< فهرست دروس

درس کلام و فلسفه ( پرسش و پاسخ ) - استاد حشمت پور

96/09/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : سوال شماره 16

1-آیا شبهات سنگین که فلاسفه غرب به دین وارد کرده است را می توان با فلسفه جواب داد؟ 2-آیا این سخن درست است که فلسفه های مشاء و اشراق و صدرا و علی الخصوص فلسفه صدرا به مباحث و مسائل کلام و عقاید کمک شایانی کرده و آن را از رکود و تحجر نجات داده؟

3-نظر مبارکتان در مورد ورود عرفان ابن عربی به مباحث اخلاق و عرفان چه بوده و آیا این سخن درست است که عرفان ابن عربی به مباحث و مسائل اخلاق و عرفان کمک شایانی کرده و آن را از رکود و تحجر نجات داده؟

 

پاسخ به سوال اول

پاسخ :سه سوال کرده اید که باید به تفصیل پاسخ داده شود،سوال اول شما به دو سوال منشعب می شود که ما این دو سوال را از هم جدا کرده و به آن پاسخ می دهیم یعتی به ترتیبی که شما سوال کرددی جواب نمی دهیم بلکه سوال شما را به دو سوال تبدیل می کنیم و جواب آن را می دهیم.

سوال اول شما این است که آیا می توان شبهات سنگینی را که فلاسفه غرب به حرف بعضی از شرقی ها بر دین یا مسایل دینی وارد کرده اند به جز استمداد از فلسفه و کلام، جواب داد یا حتما ناچاریم از فلسفه استفاده کنیم و جواب این شبهات را بدهیم.

جواب سوال اول این است که شبهات را عقل ما می فهمد و عقل ما باید پاسخ بدهد ،گاهی فلسفه راهی برای پاسخ به شبهه است و گاهی کلام،گاهی روایات و ما یک جواب عقلی به کمک این پشتوانه ها فکر می کنیم و چون جواب ما عقلی است پاسخ شبهه داده می شود.

فلسفه قوانینی دارد که آن قوانین حاصل عقل ماست یه به بیان بهتر قوانینی دارد که در خارج صادقند و ما آن را کسب کرده ایم یعنی یک قوانینی واقعی هستند و ما به کمک این قوانین واقعی،شبهات را بر طرف می کنیم یا این که ممکن است کسی از قونین فلسفی استفاده نکند و از قوانین واقعی دیگر استفاده کند،آن هم می تواند پاسخ به شبهه بدهد و لزومی ندارد که ما حتماً در پاسخ به شبهه از قوانین فلسفی استفاده کنیم،کسانی بوده اند که مشیشان فلسفی بوده ولی هیچ یک از فلسفه های مرسوم را نخوانده بودند،این ها قدرت بر پاسخ دادن دارند چون از عقلشان در پاسخ به شبهه استفاده کرده اند (البته نمی خواهم بگویم فلسفه لازم نیست بلکه فلسفه کمک می کند و این کمک باعث می شود که راختتر درک کنیم).

البته گاهی مواقع هم ممکن است برخی قوانین خدشه دار باشند و به جای این که پاسخ به شبهه دهند شبهه را تقویت کنند.

مهم این است که در پاسخی که داده می شود با تمهیداتی که از قواعد عقلی گرفته می شودجواب از عقل ناشی شود و این چنین نیست که حتما باید فلسفه را بخوانیم تا جواب بدهیم زیرا خیلی ها فلسفی فکر می کنند ولی هیچ یک از علوم فلسفی را درس نگرفته اند.

بله برخی از شبهات که از اصطلاحات استفاده می کنند باید با اصطلاحات جواب داده شود و آن ها نیاز به خواندن فلسفه دارد برای این که ما با فلسفه آشنا بشویم.

بنا بر این این چنین نیست که در پاسخ به شبهات راه منحصر در فلسفه باشد ولی این چنین هم نیست که ما به طور کامل در پاسخ به شبهات از فلسفه بی نیاز باشیم بنا بر این در جواب ها خوب است که از فلسفه استفاده کنیم و جواب ها را قابل فهم تر قرار دهیم.

 

پاسخ به سوال دوم

سوال دوم: چرا علماء با فلسفه با کارایی مهمی که دارد مخالفت می کنند؟

پاسخ این سوال را باید بدون تقیه بدهم و الا سوال شما به صورت دقیق پاسخ داده نمی شود برخی از مخالفت ها به خاطر عدم آگاهی از این علوم است که طرف هیچ آگاهی نسبت به این دانش ها ندارد و صرفاً به خاطر این که عده ای با فلسفه و فلاسفه مخالفت کرده اند ایشان هم با آن مخالفت می کند،این مخالفت اشکال دارد و انسان با چیزی محالفت می کند که آن را درک کرده باشد و سپس با آن مخالفت کند و اگر نتواند صحت و سقمش را متوجه شود حق مخالفت با آن را ندارد.ولی برخی با این که نمی دانند نظر می دهند و این به خاطر یک پیش فرضی است که دارند که فکر می کنند که فلسفه مجموعه ای از امور باطل است و نمی دانند که در فلسفه مطالب حقی هم وجود دارد.

ولی برخی از مخالفت ها نه به خاطر فلسفه است بلکه به خاطر متعلم فلسفه است و می گویند هر متعلمی نمی تواند فلسفه را یاد بگیرد یعنی همه افراد طوری آفریده نشده اند که با فلسفه انس بگیرند خداوند این افراد را برای چیزهای دیگر آفریده است، برخی از ذهن ها فلسفی آفریده شده اند و این جور افراد مجاز به خواندن فلسفه هستند و علماء در این مورد اشکالی نمی گیرند( علمائی که در این دسته قرار می گیرند و به لحاظ متعلم نهی از خواند فلسفه می کنند) و این ها وقتی فردی را می بینند که قابلیت فهم مطالب فلسفی را دارند او را ترغیب به خواندن فلسفه می کنند وما این جور افراد داشته ایم ، که برخی از علماء، دانشجویان خود را سفارش به خواندن فلسفه کرده اند با این که خودشان مخالف فلسفه بوده اند.

بنا بر این مخالفت ها به خاطر خود فلسفه نبوده است ( حداقل در برخی از علماء) بلکه به خاطر این بوده که متعلم را شایسته خواندن فلسفه نمی دانسته اند و اگر بخواهد آن را بخواند ممکن است خوب آن ها را درک نکند و لذا آن را نهی از خواندن فلسفه می کند، پس مخالفت علماء به دو قسم تقسیم می شود یکی به خاطر ترحم بر متعلمان و یکی هم به خاطر جهل خودشان با فلسفه مخالفت کرده اند.

البته این سخن بدین معنا نیست که فلسفه مشتمل بر قوانین صحیحی است که هیچ گونه خطایی در آن راه ندارد بلکه همین طور که در سایر علوم بشری خطا هست در فلسفه هم خطا هست،افراد دقیقی روی فلسفه کار کرده اند و تا جایی که برایشان امکان داشته جلوی خطاها را گرفته اند ولی بالاخره انسان های معصومی نبوده اند پس نتیجه این شد که فلسفه را خوب است که بخوانیم تا راه حل شبهه راحتتر طی کنیم مگر این که قدرت فلسفه خواندن در ما نباشد که در این صورت ما حق خواندن این علم را نداریمآن هم نه به خاطر خود علم بلکه به خاطر این که ما قدرت فهم آن را نداریم.با این بیانی که گفته شد هر دو سوال شما پاسخ داده شد به بیان دیگر سوال اول شما پاسخ داده شد.

 

سوال دوم: آیا فلسفه به کلام خدمت کرده است و اگر فلسفه وارد کلام نمی شد و به کلام خدمت نمی کرد کلام از عهده بر نمی آمد و کلام در تحجر باقی می ماند.

جواب این است که با بیانی که عرض شد فلسفه یعنی به کار گرفتن عقل و ذکر اموری که از به کار گرفتن عقل به دست می آید،این قواعد عقلی وقتی تبیین می شود به آن فلسفه گفته می شود.

در کلام اگر فلسفه راه پیدا کرده یعنی عقل راه پیدا کرده است و در کلام هم باید عقل راه پیدا کند نه این که خود فلسفه با تمام قواهدش به کلام راه پیدا کرده است و عقل باید در کلام بیاید و برای این که کلام ورزیده تر شود از مباحث عقلی فلسفی در کلام استفاده می شود،حال اگر متکلمی فلسفه نخواند او هم بی نیاز از عقل نیست و باید از عقل استفاده کند پس بی نیاز از فلسفه هم نیست،البته این در صورتی است که فلسفه را علم مدون ندانیم و علم مدون در کلام راه پیدا نمی کند،برخی از مسائل فلسفی در کلام می آید ولی مدرک آن عقل است و متکلم از دلیل عقلی در مسائل کلامی استفاده می کند چه فلسفه خوانده باشد و چه آن را نخواند و این طور نیست که فلسفه،کلام را متحول کند بلکه عقل است که از ابزار کلام است هم چنان که از ابزار فلسفه است در فلسفه هم چون این ابزار را به کار گرفته اند و به کمک ان قواعدی را تاسیس کرده اند راه برای طرح مسایل کلامی آسان تر کرده است پس بهتر است که فلسفه را در کلام داشته باشیم تا طی راه برای کلام و متکلم آسانتر شود.

 

پاسخ به سوال سوم

در سوال سوم سوال کرده اید که ابن عربی در عرفان اسلامی اخلاق را تکمیل کرده است آیا این را قبول دارید یا نه؟

بله اگر ابن عربی مطالبش صحیح باشد مکمل علم اخلاق است نه ابن عربی بلکه هر کسی که بعداً بیاید و مطلبی که حق است به مطالب قبلی اضافه کند به آن علم کمک کرده است و این اختصاصی به ایشان ندارد، این عربی اگر حرف باطلی زده باشد خدمتی به این علم نکرده است بلکه انحرافی برای خوانندگان این علم به وجود آورده است ولی اگر حرفش صحیح باشد خدمتی به این علم کرده و موجب کمال این علم شده است و نمونه آن هم کم نیست و حرف های صحیح ایشان مکمل حرف های صحیح دیگران است و موجب تکامل علم و به ویژه علم اخلاق می شود ولی وجهی ندارد که خصوص حرف های ایشان را مکمل علم اخلاق بدانیم.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo