< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

94/12/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اظهار نظر ملا صدرا در باره دو برهان

و الحجتان إنما تنهضان دليلا على امتناع الفساد على جوهر بسيط- مباين الوجود عن المادة و لواحقها لا على امتناع فساد ما وجوده هذا الوجود الارتباطي‌ التعلقي و مثل ذلك الوجود كما يمتنع فساده بفساد البدن كذلك يمتنع عدمه السابق عليه و حدوثه بحدوث البدن بل لا تجدد له أصلا فإن كل ما هو كائن فاسد و كل ما لا فساد له لا كون له و بالجملة الموجود بوجود واحد بالعدد يمتنع أن يكون حادثا و مفارقا عن المادة إلا بأن تقع له الحركة الجوهرية الاشتدادية و صيرورته مجردا بعد ما كان متعلقا.

بقي الإشكال في أن وجوده التجردي كيف حدث و المجرد لا تعلق له بمادة و لا له استعداد وجود.

و الجواب عنه كما سيجي‌ء حسب ما وعدناه لك و أنموذج ذلك الجواب أن صيرورة النفس مجردة ليست عبارة عن حدوث وجود أمر مجرد لها بل عبارة عن قطع وجودها التعلقي و رجوعها إلى مبدئها الأصلي فبالحقيقة حدوث الأمر المجرد لشي‌ء- عبارة عن حدوث رابطة بينهما كما قيل في حدوث «2» الحافظة للنفس و هي خزانة معقولاتها- و أما الذي ذكر هاهنا من بيان الفرق بين حامل قوة الحدوث و حامل قوة الفساد و أن البدن فيه قوة حدوث النفس لأنه يبقى معها و ليس فيه قوة الفساد إذ لا يبقى معها.

ففيه مغالطة مبناها اشتراك لفظ القبول و إطلاقه تارة بمعنى القوة الاستعدادية «3» و تارة بمعنى الانفعال و الاتصاف أو عدم الفرق بين ما بالذات و ما بالعرض فإن حامل قوة الحدوث للنفس ليس هو البدن الحي بل شي‌ء آخر كالنطفة و ما يجري مجراها- و هو غير باق عند حدوث الصورة النفسانية و البدن الباقي مع النفس هو قابل النفس بمعنى‌ المستكمل بها الاستكمال الجزء المادي بالجزء الصوري من المركب و يجوز أن يكون هو بعينه قابل قوة الفساد لها و الذي يقبل الفساد شي‌ء آخر هو باق مع الفساد ففي قابل كل «1» من الطرفين أي الكون و الفساد اعتباران متغايران اعتبار ما منه الشي‌ء و اعتبار ما فيه الشي‌ء و إهمال الفرق بينهما مغلط فكن متيقظا فاستمع ما سيقرع سمعك يوم يناد المناد من مكان قريب‌

 

تا پایان فصل 3 مطلب بیان می شود؛

اظهار نظر ملا صدرا درباره دو برهان اقامه شده بر این که فساد بر نفس محال است

دیگر طرح اشکالی که ملا صدرا بر نظر خود مطرح می کند -که جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس است- و تفصیل جواب را به فصل بعد موکول می کند

بیان مغالطه ای که اشکال و جواب ذیل دلیل 2 این فصل مطرح شد

مطلب نخست: دو دلیلی که بر عدم فساد نفس مطلقا دارند ملا صدرا اظهار نظری می کند که در فصل قبل در عدم فساد نفس با فساد بدن مطرح نموده و اینجا بر این دو برهان و آن یک دلیل مشاء اظهار نظر می فرمایند.

نظر ملا صدرا: ایشان می فرماید هم آن دلیل و هم این دو دلیل اثبات می کند عدم فساد موجود مجرد را موجود مجرد با فساد بدن و نه مطلقا فساد نمی یابد اما این ربطی به نفس ندارد ملا صدرا نفس را جسمانیه الحدوث می داند و بر این باور است که نفس در ابتدا جسم و حادث است و مجرد نیست لذا دلیل در آن فصل قبل و این دو دلیل عدم فساد نفس را اثبات نمی کند البته موجود مجرد با فساد بدن فساد نمی یابد همان طور که موجود مجرد حادث هم نیست در حالی که نفس حادث به حدوث بدن است

موجود مجرد حادث نیست زیرا هر حادثی و هر کائنی فاسد است اجسام و مادیات حادث اند و تغیر و فساد و زوال می یابند زیرا ماده دارند که مناط تغیر و حدوث و زوال و فساد است و کل حادث فاسد و عکس نقیض آن این است که؛ هر موجودی که فساد نیابد حادث و کاین نخواهد بود لذا مجرد حادث نیست در حالی که نفس به حدوث بدن حادث می باشد.

بالجمله: خلاصه این که یک موجود که واحد بالعدد است مانند نفس نمی تواند هم حادث و هم مجرد باشد که مشهور حکما این طور قایل اند که نفس هم مجرد است و هم حادث

اما اگر نفس حادث است مادی است و اگر مجرد است دیگر حادث نیست فقط یک راه برای این باز است که یک واحد عددی مانند نفس هم حادث باشد و هم مجرد و آن این است که؛ از طریق حرکت جوهری در صراط و طریق حرکت جوهری قرار بگیرد اگر کسی به حرکت جوهری قایل باشد امکان دارد نفس هم حادث و هم مجرد باشد که همان نظریه جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء است نفس ابتدا جسم و حادث باشد و بعد با حرکت اشتدادی تجرد و روحانیت بیابد

مطلب دوم: بعد ملا صدرا پیروی همین "بالجمله" ای که بیان داشت اشکالی به نظریه جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء خود وارد می کند؛

اشکال: شما بر این باور هستید که نفس مجرد در بقاء حدوث می یابد زیرا شما جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس ناطقه را قایل هستید که نفس جسم است و با حرکت جوهری استکمال و ارتقاء می یابد و در ادامه و بقاء نفس مجرد و روحانی حادث می شود با توجه به این که موجود مجرد ماده ندارد و استعداد ماده در او نیست یعنی ماده ای که حامل استعداد باشد زیرا قبلا بیان شد که هر متجددی و حادثی باید قبل از آن امکان استعدادی آن در محلی موجود باشد و ملا صدرا بر این باور است که نفس در ابتدا جسم است و در ادامه با حرکت اشتدادی ارتقاء می یابد و نفس مجرد حادث می شود اما مجرد که ماده ندارد و استعداد ماده در آن نیست تا حامل استعداد در او باشد؟

جواب: در فصل بعد پاسخ را می دهند اما اینجا فقط خلاصه و نمونه ای از جواب را بیان می دارند که؛ حدوث نفس مجرد در بقاء و در ادامه مسیر حرکت جوهری به معنای حادث شدن یک موجود مجردی نیست تا اشکال شود موجود مجرد که ماده ندارد حادث نیست بلکه قدیم زمانی است و این که در بقا و مسیر حرکت جوهری نفس مجرد حادث می شود نمی خواهیم بگوییم که نفس مجرد که اول نبود حادث می شود و موجود می شود معنای حادث شدن نفس مجرد عبارت از این دو کلمه است؛

قطع رابطه ی نفس با بدن: پیوند نفس و بدن قطع می شود

و تحقق و حصول رابطه ی با وجود عقلی: که پیوند با آن را بر قرار می شود

تنظیر: در فرق بین سهو و نسیان گفته اند: سهو این است که مطلبی را شخص یادش نمی آید بعد به خود فشار می آورد به زحمت می افتد و آن را به یاد می آورد اما درنسیان مطلبی را از یاد برده و هر چه تلاش می کندبه یاد نمی آورد لذا مشاء در فرق این دو گفته است؛ در سهو صورت معقول و مفهوم کلی از عقل و از خزانه ی آن که عقل فعال است محو می شود.

عقل فعال خزانه قوه عاقله است؛ که ادراکات عقل که معقولات و کلیات است عقل فعال نگهداری و محافظت می شود در سهو صورت معقول از عاقله زوال می یابد و در نسیان از هر دو

خیال خزانه ی حس مشترک است؛

حافظه خزانه ی وهم و واهمه است؛

سؤال: حال مگر صورت مجرد و معقول زوال می یابد و دستخوش تغییر قرار می گیرد؟

جواب: مقصود این اکه ارتباط بین عاقله و عقل فعال قطع می شود اما در صورت سهو این ارتباط بر قرار می باشد و در نسیان کاملا قطع می باشد اینجا هم طور است؛ نفس که اول مادی است و در بقاء و ادامه با حرکت جوهری مجرد می شود به این معنا نیست که یک نفس مجرد حادث می شود تا بگویی: ماده ندارد تا حادث شود تا الان نبود بعد حادث می شود معنای حدوث نفس مجرد در بقاء و ادامه طریق حرکت جوهری این است که تا وقتی نفس مجرد حادث نشده ارتباط بین نفس و بدن برقرار است و ارتباط بین نفس و عقل قطع است و هنگامی که نفس مجرد حادث و حاصل شد بر عکس می شود و ارتباط با بدن قطع می شود و پیوند و ارتباط با آن طرف که عالم عقل و وجود عقلی است بر قرار می شود.

مطلب سوم: اشکال و جوابی در ذیل دلیل دوم عدم فساد نفس مطرح شد در دلیل دوم گفته شد: اگر نفس بخواهد فساد بیابد هر متجددی مسبوق به استعداد در یک محل است آن محل هم خود نفس نیست تا محل استعداد نفس باشد و قابل فساد نفس باشد و خود نفس قابل فساد خودش باشد زیرا قابل باید با مقبول وجود داشته باشند در حالی که نفس با فساد خودش جمع نمی شود آن محل اگر ماده نفس باشد اولا نفس ماده ندارد و ثانیا تسلسل و خلف پیش می آید.

بعد اشکالی شد که؛ شما دنبال حامل برای استعداد فساد نفس می گردید حامل بدن است، زیرا بدن در ابتدا حامل استعداد وجود نفس است و همین بدن حامل استعداد عدم و فساد نفس هم باشد

جواب داد شده: بین این دو صورت فرق است زیرا؛ قابل باید با وجود مقبول باقی باشد نفس وجود می یابد بدن باقی است لذا می توان گفت: بدن حامل استعداد وجود نفس است یعنی قابل وجود نفس است اما در فساد نفس همه قبول دارند که بدن باقی نمی ماند پس نمی توان گفت: بدن قابل فساد نفس است زیرا با فساد نفس بدن باقی نمی ماند در حالی که قابل باید با وجود مقبول باقی باشد.

حال مطلب سوم این است که در این جواب مغالطه شده است؛

مغالطه ی اشتراک که از 6 نوع مغالطه ی لفظی است

مغالطه ی جابجایی ما بالذات با مابالعرض که از 7 قسم مغالطه معنوی است

بیان مغالطه:

قبول و قابل مشترک است بین؛

قوه ی استعدادی

منفعل و متصف و مستکمل

بدن قابل وجود نفس به معنای دوم است اما قابل وجود نفس به معنای قوه ی و استعداد ماده ی بدن می باشد که نطفه است آن قابل به معنای قوه و استعداد است و آن که با وجود مقبول باقی نمی ماند وقتی نفس می آید نطفه نیست زیرا نطفه قوه ی نفس بود که وقتی نفس فعلیت یافت دیگر قوه و فعلیت با هم جمع نمی شود و دیگر نطفه ای در کار نیست اما بدن زنده که با وجود نفس باقی می ماند این قابل به معنی منفعل و متصف است و اینجا مغالطه لفظی شده است.

مغالطه معنوی که جابجایی ما بالذات با مابالعرض شده است. وجود نفس یک حامل استعداد ما بالذات دارد و یک حامل استعداد مابالعرض دارد حامل استعداد بالذات آن ماده ی بدن است که همان نطفه باشد حامل استعداد بالعرض بدن است زیرا اشتمال بدن بر ماده ای که نطفه است. بدن حامل بالعرض است و حامل بالذات ماده است که با فساد نفس باقی می ماند نفس که فاسد شود ماه بدن هست هر چند متفرق و متلاشی شود و زنده نباشد. و این ها خلط شده که حامل بالذات ماده و حامل باعرض بدن است.

از ماده به ما منه النفس و از بدن ما فیه النفس تعبیر می کند.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo