< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد حمید درایتی

1402/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الوديعة/حقیقة الوديعة /منظر روائی

 

     مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ قَالَ رُوِيَ: أَنَّ رَجُلاً قَالَ لِلصَّادِقِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِنِّي اِئْتَمَنْتُ رَجُلاً عَلَى مَالٍ أَوْدَعْتُهُ عِنْدَهُ فَخَانَنِي وَ أَنْكَرَ مَالِي، فَقَالَ: لَمْ يَخُنْكَ اَلْأَمِينُ وَ لَكِنِ اِئْتَمَنْتَ أَنْتَ اَلْخَائِنَ.[1]

در این روایت معتبرة (این روایت در کتاب من لایحضره الفقیه به صورت ارسال مسلّم نقل شده[2] و ارسال مسلّم مرحوم شیخ صدوق قابل اعتماد است) شخصی به امام صادق علیه السلام عرض می‌کند که من به شخصی اعتماد نمودم و مال خود را در اختیار او قرار دادم اما او خیانت نموده و منکر مال من است. امام علیه السلام در مقام جواب می‌فرمایند که انسان امین به تو خیانت ننموده است بلکه تو انسان خائنی را امین تلقی نموده‌ای.

گویا این روایت صرفا متضمن یک حکم اخلاقی است (نه فقهی و در مقام اثبات یا نفی ضمان) و حضرت ضمن ملامت نمودن مخاطب خود، در صدد بیان آن بوده‌اند که مؤمن نباید در روابط اجتماعی، زودباور باشد و ساده‌انگاری کند و به هرکسی اعتماد نماید، زیرا براساس آیات قرآن انسان نباید مال خود را به هرکسی بدهد[3] و به حسب روایات با امین شمردن برخی افراد، حتی اگر به جهت اعتماد به او گرفتار هم شود، مأجور نخواهد بود و دعایش مستجاب نمی‌شود و خداوند خسارت او را جبران نمی‌کند[4] .

     وَ فِي اَلْمُقْنِعِ قَالَ: سُئِلَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلْمُودَعِ إِذَا كَانَ غَيْرَ ثِقَةٍ هَلْ يُقْبَلُ قَوْلُهُ؟ قَالَ: نَعَمْ وَ لاَ يَمِينَ عَلَيْهِ.[5]

براساس این روایت مرسلة، حتی اگر انسان به شخص غیر موثقی اعتماد کند و او را امین بشمارد، باید قول او را بپذیرد و اثبات ادعای او متوقف بر قسم نمی‌باشد.

     عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ اَلْإِسْنَادِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِاَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: لَيْسَ لَكَ أَنْ تَأْتَمِنَ مَنْ خَانَكَ وَ لاَ تَتَّهِمَ مَنِ اِئْتَمَنْتَ.[6]

در این روایت ضعیفة (مسعدة بن صدقة [7] علاوه بر اینکه توثیق صریح ندارد، فساد مذهب نیز به او نسبت داده شده است[8] و مرحوم شیخ طوسی در کتاب رجال خود[9] ، او را از اصحاب امام باقر علیه السلام و عامی خوانده و مرحوم کشی[10] هم او را بَتَری[11] دانسته است[12] ، اما با این حال مرحوم آیت الله بروجردی و حضرت آیت الله شبیری زنجانی براساس قرائنی او را همان مسعدة بن زیادی می‌دانند که توثیق دارد[13] درحالی که جناب آقای سید محمدرضا سیستانی این وحدت و آن قرائن را ناتمام شمرده است[14] . مرحوم آیت الله خوئی[15] نیز از باب وجودش در أسناد کتاب تفسیر علی بن ابراهیم قمی[16] و مرحوم آیت الله تبریزی [17] هم از باب قاعده معاریف[18] بر او اعتماد کرده‌اند، لکن به نظر می‌رسد که اولا قرائن وحدت مسعدة بن صدقة و مسعدة بن زیاد تمام نیست، و ثانیا اگرچه سکوت مرحوم نجاشی از مذهب یک راوی، به خودی خود دلالت بر امامی بودن آن دارد و موارد نقض این مطلب بسیار کم است و عموما مربوط به رواتی است که پیرامون مذهب آنان اختلاف نظر وجود دارد، اما باتوجه به نسبت عامی بودن در کلام شیخ طوسی و بتری بودن در کلام کشی به مسعدة بن صدقة، احتمال فساد مذهب او، مانع از جریان أصالة الثقافة نسبت به ایشان می‌باشد)، آمده است که انسان حقّ ندارد به کسی که یکبار به او خیانت کرده، اعتماد کند (آزموده را آزمودن خطاست[19] )، همچنان که نباید به کسی که امین یافته، تهمت بزند.

به نظر می‌رسد این روایت صرفا در مقام بیان یک نکته‌ی اخلاقی است که انسان نباید به هرکسی اعتماد کند اما اگر با تحقیق و بررسی به کسی اعتماد کرد، دیگر نباید او را متهم نماید. شایان ذکر است از آنجا که صرف سابقه‌ی خیانت داشتن یک نفر به معنای خائن بودن او در آینده نیست، اعتماد به چنین شخصی و سپردن مال به او، مصداق تضییع مال نیست تا حرام باشد و این روایت در مقام نهی تکلیفی از چنین عملی بشمار آید.

     وَ عَنْهُ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: لَيْسَ لَكَ أَنْ تَتَّهِمَ مَنْ قَدِ اِئْتَمَنْتَهُ وَ لاَ تَأْتَمِنَ اَلْخَائِنَ وَ قَدْ جَرَّبْتَهُ.[20]

این روایت صحیحة نیز همان مضمون روایت قبل را دارد و مقصود از اتهام به امین، سوء ظن و گمان بد داشتن به شخصی است که او را امین یافته‌ایم.

     مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ رَجُلٌ دَفَعَ إِلَى رَجُلٍ وَدِيعَةً فَوَضَعَهَا فِي مَنْزِلِ جَارِهِ فَضَاعَتْ، هَلْ يَجِبُ عَلَيْهِ إِذَا خَالَفَ أَمْرَهُ وَ أَخْرَجَهَا عَنْ مِلْكِهِ، فَوَقَّعَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ هُوَ ضَامِنٌ لَهَا إِنْ شَاءَ اَللَّهُ.[21]

در این روایت صحیحة، آمده است که محمد بن حسن صفار به امام کاظم علیه السلام نامه نوشت و پرسید که اگر کسی به دیگری امانتی بسپارد و شرط نماید که نباید آن مال را از خانه‌ی خود خارج کند و الا ضامن خواهد بود، اما شخص امین آن امانت را به خانه‌ی همسایه خویش منتقل نماید و سپس آن مال ضایع گردد، آیا امین ضامن می‌باشد؟ امام علیه السلام در توقیع مبارک نوشتند که بله امین در چنین شرائطی ضامن است إن شاء الله. براساس این روایت شروط ضمن عقد ودیعة الزام آور است و تخلف از شرط منجر به ضامن بودن امین خواهد شد. همچنين از آنجا که صاحب مال اختیار مال خود را دارد، اگر عدم نقل و انتقال مال خود را به صورت مطلق بر امین شرط نماید، امین حقّ انتقال مال امانت‌گذار را حتی به جای امن‌تر نخواهد داشت و ترک استفسار امام حاکی همین نکته است.


[7] رواتی که در کتب رجالی و أسناد روایی به نام مسعدة وجود دارند، عبارت هستند از : مسعدة بن صدقة، مسعدة بن زیاد، مسعدة بن الیسع و مسعدة بن الفرج.
[8] برخی معتقدند همین که مسعدة بن صدقة هنگام نقل روایت از امان صادق علیه السلام، از ایشان با نام (جعفر بن محمد) یاد می‌کند در حالی متداول نقل نزد اصحاب امامی، ذکر کنیه (ابی‌عبدالله) است، قرینه‌ای بر فساد مذهب اوست، اما آقازاده آیت الله شبیری زنجانی معتقد است که ذکر کنیه بدل نام در روایات منقول از مسعدة بن صدقة در کتاب کافی، اجتهاد مرحوم کلینی بوده است.
[10] اختیار معرفة الرجال، صفحة ۳۹۰.
[11] بتریه گروهی از زیدیه می‌باشند که بعد از شهادت زید بن علی در سال ۱۲۱ هـ ق در مسیر جریان فکری زیدی شروع به کار کرد و این فرقه منسوب به جمعی از یاران و یا واپس ماندگان طرفدار زید بن علی می‌باشد. سران این گروه شخصیت‌های متفاوتی داشته‌اند که عده‌ای از آنان محب اهل بیت معرفی شده‌اند و عده‌ای نیز از اهل سنت، همچنان که برخی از آنان در تراجم به فقهاء ملقب شده‌اند و عده‌ای از ایشان به اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السّلام معنون گردیده‌اند. از میان طرفداران زیدیه، این فرقه به دو شخصیت معروف بیشتر منتسب هستند: حسن بن صالح بن حی و کثیر النواء. بتریه امیرالمؤمنین علیه‌السّلام را افضل الناس بعد از رسول خدا صلی ‌الله ‌علیه ‌و‌آله‌ سزاوارترین مردم به امامت می‌دانند و قائل به امامت ایشان بعد از خلافت هستند، اما در عین حال بیعت با ابوبکر و عمر را نیز خطا ندانسته و امامت و خلافت این دو را هم جائز می‌دانند نه غاصب. آنان علت این بینش خود را چنین ذکر می‌کنند که اگرچه خلافت حق امیرالمومنین علیه‌السّلام بوده لکن ایشان با ابوبکر و عمر مصالحه نموده و بر امارت ایشان رضایت داده و خود ایشان بدون اکراه بیعت کرده است و طبیعتا ما هم باید راضی و تسلیم به رضایت و تسلیم ایشان باشیم و در نتیجه خلافت ابوبکر، خلافت رشد و هدایت خواهد بود نه گمراهی و هلاکت. آنان به سبب این عقیده از افضل فرق شیعی نزد اهل سنت می‌باشند زیرا در این رای متمایل به اهل سنت هستند.
[12] مرحوم آیت الله خوئی معتقدند که مسعدة بن صدقة‌ای که از اصحاب امام باقر علیه السلام و عامی بوده، غیر از آن مسعدة‌ بن صدقة‌ای است که از اصحاب امام صادق علیه السلام بوده و هارون بن مسلم از او نقل حدیث می‌نماید‌ که ثقه است. ایشان برای اثبات مدعای خود به سه قرینه تمسک می‌کنند:۱- مرحوم شیخ طوسی در رجال (ضمن اصحاب امام صادق علیه السلام) و فهرست خود و همچنین مرحوم نجاشی متذکر عامی بودن مسعدة بن صدقة نشده‌اند.۲- مرحوم نجاشی در ترجمه‌ی مسعدة بن صدقة فقط متذکر شیخِ هارون بن مسلم بودن او و از اصحاب امام باقر و کاظم بودن بودنش شده است، که مفهوم عبارت او، نفی صحابه‌ی امام صادق علیه السلام بودن اوست.۳- باتوجه به اینکه هارون بن مسلم از مثل سعد بن عبدالله (متوفی حدود ۳۰۰ هجری) و عبدالله بن جعفر حمیری (معاصر سعد بن عبدالله) نقل روایت کرده است، بعید است با یک واسطه بتواند از اصحاب امام باقر علیه السلام نقل روایت کند.رجوع شود به: معجم رجال الحدیث، جلد ۱۹، صفحة ۱۵۲.
[13] اگرچه قول مشهور بین رجالیون آن است که مسعدة بن صدقة غیر از مسعدة بن زیاد می‌باشد اما برخی معتقدند که این دو، شخص واحد هستند و زیاد جدّ مسعدة است که گاهی او بجای پدر، به جدّ خویش نسبت داده شده است. حضرت آیت الله شبیری زنجانی برای اثبات این ادعا، شش قرینه ذکر نموده‌اند که عبارتند از:۱- بخشی از روایات در عین اینکه از مسعدة بن صدقة نقل شده است، از مسعدة بن زیاد نیز نقل گردیده است.۲- بخشی از روایات منقول از این دو نفر، اسلوب واحد دارد.۳- جهات متعددی بین آن دو نفر مشترک است.۴- هردو در موارد فراوانی أخبار امام صادق علیه السلام را با إستناد به پیامبر صلی الله علیه و آله یا امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده‌اند.۵- هردو ملقب به الربعی و العبدی هستند.۶- براساس قرائن، مسعدة‌ای که ملقب به الربعی بوده، در خارج فقط یک‌نفر بوده است.رجوع شود به: أحسن الفوائد فی أحوال المساعد، محمدجواد شبیری زنجانی، صفحه ۲۰۶.
[14] قبسات فی علم الرجال، جلد ۱، صفحة ۵۱۸.
[15] معجم رجال الحدیث، جلد ۱، صفحة ۴۴.
[16] به نظر می‌رسد حتی اگر عبارت مرحوم علی بن ابراهیم در مقدمه تفسیر خود را حاکی از وثاقت تمام روات (نه خصوص مشایخ بدون واسطه یا بدون دلالت بر هیچ‌گونه وثاقت که نظر صحیح است) موجود در این کتاب بدانیم، باز هم نمی‌توان براساس آن، وثاقت مسعدة بن صدقة را اثبات نمود زیرا عبارت «و نحن ذاكرون و مخبرون بما ینتهی إلینا و رواه مشایخُنا و ثقاتُنا عن الذین فرض الله طاعتهم» باتوجه به استفاده از ضمیر متکلم مع الغیر برای ثقات، صرفا ناظر بر روات امامی است و دلالتی بر وثاقت راویان غیرامامی ثابت نیست.
[17] من مباني الميرزا الرجالية أن معروفية الراوي مع عدم ورود قدح فيه کاشف عن وثاقته وإن لم يرد في حقه توثيق، وقد عد من المعاریف صريحة جملة من الرواة منهم: إبراهيم بن مهزیارا وصالح بن عقبة والحكم بن مسكين ومحمد بن إسماعيل البندقي النيسابوري ومحمد بن عبدالله بن هلاله وعقبة بن خالد وعمر بن حنظلة ومعلی بن محمد وأبو بكر الحضرمي وعلي بن محمد بن الزبير ومحمد بن عبدالله بن زرارة ومحمد بن عبدالحميد وعبدالرحمن بن حماده وكليب الأسدي وإسماعيل بن مرار والقاسم بن محمد الجوهري وأحمد بن محمد بن يحيى العطار وأحمد بن محمد بن الحسن بن الوليد وحسين بن يزيد النوفلي وأبو سعید یحیی بن قاسم الأسدي وموسی بن بکر الواسطي والحسن بن موسى الخشاب ومحمد بن علي ماجيلويه والحسين بن سيف بن عميرة وعنبسة بن مصعب والحارث بن محمد" والحسين بن علوان .ونفي البعد عن معروفية جمع كعبدالرحمن بن سيابة ومحمـد بـن حـكـيـم والقاسم بن عروة وحمزة بن حمران والقاسم بن سليمان وعبدالله بن الحسن. وتقريب هذا الطريق للتوثيق ما ذكره صلى الله عليه وسلم في بعض المـوارد حيـث قـال فـي الحكم بن مسكين: «إن تصدي جماعة من الرواة وبينهم الأجلاء لأخذ الروايات عن شخص يوجب كونه محط الأنظار، وإذا لم يرد فيه قدح ولو بطريق غير معتبر يكشـف ذلك عن حسن ظاهره في عصره». وقال في محمد بن عبدالحميد: «الوجه في وثاقته ما ذكرنا ولعله مـراراً مـن أن مع رواية الأجلاء عن شخص كثيراً، وكثرة رواياته عن الرجال يوجب كـون الشخص من المعاريف، وبما أنه لم ينقل في حقه ضعف يكون ذلك كاشفاً عن حسن ظـاهره المحكوم معه بالعدالة والثقة، لجريان العادة أنه لو كان في المعروف عيب يـذكـر فـي لسان البعض». وقال في علي بن محمد بن زبير الأسدي: « إنه كان من المعاريف يؤخذ منه كتب علي بن الحسن بن فضال ولم يرد في حقه قدح، ويكشف ذلك أنه كان مشهوراً في زمانه المعبر عنه بحسن الظاهر لجريان العادة على نقل القدح لـو كـان فـي الشخص المعروف عند الناس بحيث يؤخذ منه الحديث قدح. وقد تعرض في مواضع إلى الكاشف عن المعروفية من كثرة رواياتـه وكـونـه صاحب كتاب ونقل الأجـلاء عنه أو روايته لكتاب معروف كمـا قـال فـي عبدالرحمن بن حماد: «أنه من المعاريف صاحب كتاب روى عنه غيـر واحـد مـن الرواة المعروفين، تبلغ رواياته في الكتب الأربعة قرابة خمسين». وقال في كليب الأسدي: «أنه من المعاريف لكثرة روايته وكونه صاحب كتـاب لم يرد فيه قدح». وقال في معلى بن محمد: «أن نقل الكافي عنه بكثرة كاشف عن كون الرجل من المعاريف وممن يعتمد عليه مع عدم ثبوت تضعيفه ». وقال في أبي بكر الحضرمي: «إنـه لكثـرة رواياتـه وروايـة الأعـاظـم عنـه مـن المعاريف ولم ينقل فيه طعن أو تغميز بل ورد في حقه ما ظاهره حسن حالهه". ومحصل مبناه أن كون الراوي معروفاً ولم يرد فيه قدح كاشف عن وثاقتـه وذلك لأن تصدي جماعة من الرواة لأخذ الروايات عن شخص يوجب كونه محط الأنظار، وإذا لم يرد فيه قدح ولو بطريق غير معتبر يكشف ذلك عن حسـن ظاهره في عصره وحسن الظاهر طريق إلى الوثاقة بل العدالة.فوائد رجالية، الشيخ علی التبريزی (حفيد المیرزا)، صفحة ۲۳.
[18] مرحوم آیت الله تبریزی مکررا در حین درس می‌فرمودند که معاریف بی‌نیاز از توثیق هستند و شأن آنان اجلّ از آن است که کسی در مقام توثیق آنان برآید مانند اینکه در عصر فعلی هیچکس مراجع تقلید فعلی را توثیق نمی‌کند اما این عدم توثیق صریح، به هيچ وجه دلالتی بر عدم وثاقت آن‌ها نخواهد داشت.
[19] وَ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : لاَ يُلْسَعُ اَلْعَاقِلُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَيْنِ. الإختصاص، جلد ۱، صفحة ۲۴۵.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo