< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدرضا عصمتی

1402/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الحدود و التعزيرات/حد المحارب /مسأله1: تعریف محارب (بررسی مفهوم محاربه، استقلال عنوان افساد فی الارض)

 

انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا تا آخر آیه ی شریفه

بحث ما در رابطه با افساد فی الارض بود اولا افساد فی الارض یعنی چه؟ جلسه قبل تقریبا گفتیم حالا میشد بیشتر از اون هم ادامه بدیم ولی کافی است

بحث دوم در رابطه با افساد فی الارض این است که آیا افساد فی الارض در این آیه غیر از عنوان محارب است اینها دو تا عنوان اند و دو موضوع مستقل هستند و یا هر دوی اینها موضوع واحد به حساب می آید ؟

عرض کنم مرحوم آقای هاشمی شاهرودی رحمه الله علیه بیش از دو صفحه در اینجا بحث کردند بحث های ایشان را بگوییم ببینیم قابل قبول است یا نه؟ بعد ابتدا ایشان فرمودند هل هناک موضوعان مستقلان آیا ما دو تا موضوع مستقل داریم برای این حد خاص یکی عنوان محارب و دومی عنوان مفسد و یا نه ، ما یک عنوان بیشتر نداریم حالا اون عنوانی که داریم چیه ؟ بعضی گفته اند عنوان عنوان محارب است مفسد فی الارض بودن از لوازم او و عوارض اوست و برخی بالعکس گفتند اون عنوان واحد عنوان مفسد فی الارض است و محارب بودن از عوارض او و قیود اوست

پس بنابراین ایشان سه احتمال بیان داشته اند:

احتمال اول آنکه عنوان محاربه و عنوان افساد فی الارض دو تا عنوان مستقل باشند در شریعت یک حدی دارند این یک

احتمال دوم این است که عنوان اصلی برای این حد عنوان محاربه است افساد فی الارض از قیود اوست

احتمال سوم آن است که یک موضوع داریم و آن موضوع افساد فی الارض هست محاربه از قیود او باشد

پس سه احتمال

می فرماید به این تعبیر که آیا ما دو موضوع مستقل داریم برای این حد یکی عنوان محارب دیگری عنوان مفسد یا یک موضوع داریم ؟ اگر یک موضوع داریم آیا این یک موضوع عنوان محارب است چنانکه در کتب فقها آمده یا عنوان مفسد فی الارض است و عنوان تطبیقی از تطبیقات اوست ؟ یا این است ؟ یا شما بفرمایید که حرف چهارم بگویید مجموعه ی محارب و مفسد فی الارض با هم مرکبا موضوع را تشکیل می دهند ، این هم احتمال چهارم

خب حالا چی بگوییم؟ یکی یکی ایشان این احتمالات را بررسی کرده

اما احتمال اول، احتمال اول ، به تعبیرات خوب دقت کنید ها چون آقای رحمانی خدا رحمتشان کنند که گفتند که یک آقایی در نجف مرجع بزرگ از دنیا رفت آمدند دنبال یک آقایی که تو مرجعی اعلمی و فلان گفت برین دنبال کارتان گفتند نه اقا وظیفه است خلاصه دور و برش را گرفتند آقا را قانع کردند که مرجع است بعد رفتند تبلیغ هم کردند که خلاصه برایش مقلد پیدا کردند یک مدتی گذشت این آقایانی که داشتند کار می کردند دیدند این آقا آب از دستش نمی چکد ها چیزی به اینها نمی دهد آمدند گفتند که آقا اشهد ان علیا ولی الله جزء اذان هست یا نه ایشون هم گفتند جزء اذان نیست اما تیما و تبرکا مانعی ندارد گفته شود این آقایانی که تبلیغ کردند رفتند جاهایی که تبلیغ برای مرجعتشان کرده بودند رفتند گفتند آقا ولایتش ضعیف است این آقا به درد مرجعیت نمی خورد خلاصه گفته اند که آن عالم واقعا عالم بوده فرموده لا موثر اون یک جمله ای دارد لا موثر فی الوجود الا هو خدای تعالی ،گفته لا موثر فی الوجود الا هو، هو کردن هم یک مطلبی است خلاصه

حالا این را دقت کنید به این مساله می فرماید اما فرض اینکه در اینجا دو موضوع مستقل داشته باشیم برای حد یکیش عنوان محاربه باشد دیگری عنوان مفسد فی الارض ، دقت کنید استدلال را ، فغیر متجه ، این اصلا وجیه و قابل قبول نیست ، چرا؟ لوضوح ظهور الآیه المبارکه فی بیان العقوبه و المجازات لنوع جریمه واحده ، می فرماید آیه ظهور دارد در اینکه جریمه ی واحده برای جرم واحد است معلوم میشود این دو تا جرم واحد حساب میشود آیه ظهور دارد ، آقا ادعا میکنند که آیه ظهور دارد ، وهم الذین اون نوع واحدش کیه ؟ کسانیکه مجمع عنوانین باشند هم محارب باشند هم مفسد باشند

اینکه دو تا موضوع مستقل باشد غیر متجه للظهور ، اگر کسی گفت نخیر ، متجه بخاطر ظهور در تعدد حالا بفرمایید چی میشود ؟ همین مقدار استدلال شد ؟ این مقدار استدلال است غیر متجه للظهور خب بگویید متجه بخاطر ظهور در تعدد چرا اینجوری نمی گویید ؟ در لا یقال همین حرف را زده لا یقال میگوید العطف لیس للجمع ، عطف بخاطر این نیست که بگوید معطوف و معطوف علیه یک چیز است اتفاقا عطف میگوید معطوف و معطوف علیه دو چیز است حکم واحد دارند ، قام زید و عمرو یعنی چی یعنی هم زید ایستاده و هم امر معنایش این نیست که زید و عمرو شیئ واحد است پس لایقال عطف نیست برای جمع که بگوید معطوف و معطوف علیه که یک شیئ واحد است بل لاعطاء الحکم معطوف علیه و اسرائه الی المعطوف میخواهد بگوید آن حکم مال هر دو است فیکون مقتضی ذلک مقتضای این عطف این است که هر یک از محارب و ساعی فی الارض فسادا اینها هر کدام همین حکم را دارند یثبت له الحکم و الجزاء مستقلا مثل این اطیعوا الله و الرسول یعنی چی یعنی خدا و رسول یک نفر است ؟ معنایش این است که اطیعوا الله و اطیعوا الرسول دیگه هم اطاعت خدا را کنید هم اطاعت رسول را کنید هم اطاعت اولی الامر را داشته باشید یعنی این معطوف ها و معطوف علیها در حکم باهم شریک اند ولی یکی نیستند که یکی نیستند ، یا حرمت علیکم المیته و الدم و لحم الخنزیر یعنی یک حرمت دارید یا هر کدامشان مستقلا موضوع حرمت هستند ؟ معلوم است ،

ایشان می فرماید که این لا یقال فانه یقال آقای هاشمی می فرماید عطف گرچه برای سرایت دادن حکم معطوف علیه بر معطوف است الا انه لابد این مطلب درست است ولی اگر میخواهید حکم معطوف علیه را مشخص کنید باید موقعیتش را در جمله مشخص کنید که چیه پس اگر معطوف علیه موضوع حکم باشد به اینکه طرف نسبت حکمیه باشد مقتضای عطف این است که معطوف ایضا موضوع مستقل ، اگر اینجور باشد ، مثل مثالین متقدمین ، و اما اگر موقع معطوف علیه و جای او موقع الوصف و القید جنبه ی قید داشته باشد اینجا طرف نسبت تقییدیه ناقصه باشد مثل اکرم الرجل اذا کان عالما و عادلا و قرشیا اگر اینجور باشد اینجا معنایش این است که هیچ کدام موضوع مستقل نیستند همه با هم یکی هستند ،خیلی خب ، ما این حرف را قبول داریم اما آیه همینجوری است ؟ آیه طبق فرمایش ایشونه؟ دقت کنید و من قبیل قد افلح من تزکی و ذکر اسم ربه فصلی این ذکر اسم ربه فصلی با من تزکی شیئ واحد است ؟ آنجا هم محل تامل است ، ایشون میخواهد بفرماید اینجا یکی است ، قد افلح المومنین الذین هم فی صلاتهم خاشعون تا آخر ، می فرماید در اینجا مقتضای صناعت عطف این است که حکم معطوف علیه که طرفیت نسبت تقیدیه ناقصه است به معطوف بدهید پس معطوف مانند معطوف علیه قید است و وصف برای موضوع حکم است قید است اگر قید باشد دو تاییشان جزء الموضوع هستند با هم میشوند موضوع تام و تمام ، حرف ایشون این است

نمی دانم توانستم حرفشان را توضییح بدهم یا نه ولی ولتکن علی ذکر ، ایشان موضوع را الذین می داند موضوع در این آیه را الذین می داند چون موضوع را الذین می دانند یحاربون الله را قید برای موضوع می دانند ، یحاربون الله را قید برای این موضوع می دانند ، الذین یحاربون الله یعنی المحارب لله و الرسول ، الذین را کنار بگذار المحارب لله والرسول ، پس بنابراین یحاربون الله و الرسوله این صله است برای الذین و الذین موضوع حکم است صله ای دارد که آن صله قید برای اوست یعنی الذین هم متصفون بالمحاربه کذا و کذا پس بنابراین موضوع اینجا الذین هست قیدش چی هست؟ یحاربون الله هست ، قیدش این است و وقتی که یسعون فی الارض فسادا عطف بر چی شده عطف بر قید یحاربون الله شده پس بنابراین اون هم قید است اون هم قید است پس اگر قید شدند هیچ کدام استقلال در موضوعیت ندارند هر دو قید هستند و اگر هر دو قید بودند کالکلمه الواحده و کالموضوع الواحد بنابراین استقلال در موضوعیت ندارد، از آن جهت که صله مکمل موصول است مکمل موصول است مثل خبر نیست که الخبر الجزء المتم الفائده نیست صله و موصولش کامل نیستند لذا می گوئیم نسبت ناقصه دارد نسبت تامه نیست زیرا موصول و صله جمله حساب نمی شود جمله ای که تام و تمام باشد یصح السکوت علیها نیست نسبت ناقصه دارد اگر نسبت ناقصه دارد عطف بر نسبت ناقصه هم باز بیانگر نسبت ناقصه است اگر نسبت ناقصه بود لذا مجموع عنوانین می شوند موضوع برای حکمی که بعدا ذکر شده است که عبارت است ان یقتلوا او یسلبوا تا آخر ،

این شرح فرمایش مرحوم آقای شاهرودی رضوان الله تعالی علیه

شما دقت کنید به این مطلب که این و یسعون فی الارض فسادا واقعا شما ازش استقلال می فهمید یا ازش استقلال نمی فهمید ؟ آیا معنای این آیه این است الذین یحاربون الله و رسوله و الذین یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا اینجوری برداشت میکند شما ؟ یا نه اینجور برداشتی شما ندارید ؟ اگر این برداشت از این نوع دوم باشد یعنی عطف بر صله هست منتهی موصولش در تقدیر است در حقیقت یعنی عطف بر صله وموصول است این موضوع مستقل است اصلا قید برای موضوع اول نیست ایشان هزار زحمت کشیدن میخواهند بفرمایند این عطف بر یحاربون است هیچ ربطی به الذین ندارد ربطی به او ندارد اگر هیچ ربطی ندارد قید برای موضوع است اگر قید باشد برای موضوع هر دو تا با هم دیگر دو تا قید دو تا جزء میشوند موضوع واحد و هر دو صله می شوند برای الذین اول ، ولی واقعا شما برداشتتان همینجوری است ؟ یا نه این یسعون فی الارض فسادا جمله مستقله ؟ ایشان که فرموده است ظاهر این است که خب اگر ما ادعا کردیم که نخیر ظاهر عکس آن است ، اصلا ظاهر این نیست که عطف باشد بر یحاربون و به این معنا ، اصلا در خیلی از موارد هست وقتی یک شیئ را عطف می کنی بر شیئ دیگر معنایش این است قام زید و عمرو یعنی و قام عمرو ، شما عمرو را بر زید عطف کردید یا نه ؟ اما معنایش قام عمرو نیست ؟ استقلال یک جمله مستقله حساب نمی شود ؟ قام زید و قام عمرو اینجوری دیگه ازش برداشت میکنید اگر اینجور باشد شما چطور میگویید یسعون فی الارض فسادا قیدی میشود با آن قید اول مجموعه اش بشود موضوع واحد این وحدت موضوع از اینجا استفاده نمیشود ایشون هم قاطع می فرماید و مقامنا من قبیل الثانی ، ما این حرف را قبول نداریم که از قبیل ثانی باشد ، بعد می فرماید که بله اگر والذین تکرار می شد اگر و الذین یسعون فی الارض فسادا تکرار می شد استقلال در موضوعیت داشت ، ما میگوییم اونجا اصلا لغو بود و الذین با فصاحت سازش نداشت ، بله ، اصلا چی نداشت دیگه ، اگر اینجور میبود با فصاحت همخوانی نداشت تکرار مکررات تکرار چیزی که لازم نبوده است ،

سوال......

جواب: شما در قام زید و عمرو میگویید اینها دو تا مطلب است یا یک مطلب ؟ یک مطلب است خب اینجا هم همین باشد چه مشکلی دارد ؟ یعنی قام زید و عمرو دو چیز است یا یک چیز است ؟ خلاصه دو تا قیام است یا یک قیام است ؟خب ما هم همینجور میگوییم،

سوال:

جواب: ما میگوییم عدم التکرار دلیل نمی شود که موضوع مستقل نباشد ما حرفمان این است ، شاید میخواسته از تکرار پرهیز کنه نمیخواسته تکرار کنه ، شما میخواهید بگویید اگر موضوع مستقل می بود باید تکرار میشد میگوییم نه اصلا موضوع مستقل هم هست نیاز به تکرار هم نداشته است هیچ مشکلی نداشته است

ادامه

پس بنابراین این استدلال قانع کننده نیست همانطور که بعضی فقهای دیگر هم فرمودند قاعده اش این است که افساد فی الارض موضوع و محارب هم موضوع آخر منتهی این دو تا موضوع حکم واحد دارند مجازات واحده برایشان تعیین شده است نه اینکه موضوع واحد باشند این مطلبی که استدلال ایشون کردند، استدلال خیلی به نظر من پسندیده نیست لذا وارد مباحث دیگه می شوییم که خسته هم نشید

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo