< فهرست دروس

آرشیو سال جاری درس نهایة درایة(مرحوم کمپانی)

95/01/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: توضیح مبنای مرحوم اصفهانی در رد بر کلام آخوند/ العاشر : الصحیح و الأعمّ/ مقدّمه/ نهایة الدرایة.

خلاصه جلسه قبل : در مباحث قبل ثابت نمودیم که جامع انتزاعی برای مراتب صحیح داریم و آن جامع انتزاعی، عنوان «ناهی عن الفحشاء» و «قربان کل تقی» و «معراج المومن» و امثال ذلک است و بعد وارد بررسی این مطلب شدیم که در صورت شک در زیاده و نقیصه می توانیم برائت جاری نماییم و یا باید احتیاط نماییم ؟!

بأن الجامع إنما هو مفهوم واحد منتزع عن هذه المركبات المختلفة زيادة و نقيصة بحسب اختلاف الحالات متحد معها نحو اتحاد و في مثله تجري البراءة و إنما لا تجري فيما إذا كان المأمور به أمرا واحدا خارجيا مسببا عن مركب مردد بين الأقل و الأكثر كالطهارة المسببة عن الغسل و الوضوء فيما إذا شك في أجزائهما هذا على الصحيح [1]

تکرار مطالب کفایه : مرحوم آخوند بین عنوان که با معنون متحد است و بین مسبب که با سبب متحد نیست فرق گذاشت و برای عنوان و معنون بما نحن فیه مثال زد و فرمود که «ناهی عن الفحشاء و المنکر» عنوان و این افعال صلاتیه، معنون بوده و با هم متحد هستند و برای مسبب و سبب به طهارت و وضو مثال زد و فرمود که طهارت، مسبب و وضو، سبب بوده و با هم متحد نبوده و جدا هستند .

در ادامه فرمود که اگر امر به افعال صلاه تعلق گرفته باشد نه به عنوان صلاه و ما مردد باشیم بین زیاده و نقیصه و ندانیم مثلاً ندانیم فلان فعل از اجزاء صلاه محسوب می شود یا از افعال صلاه محسوب نمی شود که اگر از افعال صلاه محسوب بشود، می شود زیاده و اگر از افعال صلاه محسوب نشود، می شود نقیصه در اینجا برائت جاری می نماییم چرا که امر به افعال صلاه تعلق گرفته و افعال نیز بین زیاده و نقیصه دائر شده پس متعلق امر بین زیاده و نقیصه دائر شده است و من نمی دانم متعلق امر، ده جزء است یا یازده جزء است و در جزء یازدهم، شک بدوی در تکلیف وجود داشته و من اصلاً نمی دانم امر به این جزء یازدهم تعلق گرفته است یا تعلق نگرفته است؟! در نتیجه شک در تکلیف داریم و شک در تکلیف مجرای برائت است .

و اگر امر به عنوان صلاه تعلق گرفته باشد نه به افعال صلاه باز هم چنین است چه اینکه عنوان با معنون متحد است همانند اینکه امر تعلق گرفته باشد به «ناهی عن الفحشاء و المنکر» و شک در معنون مساوی با شک در عنوان است و اگر شک در معنون، شک در تکلیف باشد، شک در عنوان نیز شک در تکلیف بوده و باید برائت جاری نماییم چه امر به افعال صلاه و چه به عنوان انتزاعی «ناهی عن الفحشاء و المنکر» تعلق گرفته باشد .

اگر امر به افعال وضو تعلق گرفته باشد و ما مردد باشیم بین زیاده و نقیصه در این صورت تکلیف و متعلق امر بین زیاده و نقیصه مردد شده و باید برائت جاری نماییم .

و اگر امر به طهارت یعنی مسبَّب تعلق گرفته باشد در این صورت طهارت مجمل نبوده بلکه طهارت مسببی است که داری سبب بوده و سببش مجمل است و البته آن سبب، تکلیف نیست بلکه محصِّلِ مکلَّف به است یعنی ما می دانیم که تکلیف به طهارت تعلق گرفته است و مکلف به که طهارت است برای ما معلوم بوده و مردد نیست و محصِّل این مکلف به برای ما معلوم نبوده و مردد بین زیاده و نقیصه است پس شک در محصل است و باید احتیاط نماییم .

قلت: الغرض: إن كان مترتّبا على ذات المأمور به- كإسهال الصفراء المترتّب على الأدوية الخاصة- فهو عنوان المأمور به، فكأنه أمر بمسهل‌الصفراء.و إن كان مترتبا على المأمور به- إذا قصد له إطاعة الأمر- فمثله لا يعقل أن يكون عنوانا لذات المأمور به، كيف؟! و مرتبته متأخرة عن الأمر، بل هو غرض من الأمر، وهو معنى: أن المصالح: إما هي عناوين للمأمور به، أو أغراض من الأوامر [2]

 

مرحوم اصفهانی مقدمه ای بیان نموده و سپس وارد بحث شده و در صدد این هستند که بین این دو یعنی مثال صلاه و طهارت تفاوتی وجود ندارد و در ما نحن فیه یعنی مثال صلاه نیز باید احتیاط نمود .

در مقدمه مرحوم اصفهانی ذکر شد که دو نوع غرض داریم و بین این دو نوع غرض فرق نهاد :

1. غرض مترتب بر فعل یعنی مامور به

2. غرض مترتب بر امر

ایشان در مورد غرض مترتب بر امر به دلیل عدم ارتباط با موضوع ، بحث ننمودند و در رابطه با غرض مترتب بر مامور به فرمودند که این غرض به مامور به عنوان می دهد و مامور به یک فعل خالی نبوده بلکه فعل معنون به این عنوان می شود؛ مثلاً معجونی که برای اسهال صفراء بکار می بریم و طبیب دستور به استفاده از این معجون می نماید در اینجا امر به استفاده از این معجون تلق گرفته است و غرض نیز اسهال صفراء است پس این غرض را عنوان قرار داده و می گوییم که طبیب امر ننموده است به این که فلان گیاه و فلان گیاه را استفاده کن بلکه امر نموده است به اینکه مسهل صفراء را استفاده کن یعنی اسهال صفراء را که غرض است ، عنوان برای مامور به قرار می دهیم و مامور به این گیاه و این گیاه نبوده بلکه مسهل صفراء است .

فظهر: أن عنوانية المصلحة و الفائدة- بلحاظ أنها مبدأ- عنوان منتزع عن الفعل بلحاظ قيامها به- بنحو من أنحاء القيام- و إلّا فكلّ فائدة من فوائد الفعل القائمة به- بنحو من أنحاء القيام- نسبتها إلى الفعل المحصّل لها، نسبة المسبّب إلى السبب، كما أن كل عنوان منتزع عن الفعل- بلحاظ تأثيره في وجود الفائدة- له نحو اتحاد مع الفعل، فإذا لوحظت الأفعال الصلاتية بالإضافة إلى نفس الفائدة- أعني النهي عن الفحشاء- كانت كالوضوء بالنسبة إلى الطهارة، و إذا لوحظت بالإضافة إلى العنوان المنتزع عنها- أعني عنوان (الناهي عن الفحشاء)- كانت كالوضوء بالنسبة إلى عنوان الطهور المنطبق عليه، فكما لا فرق في وجوب الاحتياط بين ما إذا تعلّق الأمر بالوضوء لغرض الطهارة، و بين ما إذا تعلّق بعنوان الطهور ابتداء- بل الثاني أولى؛ لرجوع الأوّل إليه أيضا، كما عرفت في مثال اسهال الصفراء، فالأمر يتعلّق بالعنوان في الأوّل بالواسطة، و في الثاني بلا واسطة- فكذلك لا فرق بين ما إذا أمر بالأفعال الخاصّة لتحصيل الانتهاء عن الفحشاء، و بين ما إذا أمر ابتداء بالناهي عن الفحشاء.

مرحوم اصفهانی گویا مقدمه ای دیگر ذکر نموده و سپس اشکال خود را بر مطالب مرحوم آخوند مطرح می کنند مبنی بر اینکه چنین نیست که اگر افعال وضو متعلق امر باشند و شک در زیاده و نقیصه باشد باید نسبت به زیاده برائت جاری نموده و اگر امر به طهارت تعلق گرفته و مامور به بدون ابهام بوده و سببش مردد بین زیاده و نقیصه باشد باید احتیاط بنماییم و امر زائد را هم انجام دهیم تا یقین حاصل نماییم که طهارت حاصل شده است بلکه در هر دو مورد عنوان و معنون وجود دارد نه اینکه یک مورد حالت عنوان و معنون و یک مورد حالت سبب و مسبب باشد بله اگر سبب و مسببی وجود داشته باشد و امر به افعال تعلق بگیرد و امر دائر بین زیاده و نقیصه باشد در این صورت شک در تکلیف خواهد بود و اگر امر به خود طهارت تعلق بگیرد و ما در زیاده و نقیصه افعال شک نماییم در این صورت شک در محصل مکلف به خواهد بود و باید احتیاط نماییم اما باید دقت نمود که چنین نبوده و در اینجا هم عنوان و معنون وجود دارد نه سبب و مسبب چه اینکه از افعال وضو عنوان طهارت انتزاع می شود پس طهارت، عنوان و افعال وضو، معنون محسوب شده و با هم متحد خواهند بود و اگر به افعال وضو امر شود همانند این است که به خود طهارت امر شده است که در این صورت چه امر به افعال وضو تعلق بگیرد و چه به طهارت تفاوتی وجود نخواهد داشت و در موردی که امر به افعال وضو تعلق می گیرد از آنجایی که افعال وضو، معنون هستند و معنون با عنوان متحد است پس امر به عنوان تعلق گرفته است و در موردی گه امر به عنوان طهارت تعلق می گیرد از آنجایی که عنوان با معنون متحد است پس امر به معنون هم تعلق گرفته است پس در جایی که در افعال وضو شک می کنیم در واقع در معنون شک می کنیم و به دلیل اتحاد معنون با عنوان در عنوان شک می کنیم و در هر دو صورت احتیاط جای می کنیم چه اینکه در هر دو مورد طهارت از ما خواسته شده است و در جائی که افعال وضو از ما خواسته شده است در واقع طهارت خواسته شده است و در جائی هم که طهارت خواسته شده است که مطلب روشن است و در صلاه نیز چنین است و باید احتیاط نماییم .

البته باید توجه نماییم که مرحوم اصفهانی ابتداء سبب و مسبب را به عنوان و معنون برگردانده و سپس اشکال را وارد می کند و اگر سبب و مسبب به عنوان و معنون بر نگردد حق با جناب آخوند خواهد بود .

نکته : تفاوت فائده و غرض در این است که غرض یعنی محرک ما بسوی انجام یک کاری و هدفی که ما در پی آن هستیم اما فائده بر دو نوع است و می تواند عنوان محرکیت و هم عنوان ترتب داشته باشد و آنگاه که محرک بسوی فعل است ، مقدم و آنگاه که مترتب بر فعل است ، متاخر از فعل خواهد بود و مرحوم اصفهانی تعبیر به غرض نمی نمایند .

اگر فائده و مصلحت را به عنوان مبدا و محرک اخذ نماییم، می توانیم این فائده را عنوان محسوب نموده و فعل دارای این مبدا و غرض را معنون به این غرض نماییم همانند اسهال صفراء که عنوان برای شرب معجون قرار گرفته و بجای شرب معجون می گوییم شرب مسهل صفراء هر چند در این مورد رابطه سبب و مسبب برقرار است و شرب معجون سبب برای پیدایش اسهال صفراء است اما چون به این گونه لحاظ می نماییم، عنوان و معنون می شود .

مرحوم اصفهانی می فرمایند در تمامی مواردی که فعلی دارای فائده ای است ، رابطه سبب و مسبب نیز وجود دارد و فعل، سبب و آن فائده مترتب بر فعل، مسبب محسوب می شود اما این سبب و مسبب را می توان به گونه ای لحاظ نمود که عنوان و معنون باشند.

همانطور که فعل منشا فائده است ، عنوان نیز منشا فائده است و چون هم عنوان و هم فعل هر دو منشا همین فائده شخصی است پس عنوان و فعل را متحد می گیریم البته توجه داشته باشید که عنوان، موثر با واسطه و فعل، موثر بی واسطه محسوب می شود .

نکته : فائده را می توان به دو نحو لحاظ نمود :

1. به عنوان مسبب لحاظ شود که بر فعل مترتب می شود .

2. به عنوان محرک و مبدا برای فعل لحاظ شود آنگاه که ما را بسوی انجام کار تحریک می کند .

ترجمه و شرح متن :

ضمیر در «انَّها» به مصلحت و فائده عود می کند نه به عنوانیت .

بلحاظ قیامها به بنحو من انحاء القیام ... منظور، قیام شانی است یعنی شان این فعل چنین است که این چنین فائده ای را ایجاد نماید و همین رابطه و قیام باعث می شود ما بتوانیم از این فعل، این فائده را انتزاع نماییم تا با فعل متحد شود .

و الا ... یعنی اگر به مبدائیت این مصلحت برای فعل و به اینکه این مصلحت می تواند از دل این فعل بیرون بیاید، توجه ننماییم بلکه این مصلحت را مصلحت خارجی لحاظ نماییم که بر این فعل مترتب می شود .

کما ان کل عنوان ... ربط این مطلب به سابق این است که می فرمانید همانطور که ما سبب و مسبب را با یک دید و لحاظ، عنوان و معنون نمودیم همچنین عنوان و معنون را با این لحاظ و دید، متحد می کنیم .

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo