< فهرست دروس

درس اصول استاد حمید درایتی

1401/09/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: حجج و الأمارات/مباحث ظن /حجيت عرف

 

عرف در ارتباط با مباحث شرعی، در سه حوزه می‌تواند ایفاء نقش کند که باید اعتبار هریک از آن‌ها بررسی شود. آن سه حوزه عبارت است از:

    1. حوزه‌ی احکام — مقصود آن است که عرف موجب اثبات یک حکم شرعی شود که این مهم از دو طریق قابل اثبات است:

        2. عرف موجب تحقق حُسن و قبح شود (بسان حکم تکلیفی) — نسبت به اینکه آیا حُسن و قبح عرفی هم همانند حُسن و قبح عقلی و عقلائی معتبر است یا خیر، اختلاف نظر وجود دارد. برخی برای اثبات اعتبار آن به یک روایت نبوی تمسک نموده‌اند که به شرح ذیل است:

عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مَسْعُودٍ، قَالَ: إِنَّ اللهَ نَظَرَ فِی قُلُوبِ الْعِبَادِ، فَوَجَدَ قَلْبَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَیْرَ قُلُوبِ الْعِبَادِ، فَاصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ، فَابْتَعَثَهُ بِرِسَالَتِهِ، ثُمَّ نَظَرَ فِی قُلُوبِ الْعِبَادِ بَعْدَ قَلْبِ مُحَمَّدٍ، فَوَجَدَ قُلُوبَ أَصْحَابِهِ خَیْرَ قُلُوبِ الْعِبَادِ، فَجَعَلَهُمْ وُزَرَاءَ نَبِیِّهِ، یُقَاتِلُونَ عَلَى دِینِهِ، فَمَا رَأَى الْمُسْلِمُونَ حَسَنًا، فَهُوَ عِنْدَ اللهِ حَسَنٌ، وَمَا رَأَوْا سَیِّئًا فَهُوَ عِنْدَ اللهِ سَیِّئٌ.[1] [2]

براساس این روایت که در مصادر اهل سنت آمده است[3] ، هرآنچه که مسلمانان آن را حَسن یا قبیح برشمارند، آن امر نزد پرودگار متعال نیز حَسن و قبیح می‌گردد و در نتیجه شارع نیز آن امر یا نهی عرفی را تأیید و تصدیق خواهد کرد.

اشکال

نسبت به این استدلال دو اشکال عمده وجود دارد:

            3. اولا سند این روایت ناتمام است زیرا علاوه بر تردید در وثاقت عبدالله بن مسعود، به صورت مقطوع نقل شده و استناد آن به پیامبر صلی الله علیه و آله محل تأمل است.

            4. ثانیا استدلال به این روایت برای اثبات اعتبار حُسن و قبح عرفی منوط به الغاء خصوصیت از مسلمانان و تعدی از متشرعه به هر عرف و آیینی است.

        5. عرف موجب تحقق حق و حقوق شود (بسان حکم وضعی) — برای اثبات اعتبار این دسته از احکام عرفی، به آیه‌ی شریفه‌ی ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ﴾[4] ، تمسک شده است و ادعا شده که این آیه دلالت دارد شارع به تمام اموری که عرف آن را بسان یک حق لحاظ می‌کند (مانند ظلم تلقی کردن تفضیل یکی از اولاد در هبه)، امر نموده و پیامبرش را موظف به سفارش کردن مردم به رعایت نمودن آن کرده است و معیار اوامر حضرت، عرف می‌باشد (موضوعات عرفی به خودی خود متعلق امر قرار نمی‌گیرد[5] ).

اشکال

مقصود از عرف در این آیه، عرف اصطلاحی که امری شناور و سیال است، نمی‌باشد بلکه به معنای معروف و احسان و نیکی واقعی است همچنان که واژه‌ی معروف در امر به معروف بدین معناست. بنابراین این آیه ارتباطی با مدعا نخواهد داشت. [6]

    6. حوزه‌ی موضوعات — عرف نسبت به این مقام، به دو صورت می‌تواند تأثیرگذار باشد:

        7. برای احکام شرعی موضوع ساز باشد — برای اعتبار این چنین عرفی، به آیه‌ی شریفه‌ی{وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ}نساء ۱۹، تمسک شده است که عرف محقق موضوع معاشرت واجب زوج با زوجة خواهد بود و شارع موضوع حکم خود را به عرف احاله داده است که باتوجه به متغیّر بودن عرف‌ها در مناطق و زمان‌های مختلف، برای این چنین احکامی عرف معیار وجود نخواهد داشت زیرا به جهت تناسب حکم و موضوع (مانند اینکه معاشرت خوب علی القاعده امر نسبی است) یا قرائن خارجی (مانند مختلف بودن عشرت و زندگانی هریک از ائمه علیهم السلام)، موضوع این احکام نمی‌تواند امر ثابت و پایدار در طول زمان و مکان‌های مختلف باشد (قضیه‌ی خارجیه) بلکه لامحاله باید بر یک موضوع سیال و شناور تعلق گیرد (قضیه‌ی حقیقیه).

        8. موضوعات شرعی را شناسایی و کشف نماید — برای اعتبار این چنین عرفی، به عناوین شرعی‌ای نظیر قدم، شبر، ذراع و... تمسک شده که تشخیص و شناسایی آن به عرف واگذار گردیده است و شاید نسبت به این چنین احکامی عرف معیار وجود داشته باشد البته تا مقدار ناچیزی تفاوت از آن هم مسامحه و بخشیده شده است.

اگر گفته شود که احکام شرعی منوط به مصالح و مفاسد واقعی است و لذا نباید منوط به پارامترهای مبهم و متغیر باشد ؛ باید گفت که اساسا در عصر تشریع واحدهای اندازه‌گیری دقیق و منضبطی وجود نداشته است تا براساس آن به تشریع حکم بپردازند.

 


[3] مضمون این روایت در مصادر شیعه نیز به صورت مرسل آمده است فراجع الی بحارالانوار جلد ۴۹ صفحه ۲۰۲.
[5] اللهم الا أن یقال که بین حق عرفی و حق شرعی، یک تلازم واقعی یا اعتباری و شرعی وجود دارد و براساس آن تمام موضوعات عرفی، موضوع شرعی برای احکام شرعی قرار خواهد گرفت و بدین اعتبار، متعلق امر نبوی واقع می‌شود.
[6] اقول : المعروف ان كان بمعنى ما يتعارف عند الناس تم ما ذكر، لكن الظاهر من المعروف في آية "فامساك بمعروف او تسريح باحسان" هو الحسن في قبال امساكهن ضرارا الذي قد نهي عنه في قوله تعالى "و لا تمسكوهن ضرارا لتعتدوا"، وفي التبيان أن المراد به الامساك على وجه جميل سايغ شرعا، لا على وجه الاضرار ومن هذا القبيل ما ورد في قوله تعالى " و لكن لا تواعدوهن سرا، الا أن تقولوا قولا معروفا" و"فاذا بلغن اجلهن فلا جناح عليهن فيما فعلن في انفسهن بالمعروف" و"اذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن فلا تعضلوهنّ أن ينكحن ازواجهن اذا تراضوا بينهم بالمعروف" ومن الواضح أن المعروف في هذه الآيات ليس هو المتعارف لدى الناس، بل المعروف في قبال المنكر، وهو المراد من الأمر بالمعروف في لسان الشارع ما هو معروف بنظر الشارع في قبال المنكر الذي يكون ظاهرا فيما يكون منكرا بنظر الشارع، ولذا لا يعني وجوب الامر بالمعروف والنهي عن المنكر الا وجوب الأمر بإتيان الواجب المنجز والنهي عن ارتكاب الحرام المنجز، لا الأمر بالمعروف لدى الناس، والنهي عن المنكر بين الناس، ولذا لا يقتضي وجوب امساك الزوجة بالمعروف في زماننا هذا عدم تجديد الزواج او وجوب اعطاء الاذن لها في خروجها من البيت، ونحو ذلك، وان فرض صيرورتها من المعروف بنظر العرف، كما لم يفت الاتيان بكل ما كان معروفا في عرف المكلف، وترك ما يكون احد بلزوم منكرا في عرفه، بمقتضى كون امر الشارع بالامر بالمعروف ظاهرا في امر الشارع بما هو المعروف بين الناس والحلّ ما ذكرناه من ظهور المعروف استعمال الشارع في المعروف بنظره، كما ذكرنا نظيره في مثل خطاب الشارع بأن الزوج يجوز أن يستمتع من زوجته، أو أنه لا يجوز التصرف في ملك مالك الا باذنه، فلا يفهم منهما الا حكم الزوج او المالك بنظر الشارع، كما أنه لو استعمل مثل ذلك في كلام أي مقنن آخر انصرف الی الزوج او المالک باعتباره.ابحاث اصولیة، مباحث الحجج، جلد ۲ صفحه ۳.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo