< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

98/11/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظر ملاصدرا درباره ی درهای بهشت و دوزخ

و القول الأول أولى و أوفق؛ فإن كلا من المشاعر السبعة[1] باب إلى الشهوات الدنياوية التي ستصير نيرانات محرقةً و هيئات معذبة للنفوس في الآخرة

و هي أيضا إذا استعملت في طريق الخير أبواب إلى إدراك الحقائق و المعارف و فعل الحسنات التي بها يثاب في العاقبة و يصعد إلى الملكوت و يُدخل في الجنة مع زمرة الملائكة

و بالجملة؛ لكل من هذه المشاعر و المدارك باطن و ظاهر؛

     باطنه فيه الرحمة

     و ظاهره من قبله العذاب

فظواهرها أبواب مفتوحة إلى؛

     عالم الجحيم[2]

     أو إلى ما به استحقاقية[3] الدخول في الجحيم

و بواطنها أبواب مفتوحة إلى؛

     عالم الجنان

     أو إلى ما به استحقاقية دخولها

و إذ غلقت أبواب النيران فتحت أبواب الجنان بل هي على شَكل الباب الذي إذا فتح على موضع انسد عن موضع آخر فعين غلق أبواب إحداهما عين فتح أبواب الأخرى إلا باب القلب و هو الباب الثامن فإنه مغلق دائما على أهل الحجاب الكلي و الكفر و هو مختص بأهل الجنة من جهة الإيمان و المعرفة و لا يفتح أبدا لأصحاب النار لأنهم المختوم على قلوبهم في الأزل لقوله تعالى‌: «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ‌ و قوله‌ فَطُبِعَ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ‌»

و ليس للنار دخول أو تصرف في القلوب و الأفئدة و إنما لضرب منها اطلاع[4] على القلوب لا دخول فيها لغلق ذلك الباب عليها كغلق باب الجنان على الكفار فما ذكر الله من أبواب السبعة[5] يدخل فيها الإنس و الجان و أما الباب الثامن المغلق الذي لا يدخل فيه أهل الكفر و الاحتجاب فباطنه محل الإيمان و العبودية و في الحديث: التراب[6] لا يأكل محل الإيمان‌

و هو أي باطنه سعيد في الدنيا و الآخرة ليس للعذاب و الشقاء فيه مدخل فالقلب كالجنة حُفَّت بالمكاره و باطنه فيه الرحمة و ظاهره فيه العذاب و هي النار «التي تطلع على الأفئدة».

 

درباره ی درهای بهشت و دوزخ با توجه به این که باب، وسیله دستیابی به چیزی است هر اعتقاد و رفتار و اخلاق و گفتار که وسیله بهشتی شدن شخص باشد دروازه ی بهشت است و هر آنچه سبب سقوط شخص در جهنم باشد دروازه ی جهنم است

استاد فقید نقل می کردند که؛ مرحوم حاج شیخ رمضان علی قوچانی از علمای مشهد و امام جماعت مسجد گوهرشاد در خواب دید یا این که در غشوه ای نزدیک ارتحال برایشان رخ داده است و دیدند؛ بعد از حساب و کتاب و مرارت های صحرای محشر وقتی می خواست وارد بهشت شود دو دروازه در بهشت بود که بر یکی نوشته باب الصادق ع و دیگری باب الحسین ع باب الصادق بسیار شلوغ و حرکتش کُند بود با سختی و حرارتی که محشر داشت ایشان خواستند تا از باب الحسین ع وارد شوند اما ملایکه مانع وی می شوند که از صف علما باید بروید اما روضه خوان های حضرت سید الشهدا از باب الحسین ع وارد می شوند که این باب اوسع و اسرع است بعد از آن مکاشفه به دنبال روضه خوانی رفت هر چند صدای خوشی نداشت اما حتی در بیمارستان در حال احتضار هم برای عیادت کنندگان روضه امام حسین ع می خواندند

در قرآن 7 باب برای جهنم تعیین شده است در روایات هم 8 درب برای بهشت بیان شده است که به جهت سبقت رحمت خدا بر غضب او دروازه های بهشتی بیشتر از درهای جهنم است

در مصداق یابی درهای اختلافاتی هست؛

    1. حواس خمسه ظاهره با دو حس باطنی خیال و وهم و درب اضافه بهشت به اصطلاح عرفا "باب القلب" و به تعبیر حکماء "باب العقل" است که قطعا انسان را به بهشت رهنمون می شود

    2. اعضای 7 گانه متعلق تکلیف درهای مشترک بهشت و دوزخ است

    3. امهات ملکات و اخلاق حسنه و سیئه که مجامع اخلاق خوب 8 تا و امهات اخلاق بد هم 7 خُلق است.

نظر ملاصدرا: اکنون ایشان قول نخست را اولی و اوفق می داند و ترجیح می دهند هر چند که دیگر اقوال هم می توانند صحیح باشد و قابل جمع با هم هستند

بیان: وجه اولویت و اوفقیت نظر ایشان در 6 مطلب خاطر نشان می شود؛

مطلب نخست: حواس ظاهره و باطنه هم باب شهوات دنیویه هستند و هم باب و وسیله دستیابی اتیان طاعات و اکتساب فضایل و تحصیل معارف، به صورت اعدادی می باشند با حواس می توان دنبال شهوت ها رفت و هم می تواند حواس را در راه طاعات به کار گرفت

شهوات دنیا در آخرت و قیامت تبدیل به شعله های آتش و انواع عذاب می شود که عذاب ها تمثل ملکاتی است که شخص در دنیا با تکرارش آنها را یافته است مثل ملکه ی آز و بخل و حسد و...

طاعات و خیرات و معارف هم در آخرت تبدیل به ثواب و اسباب ارتقاء شخص می شود و باعث ملکوت و سعادت وی می گردد.

زیرا حواس می توانند در دنیا وسیله ی شهوات یا وسیله ی انجام طاعات و کسب خیرات و تحصیل حقایق و معارف قرار بگیرند لذا به نظر ملاصدرا حواس جنبه ی اعدادی دارند اما مشهور بر این باور است که کلیات و حقایق و معارف از جزئیات و محسوسات انتزاع می شود لذا مشهور است که؛ «من فقد حسا فقد فقد علما» اگر کسی حسی را از دست بدهد یعنی راه ادراک یک گروه و یک دسته از جزئیات به روی انسان بسته شد باب علمی و ادراک کلی و حقایق و معارف را از دست می دهد

مطلب دوم: این حواس؛ ظاهری و باطنی دارند؛

     ظاهر حواس: همان سمت و سو به خارج از وجود انسان دارند که عالم طبیعت است یعنی؛ رو به عالم شهادت دارد.

     باطن حواس: طرف و رویی که حواس به سوی حقیقت وجودی خود انسان که نفس است و مبادی و علل او که موجودات مجرده تا حق تعالی می باشد باطن حواس رو به عالم غیب دارند که از حقیقت خود نفس تا موجودات مجرده ای که وسایط فیض اند و تا مبدأ تعالی ادامه دارد

قرآن در این باره می فرماید: «فَضُرِبَ بَيْنَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ (13)» دری در اعراف است که همان حواس می باشد ظاهر آن بهشت و طرف باطن آن عذاب و جهنم است این درها اگر به سمت و سوی ظاهر و عالم طبیعت و دنیا و به تعبیر قبلی شهوات باز شود باب جهنم است و اگر در را شخص به سوی باطن باز کند یعنی به سمت خود شناسی و خدا شناسی و غیب و ملکوت بگشاید در حقیقت باب بهشت را به روی خود گشوده است

مطلب سوم: بسته شدن یکی از این دو دروازه ی بهشت و جهنم مقارن و همزمان با باز شدن دروازه ی دیگری است «الدنیا و ألآخرة کالمشرق و المغرب فإذا قرُبتَ من احدهما بعُدتَ عن الآخر» یا این که؛ «الدنیا و الآخرة ضرتان» دنیا و آخرت مانند دو هوو هستند و چشم دیدن هم را ندارند بلکه بالاتر در بهشت و جهنم اصلا دو در نیست یک باب است یعنی وقتی یک قسمت را به روی انسان ببندد دیگری خود باز می شود «مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ» هر کدام باز گردد دیگری بسته می شود

مطلب چهارم: بهشت دری اضافه دارد که باب عقل و قلب است و همیشه به روی عده ای که اهل حجاب کلی و کفر و شرک اند بسته می باشد این دروازه از ازل یعنی در مرتبه ی علم حق تعالی پلمپ شده است « خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (7)» ایشان از ازل کفر را انتخاب کرده اندو مهر بر قلب و گوش و چشمشان خورده است «ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ (3)» و بهشت به حرمت تکوینی بر ایشان حرام است.

مطلب پنجم: آتش قابل نفوذ به قلب نیست آتش دنیوی که معلوم است فقط جسم را می سوزاند نه قلب و نفس را و اما آتش أخروی «التی تطلع علی الأفئدة» اطلاع یعنی سرکشی. آتش به قلب و عقل سر می کشد اما به داخل آن وارد نمی شود زیرا قلب و عقل محل ایمان و معرفت و عبودیت است و در حدیث وارد شده است: «النار لا یأکل محل الایمان»

دفع دخل مقدر: کفار و منافقان و مشرکان که قلبشان پلمپ شده است در حقیقت دیگر قلبی ندارند فعلیت قلب بلکه همه ی قوای ادراکی به فعلیت ادراک آن هاست لذا قلب کفار که مُهر نهاده شده در واقع قلبی ندارند در قرآن می فرماید: «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ (37) کسی که قرآن اسباب تذکر او را فراهم نمی کند قلبی ندارد و الا اگر قلب داشته باشد آتش نمی تواند به داخل قلب نفوذ کند

مطلب ششم: همان طور که حواس ظاهری و باطنی دارند قلب و عقل هم از جهت باب اختصاصی بهشت بودن چنین است؛

     ظاهر قلب و عقل: رو به حواس و قوای جزئیه است در ظاهرش عذاب است و آتش به آن حمله ور می شود ولی در آن نفوذ نمی کند

     باطن عقل و قلب: رو به معارف و حقایق و غیب است که حقیقت خود نفس و مبادی آن تا مبدأ اعلی تعالی ادامه دارد.

سیئآت اهل ایمان که دارای قلب هستند هم در معرفت آنها تأثیر گذار است و هم اسباب معطلی ایشان در برزخ می شود

شَکوتُ الی وکیعٍ سوءَ حفظی    فارشدنی الی ترک المعاصی

و علَّله بأنّ العلم نورٌ    و نور العلم لا یعطاه العاصی

 

إنارة العقل مکسوفٌ بطوع الهوی    و عقل عاصی الهوی یزداد تنویرا

 

گناهان شعاع نور معرفت را ضعیف می کند و اسباب تعطُّل در برزخ می شود این سرکشی ظاهر باب عقل و قلب است که رویش به طرف اجسام و حواس و شهوات است این همان سرکشی باب قلب است ولی به داخل قلب نمی رود زیرا باطن قلب رحمت و بهشت است.

در فصل 24 آمده بود «النار لایأکل محل الإیمان» اما در اینجا بجای نار "تراب" آورده است البته "النار" تناسب بیشتری دارد.


[1] . حواس خمسه بعلاوه ی خیال و واهمه. بقیه حواس باطنه را نیاورده زیرا فقط همین دو تا قوه مدرِک اند بقیه حافظ اند.
[2] . به نسبت اهل کشف.
[3] . به نسبت به غیر اهل کشف.
[4] . نهیب و صوله؛ به تعبیر حکیم سبزواری.
[5] . ابواب جهنم.
[6] . در باب24 این مجلد جای تراب "النار" آورده اند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo