< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/10/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اقوال در وحدت و کثرت نفس

ثم لا يخفى عليك أن أحوال سكان هذه السفينة عند هذه العاصفة الشديدة لا تخلو عن أمرين فإن كان من فيها عارفين بموجب التقدير الرباني اطمأنت نفوسهم و سلموا إلى ربهم قبل أن ينكشف الغطاء و ارتحلوا من الدنيا و وعظ بعضهم بعضا بالصبر و قلة الجزع و شوق الارتحال إلى دار المعاد فإذا تم لهم العلم بهذه السياسة القدرية و الحكمة القضائية و العمل بموجب العقل و الإيمان فقد استراحوا من الغم و الحزن و وصلوا إلى النعيم الدائم و إن كانوا غير عارفين بموجب التقدير الإلهي و أن كل ما يفعله الحكيم خير و صواب- و لا مستمعين لحديث الانقياد و التسليم فجزاؤهم الجحيم و الحرمان عن النعيم و البعد عن رضوان الله العليم الحكيم‌

فصل (5):

في أن لكل شخص إنساني ذاتا واحدة هي نفسه و هي بعينها الحي المدرك السميع البصير العاقل و هي أيضا الغاذي و المنمي و المولد بل الجسم الطبيعي المتحرك النامي الحساس بوجه‌

اعلم: أنا قد بينا هذا المعنى بوجه من البرهان فيما سبق إلا أنا نريد أن نوضح ذلك- زيادة إيضاح لما فيه من عظيم الجدوى في باب معرفة التوحيد الأفعالي للحق الأول- فنقول إن كل أحد منا يعلم بالوجدان قبل المراجعة إلى البرهان أن ذاته و حقيقته أمر واحد لا أمور كثيرة و مع ذلك يعلم أنه العاقل المدرك الحساس المشتهي و الغضبان و المتحيز و المتحرك و الساكن الموصوف بمجموع صفات و أسماء بعضها من باب العقل و أحواله و بعضها من باب الحس و التخيل و أحوالهما و بعضها من باب الجسم و عوارضه و انفعالاته و هذا و إن كان أمرا وجدانيا لكن أكثر الناس لا يمكنهم معرفته- من باب الصناعة العلمية بل أنكروا هذا التوحيد إذا جاءوا إلى البحث. و التفتيش إلا من‌ أيده الله بنور منه و من عجز عن توحيد نفسه كيف يقدر على توحيد ربه و الذي وصل إلينا من القدماء في هذه المسألة أنهم لما فرقوا أصناف الأفعال على أصناف القوى و نسبوا كل واحد منها إلى قوة أخرى احتاجوا إلى بيان أن في جملتها شي‌ء كالأصل و المبدأ- و أن سائر القوى كالتوابع و الفروع.

و لنذكر المذاهب المنقولة في هذا الباب‌

و دليل كل فريق فذهب بعضهم إلى أن النفس واحدة و هم على قسمين.

فمنهم من قال إن النفس تفعل الأفاعيل بذاتها لكن بواسطة آلات مختلفة- يصدر عن كل قوة خاصة فعل خاص منها و هو مذهب الشيخ الرئيس و من في طبقته.

و منهم من قال إن النفس ليست بواحدة و لكن في البدن نفوس عدة بعضها حساسة و بعضها مفكرة و بعضها شهوانية و بعضها غضبية.

أما المنكرون لوحدة النفس‌

فقد احتجوا بما سبق ذكره من أنا نجد النبات و لها النفس الغذائية و الحيوانات و لها النفس الغذائية و الحساسة دون المفكرة و العقلية- فلما رأينا النفس النباتية موجودة مع عدم النفس الحساسة و الحساسة موجودة مع عدم النفس الناطقة علمنا أنها متغايرة إذ لو كانت واحدة لامتنع حصول واحد منها إلا عند حصول كلها بالاسم و لما ثبت تغايرها و استغناء بعضها عن بعض ثم رأيناها مجتمعة في الإنسان علمنا أنها نفوس متغايرة متعلقة ببدن واحد.

و هذا الاحتجاج ردي فإن كثيرا من الأنواع‌ البسيطة كالسواد قد يوجدبعض مقوماتها الموجودة بوجود واحد فيه كاللون موجودا في موضع مع عدم المقوم الآخر كقابض البصر و لا يلزم من ذلك أن وجود اللون غير وجود قابض البصر في حقيقة السواد.

 

در تتمه بحث فصل 5 ملا صدرا می فرمایند: ساکنان سفینه ای که در اثر تند باد که همان قوت نفس باشد و سفینه را در هم می شکند و موت طبیعی بر بدن عارض می شود این ساکنان در اینجا نفوس و ارواح اند ایشان در مواجه با این تند باد که همان شدت و کمال روح است وباعث می شود که کشتی بدن به موت طبیعی دچار شود و در هم بشکند این ساکنان دو دسته اند؛

    1. عده ای واصل به نعمت های ابدی بهشتی می شوند

    2. عده ای هم گرفتار دوزخ اند

بستگی به این دارد که در دنیا چه حال و روزی داشته اند متناسب با احوال و اوضاع دنیوی در یکی از این دو دسته می گنجند دسته اول کسانی اند که در دنیا به قضا و قدر الهی معرفت یافته و بدان اعتقاد داشتند افزون بر این که حسن ظن به پروردگار داشتند که خداوند فرماید: «انا عند ظن عبدی بی» و بر این باور بودند که هر کاری که خدا انجام می دهد خیر و ثواب است و به قضا وقدر الهی راضی و تسلیم اوامر و نواهی حق بودند و.................

«... ان ذلک علی الله یسیر لکی لا تأسوَا علی ما فاتکم...» یعنی چیزی در زمین و در میان انسان ها هیچ پدیده ای واقع نمی شود مگر این که پیش از تحقق آن در زمین مکتوب است و این معنا بر خداوند آسان است البته این منافاتی با اراده و اختیار ندارد زیرا افعال اختیاری با اراده و اختیار انسان نوشته شده است و همه حوادث و وقایع از پیش نوشته شده تا شما غصه نخورید و بدین معنا است که نتیجه اعتقاد به قضا و قدر رضایت است یعنی اگر چیزی را از دست دهد نگاشته شده است و بر آنچه بدست می آورد سرمست نشود

گروه دوم بر خلاف ایشان در دنیا هستند که اعتقادی به قضا و قدر نداردند از خدا راضی نیستند حسن ظن به خدا ندارند و کار های خدا را عین حق و ثواب نمی دانند عمل صالح داشته اند و...

سر وکار گروه اول در هنگام مرگ وصول به نعمت های ابدی بهشت است و گروه دوم به دوزخ افتاده و از نعمات بهشت محروم می شوند.

فصل 5:

بحث در این فصل در این باره است که هر کسی یک ذات و حقیقت و وجودی دارد که آن ذات و وجود نفس ما است واین نفس همه کاره است یعنی از تعقل که بالاترین ادراک است تا ادراک خیالی و حسی و تحریک و تا فعل تغذیه و تنمیه و تولید مثل همه این ها کار نفس است و همان ذات واحد است که تخیل و تعقل و احساس و تحریک بدن می کند و فعل نباتی تغذیه و تولید مثل را انجام می دهد وحتی همان نفس واحد است که در مرتبه نازله این بدن است زیرا؛

النفس فی الحدوث جسمانیة    وفی البقاء تکون روحانیة

 

اول همین جسم و بدن در مرتبه نازله است زیرا بدن مرتبه نازله نفس است خلاصه بحث این فصل این شعر حکیم سبزورای است؛

النفس فی وحدتها کل القوی    وفعلها فی فعله قد انطوی

 

یعنی نفس با وحدتی که دارد همه قوا است از عاقله (انسانی) و متخیله و حاسه و واهمه و محرکه(حیوانی) و غاذیه و مولده و منمیه (نباتی) همه این قوا است و فعل این قوا هم فعل نفس است

ملا صدرا می فرماید: این مطلب در جلد 8 برهانی و اقامه برهان بر آن شد اما قبل از برهانی بودن وجدانی هم هست هر کس این معنا را در خودش می یابد و تکرارش در اینجا از این باب است که نفع و فایده ای در معرفت به توحید افعالی می باشد که در « لا حول و لا قوة الا بالله» است. این مطلب در فهم توحید افعالی حق تعالی سودمند است لذا دراینجا دوباره تکرار می شود

نفس کلید معرفت خداست « من عرف نفسه فقد عرف ربه» همان طور که افعال قوا فعل نفس می باشند همین طور هر فعلی که از موجودات صادر می شود ضمن این که فعل آن موجود است فعل حق تعالی هم هست «لا حول و لا قوة الا بالله»و حکیم سبزواری می فرماید:

لکن کما الوجود منسوب لنا    فالفعل فعل الله وهو فعلنا

 

همان طور که وجود هر موجودی ظهور حق تعالی است فعل هر موجودی هم ظهور فعل حق تعالی است و اگرچه این مسأله وجدانی است برای خیلی ها برهانی و عقلی نیست و از نظر علمی و فهمی نمی توانند این مسأله را درک کنند که «النفس فی وحدته کل القوی»

و ایشان که توان فهم ودرک وتحلیل این مسأله وجدانی را ندارند چطور می خواهند توحید حق تعالی را بفهمند؟ زیرا کلید معرفت خدا معرفت نفس است

و سپس به توضیح مسأله می فرمایند؛

آنچه از قدما به ما رسیده است در این اندازه است که ایشان انواع افعال را را بر انواع قوا تقسیم کرده اند و گفته اند، فعل تعقل از عاقله است و فعل ادراک ظاهری و باطنی و تحریک از نفس حیوانی است وفعل تغذیه و تنمیه و تولید از نفس نباتی است و فعل تغذیه از غاذیه و تنمیه از نامیه و تولید مثل هم از قوه مولده است و... وبیش از این نگفته اند و بیان نکرده اند که میان همه این قوا یک اصل محفوظی است که همان نفس واحد باشد که در همه این قوا هست از قوه عاقله گرفته تا ... و این قوا فروع و توابع و پیروی همان نفس اند

حال اقوالی که بعدی ها در این مورد دارند به دو قول اساسی تقسیم می شوند و یکی به 3 قول تقسیم می شود که در نهایت 4 نظریه وجود دارد؛

بیان اقوال:

     کسانی که در انسان به وحدت نفس قایل اند: یعنی انسان فقط یک نفس دارد و ایشان خود بر 3 گروه می باشند؛

    1. ابن سینا و مشاء: فعل قوا فعل نفس است لکن نفس به واسطه قوا آن افعال را انجام می دهد یعنی این که اگر سامعه می شنود به واسطه و ابزار گوش است

    2. قول سخیف: نفس یکی است وفعل قوا از خود قوا است ومجازا به نفس نسبت داده می شود یعنی چشم است که می بیند و انتسابش به نفس مجاز گویی است این نظر سخیف است و به خاطر سخافتش، ملا صدرا متعرض آن نشده است ولی حکیم سبزواری در تعلیقه نقل کرده اند

    3. ملا صدرا: این نظریه حق است که در زمینه وحدت نفس مطرح می شود فعل قوا فعل نفس است در ضمن این که فعل قوا است فعل نفس است و هر دو اسناد هم حقیقی است چه بگویی چشم می بیند چه بگویی من می بینم زیرا باصره خود ظهور نفس و مرتبه ای از نفس است و فعلش هم ظهور فعل نفس است.

ملا صدرا در برشمردن اقول این نظریه را ذکر نمی کنند زیرا طول و تفسیر دارد و از طرفی که در جلد 8 گذشته و در ادامه این فصل تحقیق می شود.

     سخن کسانی که در نفس انسان به کثرت قایل اند:

عده ای بر این باور اند که نفس نباتی و حیوانی و انسانی درانسان وجود دارد و افعال نباتی مانند تغذیه و تنمیه و تولید از نفس نباتی صادر می شود و افعال ادراکی و تحریکی از نفس حیوانی و فعل تعقل هم از نفس انسانی صادر می گردد

دلیل قایلان به کثرت نفس: دلیل ایشان انفکاک افعال قوا از یکدیگر است یعنی مثلا ما در نبات فعل تغذیه و تنمیه و تولید را می بینیم اما ادراک و تحریک و تعقل را نمی بینیم اما در حیوان افعال نبات را با ادراک و تحریک می بینیم اما تعقل نیست اما در انسان همه این ها هست حال اگر در انسان یک نفس بود نه 3 نفس پس چرا افعال قوا از هم انفکاک می یابند؟ پس در انسان 3 نفس است و هر دسته از این افعال مستند به یکی از این نفوس است

جواب ملا صدرا: وی دو جواب به ایشان می دهد؛

جواب نقضی: لون و رنگ با قابض لنور البصر که جنس و فصل سواد است در سواد به یک وجود موجود اند زیرا اعراض بسایط خارجیه اند و در خارج مرکب نمی باشند در حالی که لون از قابض لنور البصر در ماهیت بیاض انفکاک می یابد در بیاض لون هست ولی قابض لنور بصر نیست پس لازم می آید که لون و قابض لنور البصر در ماهیت سواد یکی نباشند؟

در ما نحن فیه هم انفکاک توجیهی ندارد و تمام افعال نباتی و حیوانی و انسانی به وجود یک نفس موجود اند و صادر از نفس واحد می باشند حال در نبات و حیوان انفکاک بیابند ایرادی ندارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo