< فهرست دروس

درس اصول استاد حمید درایتی

1401/10/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: حجج و الأمارات/مباحث ظن /حجيت ظواهر

 

برای بررسی بیشتر این مطلب، به دو دیدگاه کلی در این باره اشاره می‌کنیم:

    1. نظریه مرحوم آخوند — ایشان معتقد است که اصل عدم قرینه به اصالة الظهور برمی‌گردد (گویا از منظر ایشان تمام اصول عدمی به اصل عدم قرین و اصل اصل عدم قرینه به اصالة الظهور رجوع می‌کند)، زیرا وجدان حاکی از عدم جریان اصلی، مقدم بر اصالة الظهور است و عقلاء در حمل ظاهر کلام بر مراد جدی گوینده توجهی به جریان اصل عدم قرینه ندارند[1] . اگر گفته شود که عدم توجه عقلاء به جریان اصل عدم قرینه‌ سابق بر اصالة الظهور، شاید به جهت ارتکازی بودن آن باشد ؛ باید گفت که لازمه‌ی ارتکازی بودن یک امر آن است که عقلاء پس از تنبیه و التفات به آن، وجودش را تصدیق کنند درحالی که وجود اصل عدم قرینه قبل از جریان اصالة الظهور حتی پس از توجه و توضیح هم مورد تصدیق عقلاء قرار نمی‌گیرد.

اشکال

مرحوم صدر می‌فرمایند اگر مقصود مرحوم آخوند از این کلام و استدلال:

     اتّحاد اصالة الظهور و اصل عدم قرینه و اختلاف در تعبیر از حقیقت واحد باشد — اتّحاد اصالة الظهور و اصل عدم قرینه نه تنها وجدانی نیست بلکه وجدان حاکی از تعدد و تفاوت آن دو اصل می‌باشد.

     رجوع اصل عدم قرینه به اصالة الظهور در عین تعدّد آن دو اصل باشد — اگرچه جریان اصالة الظهور در مواردی که احتمال قرینه‌ی متصله وجود دارد، متوقف بر جریان اصل عدم قرینه‌ی متصله است (زیرا با وجود احتمال قرینه‌ی متصله، جزء اول موضوع اصالة الظهور که ظهور تصدیقی أولی است، محقق نمی‌شود)، اما در مواردی که احتمال قرینه‌ی منفصله وجود دارد، هیچ نیازی به اصل عدم قرینه وجود ندارد (زیرا جزء دوم موضوع اصالة الظهور، عدم علم به قرینه‌ی منفصله است که در حال شک و احتمال نیز محقق است).[2]

جواب

به نظر می‌رسد این اشکال مرحوم صدر ناتمام باشد زیرا اگر منشاء احتمال وجود قرینه‌ی متصله در خطابات شفاهی:

     غفلت گوینده از نصب قرینه باشد — در این صورت علم به عدم وجود قرینه وجدانی است و نیاز به جریان اصل و تعبد عقلائی به عدم قرینه ندارد، بلکه عقلاء با تمسک به خصوص اصل عدم غفلت گوینده، اخذ به ظهور کلام او می‌کنند.

     غفلت شنونده از التفات به قرینه باشد — در این صورت ابتدا باید با اصل عدم غفلت، التفات شنونده را و سپس با اصل عدم قرینه‌، عدم نصب قرینه از جانب گوینده را تعبدا اثبات کرد تا برای کلام ظهور منعقد شود. به عبارت دیگر در مثل این موارد، دو اصل عدم غفلت شنونده و عدم نصب قرینه از جانب گوینده وجود دارد که بسان اصل سببی و مسببی، جریان اصل عدم غفلت مقدم بر اصل عدم وجود قرینه‌ است و صرف متعبد شدن به غافل نبودن شنونده، موجب احراز وجدانی عدم قرینه نخواهد شد و تعبد به عدم وجود قرینه، همان اصل عدم قرینه است. [3]

    2. نظریه مرحوم شیخ انصاری — ایشان معتقد است که اصالة الظهور به اصل عدم قرینه برمی‌گردد و لذا هرگاه که محتمل باشد گوینده غیر ظاهر کلام خود را اراده کرده است، عقلاء اولا اقدام به نفی احتمال وجود قرائن بر خلاف نموده و سپس اخذ به ظاهر کلام و اراده‌ی جدی گوینده می‌کنند[4] .

اشکال

مرحوم صدر می‌فرمایند که مرحوم شیخ فقط ادعای رجوع اصالة الظهور به اصل عدم قرینه نموده و هیچ برهانی بر ادعای خویش اقامه نکرده است.

اگر گفته شود که کلام مرحوم عراقی به منزله‌ی برهان ادعای مرحوم شیخ است زیرا ایشان می‌فرماید که براساس قبول قاعده‌ی قبح تأخیر بیان از وقت حاجت[5] ، اگر گوینده خلاف ظاهر کلام خود را اراده نموده، باید اقدام به نصب قرینه کرده باشد تا مشمول این قاعده عقلائی نشود. بنابراین تنها مانع از تمسک به ظهور کلام گوینده، احتمال وجود قرینه است با جریان اصل عدم قرینه مانعی از انعقاد ظهور و کشف مراد جدی گوینده وجود ندارد پس اصالة الظهور همان اصل عدم قرینه‌ می‌باشد ؛ باید گفت که استدلال مرحوم عراقی هم مفید تقدم اصل عدم قرینه بر اصالة الظهور نیست زیرا تا برای یک کلام ظهوری منعقد نشود، تأخیر بیان از آن قبیح نخواهد بود پس در ابتدا باید با تمسک به اصالة الظهور، برای کلام ظهور شکل بگیرد تا سپس براساس قاعده قبح عقاب بلابیان، احتمال وجود قرائن با اصل عدم قرینه از آن نفی گردد. به عبارت دیگر کلام مرحوم عراقی نهایتا نهایتا در صدد بیان مستند اصل عدم قرینه است اما نسبت به تقدم و تأخر آن بر اصالة الظهور ساکت است.[6]

جواب

به نظر می‌رسد اولا مرحوم شیخ انصاری در صدد آن است که بفرماید تا اصل عدم قرینه لحاظ نشود، عدم علم به قرینه را نمی‌توان جزء دوم موضوع اصالة الظهور دانست و منشأ تقیّد ظهور به عدم علم به قرینه نزد عقلاء و منطق آن، چیزی جز توجه آنان به اصل عدم قرینه نیست. بنابراین لازمه‌ی دیدگاه مرحوم صدر که جزء دوم موضوع اصالة الظهور را عدم علم به قرینه دانسته است نیز توجه و التفات به اصل عدم قرینه، قبل از جریان اصالة الظهور می‌باشد و همین نکته برهان مدعای مرحوم شیخ است.

ثانیا اساسا کلام مرحوم عراقی را نمی‌توان استدلال ادعای مرحوم شیخ انصاری بشمار آورد زیرا ایشان تنها در صدد لزوم جریان اصل عدم قرینه برای ظهور گیری و بیان مبنای آن اصل است و نسبت به اتحاد آن با اصالة الظهور یا تقدم و تأخر آن ساکت می‌باشد. به بیان دیگر اینکه قاعده قبح تأخیر بیان از وقت حاجت مقتضی اصل عدم قرینه است، حتی با نظریه‌ی مرحوم آخوند نیز سازگار است که اصالة الظهور را سابق بر اصل عدم قرینه می‌دانست (سابق بودن اصالة الظهور بر اصل عدم قرینه، یک خوانش از کلام مرحوم آخوند بود).

 


[3] اقول: باتوجه به اینکه تنها منشأ احتمال وجود قرینه‌ی متصله در این فرض، غفلت شنونده از تلقی آن است، به نظر می‌رسد صرف انتفاء تعبدی غفلت شنونده، موجب اثبات تعبدی عدم وجود قرینه شود و دیگر نیازی به جریان اصل دوم (اصل عدم قرینه) وجود نداشته باشد.
[5] برخی از اصولیین معتقدند که باتوجه به روش شارع در بیان تدریجی احکام، تأخیر بیان از وقت حاجت در شریعت اسلام هیچ قبحی ندارد یا به تعبیر مرحوم آیت الله خوئی، در مثل این موارد مصلحت تقوایی وجود دارد که رافع قبح تأخیر بیان از وقت حاجت است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo