< فهرست دروس

درس رساله وجود - استاد حشمت پور

استاد حشمت پور

94/03/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : پاسخ چهارم به اشکال مستشکل بر اشتراک وجودی موضوعین لمحمولٍ واحدٍ مبتنی بر حمل جنس بر دو فصل/ 5.تذکرة توحیدیة/ رسالة فی الوجود الرابط.

خلاصه جلسه قبل : بحث در این داشتیم که فصل مرکب است از ما به الاشتراک و ما به الامتیاز و بر این مدعا سه دلیل اقامه کردیم و اکنون می خواهیم دلیل چهارم را بیان کنیم.

و نقول ايضا : الفصل كالعلّة المفيدة لطبيعة الجنس، فمرتبة وجوده بما هو وجوده بعينها مرتبة اقتضاء الجنس فيخصّص بخصوص هذا الاقتضاء حصّة معيّنة من الجنس كما انه قبل وجود ذلك الفصل الخاص ان كان له وجود قبله كان حصّة معينة من طبيعته بخصوص استعداده لذلك الفصل و اقتضائه لحصّة خاصة من هذا الجنس دون ساير الاجناس يلازم مناسبة ذاتية تامة له معه يشاركه فيها ساير الفصول اذحال كل واحد منها معه تلك الحال ففيها جهة خصوص و عموم.[1]

جواب چهارم :

در این دلیل ایشان می فرمایند که هر فصلی محصِّل جنس است یعنی به جنس وجود می دهد و اگر فصل نبود جنس موجود نمی شد و چون وجود جنس با طبیعت جنس همراه است گویا که فصل طبیعت جنس را به جنس افاده می کند پس گویا اگر فصل نبود طبیعت جنس نیز نبود.

البته اگر دقت کنیم می یابیم که یک فصل نمی تواند کل جنس را موجود کند بلکه هر فصل بخشی از جنس و حصه ی خاصی از آن را موجود می کند و هر فصل فقط قسمتی از جنس را موجود می کند.

پس در هر فصلی خاصیت این ست که حصه ای از جنس را جدا کند و به وجود بیاورد.

پس می توان اینگونه گفت که همه ی فصول با جنس این اشتراک را دارند که حصه ای از آن جنس را از سایر حصه ها جدا می کنند و این حصه را با خود ترکیب می کنند و نوع را به وجود می آورند این ما به الاشتراک فصول است.

و از اینکه این فصل سراغ حصه ای می رود و فصل دیگر سراغ حصه ای دیگر می رود می فهمیم که ما به الامتیازی نیز بینشان است.

پس اینگونه می گوییم که همه ی حِصَص بالقوه در جنس موجود اند و فصول این حصص را بالفعل موجود می کنند و این ما به الاشتراک آنهاست و اینکه هر فصل، حصه ای خاص را بر می گزیند این ما به الامتیاز آن است و بعبارت دیگر اینکه با جنس مناسبت دارند ما به الاشتراکشان است و اینکه هر کدام مناسبت مخصوصی دارند ما به الامتیازشان است.

نکته : دقت شود که هر فصل نسبت به نوعی که ایجاد می کند ذاتی است یعنی ذاتی حصه ی معینه است ولی نسبت به خود جنس عرض خاص است.

ترجمه و شرح متن :

و همچنین می گوییم که فصل مانند علت مفیده و محصِّل طبیعت جنس است (می گویند مانند علت است چون فصل، جنس را به وجود می آورد و در ضمن ایجاد جنس طبیعت جنس نیز موجود می شود پس مانند اینکه علاوه بر اینکه علت وجود جنس است، علت طبیعت جنس نیز هست) پس مرتبه وجودی جنس بما هو وجوده عیناً همان مرتبه اقتضا کردن فصل است جنس را (اضافه «اقتضاء» به «جنس»، اضافه مصدر به مفعول است و فاعلِ «اقتضاء»، فصل است که ذکر نشده است) است و حصه ی معینی از جنس به سبب این اقتضا تخصیص داده می شود. (تا اینجا مصنف ما به الامتیاز فصول را ذکر کردند).

کما اینکه شأن این است که قبل از اینکه فصلی خاص بیاید و جنس را تخصیص بزند _البته اگر جنس وجودی قبل از فصل داشته باشد که مشخص است که ندارد و جنس و فصل توأما با هم ایجاد می شوند_ حصه ی معینی از طبیعت جنس وجود داشت که این حصه از دو طریق معین شده است :

- از طریق جنس چون جنس استعداد این فصل را دارد چون حصه ی مناسب این فصل در جنس موجود است.

- از طریق فصل چون فصل نیز اقتضای این جنس را دارد چون این حصه در جنس موجود بود.

و وجود این حصه خاص که در جنس است ملازم این است که مناسبت ذاتی بین فصل و جنس ایجاد شود.

حال مصنف می خواهند بگویند که این امر در همه فصول است.

و مشارکت می کنند این فصل را، سایر اجناس در مناسبت با جنس چون حال هر یک از فصول با جنس مانند همان فصلی است که آن را مقایسه کردیم و بیان کردیم که مناسبت ذاتی دارد.

پس در فصول هم جهت خصوص است و هم جهت عموم و در نتیجه فصل مرکب شد از ما به الامتیاز و ما به الاشتراک.

ادخال غلط است و باید گفته شود اذ حال یعنی نقطه جابجا شده است،

و هذا القدر من البيان كاف في مقامنا هذا، اذ بسط القول في هذا المقصد يخالف المقصود من هذه الوجيزة، فلنرجع الي ما كنّا بصدد بيانه، فنقول: ذلك الوجود الواحد المنسوب الي الموضوع و المحمول، له جهات و حيثيات، فمن جهة كونه منسوبا الي الموضوع يكون وجودا في نفسه له، و من جهة انتسابه الي المحمول يكون وجودا في نفسه له و من جهة انتسابه اليهما يكون ما به اتحادهما،

مصنف دوباره به بحث اصلی که همان وجود رابط بود بر می گردند.

این وجود رابط را گاهی به موضوع نسبت می دهیم و گاهی به محمول و گاهی به هر دو.

اگر به زید که موضوع است نسبت دادیم می شود وجودی برای زید و اگر به قائم یعنی محمول نسبت دادیم می شود وجودی برای قائم و اگر به هر دو نسبت دادیم وسیله ی اتحاد بین هر دو می شود.

ترجمه و شرح متن :

و همین مقدار برای بحث ما کافی است چون بسط و تفصیل در این موضوع مخالف با مقصد ما از این وجیزه است پس بر می گردیم به بحث خودمان و می گوییم :

این وجود واحدی که منسوب است هم به موضوع و هم به محمول دارای جهات و لحاظ های مختلفی است و حیثیت های گوناگونی دارد.

پس از جهت اینکه این وجود منسوب است به موضوع پس می شود وجودی برای موضوع فی نفسه (منظور از فی نفسه این است که محمول را در نظر نگیریم یعنی درست است که این وجود رابط بین موضوع و محمول است و همان وجودی نیست که زید را در خارج موجود کرده، ولی از این جهت که محمول را در نظر نمی گیریم وجودی برای زید می شود یعنی وجودی است لزید و نه وجود قیام برای زید و این نوع لحاظ، ساخته ذهن است).

و از جهت انتساب این وجود به محمول وجودی می شود برای محمول فی نفسه و از جهت اینکه ارتباط بین موضوع و محمول ایجاد می کند، ما به الاتحادِ موضوع و محمول است.

و هذا الاتحاد الجزوي اذا تصور مستقلاً بنفسه يكون وجودا في نفسه ايضا و لكن للموضوع و المحمول معا، و اذا تصّور علي انه آلة لتعرف حال الموضوع مع المحمول او تعرّف حال المحمول معه يكون نسبة حكمية اتحادية جزوية مأخوذة آلة لتعرّف حال الموضوع و المحمول.

و این اتحاد را هم می توان به حالت مستقل نگاه کنیم یعنی معنای جزیی اتحاد را مستقلا در نظر بگیریم و هم می توان آن را آلت برای ربط موضوع و محمول لحاظ کرد.

آن اتحادی که آلت غیر است را نسبت حکمیه می گوییم یعنی همان اتحاد و وجود رابطی را که در خارج است را به ذهن می آوریم و آن را به لحاظ آلتی برای بیان حالت خارجی در نظر می گیریم که این همان نسبت حکمیه است.

ترجمه و شرح متن :

و این اتحاد جزیی را اگر به صورت مستقل در ذهن تصور کنیم (به صورتی که معنای اسمی باشد نه حرفی) وجود مستقلی برای موضوع و محمول می شود و وقتی تصور شود به گونه ای که آلتی باشد برای نشان دادن حالتی بین موضوع و محمول در این صورت این اتحاد، «نسبت حکمیه اتحادیه جزییه» می شود.

پس نسبت حکیمه که در ذهن است حکایت می کند از اتحاد و حالت خارجی بین موضوع و محمول. یعنی نسبت حکمیه حاکی است و وجود رابط محکی است.

فان طابقت تلك النسبة الحاصلة في ظرف الانعقاد خارج هذا الظرف ـ و هذا اذا كان لتلك النسبة منشأ انتزاع في ذلك الخارج هو الوجود الواحد المنسوب الي الطرفين ـ يكون العقد عقدا ايجابيا صادقا و الا فايجابيا كاذبا او سلبيا صادقا اذ اعتبر السلب

ترجمه و شرح متن :

و اگر این نسبت حاصله در ذهن (ظرف انعقاد قضیه) مطابق با خارج از این ظرف بود،_ و این تطابق زمانی است که برای آن نسبت حکمیه منشأ انتزاعی در خارج وجود داشته باشد که این منشأ انتزاع در خارج وجود واحدی است که منسوب به طرفین است_ این عقد، عقدِ ایجابیِ صادق می شود و اگر این نسبت در قضیه، مطابق خارج نبود پس ایجابی کاذب می شود و یا سلبی صادق می شود به شرطی که این سلب در قضیه ذهنیه نیز لحاظ شده باشد یعنی به شرطی که قضیه ذهنیه، سالبه باشد.

پس اگر قضیه، سالبه بود و در خارج نیز وجود رابط نبود این قضیه صادق می شود.

خلاصه مطلب این شد که وجود رابط در خارج است و نسبت حکمیه در ذهن است وجود رابط مختص به قضایای موجبه است و نسبت حکمیه در همه ی قضایا موجود است نسبت حکمیه حاکی است و وجود رابط محکی است.


[1] مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرس طهرانی، علی بن عبدالله زنونی، ج2، ص153.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo