جواز اشتراط أدای قرض در مکان معیّن
یکی دیگر از شرايطی که اشتراط آن در ضمن عقد القرض صحیح است و موجب ربوی شدن آن نمیشود، اشتراط تأدیهی قرض در مکان معیّنی است. بدیهی است در این صورت مادامی که این شرط با توافق طرفین (اگر تعیین مکان به اعتبار منافع هردو باشد) یا صاحب حق (اگر تعیین مکان به اعتبار منافع یک طرف باشد) ساقط نشده باشد، قرض گیرنده الزامی به تصفیهی دین در غیر آن مکان را نخواهد داشت، همچنان که قرض دهنده نیز ملزم به دریافت دین در غیر آن مکان را ندارد.[9]