< فهرست دروس

درس اصول استاد حمید درایتی

97/12/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ترتب (5)

خلاصه کلام مرحوم خویی در جلسه قبل:

مرحوم نایینی گفت: ترتب در بین دو واجبی است که هر دو مشروط به قدرت عقلی باشند اما اگر از دو واجب یکی مشروط به قدرت شرعی و دیگری مشروط به قدرت عقلی باشد، بین این دو واجب ترتب وجود ندارد؛ چون ترتب در مورد واجبی است که احراز ملاک نسبت به ان شده باشد و در واجب مشروط به قدرت شرعی احراز ملاک نشده است لذا نمی توان امر ترتبی را کشف کرد، چون در واجب مشروط به قدرت عقلی از اطلاق متعلق استفاده می کردیم و کشف ملاک می کردیم اما در واجب مشروط به قدرت شرعی متعلق ان مقید است مثلا از اول شارع امر را نسبت به مستطیع کرده است لذا نمی توان کشف ملاک در مورد شخص غیر مستطیع کرد.

در مقام اشکال اقای خویی گفت:

اولا: برای اثبات امر طولی ترتبی نیاز به احراز ملاک ترتب نیست چون مستلزم دور است چون ملاک به وسیله امر احراز می شود و تا امر نباشد نمی فهمیم که عمل دارای ملاک است پس اگر امر نیاز به احراز ملاک داشته باشد پس احراز ملاک متوقف بر احراز ملاک (امر) است پس دور می شود.

ثانیا: این کلام اقای نایینی در مشروط به قدرت عقلی هم جاری می شود پس در انجا هم نباید ترتب جاری شود چون در مشروط به قدرت عقلی هم نیاز به احراز ملاک است و این ملاک را شما از کجا کشف کردید؟

ثالثا: واجب مهم که مشروط به قدرت شرعی است درست است که مهم در فرض امتثال اهم غیر مقدور است اما در فرض عصیان اهم مقدور می شود پس شرط ان تحقق پیدا کرده است. چون مرحوم نایینی دو مشکل می دید:

1: این که چون نمی دانیم مقدور شرعی ملاک دارد یا نه، لذا نمی توانیم بگوییم امر دارد یا نه. که در جواب گفتیم تعلق امر نیاز به احراز ملاک ندارد.

2: واجب مهم غیر مقدور است شرعا چون در واجب مشروط به قدرت شرعی تکلیف به مقدور شرعی تعلق گرفته است پس واجب مهم شرط تکلیف را ندارد و در جواب می گوییم که شرط تکلیف دارد چون در فرض عصیان مهم مقدور است.

جواب اقای نایینی (طبق بیان استاد) از اشکال اقای خویی:

رد اشکال اول: ما احراز ملاک را از اطلاق متعلق می گیریم نه خود امر، چون در تضاد تنها امر ساقط می شود اما اطلاق متعلق به قوت خود باقی است. که در بحث ثمره مساله ضد کلام نایینی مطرح شد که ایشان فرمود: اقتضای خطاب این است که متعلق امر مقدور باشد ولی اطلاق متعلق ثابت می کند که در فرض وجود ضد هم امر غیر مقدور دارای ملاک است پس راه کشف ملاک اطلاق ماده و متعلق امر است. پس احراز ملاک نسبت به فرد غیر مقدور می شود در حالی که امر به افراد مقدور تعلق گرفته است. پس بنا به مبنای نایینی دور لازم نمی اید.

رد اشکال دوم: که اقای خویی وارد نقض کرد که در واجب مشورط به قدرت عقلی هم نمیشود احراز ملاک کرد که اقای نایینی می گوید با اطلاق متعلق در واجب مشروط به قدرت عقلی کشف ملاک را می شود اما در واجب مشروط به قدرت شرعی در خود متعلق قید قدرت امده است پس ماده مقید است مثل و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا. که متعلق وجوب مطلق حج نبود بلکه در صورت استطاعت بود لذا اگر کسی حج بدون استطاعت رفت نمی توان احراز ملاک کرد.

پس خلاصه جواب اقای خویی طبق مبنای مرحوم نایینی وارد نیست مگر این که ایشان اشکال مبنایی کرده باشد که با اطلاق متعلق کشف ملاک نمی شود.

رد اشکال سوم: واجب مهم مشروط به قدرت شرعی است لذا در فرض مزاحمت با اهم غیر مقدور شرعی می شود و غیر مقدور شرعی یعنی بر اساس تکالیف مولی نمی توان واجب مهم را انجام داد چون مولی امر به اهم کرده است لذا نمی توان مهم را انجام داد پس این که اقای خویی گفت در فرض عصیان اهم، مهم مقدور است کلام درستی نیست چون مرحوم نایینی می گوید در فرض عصیان اهم باز هم مهم غیر مقدور است چون به لحاظ تکلیف شرعی ما مامور به اهم هستیم لذا قدرت به مهم وجود ندارد پس این دعوا بین اقای خویی و نایینی منوط به اصل ترتب است که ایا ترتب امکان دارد یا نه؟

پس کلام نایینی طبق مبنای خودش درست است. که در این موارد نمی توان احراز ملاک کرد و مستلزم دور هم نیست چون در موارد قدرت شرعی نمی توان احراز ملاک کرد.

پس خلاصه اشکال اقای خویی به این بر می گردد که ایا می توان از اطلاق متعلق کشف ملاک کرد یا نه؟ که اقای نایینی می گوید می شود اما اقای خویی می گوید نمی شود.

 

نکته: قبل از تعلق امر ایا احراز ملاک می شود ؟ به عبارت دیگر ایا برای شمول دلیل امر نیاز به احراز ملاک هست یا نه؟

اقای خویی گفت: قبل از تعلق امر دنبال احراز ملاک نمی گردیم بلکه وقتی امر ثابت شد ملاک هم خود به خود ثابت می شود. و اصلا واجبی نیست که قبل از تعلق امر ما دنبال ملاک متعلق ان باشیم پس احراز ملاک شرط نیست.

استاد: این کلام اقای خویی در غیر موارد ترتب درست است چون در موارد غیر ترتب دنبال ملاک در متعلق نیستیم بلکه دنبال امر هستیم اما در بحث ترتب چون طولیت امر را می خواهیم از امکان به وقوع برسانیم یعنی چون ترتب امکان دارد پس واقع شده است.

پس اگر دلیلی بر اساس ترتب بود مثل این که شارع گفته باشد اگر روزه نگرفتی نماز بخوان دیگر دنبال احراز ملاک نبودیم و کلام اقای خویی درست بود. اما در ترتب چون هم دلیل مهم و هم دلیل اهم مطلق است لذا نیاز به ترتب و کشف ملاک است.

و لذا قدرت شرعی در عالم ثبوت قدرتی است که در ملاک دخیل است و اگر در فرض عجز انجام شود مصلحت ندارد برخلاف قدرت عقلی که قدرت عقلی در ملاک دخیل نیست و اگر در فرض عجز انجام شود بازهم ملاک دارد.

و در عالم اثبات قدرت شرعی در خطاب دلیل اخذ می شود بخلاف قدرت عقلی که در خطاب اخذ نمی شود.

پس با توجه به این تعریف در مقام ثبوت از قدرت شرعی نتیجه این می شود که باید اولا احراز ملاک شود تا بعد با ترتب گفت اگر ترتب امکان دارد پس واقع هم شده است چون در این صورت صرف اثبات امکان ترتب وقوع را ثابت نمی کند بلکه باید احراز ملاک هم شود تا بعد امکان دلیل بر وقوع شود.

پس با این تقریب دو تعریفی که از قدرت شرعی در جلسه قبل گفتیم به یک تعریف بر می گردد که قدرت شرعی قدرتی است که در عالم ثبوت در ملاک دخالت دارد و در عالم اثبات هم در خطاب دلیل اخذ می شود.

استاد: خلطی در استعمال قدرت شرعی در این جا پیش امده است که قبلا در تعریف قدرت شرعی گفتیم یا در خطاب اخذ شده است یا دخیل در ملاک است اما در اینجا قدرت شرعی به معنی عدم وجود مانع شرعی گفته شد که این تعریف دیگری است. چون گفتیم به لحاظ شرعی مانع وجود دارد.

نظریه استاد: در این مساله ما موافق با اقای نایینی هستیم که در مواردی که یکی مشروط به قدرت شرعی است صرف اثبات امکان ترتب دال بر واقع ان نیست بلکه باید ملاک هم ثابت شود.

 

مقدمه پنجم ترتب: از اقای خویی:

دو واجب متزاحم چند صورت دارد:

1: هر دو آنی هستند

2: هر دو تدریجی هستند

3: یکی آنی و دیگری تدریجی.

مراد از انی ایناست که در یک لحظه باید انجام شود والا از بین می رود مثل انقاذ غریق که اگر در انی انجام نشود شخص غرق می شود و موضوع از بین می رود. بخلاف تدریجی که اگر در لحظه اول انجام نشد امکان دارد در آن دوم انجام شود مثل نماز که اگر در لحظه اول انجام نشود امکان ان هست که در لحظه دوم انجام شود.

در دو واجب آنی ترتب معقول است و در دو واجب تدریجی ترتب هم به شکلی معنا دارد.

اما در صورت سوم (یکی آنی و دیگری تدریجی) ترتب معنی ندارد چون همان آن اول که گذشت واجب اهم ساقط شد یا به امتثال یا به عصیان مثل این که غریق را نجات می دهد که امر ساقط می شود یا انقاذ انجام نمی دهد و موضوع از بین می رود لذا بعد از آن اول فقط مهم باقی می ماند و دیگر تزاحمی نیست و موضوع تزاحم مرتفع شد. پس بحث ترتب بی معنا است.

بله تنها در آن اول تزاحم هست و بالنتیجه ترتب هم جا دارد و ثمره دارد.

 

مقدمه ششم ترتب از آغا ضیاء:

نتیجه ترتب ایجاد دو امر عرضی است نه طولی، یعنی امر به اهم تام است و امر به مهم غیر تام است اما در عرض هم اند. یعنی امر تام بر مکلف تکلیف کرده است که تکلیف را انجام دهد با سد همه ابواب عدم، یعنی مولی امر کرده است که انقاذ کن و همه ابواب عدم را سد کن حتی اگر عدم انقاذ با نماز باشد. که در مقابل ان امر ناقص است که یعنی بعضی ابواب عدم را مسدود کن نه همه ان مثلا در صلاة در مزاحمت با انقاذ که شارع نگفته است که عدم صلاة مطلقا نباشد بلکه عدم صلاة به خاطر خواب و ورزش و ... نباشد اما نه مطلق بلکه در مورد انقاذ مامور نیست که سد باب انقاذ کند وقتی میخواهد نماز بخواند.

ایشان با این نکته دیگر نیازی به وحدت و تعدد رتبه ندارد که تضاد در وحدت رتبه شرط است یا نه.

این کلام اغا ضیا ثمره فقهی ندارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo