< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

1402/08/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: أمارات /اجماع منقول بخبر واحد /طرق حجیة اجماع ـ اجماع محصل

 

حجیة في الجملة اجماع

بحث در آخرین طریقی بود که برای حجیت اجماع بیان شده است. و لکن فی الجمله.

این که میگوییم فی الجمله به خاطر این است که در این طریق اجماع قدما مد نظر است. نه اجماع متاخرین. بیانی که برای کشف اجماع از قول معصوم گفته شده در این جا مختص به اجماع قدما است. آنها که متصل به زمان اصحاب ائمه بودند. مدعی ادعا میکند که اگر آن صدر اول اجماع بر یک مطلبی داشتند به ذهن میزند که این فتوا در جیل قبل هم مجمع علیه بوده، مشهور بوده و شهرت در زمان ائمه کاشف از این است که این قول امام بوده حالا یا از امام گرفتند یا این را عمل کردند و امام تقریر کرده.

این نکته در اجماع متقدمین است. آن صدر اول است. متاخرین که رابطه آنها با اصحاب ائمه قطع است و مدت طولانی فاصله شده، این نکته را ندارد. این یک جهت فی الجمله است.

جهت ثانیه فی الجمله این است که این اجماع متقدمین که میگوییم به قول امام علیه السلام وثوق میارود ، این در جایی است که یک مدرک واضح الدلاله ای، معتبری، صحیح السندی، در بین نباشد. اما اگر یک روایت یا روایات معتبره ای در بین قدما شهرت پیدا کرده کشف نمیکند که از قوم قبل آمده چرا که شاید همه علمای آن زمان همین روایات را نگاه کردند وبر طبق این روایات فتوا دادند و اشتباه کردند و روایت را خوب نفهمیدند. اگر یک روایت معتبره ای در بین باشد، خصوصا در کلماتشان به آن استدلال هم کرده باشند. اینها سبب میشود که وثوق حاصل نشود. تعلیل کردند حکم را به ظاهر آن روایت در حالی که ما میبینیم اشتباه کردند. اشکالی هم ندارد که علمای یک عصری اشتباه از یک روایت فهمیده باشند و علمای بعدی درست فهمیده باشند. ربّ حامل فقه الی من هو افقه.

بله ؛ اگر مثلا روایت ضعیفه ای در بین باشد که جاهای دیگری به این روایتها عمل نمیکنند، روایت ضعیف است سنداً و یا دلالتش ناتمام است یا معارض دارد. در عین حال در بعض کلمات هم آمده، وهمین علما به مثل این روایت در جاهای دیگری عمل نمیکنند ولی اینجا عمل کردند میگوییم این مضر نیست. این که علما این روایت را در کلماتشان آوردند اینها ادله بعد الوقوع است. حکم واضح بوده، مشهور بوده این روایت را هم آورده اند. نه این که اعتماد به این روایت کرده باشند. چطور میشود به روایت ضعیفی که جاهای دیگر به آن اتّکا نمی کنند در این جا اعتماد کرده اند؟

داستان جبر ضعف سند هم همین است. اگر یک روایت ضعیفی میاورد که جاهای دیگری عمل نمیکنند ضعفش منجبر است، اینها تسامح است یعنی مفادش حجت است. به کمک آن شهرتی که کاشف از این است که این در جیل قبل هم این طور بوده است. در حضور امام هم این طور بوده. این جبر ضعف سند نکته اش این است.

لذا اگر اجماعی محتمل المدرک شد ضرری به اجماع نمیزند. اجماع قدما که حجیت دارد کاشفیت دارد احتمال این است که یک مدرکی بوده به ما نرسیده واین که اگر به ما میرسید شاید خلافش را میفهمیدیم اثری ندارد. همین است که علمای اقدمین حکمی را بیان میکنند وما دلیلی بر آن پیدا نمیکنیم، اطمینان پیدا میکنیم که این به قولی از امور صدریه هست، از قبل به آنها منتقل شده و در میان اصحاب ائمه هم این مشهور بوده.

خصوصا که اگر یک روایتی خلافش هم باشد دیگه آنجا وثوق بیشتر میشود. هست یک مواردی که میگویند روایت معرض عنه اصحاب است. روایتی است سنداً و دلالةً تمام است مشهور قدما عمل نکردند. این جا بیشتر وثوق پیدا میشود که این همان مِن جراب النوره (کنایة از تقیة) است که در روایات آمده. امام فرموده ولی حکم واقعی نبوده. به همین خاطر بعضی از بزرگان فرمودند که هر چه روایت قوی تر باشد اعراض اثرش، وهنش بیشتر است. هر چی روایت قوی تر باشد بیشتر وثوق پیدا میکند به حقانیت قول مشهور. این که میگوییم فی الجمله از این جهات است.

اما از آن جهت که مرحوم اقای بروجردی فرموده، ایشان هم اجماع اقدمین را قبول دارد البته لبّش هم اجماع نیست بلکه شهرت اقدمین است ما این حرف مرحوم آخوند را قبول داریم المحصل منه غیر حاصل. لبّ این اجماع شهرت است.

مرحوم آقای بروجردی[1] قبول کرده است ولی از جهت دیگر تضییقش کرده است. فرموده: آن که مورد اجماع هست یکی از این سه تا میتواند باشد.

یک: اجماع داریم بر یک قاعده کلیه تعبدیه. عقل در آن راه ندارد. اجتهاد در ان راه ندارد. تعبد است. لا ربا بین الولد و الوالد. تعبد محض است. ما باشیم و ادله حرمت ربا میگوییم حرام است. لا ربا بین الزوج و زوجته. اینها قاعده کلیه تعبدی است و جای اعمال اجتهاد نیست.

قسم دوم مسائل تفریعیه. مسائل تفریعیه مسائل جزئیه ای که تفریع کردند. فرض بفرمایید اگر گفتند شخصی که شیئ معیب را میخرد خیار دارد از باب مثلا تخلف شرط است. تخلف شرط خیار آور است. یک اجتهادی کردند این را متفرع بر آن کرده اند. حالا در آن روایت هم داریم کسی که ثمن را تاخیر میاندازد موجب خیار میشود. چون شرط ارتکازی را مخالفت کرده است. یا مثلاً زوجه واجب است که در خانه‌ی زوج کار کند. شاید مشهور هم این باشد. میگویند وقتی که ادم زن میگیرد برای چی زن میگیرد. اگر فی زماننا هذا شرط مقداری کمرنگ شده است. ولی در زمان سابق اگر زن بگوید من کار نمیکنم میگوید برو پس خانه بابات باش تا ترش بشوی! این جور صحبت میکنند. اینها از احکام فرعیه و تفریعیه است. آیه و تعبدی محض نیست این نیاز به اجتهاد دارد. چه بسا مجتهدی مخصوصا در زمان ما بگوید واجب نیست زن کار کند. نکاح کرده بضع را حلال کرده و تمکین واجب است، وبر زوج هم واجب نیست سفر ببرد و امکانات بیشتری بدهد و بر زوجه هم واجب نیست در منزل کار کند. یک امر اجتهادی است.

قسم سوم فرموده تنقیح موضوعات شرعیه. بعضی از موضوعات شرعیه نیاز به تنقیح دارد. ریا مبطل است. خب ریا چیست؟ نیاز به اجتهاد دارد. عُجب مبطل نیست، عجب چیست نیاز به تنقیح دارد.

ایشان فرموده که اجماع اقدمین در آن قسم اول حجت است فی الجمله در قسم اول که معقد اجماع یک قانون کلی تعبدی است نیاز به اعمال رای ندارد. آنجا حجت است. همین حرفها که ما گفتیم شاید از ایشان باشد قدیما ما از ایشان گرفتیم. گفته است این جا کشف میکند که این مشهور بوده مسلم بین اصحاب و ائمه بوده متخذ از ائمه بوده و هکذا همان حرفها را ایشان در بحث اجماع آورده است.

اما در مسائل تفریعیه گفته است نه این وثوق پیدا نمیشود. بیان موضوعات مثل مسائل عقلیه. مسائل علم اصول که تعبدی محض نیست آنهایی که تعبدی محض نیست و نیاز به اجتهاد دارد گفته است نه مسائل تفریعیه و بیان موضوعات میکنند، ضابطه آن: مسائلی که نیاز به اعمال نظر و اجتهاد دارد و در میان قدما مشهور شد، ما نمیتوانیم کشف بکنیم که این حکم متخذ از ائمه است. نه شاید محصول نظر اینها است. مشهور است اجماعی است ولی خب متخصصین، مجتهدین در اجتهادشان متفق شده اند بر این حکم خطا کرده اند.

فرموده است در این دو قسم یا بهتر بگوییم: آن معقد اجماعی که نیاز به اعمال نظر و حدس ندارد مثل بیان کلیات، شهرت کاشف از این است که از امام گرفته اند و اما آنجایی که نیاز به اعمال نظر دارد کاشفیت ندارد.

ولکن در ذهن ما این است که شهرت در صدر أوّل در همین مسائلی هم که اعمال نظر نیاز دارد به شرط این که دلیل واضحی در بین نباشد یا قاعده واضحه ای نباشد، باز کاشف است. بله در قواعده کلیه تعبدیه کشفش اقوی است ووثوق بیشتر و زودتر میاورد ولی اینجا هم کاشفیت دارد. چون بعید است که در میان علمایی که متصل به اصحاب ائمه هستند یک امر و لو اجتهادی مشهور بشود. اجتهاد خصیصه اش اختلاف است. نمیشود یک امر اجتهادی به این زودی ها مشهور ومورد اتفاق همه شده باشد خصوصا در آن زمان های اول که این قدر اجتهاد دقیق نبوده. این قدر رقیق نبوده. مثل حالا که این همه گسترده شده دقت بیشتری شده. علمای صدر اول همان اجتهاداتشان به روایات بوده، تعبدشان بیشتر بوده تا اجتهاد الان. اجتهاد الان فرق میکند با اجتهاد سابق. درست است مساله از مسائلی است که نیاز به اعمال نظر دارد ولی آن زمان مثل حالا نبوده که خیلی بعید است که همه آنها اعمال نظر کردند از قبل نیامده است از اصحاب ائمه اخذ نکرده اند از خودشان، ناگهان همه آنها متفق شده اند بر حکمی که نظر همه به یکی رسیده است. این هم بعید است.

حاصل الکلام: شهرت بین اقدمین که متصل بودند به اصحاب ائمه اگر دلیل واضحی در بین نباشد کاشف از این است که این حکم در قوم سابق در میان اصحاب ائمه هم بوده است و از علوم صدریه شده. صدرا عن صدر به اینها رسیده است خصوصا اگر یک روایت معتبر سنداً و دلالةً هم بر خلافشان باشد. آنجا دیگه وثوق زودتر وبیشتر پیدا میشود.

هذا تتمه الکلام در اجماع محصل که حقیقتش شهرت محصله است میتوانیم شهرت را تحصیل بکنیم. کلام شیخ صدوق را نگاه کنیم و به فتوای پدرش و استادش برسیم. فتوای شیخ طوسی و مفید را پیدا کنیم و عده ای که روایاتشان به منزله فتاوی شان بوده پیدا کنیم و یک شهرتی تحصیل بکنیم و از شهرت محصله برسیم به کلام امام علیه السلام. دیگه محتمل المدرک و اینها هم اثری ندارد که اجماع محتمل المدرک در کار نیست.

مَثَل اجماع قدما مَثَل همان تسالمی است که گاهی اقای خویی تمسک میکند. اقای خویی میگوید اجماع حجت نیست ولی بعضی جاها گفته است این جا تسالم است و احدی خلافش را نگفته است. تسالم هم که اقوال همه علما به ما نرسیده است. آن هم مثل همین جا درست میشود تسالم است از صدر اول همه این طور فتوا داده اند از آن هم وثوق پیدا میشود آن هم یک منبعی برای وثوق است. تسالم کل فی الکل که همه یک جور صحبت کردند برای ما تسالمی که در میان اقدمین پیدا کردیم برای حصول وثوق کفایت میکند.

هذا تمام الکلام در وجوه انکشاف قول معصوم از اجماع علما. آخر الامر ما یک شبهه ای در ذهنمان آمده و آن را بیانش کردیم و آن شبهه این است که ممکن است بگوییم اجماع علما در امور ترخیصه کاشف از این است که از صاحب شریعت گرفته اند. اما در جایی که اجماع علما بر حکم الزامی (وجوب وحرمة) است ما یک شبهه داریم : که معلوم نیست که کشف بکند که امام فرموده. اصلا ممکن است یک حکمی در زمان ائمه علیه السلام در زمان خودشان مشهور بشود خلاف واقع هم باشد امام هم سکوت کند مثل جایی که حکم الزامی است و مطابق احتیاط است.

مثلا اصحاب أئمه علیهم السلم از روایات نجاست کفار، نجاست ظاهری فهمیده اند، و گفتند نجس هستند. نجاست حکم الزامی است. به لحاظ لوازمش. نجس هستند یعنی ملاقیش را نخور. اصحاب تخیل کردند که امام فرموده اینها نجاست ظاهریه دارند. فرض کنید این خلاف واقع است. بر امام لازم نیست ردعشان کند. از ما الان گاهی سوال میکنند سائل میگوید که خب واجب است که مثلا از آنها اجتناب کنیم. همین اهل کتاب را سوال میکنند و نظر ما این است که پاک هستند. از ما سوال میکنند که باید از آنها اجتناب کنیم؟ ما لازم نیست که بگوییم طاهر هستند بعضی کج سلیقه ها میگویند ولی لازم نیست، مطابق احتیاط عمل میکند چرا ردعش کنیم؟ این محل ابتلا است کثیری از مواردی که سائلین میایند سوال میکنند مفروض در ذهنشان یک چیزی واجب است یک چیزی حرام است شما هم ردعشان نمیکنید.

در ذهنش این است که باید پاها را در نماز رو به قبله بگذاریم. میگوید نماز این جوری است که باید من پایم رو به قبله بگذارم. اینها همه که باید باید میکند بعضی باید نیست ولی خوب است ما ردعش نمیکنیم. چکار داریم ردعش کنیم. لازم نیست. حکم خدا برای عمل است. حکم الزامی را اگر مردم ترخیصی بدانند چون به خلاف واقع میافتند باید بیان کنیم ولی در جایی که در ذهن آنها الزامی است ولی در واقع ترخیصی است لازم نیست بیان کنیم، اگر یک امتی اگر یک گروهی یک عده از مقلدینی نظرشان این است که باید اجتناب بکنیم لازم نیست ما ردعشان کنیم که چرا این جور در ذهنتان هست.

روایة هم داریم که امام علیه السلام با اصحابشان سفر میکردند بعد اصحاب که شب استراحت میکردند نافله های روز را قضا میکردند با این که نافله روز قضا ندارد ودر حق مسافر هم ساقط است آقا زاده عرض کردند اقا این ها را منع کنید حضرت فرمود اینها بندگی خدا میکنند چرا منعشان کنم. این که در ذهنش این است که واجب است دارد بندگی میکند ولو به خطا.

اگر یک مساله ای در ارتکاز اهل شریعت این است که لازم است ولی واقعا لازم نیست آیا بر صاحب شریعت لازم است که آنها را ردع بکند تا بگوییم از عدم ردعش کشف میکنیم امضائش را یا نه، در این امور ردع لازم نیست. ردع در جایی لازم است که به خلاف واقع میافتند. جایی که به خلاف واقع نمیافتند چرا ردعشان کنیم. بله یک وقت یک امر مهمی است در معرض این است که بدعت بشود ممکن آن عنوان ثانوی جزء دین محسوب بشود آنجا ردع لازم است.

ما شبهه ای داریم در احکام الزامیه که اگر متشرعینی در زمان حضور امام در مرئی و مسمع امام، خودشان را ملتزم به عملی کردند به آن مساله از باب این که آن حکم را الزامی میدانند آیا بر امام لازم است آنها را ردع کند؟ که اگر ردع نکرد کشف میکنیم امضا را یا نه در الزامیاتی که مردم بر خودشان الزام میکنند خصوصا اگر مستحب باشد ردع امام واجب است؟ ما در ذهنمان این است که این موارد ردع امام لازم نیست لذا میگوییم اگر در صدر اول یک حکم الزامی مشهور شد کاشف از این است که قبلا هم مشهور بوده، اما مشهور بودن در زمان اصحاب ائمه کاشف است از این که امام آن را فرموده ما در الزامیات گیر کردیم و گفتیم که در الزامیات وثوق پیدا نکنیم که این حکم شریعت است.

این دوتا نکته: مرحوم آخوند میگوید المحصل منه غیر حاصل وما گفتیم می توان تحصیل کرد، حالا اجماع یک تعریفی دارد ما اجماع را تعریف میکنیم یعنی آن که عموم علما میگویند نه همه علماء. اجماع که موضوع حکم شارع نیست. میگوییم این همه مجتهدین ادعای محصل میکنند بعید است همه خطا کرده باشند بلکه فی الجمله تحصیل اجماع میسر است. اما این که اجماع محصل کاشف است از قول معصوم، کاشف است از حجت شرعیه گفتیم فی الجمله میشود درستش کرد و بالجمله نمیتوانیم درستش کنیم.

هذا تمام الکلام در اجماع محصل که مقدمةً گفتیم بحث میکنیم. بحث اجماع محصل یکی از مصادیق قطع است و ما در بحث ظن هستیم. بحث ظن اجماع منقول است. کسی که نقل اجماع میکند کلمات فقها مملو از نقل اجماع است خصوصا مثل ابن زهره که غنیه کثیرا ما میگوید اجماعا اجماعا اجماعا.

اجماع منقول

اما اجماع منقول که محل بحث ما است آیا نقل اجماع مثل نقل راوی است، همان طور که اگر راوی حکمی را از امام علیه السلام نقل کرد ادله حجیت خبر میگوید حجت است آیا آن هم که میگوید اجماعا أدلّه حجیت خبر شاملش میشود؟

خب مرحوم آخوند مقدماتی را ذکر کرده است برای این که آیا نقل اجماع مثل نقل خبر است ادله حجیت خبر نقل اجماع را شامل میشود یا نه. مقدماتی را بیان کرده است.

(مشهور، شیخ انصاری، و آخوند این اجماع منقول را قبل از خبر واحد آورده اند وقتی که بحث میکنند میگویند که آیا ادله حجیت خبر واحد شاملش میشود یا نه، لذا انسب این است که بعد از ادله حجیت خبر واحد بیاورند. لذا بعضی مثل مرحوم آقای بروجردی اجماع منقول را بعد از خبر واحد آورده است. این هم یک نکته ای است که بعضی ها متنبه شدند و متذکر شدند. نکته بدی هم نیست).


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo