درس خارج فقه استاد مهدی گنجی
1402/08/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اجزاء وشرائط نماز/تکبیرة الاحرام /زیادة تکبیرة الاحرام ـ جریان قاعده لاتعاد ـ تکبیرة الاحرام سنت است یا فریضه
بحث در قاعده ثانویه بود که آیا محل کلام مجرای حدیث لاتعاد میباشد یا اینکه این حدیث مجال ندارد؟ مرحوم آقای خوئی و بعضی دیگر به بیان معروفی گفتند مجال ندارد.
وگفتیم وجه ثانی برای اینکه لاتعاد مجال ندارد آن است که تکبیرة الاحرام فریضة است یا شک داریم فریضه است یا سنت؟ و شک برای ما کافی است. ذیل حدیث لاتعاد دلیل را بیان کرده که در این 5 مورد اعاده لازم است ولی نسبت به بقیه لازم نیست چون سنت نقض فریضه نمیکند. لذا باید احراز شود که تکبیرة الاحرام سنت است تا بتوان به حدیث لاتعاد تمسک کرد و اگر احراز نشود، شبهه مصداقیه لاتعاد است و اینجاست که ادله اولیه میگوید با نبودن تکبیر، نماز باید اعاده شود.
بعضی تلاش کردند بگویند تکبیرة الاحرام فریضه است. پاسخ دادیم که از آن دو روایت به این باور نرسیدیم که تکبیرة الاحرام فریضه باشد بلکه از روایت خصال که در هدایه نیز نقل شده، به دست میآید که تکبیرة سنت است. به ضم استظهار عرفی که لاتعاد الصلاة الا من خمس، ظهور قوی دارد و ذیل این حدیث که فرمود ان السنة لاتنقض الفریضة، ظاهر در این است که همین 5 تا فقط فریضه هستند و بقیه سنت هستند. البته روایت خصال و هدایه مؤید مطلب است چون دیگران این بخش از حدیث را نقل نکردند و دأب شیخ صدوق، اضافه کردن به حدیث بوده. عمده دلیل ما حدیث لاتعاد است که ذیل آن میگوید سنت باعث نقض فریضه نمیشود.
تا به حال گفتیم تکبیرة الاحرام سنت است و در این صورت، هم صحیحه زراره شامل میشود چون جزء مستثنی نیست و هم ذیل روایت زراره شامل آن میشود.
شبههای مطرح میشود که اگر قبول کردیم که نقل مرحوم صدوق صحیح باشد که تکبیرة سنة است، با روایات متواترة و مشهورة طرف تعارض قرار میگیرد. چون قوام سنت بودن به این است که نسیان آن مضر به عبادت نیست و قدر متیقن از لاتعاد نیز سهو است. ولی همین روایت لاتعاد، معارض روایات یعید الصلاة در تکبیرة است.
پاسخ این است که حتی با صحت نقل صدوق، میگوییم بین روایات طائفه اولی که فرمود یعید، با ذیل این حدیث لاتعاد، جمع عرفی دارد. چون روایات طائفه اولی در خصوص تکبیره الاحرام است و نقل شیخ صدوق را که گفته التکبیر السنة را تخصیص میزنیم در غیر نماز. اما اگر طائفه اولی با تعارض به طائفه ثانیه، کنار گذاشتیم، لاتعاد دیگر هیچ مشکلی ندارد یعنی درست است که تکبیر سنت است ولی اگر همین تکبیر فراموش شد، سنتی است که باید اعاده شود.
بعضی اشکال کردند که اگر عدم لزوم اعاده فقط به لسان لاتعاد بود یعنی لاتعاد الا من خمس، یعنی اگر تکبیرة الاحرام را فراموش کرد، میفرماید لاتعاد. ولی ذیل روایت فرموده لاتعاد به دلیل این است که نقض فریضه نیست لذا آن 5 مورد اگر محقق شد اعاده میشود. پس با سنت اعاده نمیشود چون نمیتواند ناقض فریضه باشد. ترک سنت، باعث رفع ید از فریضه نمیشود. پس ذیل در حال عنوان دادن به لاتعاد است. اعاده به دلیل نقض فریضه است و لاتعاد به دلیل عدم نقض فریضه است. پس باید یک فریضه محقق شده باشد که لاتعاد مصداق پیدا کند و بگوید اعاده نکن.
در نتیجه باید تفصیل دهیم چنانچه در موثقه ابی بصیر فرمود اگر رکوع بود، اعاده لازم نیست ولی اگر هنوز در رکوع نرفته و یادش آمده تکبیر نگفته، اعاده کند و این طبق همان روایاتی است که میفرمود یعید. در نماز پیش از رکوع، اصلا فریضه انجام نداده که بگوید لاتعاد، اما بعد از رکوع، لاتعاد میگوید رکوع فریضه انجام دادی و با ترک تکبیر که سنت است، آن را نقض نکن. عنوانی که از تعلیل آمده، بر او منطق نمیشود.
به نظر میرسد اگر لاتعاد الصلاة اطلاق داشته باشد که به نظر ما اطلاق هم دارد و شامل تکبیرة الاحرام میشود، باز هم ادعا میکنیم ذیل این روایت به صدرش عنوان نمیدهد. امام علیهالسلام در حال بیان یک نکته و مبرر است که البته در تمام نقلهای حدیث لاتعاد وجود ندارد. چرا سنت بودن، باعث نقض فریضه نمیشود ولو با توجه به غالب موارد. حدیث میگوید اینکه گفتم اعاده نکن در جایی است که فریضهای باشد و ترک سنت باشد، پس اعاده لازم نیست. لذ نمیتوان از ذیل این روایت استفاده کنیم که صدر، عنوان دارد. حال اگر مجمل شد، به روایتی تمسک میکنیم که این ذیل را ندارد. هذا تمام الکلام در بحث نقیصه.
گفتیم لاتعاد مشکلی ندارد ولی باز هم فی النفس شیئ، گرچه بیانی را که مرحوم خوئی و دیگران آوردند، از نظر فنی پاسخ دادیم ولی بعید نیست که بگوییم در شریعت، با اینکه افتتاح الصلاة با تکبیرة الاحرام است ولی باز لاتعاد بگوید اعاده لازم نیست.
با توجه به اینکه گفته شده روایات «یعید» از کتاب حسین بن سعید اهوازی و احمد بن محمد بن عیسی نقل شده ولی روایات «لایعید» از کتاب سعد بن عبدالله و علی بن مهزیار نقل شده که اعتبار این کتابها به کتابهای سعد بن عبداله و علی نمیرسد.
بحث در این بود که نقصان تکبیرة مع النسیان مبطل نماز است یا نه؟ گفتیم مقتضای قاعده اولیه بطلان است. ادله اولیه یعنی ادله جزئیت که فرمودند لاصلاة الا بافتتاح، این دلیل اطلاق دارد و اطلاق ادله جزئیت و شرطیت شامل نسیان میشود. همچنین روایات خاصهای نقل شده با حدود 10 سند که فرمودند در خصوص نسیان باید نماز اعاده شود.
اما آیا این روایات خاصه، معارض دارند یا نه؟
بعضی گفتند مقتضای این روایات خاصه تمام است اما مانع آنها، طائفه ثانیه از روایات است که 4 روایت بود. گفتیم این 4 روایت، اولا قصور مقتضی دارند چون معرض عنه هستند. حتی اگر اعراض را موهن ندانستیم مثل مرحوم خوئی، میگوییم ثانیا قصور دلالی دارند. یا ثالثا این روایات تعارض داخلی دارند و این مانعی است که آنها را از حجیت ساقط میکند و طائفه اولی بدون معارض باقی میماند.
ثم اگر تنزل کردیم و دلالت طائفه ثانیه را تصحیح کردیم و صالح برای معارضه شدند، بعضی گفتند باز هم تعارض ندارند به چند بیان: اول: جمع موضوعی میکنیم. جمع موضوعی به این بود که روایاتی که گفت تکبیر در نیت او بوده، مقید روایات نسیان میشود. مرحوم همدانی گفت این حمل بر فرد نادر است. مرحوم خوئی فرمود این جمع، تباین است. پس صحیح نیست.
دوم: موثقه ابیبصیر مقید طائفه اولی قرار دهیم به لحاظ قبل و بعد رکوع. گفتیم این بیان نیز صحیح نیست چون در بعض همین روایات فرمودند حتی اگر رکوع کرد باید برگردد.
سوم: جمع محمولی کنیم یعنی به قرینه این روایات که در عدم اعاده نص هستند ولو فی الجملة، از ظهور آن روایات در وجوب اعاده رفع ید کنیم و بر استحباب اعاده حمل کنیم. مرحوم خوئی پاسخ داد که در ارشادیات جمع محمولی نیست. ما پاسخ دادیم که در ارشادیات جمع محمولی وجود دارد ولی گفتیم لسان این روایات با حمل بر استحباب سازگار نیست.
چهارم: دیدگاه ما بود که جمع موضوعی کنیم یعنی بگوییم این روایات طائفه اولی از روایات طائفه ثانیه اظهر هستند. به شاهد اینکه خیلی از علما در ظهور روایات طائفه ثانیه شک داشتند.
مرحله سوم بحث این بود که اگر تنزل کردیم و گفتیم تعارض مستقر شده، نوبت به باب مرجحات میرسد. دو مرجح تصویر میشود. اول: طائفه اولی بین اصحاب مشهور است و دیگری، شاذ است خصوصا اگر گفتیم شاذ به لاحظ قائل مراد است نه روایت.
دوم: اگر کسی گفت طائفه ثانیه شاذ نیست چون 4 روایت بود، به مرجح موافقت عامه و مخالفت عامه مراجعه میکنیم. روایات «لایعید» را بر تقیه حمل میکنیم. اشکال شد که معظم عامه نیز قائل به بطلان شدند و عدهای قائل به صحت شدند. در اینجا مثل صاحب حدائق میگوییم سیاقت مختلف کلام معصوم علیهالسلام در این روایات طائفه ثانیه و اینکه شفاف سخن نگفتند، کافی است که بگوییم اینها تقیة صادر شده. اما روایات طائفه اولی با اینکه موافق عامه است، بر مراد جدی حمل میکنیم.
مرحله چهارم این است که اگر کسی این دو مرجح را قبول نکرد، تعارض و تساقط میشود. پس از تساقط، بعضی گفتند قاعده ثانیه حدیث لاتعاد است و طائفه اولی را تقیید میزند. شبهات حدیث لاتعاد را دفع کردیم ولی آخر الامر گفتیم فی النفس شیئ و جرأت نکردیم لاتعاد را جاری کنیم و بگوییم نماز صحیح است.
هذ تمام الکلام در نقیصه.
بحث بعدی در زیادی تکبیرة الاحرام.