< فهرست دروس

درس رساله وجود - استاد حشمت پور

استاد حشمت پور

95/02/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : بررسی اجمالی معانی اعتباریه ثبوتی و عدمی/ 12. تلخیص و تحصیل/ رسالة فی الوجود الرابط.

خلاصه جلسه قبل: در فصول قبل مطالبی مطرح شد که اکنون می خواهیم در این فصل آنها را به صورت خلاصه دوباره مطرح کنیم.

[12] تلخيص و تحصيل: خلاصة القول و كلمة الفصل، ان المعاني الاعتبارية الغير المتأصلة اما معاني ثبوتية و اما معاني عدميّة، والمعاني الثبوتية اما نسب و اضافات او غيرها. [1]

معانی اعتباریه را به دو قسم تقسیم می کنیم.

دقت شود که مَقسَم، معانی اعتباریه است بنابر این در این دو قسمی که برای این مقسم می آوریم باید معانی اعتباریه مد نظر باشند.

مصنف می فرمایند که معانی اعتباریه یا ثبوتی هستند و یا عدمی.

سپس معانی ثبوتی را تقسیم می کنند و بعد به بیان حکم معانی اعتباریه عدمی می پردازند و بعد حکم اقسام ثبوتی را بیان می کنند.

امکان امری اعتباری و عدمی است.

اعتباری بودن به این معنا است که متأصل نیست یعنی در خارج به عنوان یک حقیقت و اصل موجود نیست مثل امکان که خودش بذاته در خارج موجود نیست یا مثل عمی و قبلا گفتیم که اموری مثل فوقیت نیز اعتباری هستند ولی ثبوتی هستند.

عمی عدم البصر است لذا عدمی است و همچنین امکان نیز سلب الضرورتین است لذا عدمی است.

فوقیت نیز از مقایسه شیئی با شیء دیگر حاصل می شود و در خارج چیزی به نام فوقیت وجود ندارد با این تفاوت که فوقیت امری ثبوتی است.

پس امور اعتباریه اموری غیر متاصله هستند و در واقع واقعیتی ندارند هر چند ممکن است که از خارج اخذ شوند.

این امور اعتباری یا عدمی هستند و یا وجودی.

ترجمه و شرح متن:

در نسخه خطی اینگونه آمده است که «تلخیص و تخلیص» و چون در این فصل استدلالی آورده نمی شود لذا این عنوان بهتر به نظر می رسد هر چند مطالبی که در اینجا مطرح می شوند قبلا مبرهن شده اند لذا اموری محصل هستند و عنوان ثابت در کتاب نیز با این بیان صیحح است.

مختصری از گفته های گذشته و کلمه ای که حق را از باطل جدا و آن را کاملا معرفی می کند این است که معانی اعتباریه ای که این صفت را دارند که غیر محصل اند یا معانی ثبوتیه هستند و یا عدمیه هستند و معانی ثبوتیه یا نسب و اضافات هستند و یا غیر اینها (شاید منظور امور انتزاعیه ای باشد که داخل در نسب و اضافات نباشند).

والمعاني العدمية اعدام امور و لها حظ من الوجود، لا بما هي اعدام، فان العدم بما هو عدم رفع الوجود، فهو رفع ثبوت لا ثبوت رفع؛ و لا من جهة انها صفات قائمه بموضوعات لها، اذ لا قيام لها بها، لما علمت فيما مضي، بل انها تابعة للوجودات تقرّرا و جعلاً، لكونها من لوازمها ولو بتوسط ماهيات تابعة لتلك الوجودات، كالامكان الماهوي المفسّر بسلب ضرورة الطرفين، و ساير المعاني العدمية التي هي لوازم الماهيات؛ فلا وجود لها بحيالها،

حال مصنف می خواهند حکم معانی عدمیه را بیان کنند.

در مورد معانی عدمیه مصنف می فرمایند که اینها اعدام امور اند یعنی عدم ثبوت هستند نه ثبوت العدم و به عبارت دیگر رفع ثبوت اند نه ثبوت رفع و معدوله نیستند بلکه عدمی هستند.

مصنف برای این امور عدمیه دو حکم را بیان می کنند.

یکی اینکه این امور عدمیه به چند نحو لحاظ می شوند و در بعضی از این لحاظ ها حظی از وجود دارند.

حکم دوم اینکه جهان خارج از ذهن را آیا ظرف خود این امور عدمیه قرار می دهیم و یا ظرف وجوداتشان؟ جواب این است که خارج ظرف خود امور عدمیه است نه وجودشان که بعداً آن را بیان خواهیم کرد.

مطلب اول:

اما مطب اول که امور عدمیه دارای حظی از وجود هستند.

امور عدمیه را به سه نحو می توان لحاظ کرد:

- یکی اینکه آنها را بما هی اعدام ملاحظه کنیم و لو مضاف به امر وجودی باشند یعنی مضاف الیه آنها را لحاظ نکنیم.

در این صورت مشخص است که این امور حظی از وجود ندارند.

- نحو دوم این است که اینها را صفاتی قائم به موصوفشان بدانیم یعنی بگوییم که چون موصوفاتشان موجود هستند، خودشان نیز موجود اند.

مصنف این نحو از لحاظ را نیز موجب موجودیت این امور نمی دانند چون امور عدمیه موجود نیستند که بخواهند قیام به موصوفشان داشته باشند یعنی نمی توانند به موصوفاتشان قائم باشند.

- نحو سوم این است که آنها را تابع وجودات بگیریم یعنی مثلا امکان را تابع موجود ممکن بدانیم.

سؤال: امکان ماهوی که تابع وجود نیست بلکه از لوازم ماهیت است پس چگونه می گویید که تابع وجود است؟

جواب: این امکان از ماهیت انتزاع می شود و وجودی که بر ماهیت عبور می کند بعد از گذشتن از ماهیت به لازم این ماهیت سرایت می کند و این لازم ماهیت بهره ای از وجود پیدا می کند یعنی چون وجود به ماهیت رسیده است، به لازم ماهیت که امکان است نیز می رسد لذا آن نیز موجود می شود.

پس به این نحو می توان یک امر اعتباری ماهوی را تابع وجود قرار داد.

پس امکان ماهوی در ماهیت موجوده در خارج بهره ای از وجود دارد.

پس وجود که در خارج اصالت دارد، ماهیت را بالتبع (مرحوم مصنف ماهیت را بالتبع موجود می دانند نه بالعرض) موجود می کند و در نتیجه لازم این ماهیت که امکان ماهوی باشد نیز بالتبع موجود می شود.

پس وجودی که به ماهیت رسیده، به لازم آن نیز سرایت می کند.

پس ماهیت من حیث هی که دارای امکان است موجود می شود و هرچه که با ماهیت است و از ذات او جدا نمی شود نیز با او موجود می شود که یکی از آنها امکان ماهوی است.

نکته: صدرا ماهیت را بالعرض موجود می دانند ولی مرحوم آقا علی ماهیت را بالتبع موجود می دانند لذا اهمیت بیشتری به ماهیت داده اند.

ترجمه و شرح متن:

و معانی عدمیه اعدام اموری هستند که حظی از وجود دارند نه از این جهت که عدم هستند چون عدم بما هو عدم رفع وجود است در نتیجه رفع ثوبت هستند و نه ثبوت رفع لذا وجودی ندارند به این لحاظ.

و همچنین نه از این جهت که صفات قائم به موضوعشان هستند زیرا امور عدمی قیام به موضوعشان ندارند کما اینکه در مباحث گذشته دانسته شد.

بلکه این امور عدمی تابع وجودات هستند در تقرر و جعلشان یعنی هر جا وجود تقرر و جعل داشته باشد اینها نیز تقرر و جعل دارند زیرا این امور اعتباریه عدمیه از لوازم وجود هستند و لو بتوسط ماهیت لازمه وجود شده باشند یعنی هر چند این امور اضافی از لوازم ماهیاتی هستند که این ماهیات تابع وجود هستند لذا اینها نیز حظی از وجود می برند مانند امکان ماهوی (نه امکان فقری و وجودی) که تفسیر می شود به سلب دو ضرورت (ضرورت وجوب و ضرورت امتناع) و همچنین مانند سایر معانی عدمیه ای که از لوازم ماهیات هستند.

بل الوجود انما هو لماهية اخري ينتزع منه و يمرّ اليها بضرب من التبعيّة و نحو من الاستتباع. و لا ينتزع من مرتبة الوجود لا جزء و لا كُلاًّ، بل من مرتبة متأخرة عنه لا باعتبار جهة قائمة به كما علمت،

این امور عدمیه وجودی مستقل و بحیاله ندارند بلکه وجود برای ماهیت دیگری است.

امکان نیز ماهیت است و از سنخ ماهیات عرضی است.

خواجه قانونی را در کتاب نقد المحصل ذکر می کنند و می فرمایند که اگر فخر رازی این قانون را می دانستند این قدر اشکال نمی کردند و قانون این است که:

ما می توانیم به صُوَر علمیه مانند صورت آسمان به دو نحو نگاه کنیم:

یک بار به نحو آلیت از این حیث که صورتی است برای آسمان خارجی و بر او دلالت دارد یعنی «ما به ینظر» است.

و یک بار به این نحو که خود صورت را نگاه می کنیم و در مورد خودش بحث می کنیم که در این صورت مستقل و «ما فیه ینظر» است.

امکان نیز به هیمن نحو است.

گاهی به امکان نظر می کنیم تا نسبت وجود با این ماهیت انسان را به دست بیاوریم که در این صورت اصلا با امکان کاری نداریم بلکه با نسبت بین انسان و وجود کار داریم.

و گاهی نیز به امکان به عنوان ماده ای از مواد نگاه می کنیم که در این صورت یک نگاه مستقل به او کرده ایم و ما فیه ینظر است.

مصنف می فرمایند که اگر به امکان به این نحو توجه کنیم ماهیت می شود و امری عرضی است ولی اگر امکان را به نحو آلیت نظر کنیم، آلت است و حکم ماهیت را ندارد.

پس امکان را می توان به نحو ماهیت نیز لحاظ کرد ولی اکنون به این ماهیت کاری نداریم بلکه ماهیتی دیگر مثل انسان (ماهیة اخری) را تصور می کنیم و وجودی که به این انسان سرایت می کند به این امکان نیز سرایت می کند.

ترجمه و شرح متن:

بلکه وجود برای ماهیت دیگری است مثل انسان که این ماهیت از وجود انتزاع می شود (چون مصنف وجود را اصیل می دانند لذا ماهیت را از وجود منتزع می دانند) و عبور می کند وجود به سمت ماهیت به نوعی از تبعیت (ایشان ماهیت را تابع وجود می دانند) و امکان منتزع نمی شود از مرتبه وجود نه به عنوان جزء و نه به عنوان کل بلکه این امکان انتزاع می شود از ماهیت که مرتبه ای است مؤخر از وجود (چون ماهیت تابع از وجود است لذا مؤخر است و این امکان ماهوی نیز از ماهیت انتزاع می شود) نه اینکه این امکان وصف ماهیت باشد و قائم به ماهیت باشد چون امری اعتباری و عدمی است

نکته: بقیه تابع و متبوع ها هر دو موجود اند ولی ماهیت بنابر نظر مصنف تابع از وجود است در وجودش لذا می فرمایند «بضرب من التبعیه».

بل بملاحظته و ملاحظة امر آخر هو فاقد له، فانتزاعها بتصرف من العقل بعد وضع معقول اول، فهي معقولات ثانية لا يكون بحذائها وجود هولها اولاً و بالذات، بل انما الوجود لماهيات اخري يمرّ بها و يسري اليها بنحو من المرور و طور من السريان.

امکان از کجا متولد می شود؟

امکان ماهوی به این صورت انتزاع می شود که وجود را با امری که فاقد وجود است مثل ماهیت من حیث هی مقایسه می کنیم و این دو را با هم می سنجیم و از این سنجش امکان متولد می شود.

ترجمه و شرح متن:

بلکه انتزاع می شود این امکان از مرتبه متأخر از وجود به این صورت که ملاحظه می کنیم وجود را و ملاحظه می کنیم امری دیگر (ماهیت) را که فاقد وجود است، پس انتزاع امور عدمیه با تصرف عقل است بعد از اینکه معقول اولی را (ماهیتی را ) فرض می کنیم و این امر اعتباری که عدمی است را از این معقول اول مفروضة الوجود انتزاع می کنیم که اینها معقولات ثانیه عدمی هستند که در مقابل آنها وجودی نیست که برای این امورِ اعتباری اولا و بالذات باشد بلکه این وجود برای ماهیات دیگری (مثل انسان و بقر و فرس) است و بعد به این امور اعتباریه سرایت می کند به نحوی از عبور و طوری از سریان.

پس خلاصه اینکه برای امور اعتباریه عدمیه بما اینکه لوازم ماهیات هستند، بهره ای از وجود قرار دادیم و این حکم اول امور اعتباری عدمی بود.

فالخارج ظرف لِاَنفسها لا لوجوداتها: اذ ليس لها وجودات بحذائها.

حکم دوم این است که خارج ظرف وجود این امور عدمی نیست چون این امور عدمی وجود ندارند بلکه خودشان به تبع و به عرض ماهیت در خارج اند.

پس خودشان در خارج وجود ندارند بلکه به نحوی در خارج هستند یعنی از خارج انتزاع می شوند و اینگونه نیست که خودشان در خارج موجود باشند.

ترجمه و شرح متن:

پس خارج ظرفی است برای نفس این امور اعتباریه نه برای وجوداتشان زیرا در مقابل این امور اعتباری وجودی در خارج به نحو استقلالی موجود نیست تا بگوییم که خارج ظرف وجود آنهاست بلکه فقط حذی از وجود دارند یعنی از خارج انتزاع می شوند و به تبع موجود شدن ماهیت، موجود می شوند.

والمعاني الثبوتية سواء كانت نسبا و اضافات او غيرها، مرجعها وجودات اشياء موضوعة اولاً ثم بضرب من الاعتبار او نحو من القياس و تصرف من الذهن ينتزع معانيها من تلك الوجودات.

حال می خواهیم از امور اعتباری ثبوتی بحث کنیم که در اینجا نیز دو بحث است.

بحث اول این است که این امور در خارج وجود ندارند زیرا همانطور که گفتیم این امور اصالت ندارند بلکه به ضربی از اعتبار و ثقاس در خارج موجود می شوند مثلا فوقیت از مقایسه آسمان که در خارج است با زمین که در خارج است حاصل می شود پس امور اعتباری ثبوتی نیز مانند امور اعتباری عدمی وجود مستقل و بحیاله ندارند بلکه وجود امور اعتباری ثبوتی بر می گردد به وجود طرفینشان.

خارج هم ظرف خود فوقیت است و هم ظرف وجود فوقیت است چون فوقیت نسبتی است بین آسمان و زمین و چون آسمان و زمین هر دو در خارج موجود هستند، فوقیت نیز در خارج موجود است.

پس امور عدمیه فقط بهره ای از وجود داشتند ولی امور ثبوتی هر چند وجودی مستقل ندارند ولی وجودشان همان وجود موضوعاتشان است پس می توان گفت که خارج ظرف نفس امور عدمیه است نه ظرف وجوداتشان ولی خارج هم ظرف نفس امور ثبوتی است هم ظرف وجوداتشان چون وجودات امور ثبوتی همان وجودات موضوعاتشان است.

ترجمه و شرح متن:

و معانی ثبوتی چه از جنس نسب باشند و چه از جنس اضافات و یا غیر اینها مرجعشان به وجودات اشیائی است که این اشیاء اولا وضع شده اند و موجود شده اند (مثل آسمان و زمین) و بعد امور ثبوتی انتزاعی مثل فوقیت به نحوی از اعتبار از این امور موضوعه اولیه بیرون کشیده شده اند پس وجود این امور اعبتاری ثبوتی عین وجود طرفینشان است.

نکته: نسبت به تنهایی وضع است ولی به صورت متکرره اضافه است یعنی اگر فوقیت را به تنهایی لحظ کنیم وضع است واگر فوقیت و تحتیت را همراه با هم لحاظ کنیم اضافه می شود.

پس امور ثبوتی حظی از وجود ندارند بلکه به وجود موضوعاتشان موجود هستند.

والخارج ظرف انفس الوجودات اذ لا وجود للوجود. كل ذلك انما يتصحح بعد وضع كون الوجود اصيلاً و سيتبيّن لك.

در اینجا سه مطلب است.

مطلب اول اینکه خارج ظرف این امور ثبوتیه است که این را مصنف بیان نمی کنند.

مطلب دوم اینکه خارج ظرف وجود این امور ثبوتیه است که این را مصنف بیان می کنند.

مطلب سوم اینکه خارج ظرف وجود وجود این امور ثبوتیه نیست چون وجود بذاته در خارج موجود است و به وجود دیگری نیاز ندارد و این ردی است بر شیخ اشراق یعنی «الوجود موجود بعین ذاته و الماهیة موجودة بوجود زائد».

پس برای وجود، وجود دیگری نیست لذا نمی توان گفت که خارج ظرف وجودِ وجودِ این معانی ثبوتیه است.

ترجمه و شرح متن:

خارج ظرف امور ثبوتیه است که این مشخص است و احتیاج به بیان ندارد.

و خارج ظرف وجود این امور ثبوتیه نیز هست ولی خارج ظرف وجودِ وجودِ این امور نیست چون وجود دارای وجود دیگری نیست.

همه این مطالب بنابر وجهی صحیح است که وجود اصیل باشد (اصالة الوجود) که در آینده برای تو روشن خواهد شد.


[1] مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرس طهرانی، علی بن عبدالله زنوزی، ج2، ص162.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo