< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد لطف‌الله دژکام

1400/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: بررسی روایات /حکم تداوی/فقه پزشکی

خلاصه مباحث گذشته:

متن خلاصه ...

 

1- بررسی حکم تداوی

بحث در رابطه با حکم شرعی مراجعه مریض به پزشک بود؛ بیان شد گروه هایی از مسلمانان و غیر مسلمانان، مراجعه به پزشک و اقدام برای درمان را کار صحیحی نمی دانند. اقوال مختلفی که در این رابطه بود بیان شد.

بیان شد آنچه ما می فهمیم این است که عقل، ضرورت و لزوم مراجعه به طبیب را درک می کند؛ اگر این لزوم را در همه موارد نگوییم حداقل در مواردی که ضرر جانی وجود دارد چنین لزومی مسلّماً وجود دارد؛ لکن معلوم نیست بر اساس همین ادراک عقل، حکم شرعی جعل شده باشد؛ چون همین ادراک عقلی کافی بوده تا وقتی شخصی مریضه می شود به پزشک مراجعه کند و دیگر نیازی به جعل حکم شرعی نیست و اگر به همین حکم عقل اکتفا شود، نظام زندگی مردم اداره می شود.

پس حکم وجوب جعل نشده است؛ أما به خاطر توهّم منع و حظری که در برخی اذهان بوده و قول به حظری که بین برخی گروه ها وجود داشته است باعث شده است تا راویان از محضر ائمه چنین سؤال کنند که مراجعه به طبیب و اقدام برای درمان جایز است یا نه؟ عموماً از روایاتی که در مسأله وارد شده است جواز بالمعنی الاعم در مقابل حرمت استفاده می شود و ممکن است عقل، به حسب مورد حکم به لزوم، رجحان، مرجوحیت یا تساوی کند. و دلیل شرعی نداریم که یکی از «وجوب، استحباب، کراهت، اباحه» از آن استفاده شود.

1.1- بررسی روایات

بحث دیگر در رابطه با روایات مربوط به اقدام برای معالجه بود که عموماً دلالت بر عدم حرمت تداوی داشت؛

1.1.1- روایت یونس بن یعقوب

«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجُلُ يَشْرَبُ الدَّوَاءَ وَ يَقْطَعُ الْعِرْقَ وَ رُبَّمَا انْتَفَعَ بِهِ وَ رُبَّمَا قَتَلَهُ قَالَ يَقْطَعُ وَ يَشْرَبُ»[1]

گاهی این توهّم حظر وجود دارد که تا توکّل به خدا است امید بستن به اطباء جایز نیست؛ ولی در این روایت اشاره به این توهّم حظر می کند که درمان صد در صد نیست و گاهی نافع و گاهی مضر است و یقین به درمان وجود ندارد و چه بسا شخص را به کشتن بدهد؛ آیا در این صورت درمان جایز است؟ مثل کسی که یقین ندارد اگر شیمی درمانی کند سرطان او خوب شود و شاید برای او مضر باشد. یا مثلاً در رابطه با واکسیناسیون برای پیشگیری از بیماری کرونا شک وجود دارد که آیا سودمند است یا نه و خود اطبا هم علم به تأثیر یقینی آن ندارند.

این پرسش در روایت بیان شده است و همین حالت را بیان کرده که چه بسا دارو سودمند واقع شود و چه بسا او را به کشتن دهد و احتمال مرگ داده می شود. حضرت می فرماید درمان اشکالی ندارد. (البته در روایت دیگر بیان شده است که نفع غالبی است و گاهی ضرر داشته است). پس بر اساس این روایت به عدم قطع به درمان و بهبودی، موجب منع از اقدام بر درمان نخواهد بود.

و بسیاری از مسائل پزشکی به همین شکل است چون بر پایه علوم تجربی مفید ظن و گمان قوی بنا شده اند در ساده ترین مسائل هم اگر از پزشک سؤال شود که صد در صد تأثیر می گذارد نمی تواند جواب دهد. (البته در منطق ما تجربه باید مفید یقین باشد و یکی از یقینیات تجربیات است؛ لکن بحث ما تجربه ای است که در علوم تجربی به کار می رود و فیلسوفان اروپایی در مورد آن صحبت کرده اند). مثلاً پنی سیلین گاهی در یک شخص عوارض می دهد و حتّی او را به کام مرگ می کشاند، در حالی که در یک میلیون نفر دیگر جواب داده است؛ حال آیا اگر کسی دچار عفونت ریه شده است پنی سیلین به او تزریق کنیم یا نه؟ این روایت می گوید این کار جایز است چون أکثریت درمان می شوند. البته احتیاطات و تست های ابتدایی دارو برای جلوگیری از عوارض، بحث دیگری است ولی با وجود چنین گمانی مراجعه به پزشک جایز است.

از این روایت هم همان جواز بالمعنی الأعم در مقابل حرمت فهیمده می شود؛ لکن برخی به خاطر وجود فعل مضارع خواسته اند استفاده وجوب کنند. ولی به نظر ما به خاطر این که در مقام توهّم حظر است دلالت بر وجوب ندارد.

در مورد سند روایت اجمالاً بحث هایی وجود دارد؛ ولی به حسب شهادت کلینی که این روایات از معصوم صادر شده است اصراری به بحث سندی نداریم و چون حکم نسبتاً واضح بوده و سیره مسلمانان هم وجود دارد در بحث سندی ورود پیدا نمی کنیم.

1.1.2- روایت حسین بن بسطام

«الْحُسَيْنُ بْنُ بِسْطَامَ وَ أَخُوهُ فِي طِبِّ الْأَئِمَّةِ ع عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْعَلَوِيِّ عَنْ أَبِيهِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيِّ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: قِيلَ لِلصَّادِقِ ع الرَّجُلُ يَكْتَوِي بِالنَّارِ- وَ رُبَّمَا قُتِلَ وَ رُبَّمَا تَخَلَّصَ قَالَ- (قَدِ) اكْتَوَى رَجُلٌ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ هُوَ قَائِمٌ عَلَى رَأْسِهِ»[2]

حسین بن بسطام و برادرش عبدالله بن بسطام راوی اند. حسین بن بسطام کتابی به نام «طب الائمه» دارد که ظاهراً در قرن چهارم هجری نوشته شده و این شخص به نوعی از متقدمین اصحاب محسوب می شود. نجاشی و أمثال او در رابطه با کتاب و نویسنده آن بحث هایی کرده اند که اشاره ای می کنیم؛

در کتب رجالی بیان شده است که حسین بن بسطام کتابی به نام «طب الائمه» دارد که کثیرالفائده بوده است؛ أما راجع به حسین و برادرش توثیقی در کتب رجالی بیان نشده است. خود کتاب نزد صاحب وسائل نسخه معتبر داشته و در خاتمه وسائل سند را نقل کرده است و کتاب هم مشهور بوده است؛ همچنین مرحوم علامه مجلسی سند داشته و نسخه معتبر نزد او موجود بوده است. طب الائمه ای که در ابتدا در نجف چاپ شده است معلوم نیست از روی چه نسخه ای بوده و از چه سندی به آن نسخه رسیده اند. طب الائمه تجدید چاپ هم شده ولی بنده ملاحظه نکرده ام که محقق آن چه کاری انجام داده است.

نکته ای که در اینجا لازم است راجع به این کتاب تذکّر داده شود این است که این کتاب مشتمل بر برخی احادیث فقهی و برخی نسخه های درمانی است؛ در رابطه با بخش اول باید متد و روش فقهی اصولی مورد لحاظ قرار گیرد و حکم تکلیفی مسأله به دست آید؛ ولی در رابطه با دسته دوم که نسخه درمانی و پزشکی است چون طب أمری تجربی است باید روش تجربی مورد بررسی قرار گیرد. روش بحث در احادیث طبی با روش بحث در احادیث فقهی تفاوت دارد. ممکن است مضمون برخی احادیث در طول تاریخ تجربه شده باشد و به عنوان أمری مجرّب در آمده باشند؛ یافته های علم طب نیز ظنی بوده و صددرصدی نیست. پس همان طور که در فقه روش اجتهادی و اصولی مورد بررسی قرار می گیرد لازم است در احادیث طبی نیز اصول طبی رعایت شود که یکی از این اصول، تجربه و آزمایش کردن و ارائه در مقالات عملی است.

پس دقّت شود که بحث ما فقهی است و دنبال حکم شرعی هستیم که مراجعه مریض به پزشک از نظر شرع اسلام و مذهب امامیه جایز است یا نه و عقل هم در مواردی ممکن است واجب بداند؛ أما این که فلان دارو برای فلان بیماری خوب است یا نه، بحثی فقهی نیست و بحثی پزشکی است و اگر بخواهیم بحث پزشکی کنیم باید کلاس دیگری برقرار کنیم که در آن اطبا حضور داشته باشند. البته ممکن است روش ها در طول تاریخ تغییر کند و علم تجربی ویژگی های مربوط به خود را دارد.

گاهی در ذهن برخی بین این دو بحث خلط می شود و فکر می کنند فقه پزشکی که به صدد بیان آن هستیم ورود به بحث پزشکی است در حالی که مباحث مربوط به پزشکی تخصص دیگری لازم دارد و تخصص بنده و مخاطبین بنده نیست؛ بلکه تخصص ما فقه است و بحث ما در رابطه با جواز و عدم جواز، صحت و فساد اعمال است که هر شخص مسلمانی باید در چارچوب آن عمل کند. که در علوم معاصر به آن اخلاق پزشکی گفته می شود و در اروپا و آمریکا با نام مدیکال اتیسک خوانده می شود که به معنای دستورات اخلاقی-فقهی-حقوقی است و کاری به موضوع پزشکی نداریم و در حطیه تخصص آن ها حرف پزشک را گوش می دهیم.

پس برخی روایات کتاب طب الائمه فقهی است و برخی نسخه پزشکی ارائه می کند که باید در حیطه پزشکی و پزشکی سنتی و أمثال آن مورد بحث و نتیجه گیری قرار گیرد.

نکته دیگر این که علامه مجلسی در بحار الانوار از طب الائمه نقل کرده است و بیان نموده است که طریق حسین بن بسطام تا معصوم دچار اشکال است یعنی رجال سند عموماً قابل بحث است و ممکن است سند آن صحیح نباشد؛ با این حال، این روایات نقل شده است تا روایات مربوط به نسخه پزشکی مورد بررسی و تجربه و تحقیق قرار بگیرد و متخصصین پزشکی بر اساس روش علم خود از آن بهره ببرند. این کتاب دو گونه روایت دارد که هر کدام باید بر اساس روش خاص همان علم مورد سنجش قرار گیرد. متأسفانه گاهی اوقات اختلاف روایات لحاظ نشده و همه را با روشی فقهی پیش می برند در حالی که روایاتی که نسخه ارائه می کنند ربطی به تکلیف شرعی و حکم فقهی ندارد که دنبال حجّت باشیم بلکه در نسخه های پزشکی واقع مهم است و برای رسیدن به واقع و حقیقت مطلب، به صرف یک نقل ثقه نمی توان اعتماد کرد؛ زیرا چه بسا نسخه ای که در روایات بیان شده است مخصوص موضوع خاصی باشد که اگر در رابطه با مضمون چنین روایاتی روش پزشکی لحاظ شود و مضمون مورد تجربه و تحقیق قرار گیرد سودمند خواهد بود. امروز اگر بخواهیم چنین روایاتی را وارد طب کنیم لازم است یک روش شناسی و روش تحقیق تعریف کرده و به جامعه علمی ارائه کنیم؛ مثلاً کسانی که خواستند طب سوزنی چین را به عنوان طب مکمّل جا بیندازند مطالب را در چارچوب تحقیقات پزشکی مدرن ارائه کردند و به صورت تجربی بررسی کرده و نتیجه را ثبت نموده و در مقاله علمی به چاپ رساندند تا بر اساس نتیجه آن، اگر طب سوزنی قابل اعتماد است بدان اعتماد شود و اگر قابل اعتماد نیست کنار گذاشته شود و برای آن چند صد مقاله چاپ کردند و این دقت نظر ها خیلی مهم است.

رهبر معظم انقلاب وقتی دومین دوز واکسن برکت را زدند خطاب به تهیه کنندگان فرمودند که نتائج علمی و مقالات آن را چاپ کنید و در دسترس قرار دهند؛ یعنی باید با روش عالمانه کار را انجام داد و نمی توان به صورت گتره ای کار کرد؛ در واکسن برکت نیز باید نتیجه بالینی و دیگر روش های مطرح در علم پزشکی مورد بررسی قرار گیرد و به صورت مقاله ارائه شود؛ همان طور که برای واکسن سینوفارم و دیگر واکسن ها کار شده است ما نیز باید کار کنیم و نمی توان به صرف اسلامی بودن کشور، همه چیز آن را درست دانست. اگر روش هر علم را انسان دنبال کند محققانه خواهد بود ولی این که نسخه های پزشکی مطرح شده در روایات را بدون طی روش پزشکی و صرفاً با بررسی سندی جلو ببرد صحیح نیست چون چه بسا نسخه روایت موضوع خاصی داشته است. علامه مجلسی هم به این نکته توجه داشته و فرموده است که نقل کتاب طب الائمه به خاطر اعتماد به سند نیست بلکه بدین جهت است که مربوط به علومی غیر از فقه است و باید به دست اهلش برسد و آنها مورد استفاده قرار دهند. بیان نسخه باید به گونه ای باشد که شخص قادر بر پاسخگویی به سایر اطبا باشد. از روز اول تا امروز طب علمی تجربی بوده است و بعد از این هم به احتمال قوی تجربی خواهد ماند.

این که چگونه این حدیث را در آن روش به کار بگیریم خود روش شناسان و کسانی که در مورد متدولوژی علوم کار می کنند باید جواب دهند؛ البته ما به واسطه این که منطق و متدولوژی خوانده ایم می دانیم که روش شناسی چیست و گاهی می گوییم اگر می خواهید یک چارچوب منطقی جلوی شما بگذاریم تا بر اساس آن تنظیم کنید و یاد دانشجو دهید و در نهایت به نتیجه نهایی برسید.

بنابراین کتاب طب الائمه از این که نسخه قابل اعتمادی یعنی نسخه ای که رسیدنش به حسین بن بسطام و نوشته داخل کتاب مربوط به همین حسین باشد صاحب وسائل داشته و خودش گفته که این از کتاب هایی که به نویسنده می رسد ولی از نویسنده تا معصوم را باید خودتان بررسی کنید. در بحار الانوار هم چنین طریق و سندی به صاحب کتاب داشته است.

یکی از افرادی که در سند وجود دارد محمد بن ابراهیم علوی است که در کتب رجال توثیقی برای او پیدا نمی شود و لذا سند اشکال دارد. البته این حدیث چون با حدیث قبل هم مضمون است ولو خود به تنهایی دلیل مستقل نیست ولی دلیل را تقویت می کند.

«الْحُسَيْنُ بْنُ بِسْطَامَ وَ أَخُوهُ فِي طِبِّ الْأَئِمَّةِ ع عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْعَلَوِيِّ عَنْ أَبِيهِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيِّ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: قِيلَ لِلصَّادِقِ ع الرَّجُلُ يَكْتَوِي بِالنَّارِ- وَ رُبَّمَا قُتِلَ وَ رُبَّمَا تَخَلَّصَ قَالَ- (قَدِ) اكْتَوَى رَجُلٌ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ هُوَ قَائِمٌ عَلَى رَأْسِهِ»

خدمت امام صادق علیه السلام عرض شد که شخص مریضی برای مداوا آهنی را داغ می کند و روی بدن خود می گذارد.

داغ کردن یکی از اسباب درمان و یک روش پزشکی بوده است و در این اواخر در برخی روستاها متداول بوده است؛ بنده یادم می آید که در چشم کسی گوشت اضافی و به اصطلاح ناخنک ایجاد شده بود و به او گفته بودند که باید داغ کند و به روستایی رفته و رگی که از بازو به طرف این می آمده را داغ کرده بودند و چشم این شخص خوب شده بود.

سوال این حدیث مربوط به این که کجا داغ شود و برای چه بیماری داغ شود نیست بلکه سؤال از جواز و عدم جواز این کار است که حضرت به قضیه تقریر پیغمبر استناد می کنند که حضرت در چنین صحنه ای حضور داشتند و سکوت کرده و نهی نکردند که از سکوت حضرت جواز فهمیده می شود و لذا محتوای این روایت مؤید روایت قبل است.

1.1.3- روایت محمد بن مسلم

روایت هشتم از کتاب طب الائمه نقل می کند؛

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ الْوَاحِدِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع هَلْ يُعَالَجُ بِالْكَيِّ فَقَالَ نَعَمْ- إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ فِي الدَّوَاءِ بَرَكَةً وَ شِفَاءً وَ خَيْراً كَثِيراً- وَ مَا عَلَى الرَّجُلِ أَنْ يَتَدَاوَى وَ لَا بَأْسَ بِهِ.[3]

محمد بن مسلم مشهور است ولی روات قبلی جای بحث دارد و از نظر فنی و علم درایه این حدیث ضعیف است ولی مضمون همان مضمونی است که در حدیث کافی وجود دارد.

گاهی روش های درمانی جدیدی کشف می شود که در ذهن سؤال ایجاد می شود که این روش انجام شود یا نه؟ حضرت فرمودند داغ کردن برای درمان اشکالی ندارد. البته اگر برای درمان نباشد چون آزار و ضرر محسوب می شود اشکال خواهد داشت.

1.1.4- روایت یونس بن یعقوب

وَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَشْرَبُ الدَّوَاءَ- وَ رُبَّمَا قُتِلَ وَ رُبَّمَا سَلِمَ مِنْهُ وَ مَا يَسْلَمُ أَكْثَرُ- قَالَ فَقَالَ أَنْزَلَ اللَّهُ الدَّوَاءَ وَ أَنْزَلَ الشِّفَاءَ- وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ دَاءً إِلَّا وَ جَعَلَ لَهُ دَوَاءً- فَاشْرَبْ وَ سَمِّ اللَّهَ تَعَالَى.[4]

در روایت قبلی این تعبیر «ما یسلم اکثر» را نداشت که این روایت را به خاطر این قید خواندیم یعنی ظن غالب ما این است که شخص با این روش سالم می شود و نتیجه درمانی می گیرد.

معلوم است که از نظر مبنای طبی و عقلایی، روایت قبلی نیز همین طور است یعنی این قید در آنجا نیز در ذهن سؤال کننده وجود دارد چون عموماً این درمان ها ظنی است یعنی گمان غالب بر این است که نتیجه خوب می گیرد و این گمان ما را به تداوی می کشاند. بقیه روایت قبلی در این روایت نیز ذکر شده است که خدا دوا و شفا را قرار داده است و هیچ دردی نیست مگر این که دوائی برای آن قرار داده است یعنی باید دنبال درمان بروید.

در انتها بیان شده است که «دوا بخورید و نام خدا را هم ببرید»؛ در رسم های عوام قدیمی چنین بود که هر چند «سمّ الله » گفته است ولی بسم الله نگویید چون برکت می آورد و ممکن است مرض طولانی شود و لذا «یا شافی» بگویید؛ یعنی قدیمی ها برای اینجا و اسمی که گفته می شود فکر کرده بودند و بعضی می گفتند توسل به امام صادق پیدا کنید که نحن اسماء الله الحسنی که وجود مقدس آن ها در خارج اسم الله است.

می خواهم عرض کنم اسم خدا بردن برای شروع یک دارو و درمان توصیه شده است که این در کار پزشکان نیست و خود پزشکان هم قبول دارند و نیازی به مقاله و اثبات ندارد بلکه یک دستور دینی مربوط به امور معنوی است که می تواند حال مریضه را خوش کند و امیدش به درمان را افزایش دهد و از دارویی که می خورد نتیجه بگیرد.

1.1.5- روایت قرب الاسناد

عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ‌ظَرِيفٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ ص أَ نَتَدَاوَى- قَالَ نَعَمْ فَتَدَاوَوْا- فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ يُنْزِلْ دَاءً إِلَّا وَ قَدْ أَنْزَلَ لَهُ دَوَاءً- وَ عَلَيْكُمْ بِأَلْبَانِ الْبَقَرِ- فَإِنَّهَا تَرْعَى «1» مِنْ كُلِّ الشَّجَرِ.[5]

قبلاً این روایت را خواندیم و حسین بن علوان توثیق ندارد و لذا سند ضعیف است و این روایت را روز اول خواندیم. به پیامبر گرامی عرض کردند که یا رسول الله به دنبال دوا و درمان برویم حضرت فرمود: بله، درمان انجام دهید. تداووا أمر عقیب توهم حظر است و از آن استفاده وجوب نمی شود ولی جواز بالمعنی الاعم فهیمده می شود و بقیه را از حکم عقل باید فهمید.

این مسأله را جمع کردیم که مراجع به طبیب برای درمان شرعاً جایز است و اگر عدم درمان خطر سنگین به دنبال داشته باشد به حکم عقل لازم خواهد بود. ولی دلیلی شرعی بر وجوب پیدا نکردیم.

2- مسأله حکم معالجه

گفتیم هر مراجعه به پزشک دو طرف دارد یکی این که حکم مریض چیست؟ این حکم را بیان کردیم و بعدا ان شاء الله در بحث خود مختاری مریض و اتونومی می خواهم از همین حکمی که اینجا گفته ایم استفاده کنم.

أما حکم معالجه کردن که شخصی طبیب است و مریضی پیش او آمده است چیست؟ مشهور است به این که وجوب کفایی دارد یعنی پزشک نمی تواند دوش خود را از زیر بار درمان خالی کند. این مسأله را با أدله اش بحث خواهیم کرد.

این دو مقدمه برای بحث سوم است که عند المراجعه بین این دو چه می گذرد که بحث مفصل در آنجا است.


[5] قرب الإسناد (ط - الحديثة)، ص: 110‌.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo