< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

99/11/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مکاسب محرمه/کذب / مسوغات کذب

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث فقه درباره حکم تقیه کتمانیه بود که برخی از بزرگان در کنار تقیه اضطراریه و مداراتیه، تقیه کتمانیه را هم ذکر کرده‌اند. در این نوع تقیه، باید انسان مطالبی درباره مذهب و ائمه (علیهم‌السلام) را که پذیرش آن برای دیگران سخت است یا اسرار است را بیان نکند و کتمان کند.

دلایل وجود تقیه کتمانیه

روایت اول: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ[1] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى[2] عَنْ يُونُسَ[3] عَنْ مُحَمَّدٍ الْخَزَّازِ[4] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «مَنْ‌ أَذَاعَ‌ عَلَيْنَا حَدِيثَنَا، فَهُوَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ‌ جَحَدَنَا حَقَّنَا» قَالَ: وَ قَالَ (علیه‌السلام) لِمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ: «الْمُذِيعُ حَدِيثَنَا كَالْجَاحِدِ لَهُ»؛[5]

روایت دوم: يُونُسُ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ[6] عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ[7] قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام):‌ «مَنْ‌ أَذَاعَ‌ عَلَيْنَا حَدِيثَنَا، سَلَبَهُ‌ اللَّهُ‌ الْإِيمَانَ»؛[8]

برخی حرف‌ها است که اگر آن‌ها را پخش کنند به ضرر انسان است. اگر انسان با کسی صحبت می‌کند و مطالبی را می‌شنود اگر آن مطالب به ضرر او است نباید در جایی گفته شود. از وظایف انسانی و مسلمانی این است که کلام دیگری را که به ضررش تمام می‌شود جایی نقل نکنیم. او خودش گفته است اما او شما را امین خود دانسته است. حال ائمه (علیهم‌السلام) که جایگاه ویژه‌ای دارند و انسان نباید اسرار آن‌ها را در جایی که به ضرر اهل‌بیت (علیهم‌السلام) تمام می‌شود، بیان کند. کسی که این مطالب سری را بازگو کند، ایمانش برداشته می‌شود. در این مورد وظیفه داریم که تقیه کتمانیه داشته باشیم و کتمان کنیم.

این روایات دلالت بر تقیه کتمانیه دارند اما پرسش اصلی این است که آیا تقیه مستقلی است یا یکی از مصادیق تقیه خوفیه و اضطراریه است که به دلیل ترس از ضرر بر دین یا مسلمانان وظیفه داریم که کتمان کنیم؟ به نظر می‌آید که غالباً تقیه مستقلی نیست و داخل در تقیه خوفیه یا مداراتیه است. کتمان می‌شود چون خوفی وجود دارد یا به خاطر مدارات با آن‌ها. ممکن است برخی موارد مانند طی‌الارض معلی بن خنیس توسط امام صادق (علیه‌السلام) که لطفی از امام به یکی از اصحاب است، بتواند مصداق برای تقیه اضطراریه یا مداراتیه نباشد هرچند سند روایت ضعیف بود و به‌گونه‌ای به تقیه اضطراریه بازگشت داشت.

آیت‌الله مکارم (حفظه‌الله) هم این قسم را مستقل نمی‌داند و بازگشت آن را به تقیه خوفیه می‌داند. اطلاق «سر» برای این است که اظهار حق یا برخی از عقاید دینی، باعث ضرر بر نفس، آبرو یا دین می‌شود اما چیزی که باعث ضرر بر کسی نمی‌شود که به آن سر گفته نمی‌شود و کتمان نمی‌شود. «لكنّ الإنصاف أنّه ممّا لا يمكن المساعدة عليه، بل هو في الحقيقة راجع إلى القسم الأوّل و هو التقيّة في موارد الخوف؛ فإنّ إطلاق السرّ ليس إلّا في الموارد التي يكون في إظهار الحقّ أو بعض العقائد الدينيّة ضرراً و خوفاً على النفس أو العرض أو الدين نفسه و إلّا ما لا يكون فيه ضرراً لا يكون سرّاً و لا يدخل تحت عنوان كتمان السرّ و إذاعته».[9]

به منبری‌ها توصیه می‌شود مطالبی را بیان نکنند که مردم باور نمی‌کنند و آن را حمل بر خرافات می کنند. نباید چیزهایی را بیان کنند که دین مردم متزلزل شود. از مطالب متقن و قطعی استفاده کنند نه از روایات ضعیف یا مطالبی که باورش برای مردم سخت است.

روایت سوم: يُونُسَ[10] عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ[11] عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «مَا قَتَلَنَا مَنْ‌ أَذَاعَ‌ حَدِيثَنَا قَتْلَ خَطَإٍ وَ لَكِنْ قَتَلَنَا قَتْلَ عَمْدٍ».[12] کسی که اسرار ما را برای مردم بیان می‌کند و باعث قتل ما می‌شود، قتل خطایی انجام نداده بلکه قتل عمد است.

کسی مطلبی را علیه مؤمنی می‌گوید و نتیجه این گفتن قتل آن مؤمن توسط مخالفین و ظالمین است، گناه قتل عمد را برای فاش کنند سرّ مؤمن نوشته می‌شود.

روایت مرسله است و نمی‌تواند دلیل باشد اما می‌تواند مؤید بحث باشد.

این مسئله اختصاص به زمان اهل‌بیت (علیهم‌السلام) ندارد بلکه در این زمان هم ممکن است کسی مطالب حقی بگوید که باعث تضعیف یا تزلزل دین مردم شود. هرچیزی را انسان نباید بگوید و در بیان مطالب باید سلیقه داشت. در محیط علمی و میان خواص گفتن برخی مطالب اشکال ندارد اما در فضای عمومی و مجازی باعث تضعیف دین مردم است. افراد بسیاری هستند که نمی‌توانند باور کنند و نسبت به اصل دین تردید پیدا می‌کنند.

روایت چهارم: عَنْ يُونُسَ[13] عَنِ الْعَلَاءِ[14] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ[15] قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) يَقُولُ‌: «يُحْشَرُ الْعَبْدُ يَوْمَ‌ الْقِيَامَةِ وَ مَا نَدَا دَماً، فَيُدْفَعُ إِلَيْهِ شِبْهُ الْمِحْجَمَةِ أَوْ فَوْقَ ذَلِكَ، فَيُقَالُ لَهُ هَذَا سَهْمُكَ مِنْ دَمِ فُلَانٍ، فَيَقُولُ: يَا رَبِّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّكَ قَبَضْتَنِي وَ مَا سَفَكْتُ دَماً، فَيَقُولُ: بَلَى وَ لَكِنَّكَ سَمِعْتَ مِنْ فُلَانٍ رِوَايَةَ كَذَا وَ كَذَا فَرَوَيْتَهَا عَلَيْهِ، فَنَقَلْتَ عَلَيْهِ حَتَّى صَارَتْ إِلَى فُلَانٍ الْجَبَّارِ، فَقَتَلَهُ عَلَيْهَا وَ هَذَا سَهْمُكَ مِنْ دَمِهِ»؛[16] راوی می‌گوید: از امام باقر (علیه‌السلام) شنیدم که فرمود: در روز قیامت انسانی محشور می‌شود که هیچ قتلی مرتکب نشده است اما ظرف حجامت یا بالاتر از آن را به دست او می‌دهند و می‌گویند: این سهم تو از خون فلانی است (تو خون مردم را گرفتی!) می‌گوید: خداوندا! تو خود می‌دانی درحالی مُردم که خون کسی به گردنم نبود. گفته می‌شود که تو مستقیم خون کسی را نریختی اما حرفی را از کسی شنیدی و آن را در جایی نقل کردی. این حرف دهن به دهن شد تا به سلطان جبار رسید و او را به قتل رساند و این سهم تو از خون او است.

سند و دلالت این روایت درست است.

فاش کردن اسرار مردم، شرط انسانیت نیست و گناه بزرگی است و هر اتفاقی برای جان، مال یا آبروی او بیفتد، فاش کننده مقصر است. هرچند کلام حقی باشد نباید آن را بیان کرد. یکی از مصادیق غیبت همین مورد است.

خصوصا در بیان مطالب اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و اسرار دین باید توجه بسیار داشت. برخی افراد در روایات و کتب تاریخ جست‌وجو می‌کنند و نقاط ضعفی را می‌یابند و همان‌ها را به نام دین مطرح می‌کنند و باعث تضعیف دین می‌شوند درحالی‌که مطالب عالی بسیاری از آیات و روایات معتبر وجود دارد که باید آن‌ها را برای مردم بیان کرد. بیان مطالب ضعیف اگر باعث تضعیف دین شود، گناه بزرگی است.

روایت پنجم: عَنْ يُونُسَ[17] عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ[18] عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ[19] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) وَ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ: ﴿ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذلك بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ﴾[20] ‌ قَالَ (علیه‌السلام): «وَ اللَّهِ‌ مَا قَتَلُوهُمْ‌ بِأَيْدِيهِمْ‌ وَ لَا ضَرَبُوهُمْ بِأَسْيَافِهِمْ وَ لَكِنَّهُمْ سَمِعُوا أَحَادِيثَهُمْ، فَأَذَاعُوهَا، فَأُخِذُوا عَلَيْهَا، فَقُتِلُوا، فَصَارَ قَتْلاً وَ اعْتِدَاءً وَ مَعْصِيَةً»؛[21] امام صادق (علیه‌السلام) این آیه را تلاوت نمود: این به خاطر این است که به آیات الهی کافر شدند و به غیر حق پیامبران را کشتند زیرا عصیان و تعدی کردند. امام (علیه‌السلام) آیه را این‌گونه تفسیر نمود: به خداوند سوگند پیامبران را با دست‌هایشان و ضربه شمشیرهایشان نکشتند بلکه کلام (اسرار) پیامبران را شنیدند و آن‌ها در جاهای نامناسب پخش کردند در نتیجه به‌خاطر آن پیامبران را گرفتند و کشتند.

این روایت هم از نظر سند و هم از نظر دلالت درست است. دلالت می‌کند که نباید اسرار مردم را فاش کرد که به آن تقیه کتمانیه می‌گوییم. باید اسرار مردم را حفظ نمود. هر انسانی باشد حتی اگر کافری غیرحربی است حق نداریم اسرار او را فاش کنیم که جان، مال یا آبروی او در خطر قرار گیرد. هر حرفی می‌زنیم باید دقت داشته باشیم که به ضرر انسانی هست یا نه.


[1] عليّ بن إبراهیم هاشم القمّي: إماميّ ثقة.
[2] محمّد بن عیسی بن عبید: إماميّ ثقة.
[3] یونس بن عبد الرحمن: إماميّ ثقة من أصحاب الإجماع.
[4] مهمل.
[6] عبد الله بن مسکان: إماميّ ثقة من أصحاب الإجماع.
[7] عبد الله بن أبي یعفور: إماميّ ثقة.
[10] یونس بن عبد الرحمن: إماميّ ثقة من أصحاب الإجماع.
[11] البجلي: إماميّ ثقة.
[13] یونس بن عبد الرحمن: إماميّ ثقة من أصحاب الإجماع.
[14] العلاء بن رزین القلاء: إماميّ ثقة.
[15] الثقفي: إماميّ ثقة من أصحاب الإجماع.
[17] یونس بن عبد الرحمن: إماميّ ثقة من أصحاب الإجماع.
[18] عبد الله بن مسکان: إماميّ ثقة من أصحاب الإجماع.
[19] الصیرفي: مختلف فیه و هو إماميّ ثقة علی الأقوی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo