< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمد محمدی‌قائینی

1403/02/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مفهوم شرط /بیان شهید صدر/

 

مرحوم آقای صدر بعد از ردّ وجوه مختلفی که برای اثبات دلالت قضیه شرطیه بر مفهوم فرموده‌اند برای اثبات مفهوم باید روش دیگری در پی گرفت. ایشان این را مسلم دانسته است که همه از جمله شرطیه مفهوم را احساس می‌کنند اما منکرین مفهوم اموری را احساس می‌کرده‌اند که بین آنها و دلالت بر مفهوم جمع ممکن نیست و لذا دلالت بر مفهوم را انکار کرد‌ه‌اند و کسانی که مفهوم شرط را قبول دارند توانسته‌اند بین این امور جمع کنند و تنافی بین آنها و مفهوم شرط را پاسخ دهند. پس مرحوم آقای صدر درصدد اثبات حس مفهوم نیست بلکه در مقام ردّ‌ موانع است و بر این اساس برخی اشکالاتی که در کلام مقرر ایشان ذکر شده است به ایشان وارد نیست.

ایشان فرموده‌اند انتقال احساس مفهوم و اثبات آن برای دیگران فقط با یکی از سه راه متصور است که در محل بحث ما هیچ کدام قابل تطبیق نیست. یک راه متوجه کردن طرف مقابل به انطباق کبرایی است که خودش هم قبول دارد. راه دیگر متوجه کردن طرف مقابل به تلازم و استفاده از تلازم بین معنای مسلم و معنای مشکوک است. یعنی اگر طرف مقابل معنایی را مسلم می‌داند او را متوجه کنیم که این معنای مسلم با معنای مشکوک تلازم دارد و از این طریق دلالت لفظ بر معنای مشکوک را هم اثبات کنیم. راه سوم بیان منبهات است تا از طریق آنها طرف مقابل را به احساس معنا منتقل کنیم.

از نظر ایشان هیچ کدام از این سه راه در مساله مفهوم قابل پیاده کردن نیست. تطبیق کبریات و قرائن عامه در اینجا قابل استفاده نیست چون تمام بیان‌های اطلاق و قرائن عامه و انطباق کبریات را ردّ کردیم. روش استفاده از تلازم هم قابل استفاده نیست چون بین معنای مسلم قضیه شرطیه و مفهوم تلازمی وجود نداد. منبهات هم در اینجا کارآمد نیستند چون موارد زیادی هستند که قضیه شرطیه در آنها مفهوم ندارد و بلکه اصلا اثبات دلالت به نحو عام با این روش با این مقدار از منبهات ممکن نیست.

بعد از اینکه این سه راه در اینجا قابل استفاده نیست باید روش و اسلوب استدلال را تغییر داد و روشن است که مساله ظهور و وضع را با استدلال عقلی قابل اثبات نیست. از نظر ایشان منهج مناسب برای اثبات در اینجا این است که امور حسی و وجدانی را کنار هم قرار دهیم و تهافتی که ممکن است بدوا به چشم بیاید را حلّ کنیم. اگر بتوانیم بین امور حسی و وجدانی تناسق و عدم تهافت برقرار کنیم به مقصود رسیده‌ایم. اگر تناسق بین آن امور بر اساس یک چیز واحد و تحت یک عنوان برقرار نشود نشان می‌دهد یکی از آنها مشکل و خللی دارد و مغالطه‌ای رخ داده است و اگر بتوانیم بین امورر مختلف حسی با یک نظریه واحد و یک عنوان جامع تناسق برقرار کنیم هم ادعا را اثبات کرده‌ایم و هم ارزش آنچ اثبات کرده‌ایم روشن می‌شود که آیا ارزش آن به مقدار وضع است یا اطلاق یا ...

ایشان فرموده است ما در این مساله چهار حس وجدانی داریم:

اول: دلالت قضیه شرطیه بر مفهوم

دوم: این دلالت ناشی از دلالت قضیه بر علت منحصره نیست. اصلا قضیه شرطیه بر لزوم هم دلالت ندارد چه برسد به اینکه بر علت دلالت داشته باشد چه برسد به اینکه آن علت منحصره باشد. آنچه ما احساس می‌کنیم این است که قضیه شرطیه صرفا بر نوعی مناسبت عرفی بین شرط و جزاء دلالت دارد و مجرد اتفاق دائمی که عرف آن را درک کند هم برای صحت استعمال قضیه شرطیه کافی است.

سوم: عدم مشکل در ذکر بدیل برای شرط. یعنی ما از ذکر بدیل برای شرط احساس تنافی و تهافت نمی‌کنیم.

چهارم: عدم دلالت جمله شرطی خبری بر مفهوم

اگر بتوانیم بین این امور چهار چیزی که احساس می‌کنیم تناسق ایجاد کنیم مفهوم مشکلی ندارد اما اگر نتوانیم بین آنها جمع کنیم باید از برخی از آنها رفع ید کنیم و برخی از آنها را فدای برخی دیگر کنیم که منکرین مفهوم، حس مفهوم از جمله شرطیه را فدای باقی موارد کرده‌اند.

ایشان فرموده است مفهوم دائر مدار علیت نیست تا بین احساس مفهوم و احساس صحت استعمال قضیه شرطیه در مواردی که حتی لزوم هم وجود ندارد تنافی وجود داشته باشد.

عدم احساس تنافی از ذکر بدیل برای شرط هم ناشی از این است که دلالت قضیه شرطیه بر مفهوم به وضع است اما دلالت آن بر انحصار علت تحقق جزاء در شرط، مدلول اطلاق است نه وضع. دلالت قضیه شرطیه بر انحصار به نحوی که وجود بدیل را نفی می‌کند یک دلالت اطلاقی است و که اثبات می‌کند معلق علیه خصوص این شرط است و این به مفهوم مرتبط نیست. پس ذکر بدیل برای شرط موجب رفع ید از آن اطلاق است نه رفع ید از اصل مفهوم.

عدم احساس مفهوم در جمله خبری را هم به بیانی که در جلسه قبل توضیح داده شد توجیه کرده‌اند پس بین عدم احساس مفهوم در جمل خبری و احساس مفهوم در جمل انشایی تنافی وجود ندارد. مفاد جمل خبری حکایت از نسبت خارجی و واقعی نیست چون در خارج نسبتی وجود ندارد که محکی جمله خبری باشد بلکه در خارج عینیت برقرار است بلکه مفاد آن قصد حکایت از امر ذهنی است. در نتیجه در جمل خبری ورای مدلول جمله یک واقعیتی وجود دارد که لزوما بر آن شرط معلق نیست اما در قضایای انشایی چون ورای انشاء واقع و حقیقتی نیست و انشاء خودش ایجاد همان معنای جمله است تعلیق انشاء بر چیزی به این معنا ست که در غیر آن صورت منشأ وجود ندارد.

نتیجه اینکه احساس مفهوم در جمل انشایی با عدم احساس مفهوم در جمل خبری تنافی ندارد تا ناچار باشیم از یکی از آنها رفع ید کنیم.

عرض ما این است که ایشان اصل احساس مفهوم را مساله‌ مسلم دانسته‌اند به نحوی که حتی منکر مفهوم هم آن را احساس می‌کند در حالی که آنچه در کلمات منکرین مفهوم به عنوان مانع ذکر شده است لزوما حیثیت تقییدیه نیست بلکه می‌توند حیثیت تعلیلیه باشد یعنی اصلا مفهوم را هم احساس نمی‌کنند. پس بیان ایشان نهایتا برای اثبات مفهوم برای کسانی کارآمد است که مفهوم در قضیه شرطیه را احساس کنند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo