< فهرست دروس

درس اصول استاد حمید درایتی

98/01/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ترتب (10)

ادامه کلام اقای خویی (قسمت3)

هیچ حکمی نسبت به موضوع خود نه اقتضای ایجاد و نه اقتصای رفع ان را دارد و نه خبر از وجود موضوع و نه خبر از عدم موضوع می دهد.

موضوع 2 تصویر دارد:

1: الموضوع: من وضع التکلیف له یعنی مکلف

2: الموضوع: متعلق المتعلق

که مراد اقای خویی هر دو قسم موضوع است. پس وقتی مولی می گوید عند الزوال نماز واجب است این وجوب نماز نه اثبات می کند وقت زوال داخل شده است و نه این که داخل نشده است.

اما در متعلق عکس است که حکم اقتضای ایجاد (در حکم وجوبی) و یا اعدام(در حکم تحریمی) متعلق می کند. مثل لاتشرب الخمر یعنی شرب خمر را معدوم کن و انجام نده.

پس این که گفته می شود احکام به صورت قضیه حقیقیه است مراد این است که موضوعات این احکام مفروض الوجود و مقدرة الوجود است پس مولی به وجود موضوع کاری ندارد بلکه ان را مقدر گرفته است لذا از قضیه حقیقیه وجود موضوع را نمی فهمیم چون مولی صرفاً ان را فرض کرده است. لذا قضایای حقیقیه برگشت به قضیه شرطیه میکند مثل المستطیع یجب علیه الحج یعنی ان استطعت یجب علیک الحج. پس می توان قضیه حقیقیه را به شرطیه برگرداند و برعکس.

رابطه این مقدمه با بحث ترتب:

در ترتب موضوع دلیل مهم عصیان یا ترک اهم است پس شرط و موضوع مهم ترک اهم است و طبق این مقدمه هیچ حکمی اقتضای وجود و یا عدم موضوع ندارد لذا دلیل مهم اقتضا ندارد که موضوع مهم را ایجاد کن.

به عبارت دیگر: دلیل مهم ما را دعوت به ترک اهم نمی کند چون اهم موضوع مهم است و دلیل مهم اقتضای رفع ان را ندارد. لذا تضادی بین مهم و اهم نیست چون دلیل اهم می گوید موضوع من را ایجاد کن و اما دلیل مهم نمی گوید موضوع من را ایجاد کن بلکه می گوید: اگر به هر دلیلی اهم ترک شد ان وقت مرا انجام بده.

 

سپس اقای خویی می گوید: تا این جا ثابت شد که دلیل مهم نمی گوید اهم را ترک کن اما از طرف دیگر دلیل اهم ما را دعوت به ترک اهم می کند پس باز هم تنافی بین اهم و مهم شد چون دلیل اهم می گوید موضوع من را ایجاد کن و مهم را ترک کن اما دلیل مهم می گوید مهم را ایجاد کن پس در مورد مهم تضاد وجود دارد؟

جواب: بین دلیل اهم و مهم بالذات تنافی نیست. چون هر دو اعتبار هستند و در اعتباریات تنافی و تضاد نیست لذا حتی بین صل و لاتصل هم تضاد نیست چون هر دو اعتبار هستند و دو اعتبار با هم تضاد ندارند. بلکه تنافی در عدم امکان اجتماع نماز و انقاذ در خارج در زمان واحد است. پس اگر مولی نماز و انقاذ را در عرض واحد جعل کند این دو تنافی بالعرض دارد لذا چون نماز و انقاذ غیر قابل اجتماع در خارج هستند پس اعتبار وجوب نماز و انقاذ هم غیر قابل اجتماع است اما اگر مولی در عرض واحد این دو را واجب نکند تنافی بالعرض هم ندارد چون اعتبار طولی منجر به اجتماع دو فعل در خارج نمی شود و انچه که استحاله داشت اجتماع نماز و صلاة است اما اگر به صورت طولی باشد هیچ مشکلی نیست.

چون دلیل انقاذ می گوید انقاذ را انجام بده و دلیل صل هم می گوید اگر انقاذ نکردی نماز بخوان پس اگر انقاذ کرد لازم نیست نماز بخواند پس این دو امر طولی هیچ وقت نمی گویند در خارج هم نماز و هم انقاذ باشد بلکه در طول هم اند پس تضادی بین این دو نیست.

به عبارت دیگر: بر فرض محال که بشود در یک زمان هم نماز و هم انقاذ کرد باز هم یکی مطلوب است نه هر دو و نماز واجب بوده است چون نماز امر ندارد و مطلوبیت ان در فرضی است که انقاذ صورت نگرفته باشد.

پس اجتماع دو فعل با هم مطلوب نیست پس ترتب محذوری ندارد.

به بیان دیگر سوال این طور مطرح می شود که: در فرض ترک انقاذ، نماز مطلوب است و از طرف دیگر اهم اطلاق دارد و در حال عصیان هم می گوید انقاذ کن و نماز نخوان و دلیل مهم می گوید چون انقاذ ترک شده است نماز بخوان. پس در حال ترک اهم طلب ضدین هست.

جواب: چیزی که استحاله داشت نماز و انقاذ با هم است اما شارع می گوید در فرض ترک انقاذ باز هم سعی کن انقاذ کنی اما اگر دلیل انقاذ ابعاث ندارد بعد نوبت به مهم و نماز می رسد.

پس مهم ما را دعوت به عصیان اهم نمی کند چون هیچ حکمی اقتضای وجود موضوع خود را ندارد و نه برعکس اهم ما را دعوت به عصیان مهم نمی کند چون اگر اهم را انجام دهیم موضوعی برای مهم باقی نمی ماند و دلیل مهم سالبه به انتفای موضوع می شود چون موضوع ان عصیان اهم بود. پس مولی طلب جمع ضدین را از ما نکرد بلکه جمع طلب ضدین کرد که اگر از اهم منبعث شود مهم را نمی خواهد و اگر از اهم منبعث نشود مهم را می خواهد پس طلب ضدین نشد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo