درس تفسیر استاد غلامعباس هاشمی
98/09/12
بسم الله الرحمن الرحیم
محتويات
1- پاسخ به نیاز جاودانگی خواهی انسان2- اقسام نیازهای وجودی انسان
2.1- نیازهای جسمانی
2.2- نیازهای روانی
2.3- نیازهای معنوی
2.4- نیاز به جاودانگی
3- تلاش و تکاپو و دوری از کسالت و بیکاری
4- نوع نگاه به مرگ
5- مطلب مقارن
6- نقد و بررسی
موضوع: سوره بقره/آیه ۳ /آثار ایمان به غیب-اثر ۵-۶-۷-اقسام نیازهای انسان
بحثمان در اطراف آیه سوم از سوره مبارکه بقره است، وصف هدایت یافتگان از قرآن؛ ﴿الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلاة و مما رزقناهم ینفقون﴾[1] .
بحث در این بود که چرا قرآن کریم اینقدر ما را به ایمان به غیب تحریص و تحریک میکند؟ و مؤمنان غیب را اینقدر مورد تشویق و مورد تکریم قرار میدهد؟.
عرض شد قرآن، کتاب هدایت است کتاب زندگی است، آموزههای قرآن کریم هدایتگرایانه و اصلاحگرایانه است و همه برای سعادت، آرامش و آسایش هر دو جهان هم هست.
به همین مناسبت، بحثی را به نام آثار ایمان به غیب شروع کردیم، موارد مهمی از آثار ایمان به غیب را عرض کردیم و چند مورد از مهمات آن مباحث، که هم جنبههای روانشناختی دارد و هم جنبههای تربیتی دارد عرض میکنم و امروز عرضم را پیرامون ﴿یؤمنون بالغیب﴾[2] تمام میکنم.
چهار مورد از آثار ایمان به غیب در روز گذشته به محضرتان عرض شد.
1- پاسخ به نیاز جاودانگی خواهی انسان
یکی از آثار مهم ایمان به غیب تأمین حس و انگیزه و روحیة فطری ابدیت طلبی انسان است. خدای متعال که انسان را برای سعادت و کمال آفریده است مقدمات سعادت و کمال را در فطرت او قرار داده است. یکی از همین مقدمات و زمینهها در وجود خود انسان، عبارت است از بقاء طلبی، جاودانگی خواهی، ابدیتطلبی. این یک امر فطری است که عمیقاً مورد توجه قرآن کریم است.
شاید در وجود انسان حسی بزرگتر و مهمتر برای خود انسان از این حس و از این روحیه و از این وصف که فطرتاً در وجود او هست، وجود نداشته باشد. انسان میخواهد برای همیشه بماند میخواهد باقی باشد میخواهد ابدی باشد، هیچ گاه از بین نرود. هیچ انسان دارای عقل سلیم را حتی اگر صدساله باشد، شما پیدا نمیکنید که او خبر دار بشود که ده سال بعد نخواهد بود، که از این سخن پژمرده نشود. این به خاطر چیست؟ به خاطر آن انعکاس فطریای است که از درون انسان بر میخیزد. خدا انسان را جاودانگی خواه، بقاء خواه آفریده است چون از نظر روانی و فطری این حس برای انسان خیلی مهم است و خیلی در تصمیمات او تأثیرگذار است ابلیس و شیطان از همین حس بقاء طلبی استفاده کرد و آدم و حواء را به گونهای سوق داد تا از شجرة ممنوعه تناول بکنند.
در سوره مبارکه اعراف آیات ۲۰ به بعد این مطلب را برای ما تبیین میکند ﴿فوسوس لهما الشیطان لیبدی لهما ما وُری عنهما من سوءاتهما﴾[3] اینها را وسوسه کرد که ببرد به سمت آنچه که از بدن اینها پوشیده بود را به عریانی بکشاند و قال ما نهاکما ربّکما عن هذه الشجرة إلا أن تکونا ملکین أو تکونا من الخالدین خدا از این درخت شما را منع نکرده است مگر از این جهت که میخواهد شما خالد و جاودان نباشید. جاودانگی اگر میخواهید شما باید از این شجره تناول بکنید. دقیقاً انگشت گذاشت روی آن حس بقاء طلبی و ابدیت طلبی. انسان هم برای خودش جاودانگی و ابدیت را میخواهد و هم برای نعمتهای محبوب خودش و جاذبههایی که او را به خودش جذب میکند میخواهد برای همیشه باشند. لذا این یک حس فطری است.
2- اقسام نیازهای وجودی انسان
کسانی که مؤمن به غیب هستند این حس را تأمین میکنند، این خیلی مهم است که در ساحت انسان از نظر تحلیل ماهیت انسانی ما چهار بعد داریم. انسان خیلی موجود پیچیدهای است اینکه او را با یک جنس و فصل منطقی تعریف کنیم که «حیوان ناطق» این گویای حقیقت انسان نیست.
2.1- نیازهای جسمانی
یکی از ابعاد و تقاضاهای وجودی انسان طبیعتاً نیازهای جسمانی انسان است. نیازهای جسمانی انسان که قوام جسم انسان به همین تأمین جسمانی خوردن و خوابیدن است که بتونیم فشار خون و وزن و قند و چربی را تنظیم کنیم به اندازه بخوابیم این جسم معتدل بشود. این یک نیا همین نیاز اگر برآورده نشود جسم فشل و فلج میشود یک هرج و مرجی در ساختار طبیعی جسم انسان به وجود میآید به روح هم سرایت پیدا میکند.
2.2- نیازهای روانی
اما بالاتر از این نیاز، نیازهای روانی انسان است، اگر بخواهیم همان نگاه روانی به تعریف نیازهای روانی داشته باشیم، نیازهای روانی، مجموعهای از نیازها هستند که نشاط و آرامش روانی را به انسان هدیه میکنند، یک احساس رضایت و یک احساس شادی به انسان دست میدهد. شما یک گعدة دوستانه داشته باشید یا به دیدار عزیزی بروید یا یک آرزوی را اگر به دست بیاورید، این تحصیل میشود و به دست میآید. یک کسی را که دوست داشته باشید با او مصاحبت داشته باشید این نیاز تأمین میشود. نیاز روانی مهمتر از نیاز جسمانی است.
2.3- نیازهای معنوی
ساحتی دیگر در وجود انسان که مهمتر از دو نیاز [فوق] است عبارت است از نیازهای کمال جویی و نیازهای معنوی انسان. نیازهای معنوی انسان، یعنی انسان چون دو بعد دارد یک بعد مادی و حیوانی و گیاهی در وجود انسان است که دوست دارد آن نیازها را تأمین کند اما یک نیازی هم هست چون وجود انسان وجود مادی-معنوی است آن بعد معنوی انسان رزق خودش را میخواهد آن مواد خودش را نیاز دارد، حس معنویت و حس کمالجویی انسان با فضیلتهای اخلاقی تأمین میشود. انسانها راحت سرشان را روی بالش میگذارند به شرطی که روزانه دو تا کار خیر انجام داده باشند دو تا فضیلت اخلاقی از او صادر شده باشد انسانهایی که فضایل اخلاقی از او سر نمیزند ولو تمام دنیا در اختیار آنها است بهترین ماشین را دارند، بهترین خانه و بهترین زن و بچه را دارند اینها از نظر جسمی و روانی متعادلاند اما از جهات معنویتجویی خودشان هم شاید خبر نداشته باشند که گاهی دو رکعت نماز انسان را آرام و سبک میکند یک روزه انسان را سبک میکند یک کار خیری که انسان را آرامش میبخشد اما آرامش معنوی.
بشر بدبخت را ببینید که چه نیازهای طبقاتی دارد یکی از دیگری مهمتر، این انسان مفلوک عمدة تلاش و برنامه و وقت و عمرش را به همان نیاز طبقه اول صرف میکند یعنی این همه از صبح بیرون میآیند این همه شلوغی و ترافیک و سر و صدا و دعوا، این میلیونها پرونده، اینها در صدد تأمین چه نیازی بودند که به این شکل شده است؟ تمام این غوغاها سر همان نیاز طبقة اول است که ضعیفترین بعد نیاز ساحت انسانی است.
2.4- نیاز به جاودانگی
از همة اینها مهمتر و جدیتر و برای انسان مهمتر که حتی برای یک لحظه ماندن انسان حاضر است تمام هستیاش را فدا بکند، اینقدر پادشاهانی بودند که چون وقتی که انسان عمرش سرآمد، أمد زمانش تمام شد، دیگر ملک و ملکوت به چه درد او میخورد؟ فرزند به چه درد او میخورد؟ پادشاهانی بودند که حاضر بودند که تمام ثروت وپادشاهی خود را بدهند یک روز زنده بمانند. چرا؟ چون آن حس ماندن، ارزشمندترین و مهمترین حس برای وجود انسان است. حس بقاء طلبی، حس جاودانگی خواهی. این حس فطری انسان، عظیمترین، مهمترین و باارزشترین حس فطری انسان است که فقط مؤمنان به غیب میتوانند این نیاز و این حس را تأمین کنند. کسانی که ایمان به غیب ندارند، کسانی که جهان دیگر را قبول ندارند، سرای دیگر را قبول ندارند، همین دنیا را آخر و نهایت و پایان کار میدانند، حس در وجودشان هست که انسان بماند، جاودانه باشد، نیاز هست ولی غذا ندارد، نیازه، بالفطره خدا آفریده است ولی تأمین نمیشود، غذا ندارد، چون غذا ندارد، یک افسردگیای به انسان عارض میشود این بسیار مسألة مهمی است که حس بقاء طلبی چون در فطرت او وجود دارد اگر تأمین نشود، انسان را فلج میکند خودش هم خبر ندارد ما نگاه میکنیم میگوییم چقدر شاد و چقدر آرام است و چقدر آسایش دارد اما از کاستیهای درون او شما خبر ندارید. یکی از آثار مهم موضوع ایمان است.
3- تلاش و تکاپو و دوری از کسالت و بیکاری
اثر بعدی ایمان به غیب که بسیار اثر مهم و قابل توجهی است این است که ایمان به غیب مؤمن را از کسالت و بیکاری و تنبلی باز میدارد. ایمان به غیب است که انسان را به تلاش وا میدارد به کار و به تکاپو وامی دارد. از نظر روانی و از نظر پزشکی،انسانهای بیکار به مرور زمان افسردگیهای جدی میگیرند. انسانهایی که کار نمیکنند، تلاش نمیکنند مدام یک حالت خودخوری، یک حالت توداری و یک حالت تفکر به مسائل بیهوده میکنند به مرور زمان منزوی و افسرده میشوند. از نظر جسمی و سلامتی، کار و تلاش برای انسان خیلی لازم است.
اما مؤمن به غیب و مؤمن به بهشت میداند میداند بهشت مفت نیست، بهشت را به بهانه نمیدهند، بهشت را به بها میدهند در مقابل بهشت باید تلاش بکند باید عمل بکند باید سعی داشته باشد ﴿والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا﴾[4] . اینها شرط رفتن به سوی خدا است جهاد میخواهد ﴿إن تنصروا الله ینصرکم و یثبت أقدامکم﴾[5] اگر شما تلاش کنید و دین خدا و خدا را یاری کنید خدا هم یاری خواهد کرد ﴿ولینصرن الله من ینصره﴾[6] قطعاً خدا، کسانی که او را یاری کنند خدا هم آنها را یاری خواهد کرد. در سورة مبارکه اسراء یکی از غرر آیات سورةاسراء این آیه است ﴿و من أراد الآخرة و سعی لها سعیها و هو مؤمن فاُولئک کان سعیهم مشکوراً﴾[7] هر کس برای آخرت تلاش کند، تلاشش را به کار بگیرد و هو مؤمنٌ در حالی که ایمان دارد و کارهای او از روی ایمان و اعتقاد انجام بشود ﴿فاُولئک کان سعیهم مشکوراً﴾[8] سعی آنها مقبول خواهد افتاد خدای متعال سعی آنها را قدرشناسی خواهد کرد (آیه نوزده اسراء). در سوره مبارکه نجم ۳۹ و ۴۰ ﴿وأن لیس للإنسان إلا ما سعی و أنّ سعیه سوف یُری﴾[9] به زودی تلاشش را خواهد دید، آخرت جز تجلی اعمال ما نیست، آخرت جز نتیجة سعی و مجاهدت ما در این دنیا نیست.
باز در مورد قیامت قرآن با چه لحنی دارد ما را به تلاش و کار وا میدارد! در سورة مبارکة آل عمران آیة ۳۰ اینطور میخوانیم ﴿یوم تجد کلّ نفس ما عملت من خیرٍ محضراً﴾[10] هر کسی که از کاری انجام داده است از کار خیر، در قیامت حاضر شده آن را در مقابلش قرار میدهند. نتیجة منطقی ایمان به غیب نشاط است. نتیجةمنطقی ایمان به غیب تلاش است نتیجةمنطقی ایمان به غیب تکاپو و سلامتی است. نتیجهاش بالملازمه میشود رفاه و امنیت اجتماعی.
ما در همین کشور خودمان چقدر تلاش و کار مفید داریم؟ ما الان عمامههایی که سر خودمان میبندیم از هندوستان و پاکستان میآیند. روسریهایی که همسران و مادر و خواهران میبندند از چین میآید. یک زمانی در یکی از این فروشگاههای چینی که آن فروشگاه در چین هم نبود در یکی از کشورهای اروپایی بود رفتم آنجا، یک فروشگاه خیلی بزرگی بود که این چینیها در مقابل طلبشان از این اسپانیاییها در مادرید گرفته بودند یک فروشگاهی بود با ماشین نیم ساعت طول میکشید که شما بتوانی خیابانهای این فروشگاه را فقط با ماشین بچرخید. آن وقت آنجا یک غرفهای بود که فقط روسری تولید میکردند، این غرفه یک سولهای بود که شاید نیم هکتار طول و عرض این سوله بود فقط روسری تولید میکردند با مدلهای مختلف و قیمتهای پایین. همه هم چینی و مشغول کار بودند. مدت کار مفید ژاپنیها و چینیها الان میگویند کار مفیدشان بالای شش ساعت است حالا تا هفت یا هشت ساعت هم میگویند. اما کار مفید ما را انسان باور نمیکند میگویند به طور مجموعی در ایران زیر دو ساعت است یعنی از هفت هشت ساعت، دو ساعت کار مفید است باقی همه گپ و گفت و اینها باشد.
ما اگر واقعاً بخواهیم به درجات بالا برسیم بندة خدا باید در تلاش باشد یا عبادت کند یا خدمت به خلق کند یا خدمت به خودش بکند. همه باید در واقع تلاش بکنند. نتیجة ایمان حقیقی به غیب، نمیتواند بیکاری باشد، نمیتواند کسلی و تنبلی باشد. منتها ما ثمرات ایمان به غیب در بین غیر مؤمنین میبینیم آن وقت خود مؤمنین این گونه از آثار عاریاند نشان میدهد که وضعیت ایمانهای واقعی، کمی قابل تردید است یعنی اگر آن ایمان حقیقی را ما داشته باشیم که آقا بهشت فقط به سینهزنی نیست بهشت فقط به مناسک و ظواهر مناسک نیست، اینها ارزش و اجر دارد اما درجات بهشت به عدد آیههای قرآن درجات بهشت وجود دارد بعد به قاری قرآن چه میگویند اقرأ و ارقَ. قاری یعنی عامل به آیههای قرآن. هر چقدر در دنیا به آیات عمل کردی، میگویند بخوان و بالا برو. به عدد آیات قرآن کریم.
سؤال:...کاری به اعتقاد ندارند...
استاد: ما که منکر نیستیم. آنهایی که ایمان ندارند، هم کار و تلاش انجام میدهند اما ایمان به غیب کار و تلاش را دو چندان میکند کسی که مؤمن نیست کار را برای زندگیاش دارد انجام میدهد، به اندازه تأمین خودش. اما مؤمن به غیب علاوه بر تأمین زندگانی خودش که با دیگری مساوی است برای تأمین جهان دیگرش دوباره ﴿فاستبقوا الخیرات﴾ [11] میآید از دیگران سبقت میگیرد. مسابقه در امور، در اسلام مسابقه و چشم به هم چشمی ممنوع است که از این جلو بزن از آن جلو بزن. اما ﴿فاستبقوا الخیرات﴾[12] در امور خیر، برای معنویت، برای به دست آوردن سهم بیشتری از سرای خیرات، سبقت در خیرات در واقع توصیه میشود. مؤمنان کیا هستند؟ ﴿سارعوا إلی مغفرة من ربّکم﴾[13] سرعت بگیرید و از همدیگر جلو بزنید در مسیر مغفرت خدای متعال.
4- نوع نگاه به مرگ
هفتمین اثر از آثار ایمان به غیب، مسألة اندیشه و نگاه به مرگ است. مؤمن به غیب مرگ را هرگز پوسیدن و عدم شدن و نهایت نمیداند. کسانی که ایمان به غیب و عالم پس از این جهان ندارند، این جهان را پایان کار میدانند چون پایان کار میدانند یک اضطراب بسیار عجیبی نسبت به مسألة مرگ دارند، اما مرگ برای مؤمن یک موعظه است هر وقت مؤمن یاد مرگ میافتد یک موعظه حسنه است اینکه قرآن میفرماید حکمت و موعظه حسن و جدال احسن است، همین بخش اعظمی از آیات قرآن انسان را به یاد معاد و به یاد مرگ میاندازد. مرگ اگر ایمان به غیب باشد مرگ آنچنان برای مؤمن که سخت نیست.
از امام مجتبی علیهالسلام سؤال کرد که ما الموت الذی جهلوه؟[14] این مرگ که مردم نمیداند چیست، چیست؟ حضرت فرمودند أعظم سرورٍ یرد علی قلب المؤمن و أطیب ریحٍ یشمّه[15] بزرگترین خوشحالیای که به قلب مؤمن وارد میشود مرگ است و خوشبوترین بویی که مؤمن استشمام میکند بوی مرگ است. مرگ به این راحتی نیست اما ایمان این را راحت میکند.
حقیقت مرگ چیست؟
ببینید الان یک ناخن یک دندان از شما بخواهند بکشند اما بیهوشتان نکنند [بیحسی نزنند] چه حالی دارید؟ حالا شما قدرت دارد میتوانید تحمل کنید فریاد بزنید. مرگ عبارت است بیجان کردن میلیاردها سلول در وجود انسان که برخی از سلولها میلیاردها برابر از ناخن حساستر است آن وقت نه تنها ما را بیهوش نمیکنند بلکه ما قدرتمان را از دست میدهیم ناخن انسان را که بدون بیهوشی میکشند باز یک قدرتی دارد. قدرت انسان چقدر است؟ در رسالهها هم دارد که واجب است دکمههای پیراهن محتضر را باز بکنند چون اینقدر ضعیف میشود همین دکمه را احساس میکند کوه دماود را بالای سینة او قرار دادهاند. مرگ این است اما ایمان این مرگ را برای مؤمن راحت میکند.
در سورةمبارکة جمعه چقدر زیبا، این را ملاکی برای وجود ایمان حقیقی و عدم ایمان حقیقی قرار میدهد. ﴿قل یاأیّها الذین هادوا إن زعمتم أنکم أولیاء الله من دون الناس فتمنوا الموت إن کنتم صادقین﴾[16] اگر خیال میکنید مؤمنید خیال میکنید جزء اولیاء الله هستید مرگ را از خدا بخواهید. چون مرگ برای مؤمن یک امر وحشتناک و نیستی و پوسیدن نیست ﴿ولایتمنّونه أبداً بما قدّمت أیدیهم و الله علیم بالظالمین﴾[17] اینها هیچ گاه آرزوی مرگ نخواهند کرد. غیر مؤمن شاید به زبان بگوید بمیرم، اما به قلب، نه؛ در باور، نه؛ چون با مرگ تمام میشود، با مرگ به نیستی میرسد، راهی وجود ندارد. اینهایی که ایمان به غیب ندارند و مرگ را هم نیستی میدانند، اینها به پوچی میرسند با مرگ خودشان را تمام میکنند به پوچی و به سختی که میرسند با مرگ میخواهند به این پوچی، به این خلأ پایان بدهند اما مؤمن به همین جا هم که میرسد، مؤمن امید دارد به سرائی بهتر.
5- مطلب مقارن
اینجا عرضم را تمام میکنم اما مطلب مقارن.
بنده ان شاء الله یک ابتکاری دارم که جدید وارد تفسیر شیعه میآید، شما تفاسیر را نگاه بکنید تفسیر یک آیه تمام بشود چند عنوان دارد: توضیح مفردات آیه، اجمال و تفصیل آیه، بحث روائی را مطرح میکند، لطائف و اشارات را بحث میکند، ما ان شاء الله یک صفحة مهمی را که از فلسفههای این تفسیر است، آراء و اندیشهها.
در ذیل هر آیهای حرفهای عجیب و غریب زیاد زده شده است برخی از آنها قابل اعتنا نیست اما برخی از آنها تعرض و عناد با مکتب تشیع است و ما ان شاء الله دفاع خواهیم کرد، برخی از آنها با قرآن نمیسازد و خود اسلام را زیر سؤال میبرد، برخی از آنها خصوصاً اندیشههای معاصر را. شما تفاسیر جدید را نمیبینید که حتی مهم هستند مثل المیزان و تفاسیر دیگر که به اندیشههای معاصرین پرداخته باشند ما ان شاء الله به اندیشههای معاصرین هم خواهیم پرداخت.
زمخشری[18] در ذیل همین ﴿یؤمنون بالغیب﴾[19] در سورة مبارکة بقره، اینکه چه چیزی باعث میشود انسان از ایمان بیرون برود و کافر بشود، نکتهای را نقل میکند یک عبارتی را من از ایشان یادداشت کردم، آن عبارت را شما خواستید یادداشت کنید در رابطه با ایمان مینویسد:
«هر کس نسبت به رفتار (نسبت به اعمال ایمانی، نه عقیده؛ ما میگوییم ایمان عقیده است رفتار نیست. ایشان میگوید هر کس به رفتار) آسیب بزند (مثلاً نمازش را ترک کند، روزه نگیرد به اعمال ایمانی آسیب بزند. عبارت این است:) فهو داخلٌ فی الکفر عند الخوارج ( این پیش خوارج کافر است به اعمال ایمانی آسیب زد، خلل وارد کرد پیش خوارج کافر است.)خارج عن الإیمان غیر داخل فی الکفر عند المعتزلة[20] (ولی معتزله میگویند این آدمی که به عمل آسیب زده است از ایمان خارج است ولی داخل کفر هم نیست «بین-بین» است یعنی در برزخ بین ایمان و کفر قرار میگیرد [منزلة بین المنزلتین]»
6- نقد و بررسی
نقد به این گونه عبارات و به این گونه مطالب و مبانی، نقد من به آراء و اندیشهها در مرتبة اول به خود قرآن است. اگر نتوانستم استدلال قرآنی بیابم، با برهان استدلال خواهیم کرد اگر استدلال برهانی پیدا نکردیم، از مطالب مسلم مقبول فریقین استفاده خواهیم کرد و اگر آن هم نشد، جدلاً استدلال خواهیم کرد بر این مسأله.
اما در اینجا میخواهیم عرض کنیم که معتزله هم حرفشان باطل است خوارج هم حرفشان باطل است چرا؟
چون که گفتیم ایمان عقد القلب است تا از قلب انسان بر نگشته است با اعمال و با لسان، کافر نمیشود مگر به خاطر آن عقیدة قلبی آسیب ببیند. قرآن کریم اختلال به عمل را حتی گناهان صغیره را موجب فسق هم نمیداند چه برسد به اینکه موجب کفر بداند. حتی باعث فسق هم نمیشود که در مقابل عدالت است.
در سورة مبارکة نساء: ﴿إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیّئاتکم و ندخلکم مدخلاً کریماً﴾[21] اگر شما از گناهان کبیره اجتناب کنید، ما گناهان صغیر شما را میپوشانیم، ولو گناهان صغیره دارید میپوشانیم ﴿نکفر عنکم سیّئاتکم و ندخلکم مدخلاً کریما﴾[22] و شما را به یک جایگاه بسیار بلند وارد میکنیم. اگر گناه صغیره با فقدان گناه کبیره موجب فسق حتی بشود ﴿ندخلکم مدخلاً کریماً﴾[23] اصلاً معنا نخواهد داشت. این نشان میدهد که بروز گناه و بروز خلل در اعمال ایمانی حتی گاهی موجب فسق هم نمیشود چه رسد به اینکه به اصل ایمان بخواهد آسیب بزند. بله گناهان کبیره که بحث فقهی آن هم در جای خودش میآید حتی اشتهار به گناه کبیره تنها موجب فسق میشود نه اینکه موجب کفر شود.
والحمد لله ربّ العالمین.