استاذ سیدمنذر حکیم
درس خارج فقه
95/11/11
بسم الله الرحمن الرحيم
موضوع: رابطه میان فقه و علم اخلاق، علت استفاده از تعبیر «فقه نظام خانواده»
﴿ وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَديرا﴾[1]
خلاصه: بحث در نظام تشکیل خانواده اسلامی به رابطه فقه، حقوق و اخلاق رسید، و بیان شده که فقه و اخلاق را باید به گونهای توضیح دهیم که در حقیقت ایندو را یکی بدانیم؛ در آیات و روایات که فلسفه تشریع احکام را بیان میکند به بعد اخلاقی حکم اشاره داشته و این یعنی نتیجه منطقی عمل حکم به خاطر رسیدن به فضیلت و کمال اخلاقی است. هدف آفرینش و هدف بعثت انبیاء رسیدن به کمالات اخلاقی است. بیان شد که تمام مسائل اخلاقی در حوزه احکام وارد میشوند و احکام خمسه همه رفتارهای ما را در بر میگیرد؛ ما چیزی به اسم اخلاق منهای فقه نداریم و باید بدانیم که رابطه فقه و اخلاق مثل رابطه فقه و حقوق است.
«قال النبي صلّى اللّه عليه و آله: بعثت لاتمم مكارم الاخلاق»[2]
رابطه تقوا و کمالات اخلاقی
سؤالی که میتوان پرسید اینست که هدف برای انسان کمالات اخلاقی است طبق بیانی که از امام علی(ع) آمده است «فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِل»[3] و یا رسیدن به تقوا بر اساس آنچه در قرآن بیان شده ﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير﴾[4] هدف میشود؟
تقوی و کمالات اخلاقی هر دو هدف برای انسان هستند ولی طبق فرمایش خداوند: ﴿إنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير﴾[5] معیار برتری افراد تقوا است، تقوا میزان سنجش است و چون تقوا تشکیکی است بالاترین رتبه کمالی بر اساس کمالات اخلاقی است که انسان کسب میکند. ﴿أَتْقاكُمْ﴾ یعنی دارنده تمامی مکارم اخلاق در بالاترین حد. امام علی (ع) در این رابطه چنین میفرمایند:«ألتّقوى رئيس الأخلاق»[6] ؛ فرد با تقوی به بالاترین کمالات اخلاقی دست یافته. رسیدن به تقوی بدون برنامه به وجود نمیآید، رسیدن به قله کمال و تقوی برنامه میخواهد چرا که شریعت بدون برنامه از ما عملی نمیخواهد.
اینجاست که بحث نظام پیش میآید که احتیاج به نظام تربیتی خود را نشان میدهد، انسان در مسیر کمال نیاز به نقشه راه دارد که در آن کوچکترین مسائل را بتواند محاسبه کند، در این مسیر یک اصل کلی داریم که در زندگی ما همه امور مورد محاسبه قرار میگیرد، ﴿ وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى﴾[7] ؛ ﴿ فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ ﴾[8] کوچکترین عمل بدون بازدهی مثبت یا منفی نیست، همهی حرکات حساب شده است و تراکم خوبیها و انحرافات نتیجه آن مشخص است و هر چه زاویه انحراف بیشتر شود از هدف دورتر میشویم.
ما نیاز به نظام تربیتی داریم که در آن رفتارهای قانونمند محقق شود و همچنین جزئیات رفتاری را بتوان محاسبه کرد.
﴿ أَ فَمَنْ يَمْشي مُكِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ يَمْشي سَوِيًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقيم﴾[9] ، ﴿ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم﴾[10] این دو آیه اشاره به این نکته دارد که یک رکن در کمال و هدایت راه صحیح است و رکن دیگر که در آیه 22 سوره ملک اشاره شده اینست که باید راه را صحیح پیمود چرا که بین کسی که چشم بسته راه میرود با کسی که راه به درستی با چشم باز میپیماید فرق است.
اگر به نیاز و خواسته اصلی دین که تربیت انسان و رساندن به مکارم اخلاق و تبیین و ترسیم یک برنامه جامع برای زندگی انسان توجّه کنیم به اصل احتیاج به منظومه میرسیم. باید توجه داشت که انسان مرکبی است که اندیشه، عواطف، تصمیم گیری، جسم و روح دارد و در بستر جسم به فعالیتهایی میرسد که به واسطه این فعالیتها پیشرفت میکند.
علت استفاده از تعبیر «فقه نظام» در تعریف
فقه که مجموعه احکام است یک منظومه میباشد، کار فقه کشف منظومه است. و استفاده از تعبیر فقه نظام به خاطر اینست که در فقه، نظام نهفته است ولی چون امروزه وقتی کلمه فقه بیان میشود ذهن به سمت جزءنگریها و آحاد مسائل میرود، و از طرفی ما نیاز داریم که کل مسائل دیده شود، و لذا تعبیر به نظام آورده شد تا همه مسائل مورد توجه باشد. این منظومه هدفش این میباشد که روح انسان را از پایینترین مرتبه به بالاترین برساند.
ممکن است که در فقه احکام غیر نظاممند طرح شده ولی ما میتوانیم به نظام دسترسی پیدا کنیم و احکام خانواده یک نظام است.
مجموعه قوانینی که منظومهای را تشکیل میدهد این منظومه را اگر بگوییم فقه نظام آیا این قید توضیحی است؟ یا مضاف الیه؟؛ اگر کسی قبول کند فقه ما جامع است و طبق مقتضای عقل و نقل تمام نیازهای انسان برای انسان تبیین شده است.
در فقه، نظام نهفته و نظام فقهی است، یعنی فقهی که نظاممند است ما فقه جامع را میخواهیم؛ اگر بگوییم که «فقه نظام» یا «نظام» و یا «فقه» هر سه تعبیر از نظر ما یک مؤدی دارد و اضافه این قید به خاطر اینست که فقه چند کاربرد دارد و ما به دنبال بخشی هستیم که یک مجموعه کامل را در بر داشته باشد. اگر بگوییم «نظام فقه خانواده» این هم به یک معنا قابل تصحیح است، یعنی یک نظام فقهی دارد، اگر فقه به معنای تعلّم و علم به احکام باشد یعنی نظام علم به احکام، ما میخواهیم فرآورده آموزش فقه و شریعت را علم پیدا کنیم.
در آیات و کتب روایی مجموعه مسائل متفرقه آمده ولی وقتی در کنار هم گذاشته میشوند میبینیم که تشکیل خانواده را سامان میدهد و این مسائل متفرقه تبدیل به نظام میشوند.
از این جهت که دنبال مجموعه هستیم ما باید منظومهایی را که خدا خواسته کشف کنیم نه مجموعهایی که به سلیقه خودمان باشد.
روشن شد که اگر فقه را بگوییم مجموعه قوانین، این احکام در واقع نظاممند است و در درون فقه نظام نهفته است ولی اشاره به نظام میکنیم چون به تمام مسائل جزئی هم فقه گفته میشود و ما میخواهیم تمام احکام دیده شود.
آیات متفرقه که دال بر احکام مختلف است ولی در کنار هم یک مجموعه را تشکیل میدهند. در فقه ما منظومه را کشف میکنیم.
در تبیین احکام گاهی در رساله عملیه اولین بحث، بحث تقلید است بعد احکام آب و در ادامه طهارت، این مباحث به تناسب نیاز چیده میشود که بر اساس نیاز رفتاری است و در خود مباحث هم بر اساس مقدمه بودن و نبودن آن تقسیم شده است.
در مباحث برای رسیدن به نظام سؤال باید موضوع شناسی شود و در ادامه سؤالها طرح شود و اگر بین سؤالات رابطه باشد به پاسخ مناسب خواهیم رسید و این نظم در جواب تابع سؤالات است.