< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

94/08/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سخنان افلاطون در تجرد نفس ناطقه
و أما أفلاطون الشريف الإلهي‌
فروي عنه في كتاب أثولوجيا أنه قد أحسن في صفة النفس حيث وصفها بأوصاف كثيرة صرنا بها كأنا نشاهدها عيانا غير أنه قد اختلفت صفاته في النفس لأنه لم يستعمل الحس في صفات النفس و لا رفضه في جميع المواضع و ذم و ازدرى اتصالها بالبدن فقال إن النفس إنما هي في البدن كأنها محصورة كظيمة جدا لا نطق بها- ثم قال إن البدن للنفس إنما هو كالغار و قد وافقه أنباذقلس غير أنه سمى البدن بالصدى و إنما عنى بالصدى هذا العالم.
أقول: و يوافق في هذا الكلام الإلهي وَ طُبِعَ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ بَلْ رانَ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ.
ثم قال: إن إطلاق النفس من وثاقها هو خروجها من مغار هذا العالم و الترقي إلى عالمها العقلي.
أقول: و سبب اختلاف صفات النفس في كلامه ما علمت من طريقتنا من اختلاف النفوس في التجسم و التروح بل اختلاف نفس واحد فيهما بحسب وقتين أو في وقت واحد من جهتين.
و قال في كتابه الذي يدعى فاذِن: إن علة هبوط النفس إلى هذا العالم إنما هو سقوط ريشها فإذا ارتاشت ارتفعت إلى عالمها الأول و قال في بعض كتبه إن علة هبوط النفس إلى هذا العالم أمور شتى و ذلك أن منها أنها تهبط لخطيئة أخطأها- و منها أنها هبطت لعلة أخرى غير أنه اختصر قوله بأن ذم هبوط النفس و سكناها في هذه الأجسام و إنما ذكر هذا في كتابه الذي يدعى طيماوس ثم ذكر هذا العالم و مدحه فقال إنه جوهر شريف سعيد و إن النفس إنما صارت في هذا العالم من فعل‌ الباري الخير ليكون هذا العالم حيا ذا عقل لأنه لم يكن من الواجب إذا كان هذا العالم متقنا في غاية الإتقان أن يكون غير ذي عقل و لم يكن ممكنا أن يكون للعالم عقل و ليست له نفس فلهذه العلة أرسل الباري النفس إلى هذا العالم و أسكنها فيه- ثم أرسل نفوسنا فسكنت في أبداننا ليكون هذا العالم تاما كاملا و لئلا يكون دون ذلك العالم في التمام و الكمال لأنه كان ينبغي أن يكون في العالم الحسي من أجناس الحيوان ما في العالم العقلي.

اکنون از افلاطون سخنانی نقل می شود و بعد به سراغ سخنان متکلمین و مفسیرین و عرفا رفته و از ایشان نقل مطلب می کنند
از افلاطون از 3 کتاب نقل مطلب می شود؛
1-از اثولوجیا ارسطو (یا فلوطین) به نقل از افلاطون: در این کتاب ابتدا تحسینی نسبت به افلاطون صورت گرفته که ایشان اوصافی را برای نفس بیان کرده و چنان نیکونفس را تعریف کرده که گویا انسان نفس را به عیان می بیند.
سپس ملا صدرا می افزاید: صفاتی که در دو مطلب قابل توجه است
مطلب نخست: صفات نفس در نظر افلاطون مختلف است زیرا از طرفی حس را از صفات نفس ندانسته است و از طرف دیگر در همه جا هم حس را به عنوان صفت نفس ترک و نفی نکرده است
مطلب دوم: افلاطون اتصال نفس را به بدن را مذمت و تحقیر کرده و گفته: نفس در غار بدن گرفتار و محصور است و محصور کظیمی است و خشم خود را فرو می برد و صدایش در نمی آید و نطق نمی کند و بعد فرموده: آزادی نفس زمانی است که از غار بدن خارج شود و به عالم عقل ارتقاء بیابد.
انباذقلس در این مطالب با افلاطون همراه و موافق است جز این که افلاطون از بدن به غار تعبیر کرده است و انباذقلس بدن را، چیزی زنگار دار می داند و ملا صدرا کلام انباذقلس را موافق تر با قرآن می داند به دلیل؛ «طبع الله علی قلوبهم» مهر بر دلهها زده شده است و رین و زنگار بر دل هائی زده شده است.
نظر ملا صدرا: ایشان درباره اختلاف صفات نفس در کلام افلاطون سخن و نظری دارند که علت اختلاف صفات نفس همان است که ما گفتیم؛
أ‌- اختلاف نفوس در تجسم و تروّع است: نفسی که در مرتبه ی عقل بالقوه تجسم دارد و جسم از اوصاف آن است نفس در مرتبه ی عقل بالفعل تروّع دارد و مجرد است و جسم از صفات آن نخواهد بود
ب‌-و اختلاف نفس واحد در دو وقت در تجسم و تروّع:
-نفس در ابتدا جسمانیة الحدوث
-و در انتها هم روحانیة البقاء است و با حرکت جوهری، نفس جسمانی، روحانی و مجرد می شود
ت‌-و اختلاف نفس واحد در وقت واحد به دو اعتبار است:
- نفس به خاطر استغراق در ذکر خدا در آنِ واحد مجرد است زیرا در ذکر خدا و در معارف است مجرد است
- و در همان زمان به جهت این که فاعل افعال نباتی و حیوانی است مادی است.
این 3 مورد سبب اختلاف صفات نفس در سخن افلاطون است.
2-از کتاب فاذِن افلاطون: ایشان می فرماید: علت هبوط نفس به عالم اجسام این است که پر و بالش ریخته است و اگر دوباره پر و بال در بیاورد که یک بال عقل نظری و دیگری عقل عملی است در این صورت به عالم عقلی و مکان نخست خود باز می گردد
3-در کتاب تیماووس: در برخی از کتاب ها افلاطون چنین می فرماید: علت هبوط نفس امور گوناگونی است؛
-خطیئه: که قبلا گذشت که خطیئه تکوینی و استعداد ذاتی است
-علت دیگری که در کتاب تیماووس گفته است؛
-و در این کتاب هبوط نفس و سکنای آن را در عالم اجسام مذمت نکرده است بلکه عالم اجسام را مدح کرده است
وی در این کتاب فرموده: نفس جزء موجودات این عالم شده و خدا نفس را در این عالم ایجاد کرده تا این عالم اجسام، موجود زنده ی عاقلی داشته باشد و 3 دلیل بر این مدعا بیان کرده است؛
دلیل نخست: واجب و لازم نیست که نفس در این عالم اجسام نباشد و لذا خدا نفس را در عالم اجسام ایجاد کرده تا عالم کاملی گردد تا این فعل متقن الهی، تام و کامل باشد
دلیل دوم: این اجسام تحت تربیت عقولی اند که به آنها ارباب انواع گویند و فرشتگانی که رب النوع اجسام اند و بنابر برهان امکان اشرف باید بین عقل و جسم یک موجودی به نام نفس وجود داشته باشد و لذا خدا نفوس فلکی و بعد هم نفوس ارضی را آفرید. نفس اشرف از جسم است و باید قبل از جسم وجود داشته باشد.
دلیل سوم: تطابق عوالم است یعنی هر موجودی که در مرتبه ی بالاتر است مظهری در مرتبه ی پایین تر دارد
چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی****صورتی در زیر دارد آن چه در بالاستی

انسان در عالم عقل هست باید در عالم جسم هم باشد تا تطابق عوالم صورت گیرد لذا خداوند نفس را در عالم اجسام آفرید.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo