< فهرست دروس

درس رساله وجود - استاد حشمت پور

استاد حشمت پور

95/03/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بیان اشکال به پاسخ مذکور بنا بر اصالة الماهیة و بیان اینکه اصالة الماهیة لازم دارد انهدام نفسش را و بیان دو موضع نزاع بین فلاسفه/ 16.ایقاظ و ایماض و 17.تشاجر و تنازع/ رسالة فی الوجود الرابط.

خلاصه جلسه قبل: بحثمان در جواب شبهه ای بود که عده ای در باب مفهوم وجود یا مفهوم موجود وارد کرده بودند و خواستند از این شبهه نتیجه بگیرند که مفهوم وجود یا مفهوم موجود باید ذاتی باشد برای ماهیت یا برای وجود که ما هم شبهه را خواندیم و هم جواب آن را.

بعد مصنف به مناسبت وارد رد قول به اصالة الماهیة شدند و اینچنین فرمودند که اگر جعل را که فعل است بر ماهیت که مفعول است وارد کنیم باید ماهیت قبل از این جعل تقرری داشته باشد یا تقرر وجودی و یا تقرر ماهوی، بر تقرر وجودی مصنف اشکال کردند و بر تقرر ماهوی می خواستند سه اشکال وارد کنند که دو اشکال را خواندیم و اکنون اشکال سوم را می خواهیم بخوانیم.

ثم اذا بني الامر علي كون الماهية مجعولة بذاتها بتقررها الماهوي فذاتها و ذاتياتها بجعل الجاعل، فلا يصح الفرق بكون حمل الذاتيات عليها توقيتيا و حمل الموجود عليها توقيفيا بل كل واحد منها توقيفي.[1]

اشکال سوم: پس اکنون فرض بر این است که ماهیت تقرر ماهوی دارد و با جعل جاعل تقرر وجودی پیدا می کند که به این معنا است که هم ذات ماهیت و هم ذاتیات ماهیت با جعل جاعل موجود می شوند یعنی هم ذات تقرر وجودی پیدا می کند و هم ذاتیات در نتیجه هم ذاتی را می توان بر ماهیت حمل کرد و هم موجود را یعنی بعد از جعل هم ذاتیات حمل بر ماهیات می شوند و هم موجود در حالی که قبل از جعل فقط می توانستیم ذاتیات را بر ماهیت حمل کنیم چون ماهیت بعد از جعل تقرر وجودی پیدا می کند.

قبلاً فرق گذاشتیم بین ماهیات و مفهوم موجود و گفتیم که مفهوم وجود را حمل می کنیم علی سبیل التوقیف و ذاتیات را حمل می کنیم علی سبیل التوقیت یعنی اینچنین می گوییم که در وقتی ماهیت موجود است ذاتیات بر او حمل می شوند اما نمی گوییم که در وقتی که ماهیت موجود است، موجود بر او حمل می شود بلکه می گوییم که به شرطی که ماهیت موجود شود، موجود بر او حمل می شود یعنی حمل موجود را متوقف می کنیم بر وجود ماهیت ولی حمل ذاتیات را متوقف نمی کنیم بر وجود ماهیت بلکه در حین وجود ماهیت حمل را انجام می دهیم یعنی وجود در هنگام حمل ذاتیات موقوف علیه نیست ولی در هنگام حمل وجود موقوف علیه است.

حال مرحوم مصنف می فرمایند که اگر ماهیت قبل از جعل تقرر ماهوی داشته باشد و بعد از جعل تقرر وجودی پیدا کند لازم می آید که ذات و ذاتیات ماهیت بعد از جعل وجود پیدا کنند لذا هم حمل وجود و هم حمل ذاتیات علی سبیل التوقیف هستند یعنی هم برای حمل موجود و هم برای حمل ذاتیات بر ماهیت شرط است که ماهیت موجود شود چون تقرر وجودی ماهیت و ذاتیاتش بعد از جعلِ جاعل حاصل می شوند در نتیجه فرقی بین حمل موجود و حمل ذاتیات باقی نمی ماند در حالی که شما قائل به فرق هستید لذا اشکال وارد است و این اشکال ناشی از آن است که شما قائل به اصالة الماهیة هستید و گفتید که ماهیت با جعلش ذات پیدا می کند ولی ما می گوییم که با جعل ماهیت، وجود ذات پیدا می کند نه ماهیت در نتیجه بنابر قول شما لازم می آید که حمل ذاتیات نیز متوقف بر جعل باشد چون ذاتیات نیز با ذات به وجود می آیند.

بنابر اصالة الماهیة ما در خارج ذات ماهیت را درست می کنیم پس وقتی ذات آمد همان موقع است که ذاتی می آید لذا ذاتیات نیز متوقف بر جعل می شوند لذا هم حمل ذاتیات بر ماهیت و هم حمل موجود بر ماهیت هر دو توقیفی می شوند یعنی هر دو متوقف بر جعل هستند.

ترجمه و شرح متن:

سپس اگر بنا شود امر بر اینکه ماهیت مجعول بذاته باشد با تقرر ماهویش(جعل ماهیت به ذات ماهیت تعلق گرفته است نه به وجودش)، پس لازم می آید که ذات و ذاتیات ماهیات با جعل جاعل حاصل شوند پس صحیح نیست که فرق گذاشته شود به اینکه حمل ذاتیات بر ماهیت توقیتی است و حمل وجود بر ماهیت توقیفی است بلکه حمل هر یک از این دو توقیفی خواهد بود و چه حمل ذاتیات بر ماهیات و چه حمل موجود بر ماهیات هر دو توقیفی خواهند بود.

در عبارت «بل کل واحد منها توقیفی»، «منها» صحیح نیست و «منهما» صحیح است.

و ما قالته الفلاسفة من «ان الذاتي لا يعلل و ان سلب الشي‌ء عن نفسه و سلب ذاتيه عنه محال فيجب ثبوت الشي‌ء و ثبوت ذاتياته له بلا حيثية تعليلية» معناه ان ثبوت الذاتي بعد وضع الذات لا يعلل بحيثية، لا انه غير معلل بحيثية تعليلية هي علة نفس ذات الموضوع ايضا.

اعتراض بر اشکال سوم: اعتراض می کنیم بر مصنف که شما حمل ذاتیات بر ماهیت را توقیفی گرفتید در حالی که کل فلافسه معتقدند که ذاتیات ماهیت بدون علت و بدون جعل برای ماهیت ثابت هستند و «ذاتی الشیء لم یکن معللاً» در حالی که شما در اینجا ذاتیات را متوقف و معلولِ «جعل» کردید لذا حرف شما این است که جاعل باید ذاتیات را به ماهیت بدهد در حالی که فلاسفه می گویند که ذاتیات بدون جاعل و بدون علت برای ماهیت ثابت هستند.

رد اعتراض: مصنف جواب می دهند که منظور از «الذاتی لایعلل» این است که وقتی ماهیت واجد ذاتش شد و ذاتش در خارج موجود شد، دیگر لازم نیست ذاتیات از جای دیگری حاصل شوند بلکه از جعلِ اصل ذات حاصل می شوند لذا این اشکال بر مصنف وارد نیست و حرف مصنف با حرف فلاسفه منافاتی ندارد و منظور فلاسفه این بوده است که وقتی ذات موجود می شود، احتیاجی نیست که ذاتی با جعل دیگری جعل شود و وقتی ذات موجود است دیگر احتیاج به جعل جاعل برای پیدایش ذاتی نیست.

پس بنابر اصالة الماهیة ذات ماهیت معلل است و جعل می شود و ذاتیات با همین جعل، حاصل می شوند و جدای از ذات ماهیت جعل نمی شوند.

ما بنابر اصالة الوجود می گوییم که «ما جعل اللهُ المِشمِشةَ مشمشةً بل اوجدها» و این حرف ابن سینا است که ناظر به این است که خداوند وجود را در خارج قرار می دهد نه ماهیت را.

ترجمه و شرح متن:

و آنچه که فلاسفه گفته اند که عبارت باشد از این که «ذاتی تعلیل بردار نیست و اینکه سلب شیء از خودش و سلب ذاتیاتش از خودش محال است پس واجب است که شیء یعنی ذات ثابت باشد و ذاتیات ذات نیز برای او ثابت باشند بدون حیثیت تعلیلیه» منظورشان این است که ثبوت ذاتی بعد از وضع ذات معلل نیست با حیثیت دیگری نه اینکه بگوییم که ذاتی معلل نباشد با حیثیت تعلیله ای (جاعل) که این حیثیت (جاعل) علت ذات ماهیت نیز می باشد.

پس جاعلی که علت ذات ماهیت است، علت ذاتیات ماهیت نیز هست و منظور فلاسفه این است که وقتی ذات موجود شود احتیاجی به جاعل و جعل دیگری نیست تا ذاتیات موجود شوند.

[16] ايقاض و ايماض: فاستبان من تضاعيف تلك البيانات ان البناء علي اصالة الماهية يلازم انهدام نفسه و انها لا يجوز ان يكون مصداقا یصدق [علی] محمول و ان كان من ذاتياته،

«ایقاض» صحیح نیست و «ایقاظ» صحیح است که به معنای بیدار کردن است و «ایماض» صحیح است و به معنای درخشیدن است که اصل آن «ومض» است.

در جلاست گذشته گفته شد که مرحوم مصنف می خواستند بگویند که بنابر تقرر ماهیت، هم خلف فرض پیش می آید و هم اصالة الوجود ثابت می شود و در اینجا نیز بر همین بخش دوم تأکید دارند و می فرمایند که فرض اصالة الماهیة ما را به محذور می کشاند لذا این فرض یعنی اصالة الماهیة غلط است و در نتیجه اصالة الوجود ثابت است.

ترجمه و شرح متن:

پس با بیانات گذشته روشن شد که بنا گذاشتن بر اصالة الماهیة لازم دارد اینکه خود اصالة الماهیه خودش را منهدم کند.

«مصداقاً یصدق [علی] محمول» غلط است و «مصداقاً لصدق محمول» صحیح است و در نسخ قدیمی نیز همین است و مصحح اشتباه کرده اند و «لصدق» را «یصدق» خوانده اند لذا برای توجیه مجبور شده اند که «[علی]» را نیز بعد از «یصدق» اضافه کنند.

پس اگر ماهیت را اصیل کنیم جایز نیست که همین ماهیت مصداقی باشد برای صدق محمولی هر چند این محمول از ذاتیات ماهیت باشد چون همانگونه که گفتیم احتیاج به حیثیت تعلیلیه ای دارد.

و لا يمكن ايضا قيام صفة بها او انتزاعها عنها الا بعد وضع وجودها مقدما عليها فيقرّر به ذاتها اولاً ثم لوازمها ان كان بسيطة، او فصلها ثم جنسها ثم نفسها ثم لوازمها ان كانت مركبة. فالقول بان من ضروب ثبوت الصفة للموصوف في الاعيان ثبوتها له بحسب حال الموصوف مع انكار اصل الوجود في الاشياء ذوات الماهيات، قضية لفظية خالية عن القضية العقلية.

مصنف اشکال دیگری را نیز مطرح می کنند و آن این است که از بیانات گذشته روشن شد که حتی نمی توان هیچ صفتی را به ماهیتِ جدای از وجود نسبت داد و برای حمل هر صفتی بر ماهیت احتیاج به وجود ماهیت است یعنی اول باید ذات ماهیت را موجود کنید و اگر ماهیت بسیط است لوازمش را می توان حمل کرد و اگر ماهیت مرکبه است اول جنسش و بعد فصلش را باید به او نسبت داد و بعد خود ماهیت مرکبه موجود می شود و بعد لوازم ماهیت موجود می شوند.

پس تمام اوصاف ماهیت حتی اوصاف ذاتی ماهیت مانند جنس و فصل احتیاج دارند به وجود.

پس این غلط است که گفته شود که صفتی را در خارج به موصوفی نسبت می دهیم چه این موصوف موجود باشد و چه نباشد بلکه برای انتساب یک صفت به موصوفی در خارج احتیاج به این است که خود موصوف اول در خارج موجود شود چه این صفت ذاتی باشد و چه ذاتی نباشد و بیرونی باشد مثل لوزام ماهیت.

ترجمه و شرح متن:

و همچنین جایز نیست قیام صفتی به ماهیت و یا انتزاع صفتی از ماهیت مگر بعد از اینکه وجود را برای ماهیت وضع کردید که این وجود مقدم بر ماهیت است پس به وسیله وجود ذات ماهیت مقرر می شود اولا و سپس لوازم ماهیت مقرر می شوند و این (تقرر ذات و بعد تقرر لوزام) در صورتی است که ماهیت بسیط باشد و یا اول فصل ماهیت مقرر می شود و بعد جنسش و بعد خود ماهیت و بعد لوازم ماهیت مقرر می شوند در صورتی که ماهیت مرکب باشد.

حال مصنف می فرمایند اینکه بعضی می گویند که بدون اینکه موصوف موجود شود می توان صفت وجودی به او داد، این حرف صحیحی نیست و تا موصوف موجود نشود نمی توان صفتی وجودی را بر آن حمل کرد.

پس قول به اینکه از انحاء ثبوت صفت برای موصوف در اعیان و در خارج این است که صفت ثابت باشد برای موصوف به حسب حال موصوف در حالی که اصل وجود در اشیاء دارای ماهیت مورد قبول نیست و مورد انکار است (بنابر اصالة الماهیة چه بگوییم که وجود باشد و اصیل نباشد و چه بگوییم که اصلا نباشد)، این قول قضیه ای لفظیه است که خالی از قضیه عقلیه است و مطابق با عقل نیست.

«ان کان بسیطة» صحیح نیست و «ان کانت بسیطة» صحیح است.

و اما التمجمج الذي نسب الي مقلدة اتباع المشائين في الفرق بين كون الخارج ظرفا لنفس النسبة كالاتصاف و الثبوت و غيرهما و بين كون الخارج ظرفا لثبوت النسبة فليس علي ما ينبغي باطلاقه؛ فان هؤلاء المقلّدين ان كانوا موافقين للمشائين في اصل الوجود كما وصفناه، فذلك منهم كلام قويم، فان النسبة كما علمت مرجعها الوجود و الخارج ظرف لنفس الوجود، و ان لم يكن موافقين لهم فكلامهم لفظ بحت لا حقيقة له، فان الخارج هو الوجود حقيقة، و حيث فرض ان لا اصل له فكيف يتصور كون الخارج ظرفا لنفس شي‌ء او لثبوته.

مصنف تا اینجا با اصالة الماهیة درگیر شدند و آن را از بین بردند ولی بعضی از مقلده اتباع مشائین گفته اند که فرق است بین اینکه خارج ظرف باشد برای خود نسبت یا اینکه ظرف باشد برای ثبوت نسبت که همین بحث در صفحه 158 نیز مطرح شد.

خلاصه اینکه بعضی ها فرق گذاشته اند بین اینکه خارج ظرف نسبت مثل اتصاف باشد یا خارج ظرف ثبوت اتصاف باشد مثلا این انسان متصف است به «امکان» و آیا خارج ظرف امکان است و یا ظرف وجود امکان؟!

مصنف در جواب می فرمایند که این کلام به اطلاقش نزد ما صحیح نیست ولی طبق مبنای اصالة الوجود صحیح است و بنابر اصالة الوجود نسبت از سنخ وجود می شود (هر ماهیتی وقتی جعل می شود، وجودش جعل می شود) لذا می توانیم بگوییم که خارج ظرف نسبت است یعنی ظرف وجود است.

ترجمه و شرح متن:

«اما المتجمج» صحیح نیست و «اما التمجمج» صحیح است و «تمجمج» یعنی صریح نگفتن و دو پهلو حرف زدن.

و اما تمجمجی که نسبت داده شده است به مقلده اتباع مشائین در اینکه خارج ظرف نسبت باشد مثل اتصاف و ثبوت و .... و یا اینکه خارج ظرف ثبوت ماهیت باشد پس این مطلب را نمی توان به طور مطلق قبول کرد یعنی بنابر نظر اصالة الماهوی ها صحیح نیست.

اصالة الماهوی ها ماهیت را در خارج حاصل می دانند و وجود ماهیت را در خارج حاصل نمی دانند.

پس این مقلدین اگر موافق باشند با مشائین در اصالة الوجود همانگونه که آن را وصف کردیم پس این کلامی که از ایشان نقل شد کلامی قویم است چون همانگونه که دانستی مرجع نسبت به وجود است و خارج نیز ظرف است برای نفس وجود لذا ظرف است برای نفس نسبت.

ظاهراً «و ان لم یکن» غلط است و «و ان لم یکونو» صحیح است ولی در نسخه ها «و ان لم یکن» است.

و اگر این مقلده موافق با مشاء نباشند در اصالة الوجود پس کلام اینها لفظی خالی است که معنایی ندارد چون خارج حقیقةً ظرف وجود است و چون از جانب اصالة الماهوی ها فرض شده که وجود اصلی ندارد پس چگونه متصور است که خارج ظرف خود شیء باشد و یا ظرف وجود شیء باشد یعنی طبق اصالة الماهیة اصلا این بحث متصور نیست چون بنابر نظر این گروه اصلا ظرف وجود متصور نیست.

دقت شود که بنابر اصالة الوجود خارج ظرف وجود است و بنابر اصالة الماهیة خارج ظرف ماهیت است.

[17] تشاجر و تنازع: و للفلاسفة في هذا لموضع مشاجرتان:

المشاجرة الاولي في «ان الوجود الرابطي بالمعني الذي سبق هل يخالف الوجود المحمولي نوعا او يوافقه؟» والحق انه يخالفه وفاقا لصدر اعاظم الفلاسفه.

قال في الاسفار الاربعة: «و قد اختلفوا في كونه غير الوجود المحمولي [بالنوع ام لا] ثم تحققه في الهليات البسيطة، والحق هو الاول في الاول و الثاني هو الثاني».

در این قسمت دو مسأله اختلافی مطرح می شود و مصنف تعبیر به مشاجره و منازعه می کنند یعنی بین حکما در این دو مسأله اختلاف واقع است.

بیان دو مسأله اختلافی بین حکما:

این دو مسأله عبارت اند از اینکه:

1. آیا وجود رابطی و وجود محمولی یک نوع هستند و تفاوت در شخص و یا صنف دارند و یا آیا دو نوع مختلف هستند؟

2. در هلیه بسیطه آیا وجود رابطی داریم و یا نداریم (در هلیات مرکبه وجود رابطی مسلم االوجود است و همه آنها را قبول دارند).

قضیه ای که محمولش وجود است هلیه بسیطه است و قضیه ای که محمولش وجود مقید است هلیت مرکبه است.

این بحث که حدود 4 صفحه به طول می انجامد در مورد مشاجره اول است و مشاجره دوم نیز بعدا مطرح می شود.

مشاجره اول:

وجود محمولی وجودی است که می تواند محمول واقع شود و وجود رابطی وجودی است که بین محمول و موضوع ربط برقرار می کند مثلا در قضیه «زید موجود»، «موجود» وجود محمولی است و در قضیه «زید قائم» وجودی بین قائم و زید حاصل است که بین اینها ارتباط برقرار می کند و آن وجود رابطی است.

آن اتحادی که بین شیء و صفتش در خارج است را اگر به ذهن بیاوریم وجود رابطی می شود و اگر وجود خودشیء را به ذهن بیاوریم وجود محمولی می شود.

ترجمه و شرح متن:

و برای فلاسفه در این موضع دو مشاجره است:

مشاجره اول در این است آیا وجود رابطی به معنایی که گذشت آیا با وجود محمولی مخالف است نوعاً یا با هم در نوع موافق هستند و اختلاف در غیر نوع دارند مثلا دو فرد اند یا در دو صنف هستند و حق این است که این دو در نوع مخالف هستند که این قول ملاصدرا نیز می باشد.

بیان قول ملاصدرا در اسفار: ملاصدرا در اسفار می فرمایند که: «و حکما اختلاف دارند در اینکه وجود رابطی غیر از وجود محمولی است در نوع و یا اینگونه نیست و سپس اختلاف کرده اند در اینکه آیا این وجود رابطی در هلیات بسیطه نیز محقق است و یا محقق نیست؟ و حق قول اول (اختلاف نوعی) است در مشارجه اول و قول دوم (عدم تحقق وجود رابطی در هلیات بسیطه) است در مشاجره دوم».

«والثانی هو الثانی» غلط است و «والثانی فی الثانی» صحیح است.

و بعد ذلك قال: «والاتفاق النوعي في طبيعة الوجود مطلقا عندنا لا ينافي التخالف النوعي في معانيها الذاتية و مفهوماتها الانتزاعيه كما سيتضّح لك مزيد ايضاح، علي ان الحق ان الاتفاق بينهما في مجرد اللفظ». تمّ ما اردناه من كلامه.

صدرا معتقد است که وجود در خارج طبیعت واحده است که دارای مراتب مختلفه است و ملاصدرا در اسفار قائل به تشکیک وجود می شوند هر چند در جلد 2 می گویند که وحدت وجود را قبول دارند ولی بیشتر به تشکیک پایبند هستند.

در تشکیک هر مشککی نوع واحدی است که مراتبش مختلف است مثل بیاض که نوع واحد است ولی مراتب مختلفه دارد ولی مشاء معتقدند که هر جا تشکیک به نظر می رسد در واقع انواع مختلفی وجود دارند یعنی این سفیدی نوعی است و سفیدی روشن تر نوع دیگری است و همچنین وجودهای خارجی را متباین به تمام ذات می دانند ولی صدرا می گوید که هر جا تشکیک است یک نوع است که این نوع دارای مراتب است و در مورد وجود نیز همین را می گویند و می گویند که وجود یک طبیعت است که مراتب مختلفه دارد.

نکته: مشاء تشکیک در صدق را قبول دارند یعنی مفهومی در صدقش بر افراد متفاوت باشد.

نکته: شیخ اشراق در ماهیات قائل به تشکیک است ولی مشاء قائل به تباین ماهیات هستند و همچنین مشاء در وجود نیز قائل به تباین هستند ولی صدرا قائل به تشکیک است.

صدرا به خودشان اشکال می کنند و بعد جواب می دهند:

اشکال: ما قبلا گفتیم که وجود طبیعت واحده است ولی حالا می گوییم که وجود رابطی یک نوع است ولی وجود محمولی نوعی دیگر است، چگونه این دو حرف با هم سازگار هستند؟

جواب: ما گفتیم که طبیعت وجود واحد است ولی نگفتیم که مفهوم وجود واحد است بلکه مفهوم وجود محمولی با مفهوم وجود رابطی فرق دارد و مفهوم اینها متفاوت هستند.

وجود محمولی و وجود رابطی در خارج شخص هستند ولی وقتی مفهوم می شوند و به ذهن می آیند نوع می شوند یعنی وجود محمولی و وجود رابطی در ذهن از هم جدا می شوند پس صدرا می گویند که من در خارج قائل هستم به اینکه وجود طبیعت واحده است و در ذهن این دو نوع از وجود را با هم متفاوت می دانم.

ترجمه و شرح متن:

و ملاصدرا بعد از این گفته اند که: «اینکه ما در طبیعت وجود مطلقا گفتیم که اتفاق نوعی دارند و همه وجودها یک نوع هستند، این اتفاق مخالفت با این تفاوت نوعی ندارد چون این تفاوت نوعی در معانی ذاتیه و (عطف تفسیری) مفاهیم انتزاعیه از وجود است کما اینکه بعداً برای تو روشن خواهد شد و اصلاً حق این است که اتفاق بین وجود محمولی و وجود رابطی فقط در لفظ است و فقط لفظشان یکی است و معانی آنها متفاوت است». تمام شد آنچه که اراده کرده بودیم از کلام ملاصدرا.

پس ما از وجود رابطی مفهومی را می فهمیم و از وجود محمولی مفهوم دیگری را می فهمیم که این دو مفهوم هر چند دو نوع متفاوت هستند ولی یک لفظ دارند و این لفظ بر آنها به اشتراک لفظی صدق می کند.

و قد يتخيل ان فيه اضطرابا، فان صدره يدل علي ان مراده من الوجود الرابطي و المحمولي مفهومهما، و ذيله علي ان مراده من الوجود المحمولي حقيقته، فان مفهومه ليس كذلك.

بیان اضطراب موجود در کلام ملاصدرا: بعضی در عبارت صدرا تناقض دیده اند و گفه اند که صدرش با نوعش نمی سازد چون در صدر ملاصدرا مدعی اختلاف بالنوع شده اند و اختلاف بالنوع یعنی اینکه بحث را در مفهوم برده اند ولی در آخر صحبتشان بحث را بر طبیعت وجود مطرح کرده اند که خارجی است.

پس صدر بحث نشان می دهد که نزاع در مفهوم است ولی ذیل بحث نشان می دهد که بحث در مورد خارج است و در مورد طبیعت وجود است نه مهفوم وجود پس صدر و ذیل کلام صدرا موضع نزاع را به دو نحو متفاوت معنا می کند.

آیا حالا بحث در مورد طبیعت جود است و یا مفهوم وجود؟ چرا اصلا وقتی بحث مربوط به ذهن و مفهوم است شما وارد بحث طبیعت خارجی وجود شده اید؟ پس مشخص نیست که موضع نزاع کجاست؟

ترجمه و شرح متن:

و گاهی تخیل می شود که در کلام صدرا اضطرابی است چون همانا صدر کلام ملاصدرا دال بر این است که مراد از وجود رابطی و محمولی مفهوم این دو است و ذیل کلامشان دال بر این است که مراد از وجود محمولی حقیقت آن است و مفهوم وجود محمولی اینگونه نیست و متفق نوعی نیست.

و نقول: هذا التخيّل ليس من جليل النظر في كلامه و يرتفع بدقيق النظر فيه. فان اصحاب هذا التشاجر علي ما رأينا لم يذكروا موضع الخلاف مشروحا متعينا خاليا عن الاحتمال، فيشرح بحسب الاحتمال علي صور: اوليها: ان يكون التشاجر في مفهوم الوجود الرابطي و المحمولي. ثانيها: ان يكون في حقيقتها. ثالثها: ان يكون في مفهوم الاول و حقيقة الثاني. و رابعها: ان يكون في عكس ذلك. و الحق في جميعها الاختلاف.

رد اضطراب: مرحوم مصنف می فرمایند که اگر دقت شود این اضطراب در کلام صدرا برطرف می شود و خلاصه اینکه این مشاجره چهار صورت دارد و در هر چهار صورت اختلاف است.

ممکن است اینگونه گفته شود که مفهوم این دو با هم اختلاف دارند و یا واقع آنها با هم اختلاف دارند و یا اینکه مفهوم رابطی با واقع محمولی اختلاف دارد یا اینکه واقع رابطی با مفهوم محمولی اختلاف دارد.

ترجمه و شرح متن:

و می گوییم که این تخیل با نظر صحیح در کلام مصنف نیست و با نگاه دقیق برطرف می شود و همانا اصحاب این تشاجر و دعوا بنابر آنچه که ما دیدیم ذکر نکرده اند موضع اختلافشان را مشروحاً و متعینا که خالی از احتمالات دیگر باشد پس بنابر آنچه که احتمال داده می شود به چهار قسم منقسم و مشروح می شود:

بیان احتمالات اربعه در مورد موضع تشاجر اول:

اولین احتمال این است که تشاجر در مفهوم این دو باشد و دومین احتمال این است که این اختلاف در وجود این دو باشد و سومین احتمال این است که اختلاف در مفهوم اول با حقیقت دومی باشد و احتمال چهارم برعکس احتمال سوم است و حق این است که در جمیع این چهار صورت اختلاف است.

در عبارت «ثانیها ان یکون فی حقیقتها»، «حقیقتها» غلط است و «حقیقتهما» صحیح است.


[1] مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرس طهرانی، علی بن عبدالله زنوزی، ج2، ص168.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo