< فهرست دروس

درس کلام و فلسفه ( پرسش و پاسخ ) - استاد حشمت پور

96/06/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : پرسش 15

پرسش15: اصل تناقض ناشی از محدودیت فاعل شناسا هست و این محدودیت ادراکی فاعل شناسا است که این اصل را نتیجه می دهد.

ما گزاره هایی داریم که در حیطه شناخت ما هستند و این گزاره ها را ضروری الصدق می نامیم چه دلیلی دارد که این گزاره ها به علت خصیصه فاعل شناسا ضروری الصدق نباشند؟

پاسخ: این سوالی که مطرح شده و الان در صدد پاسخ به آن هستیم در یک مورد خاصی مطرح شده و بعداً تعمیم داده شده است سوال این است که استحاله تناقض امر بدیهی شمرده می شود یعنی محال بودنش بدیهی است سوال این است که شاید ذهن ما انسان ها حکم به محال بودن می کند و این بداهت به خاطر خصوصیتی است که ذهن ما دارد،اگر انسان جور دیگری آفریده می شد شاید حکم به محال بودن تناقض نمی کردید و چه دلیلی دارید بر این که تناقض واقعا محال است شاید ساختمان ذهن من آن را محال می داند و اگر خداوند ساختمان ذهن من را طور دیگر می آفرید محال نبوده، این سوال در یک مورد خاص مطرح شده است و منهم در همین مورد خاص پاسخ می دهم.

پاسخ اول ( اختصاص نداشتن استحاله تناقض به انسان ها)

پاسخ اولی که می توان از آن داد این است که تنها ما انسان ها حکم به محال بودن تناقض نمی کنیم،حیوانات هم همین حکم را دارند،البته از عملشان می فهمیم که این حکم را دارند مثلاً وقتی حیوان شکارچی دنبال شکارش می رود این شکار را موجود می بیند و اگر در همان حالی که او را موجود می بیند آن را معدوم ببیند شکی نیست که دنبال شکار نمی رود و متحیر می ماند و نمی داند که دنبال چیزی می کند یا دنبال معدوم می کند و متوقف می شود و متحیر می شود و یا رها می کند در حالی که شکار را می بیند پس معلوم می شود که وقتی حکم به وجود کرد دیگر حکم به عدم نمی کند چون اگر بخواهد هم حکم به وجود کند و هم حکم به عدم کند قهراً درکارش خللی وارد می شود و نمی تواند تعقیب را ادامه دهد،ادامه دادن تعقیب به خاطر این است که حکم به وجود کرده است و احتمال عدم راه نمی دهد و اصلاً در ذهنش راه نمی دهد و تصورش هم نمی کند پس استحاله اجتماع نقیضین اختصاص به انسان ندارد حیوانات هم به این استحاله توجه دارند.(این جواب اول).

پاسخ دوم

به صورت کلی پاسخی را عرض می کنیم که اختصاص به این مورد ندارد و در همه موارد کاربرد دارد و آن این است که اگر ما بخواهیم بفهمیم که آیا ساختمان ادراکی انسان در این امر دخیل هستند یا نه؟ خوب است که ما انسان را حذف کنیم و فرض کنیم که انسان نباشد ببینیم باز آن حکم حاصل می شود یا نه؟

الان شما ملاحظه کنید و فرض کنید که خداوند انسان را نیافریده بود آیا این سنگی که در روی زمین بود می توانست در عین حال که در روی زمین است بر روی زمین نباشد،فرض کنید انسانی هم نبود که عدم امکان را ادراک کند نه این که ذهن انسان،عدم امکان را می سازد اگر ساخته ذهن بود بعد از حذف انسان از عالم خلقت،شما نمی توانستید آن را موجود بدانید برای این که اگر انسان را حذف کنیم و قطع نظر از وجودش کنیم باز هم می بینیم قانون حاکم است و می بینیم که این قانون ساخته ذهن انسان نیست و این طور نیست که فاعل که شناسه این قانون است در این قانون تاثیر گذاشته باشد، این فاعلی که آشنا با این قانون شده است این قانون را از خارج گرفته است نه این که ذهنش آن را ساخته باشد، دلیلش هم این است که بعد از این که فاعل را نادیده می گیریم باز این قانون برقرار و حاکم است ( این جواب بخش اول سوال شما)

بعد به صورت کلی پرسیده اید که بدیهی ها آیا می تواند حاصل ذهن ما باشد به طوری که اگر خداوند، ذهن ما را طور دیگری می آفرید شاید این اموری که الان آن را بدیهی می دانیم بدیهی نمی دانستیم و شاید ذهن من این ها را بدیهی می داند و اگر جور دیگری آفریده می شد بدیهی نبودند بنا بر این اگر به واقع مراجعه کنیم نباید آن را بدیهی بدانیم ووقتی به ذهنمان مراجعه می کنیم آن را بدیهی می دانیم.

پس واقعیت را ممکن است جور دیگر داشته باشیم و ذهن ما جور دیگری برداشت کند.

این سوال،کلی است و اختصاصی به مورد خاص که تناقض است ندارد.

در پاسخ به این پرسش می گوییم: اگر می خواهید بفهمید که این قانون،قانونی بدیهی است یا این که بداهتش ،ساخته ذهن ما هست باز انسان را نادیده بگیرید و ببینید که این قانون حاکم هست یا نه؟

گاهی ممکن است انسان را نادیده بگیرید و نتوانید بفهمید که این قانون حاکم است یا نه؟

در تناقض راحت می فهمیم که قانون حاکم است در برخی از قوانین اگر انسان را نادیده بگیریم نمی دانیم حکم چیست؟ نمی دانیم که بدیهی است یا بدیهی نیست این جا این قاعده ای که عرض کردم که انسان را نادیده بگیرید نمی تواند نتیجه بدهد در این جا چه کار باید بکنیم؟

پاسخ این است که بدیهی معنایش آن است که اگر ذهن را بردارید اصلا بحثی از واضح بودن و مبهم بودن نمی آید و مطلب این طور مطرح می شود که آیا مطلب این چنین است(این یک سوال است).

یک سوال این است که پیش من این چنین است و روشن است یا باید کسب کنم تا روشن بشود.؟

دو تا مطلب است یکی این که واقعا به واقع نظر کنیم و کاری به ذهن نداشته باشیم که این قضیه را کسب می کنیم یا بدیهی است ووقتی بحث بداهت پیش می آید ذهن من مطرح می شود که من می توانم آن را کسب کنم و پیداست که در قضایای بدیهی به لحاظ ذهن من بدیهی است وواقعیت خارجی چیز دیگری است و ممکن است واقعیت خارجی هم همین باشد و ممکن است که در خارج هم نتوانید چیزی را ببینید و در باره آن نظر بدهید.

علی ای حال وقتی بحث بداهت مطرح می شود غیر از بحث تناقض است ، در بحث تناقض واقعاً صرف نظر از ذهن،واقعیت دارد چه من بخواهم چه نخواهم ووقتی که بخواهم و با کسب بفهمم و چه بدون کسب،در هر صورت این یک قانون خارجی و واقعی است و به ذهن من ارتباطی ندارد اما اگر یک مساله ای بداهتش مطرح بود مربوط به ذهن است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo