< فهرست دروس

درس کلام و فلسفه ( پرسش و پاسخ ) - استاد حشمت پور

96/01/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعریف مجرد و مادی و بهترین دلیل بر موجود مجرد

پرسش شماره 11:

1- در فلسفه ی اسلامی تعریف مجرد چیست ؟

2-در فلسفه ی اسلامی تعریف مادی چیست؟

3-در فلسفه ی اسلامی قوی ترین استدلال برای اثبات موجود مجرد چیست ؟

سوال کرده اید که در فلسفه اسلامی مجرد یعنی چه؟ و مادی یعنی چه؟ این دو تا سوال با یک جواب جواب داده می شود، سوال دیگری که پرسیده اید آن است که بهترین دلیل بر وجود مجرد چیست، در واقع سه سوال است که به دو سوال بازگشت می کند پس دو جواب لازم است.

اما جواب از سوال اول و دوم( تعریف مجرد و مادی)

هر موجودی که همراه ماده باشد (یک) و یا حلول در ماده کند (دو) مادی است مثلاً جسم همراه ماده است یعنی جزئی از جسم ماده است و جزئی از جسم صورت است پس جسم متشمل بر ماده است و لذا به آن مجرد نمی گوییم و می گوییم مادی است.

اما صورت حلول در ماده کرده است و به آن مجرد نمی گوییم و می گوییم مادی است ، تمام چیزهای که حلول در ماده می کنند همه جسمانی و غیر مجردند پس آن چه که همراه ماده است یا آن چه که حلول در ماده می کند مادی می شود و در مقابل این دو، مجرد می باشد یعنی اگر چیزی حلول در ماده ندارد و همراه با ماده نباشد مجرد است.

طبق این تعریفی که شد خود ماده حلول در ماده نکرده است پس از این جهت نمی توانیم بگوییم مادی است چون حلول در ماده نکرده است و خودش ماده است اما آیا می توانیم بگوییم به لحاظ اشتمال بر ماده ، مادی است؟

ممکن است کسی بگوید ماده خودش ماده است و آن بالاتر از اشتمال بر ماده است ووقتی اشتمال بر ماده،شیئی را مادی کند ماده به طریق اولی شیئ را مادی می کند(ممکن است کسی این چنین بگوید)، ممکن است هم کسی قائل باشد بر این که ماده چون مشتمل بر مادی نیست پس مجرد می شود،خود ماده، به این بیانی که گفته شدمجرد است، البته همه نمی توانند بگویند که ماده مجرد است اما کسانی که مدعی می شوند که آن چیزی که در ماده حلول نکرده باشد ( این یک) و مشتمل برماده نیست ( این دو) و لو خودش ماده باشد مجرد است،کسی اگر این چنین بگوید باید ماده را مجرد بگیرد ولی لزوم ندارد که هر مجردی ،عالم یا معلوم باشدچون ما مدعی هستیم که ماده مانع علم است،هر چه شیئ مادی تر باشد معلومیت و عالمیتش ضعیف تر است،به خاطر این که ماده مانع علم است،هر چه شیء مجرد باشد عالمیت و معلومیتش قوی تر است.

الان ما ماده بنا بر مبنایی مجرد کردیم اما این مجرد بودن مستلزم این نیست که عالم یا معلوم باشد همان طور که گفته شد ماده مانع علم است پس تجرد به این معنایی که شامل ماده بشود دلیل عالمیت و معلومیت نیست زیرا عالمیت علاوه بر تجرد،یک شرط دیگری هم دارد که آن شرط در ماده نیست.

بله معلومیت فقط تجرد می خواهد و نیاز به شرط دیگری ندارد.عالمیت دو تا شرط دارد یکی تجرد ودیگری مستقل بودن، صورت عقلیه را ملاحظه کنید که مجرد است و همراه ماده نیست، حلول در ماده هم نکرده است پس مجرد است و معلوم است اما عالم نیست چون مجرد است معلوم است اما چون قائم به ذات نیست عالم نیست،قائم به نفس ما است،قائم به عقل ماست،حالت عرض دارد و یک کیف نفسانی است به همین جهت نمی تواند عالم باشد، پس آن چه که عالم است عنواناً دو شرط دارد یکی برهنگی از ماده و به همین مقدار که از ماده برهنه است عالم است مثلا عقل ما برهنگیش کامل تر است تجردش هم کامل تر است ولی برهنگی در باصره کم و در شنوایی متوسط است، این ها عالمند اما علمشان ضعیف تر است پس به همان اندازه که شیئ از ماده خالی است به همان اندازه عالم است.

شرط بعدی آن است که باید مستقل باشد یعنی قائم به ذات باشد و مثل صورت علمیه نباشد پس در عالم دو شرط است یکی برهنگی از ماده و یکی هم قیام به ذات داشته باشد اما در معلوم فقط تجرد شرط است و مشروط به قیام به ذات نیست.

حال به سراغ ماده می آییم اگر ماده تجرد داردبنا بر مبنایی که اشاره شد تجرد دارد و البته بر همه مبانی تجرد ندراد اما بر این مبنا تجرد دارد و اگر تجرد داشته باشد باید معلومیت داشته باشد و عالمیت،اما عالمیتش مشروط کردیم به دو چیز یکی تجرد از ماده که ماده این شرط را دراد و دیگری استقلال و ماده استقلال ندارد زیرا متکی به صورت است و خودش قائم به ذات نیست و تا صورت به آن ضمیمه نشود و با آن متحد نشود نمی تواند بر پا و قائم به خودش بشود پس شرط عالمیت برای ماده حاصل نیست.

اما معلوم بودن، برخی مشروط کرده اند به این که وجود آن شیئ که می خواهد معلوم بشود نوری باشد و ماده نوری نیست و مادی است این دسته راحتند و می گویند ماده اصلا معلوم نیست.

اما کسانی که در معلومیت شرط نوری بودن را نکرده اند آن ها معتقدند که ماده خودش معلوم نمی شود ولی صورتی از آن ماده گرفته می شود و آن صورت معلوم می شود،این صورت هم وجود نوری دارد،خود ماده ظلمت است ،صورت مادیه که ظلمت نیست،پس باز این ها نوریت معلوم را در معلومیت شرط می کنند.

بنا براین خلاصه مطلب این شد که در معلوم لازم است که مجرد باشد اولاً و نوری باشدثانیاً.

نوری باشد عبارة اخری مجرد است اما با این کلمه نوری می خواهند ماده را خارج کنند که ان نوری نیست یا د رنشئه ماده،ماده اش نوری نیست.

حالا نوری بودن به همان معنای تجرد است، در معلوم بودن ما یک شرط بیشتر نداریم وآ مجرد بودن است که از آن تعبیر به نوری بودن هم می کنیم،وقتی ماده مجرد بود(بنا بر مبنایی) و بنا بر مبنایی هم که مجرد نوری نیست پس علی ایّ حال نمی تواند معلوم واقع بشود.

بله صورتش معلوم واقع می شود و آن مجرد است پس در معلوم یک شرط بیشتر نداریم و آن تجرد بود که از ان تعبیر به نوریت هم می کردیم، ماده تجرد را نداشت یا داشت اما نوریت را نداشت.

البته وقتی من می گویم تجرد و نوریت یکی است دیگر حق ندارم که بگویم ماده تجرد به معنای نوریت ندارد و باید بگویم تجرد هم ندارد ، بنا بر این، آن احتمال اول که گفتیم ماده تجرد دارد به طور کامل منتفی می شود و نتیجه این می شود که ماده اصلا تجرد ندارد، خود ماده تجرد ندارد، یعنی نوریت ندارد پس نه عالم است و نه معلوم،صورتش معلوم است ولی خودش نه عالم است و نه معلوم، و صورتش هم معلوم است ولی عالم نیست زیرا در عالم دو شرط داریم یکی تجرد و یکی هم قائم به ذات بودن که در صورت علمیه شرط دوم که قائم به ذات بودن است نداریم ولی شرط اول داریم و در خود ماده هیچ کدام از این دو شرط نداریم،پس ماده نه عالم می وشد و نه معلوم ولی صورت آن معلوم می شود ولی عالم نمی شود.

نفس ما چون قیام به ذات دارد هم عالم و هم معلوم می شود.

این ها مطالبی بود که اضافه به سوالی که شده بود مطرح کردیم زیرا سوال این بود که مجرد چیست؟ ماده چیست؟ و روشن شد که مجرد عبارت بود از آن چه همراه ماده نباشد یعنی مشتمل بر ماده نباشد( این یک) و حلول در ماده هم نکرده باشد (دو) اما چیزی که همراه ماده بود و به طریق اولی خودش ماده بود یا چیزی که حلول در ماده کرده بود مادی است.

جمع بندی پاسخ سوال اول و دوم

جواب سوال این شد که مجرد عبارت است از چیزی که همراه مادی نیست یا مشتمل بر ماده نیست(این یک) و حلول در ماده هم نکرده است ( این دو) یعنی هر دو شرط باید جمع باشند ،هم حلول نکرده باشد از ماده و هم همراه در ماده نباشد، این می شود مجرد.

و اگر یکی از این دو شرط نباشد یعنی حلول در ماده کرد مثل صورت که حلول در ماده می کند می شود مادی یا همراه با ماده بود و به طریق اولی خود ماده به آن مجرد گفته نمی شود و به آن مادی گفته می شود.

بعد بیان کردید که آیا می تواند عالم یا معلوم بشود ؟ این را هم توضیح دادیم که خارج از سوال شما بود این یک ویژگی برای ماده و خاصیتی برای مجرد بود که کاملا توضیح دادیم.

دلیل وجود تجرد

اما سوال بعدی که مطرح کرده اید ان است که دلیل بر وجود تجرد در خارج چیست؟

همان طور که گفتیم ماده ظلمت است و ماده قید و حد شیئ است اگر شیئی مطلق باشد حتما همراه ماده نخواهد بود چون ماده حد و محدودیت می آورد اگر ما ثابت کنیم شیئی نامحدود است معلوم می شود که مجرد است و ما در مورد خدا این کار را می کنیم و ثابت می کنیم که ذاتش ووجودش،علمش،قدرتش و صفات ذاتیه اش همه نامحدود است و معلوم می شود که هیچ یک از آن ها مقید به ماده نشده اند یعنی خداوند به لحاظ ذاتش و صفاتش مجرد است حالا در مورد خدا چون خارج از ذات ماست شاید خیلی نتوانیم مطلب را ملموس کنسم.

اما در مورد خودمان ما عقل داریم و با هیچ حسی نمی توانیم ان را درک کنیم پس معلوم می شود عقل مجرد است چشممان محسوس است اما باصره که می بیند نامحسوس است، فهممان محسوس نیست، قدرت تخیل داریم و این قدرت محسوس نیست این ها یا مجردند یا بریء از مجردند.

پس ما بالوجدان مجردات را داریم و به برهان هم خداوند مجرد است،برهان داریم بر این که عقول عالیه مجردند،البته براهینی که برای تجرد عقول اقامه شده است یک مقداری مربوط به افلاک است،شاید کسی در مورد افلاک شک کند و آن وقت نتواند عقل را از طریق افلاک ثابت کند ولی بر فرض که عقول مجرد هم نباشد خداوند مجرد است و برخی اوصافی در ما هستند که مجردند مثلا صورت عقلیه ما که تقسیم نمی شود مجرد است چون اگر چیزی ماده داشت حتما تقسیم می شد و صورت عقلیه ما تقسیم نمی شود،اگر ما می توانستیم صورت عقلیه را تقسیم کنیم دو صورت جدا و مستقل در کنار صورتی که می خواستیم مقسم قرار دهیم واقع می کنیم نه این که آن صورت را تقسیم کنیم مثلا شما یک صورت علمیه از چیزی دارید و می خواهید این را تقسیم کنید، در واقع دو صورت دیگر در کنار این صورتی که می خواهید تقسیم کنید قرار می دهید نه این که آن صورت تقسیم می شود و الا در ذهن شما سه صورت است در حالی که اگر آن صورت اول تقسیم می شد مقسم باقی نمی ماند و فقط دو قسم باقی می ماند، شما دو صورت داشتید نه سه صورت.

دلایل بر وجود مجرد زیاد است، ابن سینا در شفاء ده دلیل بر تجرد نفس اقامه می کند[1] و برخی دیگر هم دلایل دیگر اقامه کرده اند ولی شما از من خواسته اید که قویترین برهان بیان کنم و قویترین بیان متوقف است که ما همه ادله را بیان کنیم تا قویترین مشخص شود ودر پاسخ نمی توان همه ادله را مطرح کرد،بله می توان دلیل مختصری را ذکر کرد مانند این که بدن ما در سن بالا ضعیف می شود اما عقلمان قویتر می شود و عقل ما اگر وابسته به بدن مادی بود با ضعف بدن ضعیف می شد در حالی که ما می بینیم عقل ضعیف نمی شود پس نتیجه می گیریم که عقل مجرد است پس وجود مجرد داریم.

دلایل تجرد زیاد است و ما در این حا یک دلیل مختصر ذکر کردیم و دلایل مفصل در کتاب های کلامی و فلسفی آورده شده است که می توانید مراجعه کنید.[2] [3]


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo