درس حدیث استاد محسن فقیهی
97/09/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: جهاد اکبر
«علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن أبي عبد الله عليه السلام أن النبي صلى الله عليه وآله بعث بسرية فلما رجعوا قال: مرحبا بقوم قضوا الجهاد الأصغر وبقي الجهاد الأكبر، قيل: يا رسول الله وما الجهاد الأكبر؟ قال: جهاد النفس».[1]
سند این روایت بسیار عالی است. علی بن ابراهیم، امامی و ثقه است. «عن ابیه» پدر علی بن ابراهیم، ابراهیم بن هاشم قمی است که به نظر ما ایشان هم امامی و ثقه است؛ از حسین بن یزید نوفلی که به نظر ما ایشان هم امامی و ثقه است؛ از اسماعیل بن ابیزیاد سکونی، ایشان عامّی بوده اما موثق است؛ بنابراین روایت از حیث سند موثقه است. روایت هم سند خوبی دارد و هم محتوای خیلی عالی دارد.
پیامبر (ص) دستهای را به جنگ فرستادند، زمانی که لشکر از جبهه و دفاع مقدس، برگشتند پیامبر به ایشان فرمود: مرحبا به شما که جهاد اصغر را انجام دادید و جهاد اکبر باقی مانده است. لشکریان شاید خودشان را گرفته بودند که به جبهه رفته و آمدهایم، وقت آن است که مثلاً پیامبر جوایزی به ما بدهد و تشویق کند؛ پیامبر (ص) به آنان فرمود مرحبا به شما ولی جهاد اکبر شما باقی است. فکر نکنید کار تمام شد بلکه تازه اول کار و جهاد است. جهاد اکبر آن است که بتوانید با نفس اماره مجاهده کنید.
مجاهده با نفس اماره، حرکتی معنوی است که خداوند با زبان پیامبر آن را بیان میکند. هرچیزی از زبان پیامبر نقل میشود دستور خداوند است که بهوسیله پیامبر بیان میشود؛ وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى؛ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى.[2]
برای مبارزه با نفس، باید چهکاری کرد؟ اگر کسی بخواهد در این عالم وجود، جهاد اکبر کند و مجاهد باشد باید در قم پیدا شود و در قم هم روحانیت است در میان روحانیون هم شمایید که از علما، بزرگان هستید، درس خارج میخوانید و قریب الاجتهاد و برخی هم مجتهد هستید. شما باید جهاد اکبر کنید.جهاد اکبر چیست و باید چهکاری کنیم؟ ما گرفتاریم؛ گرفتار شهوت، غضب، خیالات و توهمات. پیامبر میفرماید جهاد اکبر یعنی باید با نفس اماره خودتان مجاهده کنید. بزرگی میفرمود: شیطان از چهار طرف انسان را محاصره کرده است فقط دو راه باقی مانده است، بالا و پایین؛ خداوند از بالا یعنی دستتان را بلند کنید و بگویید: خداوندا خودت کمک کن؛ وگرنه ما خودمان نمیتوان در مقابل شیطان و هواهای نفسانی مقاومت کنیم. راه دیگر از پایین آنکه سر را به سجده بگذارید و سجده شکر بهجا بیاورید که امروز گناه نکردم.0.1مقامات رسیدن به جهاد اکبر
برای نزدیک شدن به جهاد اکبر چند مقام وجود دارد:مقام اول: اولین مقام، مقام ملک و ظاهر دنیا است. این مقام ملک، قوایی دارد که همان قوای ظاهری هستند؛ انسان گوش، چشم، زبان، شکم، دست، پا و ... دارد. همه این اعضای ظاهری، قوای عالم ملک هستند. با کمک پا در این عالم ملک راه میرویم، با دست، کار میکنیم، با چشم، میبینیم؛ با این قوای ظاهر در این عالم ملک حرکت میکنیم و این حرکت ملکی ما است. میتوانیم قوی و فعال باشیم، کار کنیم؛ در عالم ملک، انسان فعال زحمتکش صنعتگر خلّاقی باشیم. همه اینها مربوط به عالم ملک است که میتوانیم کارهایی انجام دهیم، تکامل و ترقیهایی داشته باشم.
مقام دوم: قوای باطن. در قوای باطن ممکن است جنود رحمان باشد یا جنود شیطان. قوای شهوت، غضب، تخیل و ... در وجود هر انسانی هست. این قوای باطنی، گاهی تابع دستورات شیطان میشوند و گاهی تابع دستورات رحمان. انسان با دستور شیطان، تخیلاتش را در تخیل باطل میبرد ازجمله: فسادها، عکسها و فیلمهای نامناسب، فکرهای گناه و معصیت. اگر بر اساس دستور رحمانی عمل شود، تخیل به سمت کارهای خوب میرود ازجمله: زیارت مشهد مقدس و کربلای معلّا.
0.1.1تخیلات، تابع علاقات
دکتر خارجی و غیرمسلمانی که آیتالله میلانی را عمل جراحی کرد، پس از جراحی مسلمان شد. در پاسخ به علت مسلمان شدنش گفت: وقتی کسی را بیهوش میکنیم هنگامیکه درحال بههوش آمدن است حرفهایی پیرامون چیزهایی که واقعاً به آنها علاقه دارد، میزند. شخص در این حالت توجّهی ندارد چه کسی دوروبر اوست و چه میگوید؛ بدون اختیار خواستههای نفسانیاش بروز و ظهور میکند. آیتالله میلانی وقتی بههوش میآمد دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت میکرد. من یکی از عالمان بزرگ مسیحی را هم عمل کردم. زمانی که بههوش میآمد حرفهای شهوترانی میزد. من فهمید که دین آیتالله میلانی بهحق است لذا مسلمان شدم. ایشان پس از مسلمان شدن مدتی در مشهد زندگی کرد، پس از فوت نیز در خواجه ربیع، دفن شد.تخیلات انسان، گاهی در اختیار انسان نیست. نماز شب میخوانی و زبان، العفو میگوید اما ذهن، جای دیگری رفته است که نباید برود. انسان واقعی کسی است که بتواند بر ذهن خودش حاکم باشد. انسان به هرچیزی عشق داشته باشد، تخیلاتش هم به سمت همان میرود.0.1.2باطن، فرمانده ظاهر
قوای باطنی بسیار مهم است؛ زیرا فرمانده قوای ظاهری است. زمانی که تخیلات تقویت شوند به دست یا پا دستور میدهند تا کاری را انجام دهد؛ ممکن است دستور به ارتکاب عمل ثواب دهند یا عمل گناه.مهمترین چیزی که اجازه نمیدهد انسان، حاکم بر قوای بدن شود، موسیقیها و تغنّیات است. غنا و موسیقی باعث میشود قلب بهگونهای شود که نتواند تصمیم درست بگیرد. دوست دارد که انسان خوبی باشد اما موسیقی و غنا کاری میکند که نمیتواند تصمیم بگیرد بلند شده و نماز اول وقت بخواند و به تأخیر میافتد. کمکم اراده انسان، ضعیف میشود و نمیتواند تصمیمگیری کند.مهمتری چیزی که در راه قدمبرداشتن در راه جهاد با نفس وجود دارد، عزم و تصمیمگیری انسان است آنهم تصمیمی قاطع. امروز میخواهم گناه نکنم، به نامحرم نگاه نکنم، دروغ نگویم، غیبت نکنم، تهمت نزنم و ... . تصمیم باید هرلحظه اجرا شود؛ ساعتبهساعت، دقیقهبهدقیقه، باید این حرکت را تعقیب نمود. جوان در صورتی موفق است که بتواند این عزم راسخ را در وجودش تقویت کند. تفکر وسیلهای است که میتواند انسان را به این راه هدایت کند. «تفكر ساعة خير من عبادة ستين سنة»[3] تفکری است که ما را برای رسیدن به این حرکت کمک کرده و به انجام واجبات و ترک محرمات راهنمایی کند.