< فهرست دروس

درس اصول استاد حمید درایتی

1401/10/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: حجج و الأمارات/مباحث ظن /حجيت ظواهر

 

باید توجه داشت که اگرچه براساس دیدگاه دوم و سوم، جزء دوم موضوع اصالة الظهور عدم علم به وجود قرینه‌ی منفصله است اما مستند هریک از آن‌ها متفاوت است. مرحوم اصفهانی با ارائه‌ی سه مقدمه مدعای خود را ثابت می‌کند:

     هدف از جریان اصالة الظهور، تحریک و انبعاث به سوی عمل است و عقلاء ظهورات را مبنای عمل خود قرار می‌دهند.

     محرکیت و اراده وابسته به افق نفس و ناشی از امور نفسانی (مانند علم و توهم) است و موانع واقعی و عوامل خارجی هیچ‌گاه مانع از اراده و عمل نخواهند بود.

     عقلاً باید بین علت و معلول سنخیت وجود داشته باشد تا تأثیر و تأثّر شکل گیرد.

بدیهی است بنابر این سه نکته اراده و محرکیت در اصالة الظهور لامحاله باید براساس علم شکل گیرد و عوامل خارجی مانع از عمل نباشد و از این رو جزء دوم اصالة الظهور عدم علم به وجود قرینه خواهد بود نه عدم وجود قرینه در خارج که خارج از افق نفس است.

 

اشکال

مرحوم صدر این استدلال را ناتمام می‌داند زیرا[1] :

     اولا مقصود از اصالة الظهور فعل صادر از عقلاء و نفس عمل خارجی نیست تا لزوم سنخیت علت و معلول مقتضی انحصار آن به اوامر نفسانی باشد، بلکه مراد از اصالة الظهور مبنا و منطق عقلاء برای عمل کردنشان است و طبیعتا منشأ عمل می‌تواند یک امر واقعی و خارجی باشد (مانند اینکه مبنای دفع ضرر محتمل، وجود ضرر در واقع است نه صرف وجود ضرر در ذهن).

     این استدلال اگر تمام باشد اقتضاء می‌کند که جزء اول موضوع اصالة الظهور نیز از سنخ امور نفسانی و علم به ظهور تصوری باشد درحالی که مرحوم اصفهانی جزء اول را نفس ظهور تصوری دانست.

مرحوم صدر در نهایت این اشکال دوم را مخدوش می‌دانند زیرا ممکن است گفته شود که ظهور تصوری، واقعی جز همان علم و انسباق ندارد و ذاتا از سنخ امور نفسانی است.

مرحوم صدر استدلال صحیح برای جزء دوم موضوع اصالة الظهور (عدم علم به وجود قرینه‌ی منفصله) را چنین تقریب می‌کنند که باتوجه به اینکه عقلاء در میان خودشان اصل تعبدی و بدون منطق و ملاک ندارند، اصالة الظهور را نیز همانند اصول لفظی، براساس کاشفیت و طریقیت جاری می‌کنند و ملاک اصالة الظهور در بین آنان عبارت از آن است که عقلاء اراده‌ی معنای غیر ظاهر از کلام بدون نصب قرینه بر خلافش را استبعاد می‌کنند و صرف عدم وصول قرینه را حاکی از عدم وجود قرینه می‌دانند و بدین جهت عقلاء برای کشف مراد جدی به ظاهر کلام گوینده مراجعه کرده و عدم علم به قرینه را برای این استکشاف کافی می‌شمارند. بنابراین جزء دوم موضوع اصالة الظهور، عدم علم به قرینه منفصله است و عقلاء با جریان اصالة الظهور خود را بی‌نیاز از جریان اصل عدم قرینه می‌دانند.

 

استدراک

برخی توهم کرده‌اند که ظهور همان معنای کلام است در حالی که بین ظهور و معانی تفاوت وجود دارد. مدلول و معنا اساسا مربوط به الفاظ است و شکل‌گیری آن ارتباطی به متکلم ندارد اما انعقاد ظهور وابسته به متکلم است. براساس این نکته روشن می‌شود که اساسا ظهور تصوری یک عنوان تسامحی است زیرا مدلول تصوری برآمده از حاقّ لفظ و منسبق از آن است و هیچ ارتباطی با متکلم ندارد درحالی که ظهورات براساس اراده‌ی متکلم (چه اراده‌ی استعمالی و چه اراده‌ی جدی بنابر اختلافی که هست) شکل می‌گیرد. اللهم الا أن یقال که مقصود از ظهور تصوری، معنایی است که تصور اراده‌ی آن از جانب گوینده می‌شود.

اساسا در تعریف معنا سه دیدگاه وجود دارد:

     از منظر علم هرمونوتیک[2] معنا عبارت از آن چیزی است که شنونده و مخاطب از کلام می‌فهمد، چه گوینده آن را اراده کرده باشد و چه نباشد. براساس این دیدگاه یک متن می‌تواند معانی مختلف و برداشت‌های متفاوت داشته باشد.

     از منظر علم اصول معنا عبارت از آن چیزی است که گوینده در صدد تفهیم آن بوده است، چه شنونده آن را تلقی کرده باشد و چه نکرده باشد. براساس این دیدگاه یک متن تنها یک معنا خواهد داشت و فقط یک برداشت از آن صحیح می‌باشد.

     از منظر برخی معنا عبارت از آن چیزی است که قالب کلام و ساختار گفتاری برای تفهیم آن شکل گرفته باشد، چه مطابق با مراد گوینده و فهم شنونده باشد و چه نباشد.

نسبت به حقیقت ظهورات نیز دو نظریه وجود دارد:

     عده‌ای معتقدند که ظهور یک امر واقعی است که مخاطب در صدد کشف آن برمی‌آید و علم و جهل شنونده دخالتی در تحقق آن نخواهد داشت و لذا ممکن است یک کلام ظهور در معنایی داشته باشد و افراد سالیان بعد به آن پی ببرند.

     عموما معتقدند که ظهور یک امر نفسانی و فهم عمومی از کلام است که به حسب علم و التفات شنونده شکل می‌گیرد و اراده‌ی گوینده نقشی در تحقق آن ندارد. براساس این دیدگاه ظهور هیچ‌گاه متعلق علم واقع نمی‌شود زیرا حقیقت ظهور همان علم است.

به نظر می‌رسد در کلام بسیاری از بزرگان (مانند مرحوم صدر) بین ظهور کلام و اصالة الظهور خلط شده است، درحالی که اصالة الظهور حقیقتی متفاوت با ظهورات دارد. نسبت به حقیقت اصالة الظهور نیز چند دیدگاه وجود دارد:

     اصالة الظهور به دنبال اثبات مراد جدی متکلم است.

     اصالة الظهور به دنبال اثبات حجیت و مایصح به الاحتجاج و الاستناد از کلام است (هرچند که در واقع گوینده آن ظهور را اراده نکرده باشد).

     اصالة الظهور به دنبال اثبات ظاهر هریک از قالب‌های گفتاری و ساختارهای کلامی است.

اگرچه مرحوم صدر تصریح کرده است که اصالة الظهور یک اصل عقلائی است (نه تعبدی) و به دنبال شناسایی مراد جدی گوینده است، اما به نظر می‌رسد این اصل عقلائی بدان معناست که از منظر عقلاء، گوینده‌ی حکیم و ملتفت و عارف به آن زبان و گویش، نمی‌تواند مقصودی مخالف الفاظ و ساختار گفتاری خود را اراده کرده باشد پس ظاهر کلامش قابل استناد به او و احتجاج علیه او خواهد بود.

 


[2] نظریه و قواعد روشمند تفسیر متن را علم تأویل (به انگلیسی: Hermeneutics) یا تأویل‌شناسی یا زَندشناسی می‌گویند. هدف از علم تأویل، کشف پیام‌ها، نشانه‌ها و معانی یک متن یا پدیده است. علم تأویل به مطالعه اصول تعبیر و تفسیر متون، به‌ویژه متون ادبی، دینی و حقوقی می‌پردازد. به عبارت دیگر هرمنوتیک یا علم تأویل نوعی روش شناسی تفسیر است که تلاش می‌کند تفسیر تمام افعال معنادار انسان و محصولات این رفتارهای معنادار به خصوص زمانی که به شکل متون بروز می‌کند را روش‌مند نماید. علم تأویل دانشی است که به «فرایند فهم یک اثر» می‌پردازد و چگونگی دریافت معنا از پدیده‌های گوناگون هستی اعم از گفتار، رفتار، متون نوشتاری و آثار هنری را بررسی می‌کند. دانش علم تأویل با نقد روش‌شناسی، می‌کوشد تا راهی برای «فهم بهتر» پدیده‌ها ارائه کند؛ اگرچه گروهی از نظریه‌پردازان علم تأویل، با ایجاد و تبیین «روش» در مسیر فهم مخالفند و «فهمیدن» را یک واقعه می‌دانند که قابل اندازه‌گیری و روش‌مندسازی نیست. به زبان ساده‌تر، تأویل‌شناسی به دنبال یافتن پاسخی برای این پرسش است که آیا روش و راهکاری وجود دارد تا خوانندگان یک متن یا بینندگان یک اثر هنری، با به‌کارگیری آن روش، به دریافت معنای ثابت و مشخصی از آن اثر یا متن دست یابند؛ یا این که درک و فهم هر مخاطبی مختص اوست و با دیگری تفاوت دارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo