< فهرست دروس

استاد حشمت پور

92/10/05

درس لوامع الانوار العرشیه في شرح للصحیفة السجادیه

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: 1 ـ حمد، مطلوب خداوند تبارک است. 2 ـ مطلوبیت در مورد خداوند تبارک به چه معنی است. 3 ـ درجات حمد.
«ثم ان الحمد لاستلزامه لمعرفه الله و محبته و الالتفات الی حضرته»[1]
قبل از اینکه بحث امروز را شروع کنیم خط آخر در جلسه قبل را توضیح مختصری بدهیم در صفحه 178 خط آخر این بود «و شکر وجود المنعم ببذل وجوده... بجود وجوده» که بعضی نکات را می خواهیم بگوییم.
اولا: «المنعم» اولی را بالکسر و دومی را بالفتح می خوانیم.
ثانیا: ضمیر «وجوده» و «شهوده» و «وجوده» به «منعِم» بر می گردانیم.
ثالثا: ضمیر «فنائه» و «بقائه» را به «منعَم بر می گردانیم.
رابعا: «لوجدان» متعلق به «بعض» است و به معنای «پیدایش» است.
خامسا: «ببذل وجوده» یعنی «بذل وجود منعم». و این را توضیح ددیم که معنایش این نیست که منعِم وجود خودش را بذل می کند بلکه مراد از وجوده در اینجا وجودی است که ملک او باشد نه وجودی که ذات او باشد. پس مراد از «ببذل وجوده» یعنی وجودی که مملوک است نه وجودی که ذات است. خداوند «تبارک» از ذات خودش چیزی بذل نمی کند بلکه مملوکش (یعنی وجودی که فعلش است) را بذل می کند.
اما بحث امروز
ما قبلا گفتیم حمد، مشتمل بر سه ملاحظه است یعنی ما وقتی خداوند «تبارک» را حمد می کنیم سه تا ملاحظه می کنیم که شاید در بسیاری از عبادات، ما این سه ملاحظه را نداریم و به خاطر همین سه ملاحظه است که گفتیم حمد، افضل العبادات است. حال دوباره می خواهیم همین مطلب را تاکید بیشتری کند و بفرماید به خاطر همین سه ملاحظه، حمد مطلوب خداوند «تبارک» است بلکه از اکمل مطالب است.
آن سه ملاحظه این بود که با حمد، توحید و وحدانیت خدا «تبارک» را ملاحظه می کنیم پس حمد، مستلزم توحید است و توحید به معنای شناخت خداوند «تبارک» به شناخت واقعی است. همه خداوند «تبارک» را می شناسند ولی هیچکس خداوند «تبارک» را با شناخت واقعی نمی شناسد. موحِّد، خداوند «تبارک» را با شناخت واقعی. می شناسد. اینکه تعبیر کردیم «هیچکس خداوند تبارک را نمی شناسد» به خاطر این است که مشرکین هم معتقد به خداوند «تبارک» هستند ولی می گویند چوب دسترسی به خداوند «تبارک» نداریم از طریق این بت به خداوند «تبارک» دسترسی پیدا می کنیم و بت را شفیع قرار می دهیم البته بعضی ها منکر خداوند «تبارک» هستند و ما به آنها کاری نداریم ولی نوع انسانها در هر دینی که باشند خداوند «تبارک» را قبول دارند و لو تطبیق آنها غلط است که بر بت یا مسیح می کند یا قائل به حلول یا تمثل و جسمانیت خداوند «تبارک» می شود. این اقوال اگر چه باطل اند ولی معترف به خداوند «تبارک» هستند. لذا خداوند «تبارک» را به طور واقعی نمی شناسند کسی که موحّد باشد خداوند «تبارک» را به طور واقعی می شناسد پس این حمد، مستلزم توحید است و به تبع مستلزم شناخت خداوند «تبارک» است این حمد ما را به یاد کمالات الهی می اندازد و چون انسان، هر موجود کاملی را دوست دارد محبت به خداوند «تبارک» که محض الکمال است پیدا می کند پس حمد مستلزم محبت به خداوند «تبارک» است وقتی ما خدا «تبارک» را می خوانیم توجه به او هم داریم یعنی وقتی «الحمد الله» می گوییم این کلام، خودش اقتضای توجه را می کند البته گاهی ما انسانها به خاطر غفلت وجود ما را گرفته است حمد می کنیم و توجه به خداوند «تبارک» نمی کنیم ولی شان این لفظ، توجه کردن به خداوند «تبارک» است. حال وقتی ما توجه نمی کنیم حرف دیگری است ولی شان این لفظ، این است که کسی که این را بگوید توجه به خدا «تبارک» می کند.
یکی از چیزهای دیگری که ما در وقت حمد ملاحظه می کنیم ـ به خاطر نزدیکی حمد با شکرـ نعمتی است که خداوند «تبارک» به ما داده است و خدا «تبارک» را با دادن این نعمتها مستحق شکر می بینیم. پس حمد امتیازاتی را لازم دارد که عبارتند از 1 ـ معرفه الله 2 ـ محبه الله 3ـ توجه و التفات به خداوند «تبارک» 4 ـ یافتن نعمتهای الهی و شکر گزاری کردن نسبت به آنها.
پس حمد به تنهایی این همه مطلوبات را لازم دارد لذا جایز می باشد که ما بگوییم حمد، مطلوب خداوند تبارک است چون مستلزم این همه مطلوبات است و باید گفت بالاترین مطلوب هم هست.
پس دلیل بر مطلوبیتش این است که مستلزم مطلوباتی است که بزرگ هستند آن مطلوبات را خود خداوند «تبارک» فرموده که مطلوب من هستند. ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون[2]که «لیعبدون» به معنای «لیعرفون» است یعنی خداوند «تبارک» را بشناسند و عبادت کنند قهرا محبت به او داشته باشند. پس خداوند «تبارک» خودش اعلام کرده که این امور مطلوب من هستند و حمد، این امور را که مطلوب خداوند «تبارک» است ایجاد می کند. پس حمد، مطلوب می شود اما نه یک مطلوب، بلکه چندین حمد ادغام شده است. به این مناسبت گفته می شود که حمد، عبادت است بلکه از افضل عبادات است. این، بیانی است که مصنف می کند.
توضیح عبارت:
«ثم ان الحمد لاستلزامه لمعرفه الله و محبته و الالتفات الی حضرته و ملاحظه الجهه التی بها کان مستحقا للشکر»
«الحمد» اسم «ان» است و خبر آن در دو خط بعد کلمه «مطلوب لله» است. یعنی حمد مطلوب خداوند «تبارک» است. دلیل این را با عبارت «لا ستلزامه لمعرفه الله لا شیئا محضا» بیان می کند. لاستلزامه علت برای ثبوت خبر برای اسم است. اینگونه علتها گاهی بعد از خبر می آید گاهی هم بین اسم و خبر می آید در زبان فارسی هم همینطور است که گاهی می گوییم: اینچنین کاری انجام دادیم زیرا» گاهی می گوییم اینچنین کاری را چون فلان استفاده را دارد انجام دادیم»
ترجمه: چون حمد مستلزم معرفت خداوند «تبارک» است و مستلزم محبت خداوند «تبارک» و مستلزم التفات به حضرت خداوند «تبارک» است و مستلزم ملاحظه جهتی است که به خاطر آن جهت، خداوند «تبارک» مستحق شکر شده.
«ـو هی افاضه النعم التی لا تعّد و لا تحصی علی العبد الذی کان فی ذاته لا شیئا محضاـ»
«الذی کان ... محضا» صفت برای عبد است و این را آورده تا بفهمانه که خود ذات هم نعمت است نه اینکه نعمتهایی را در اختیار ذات قرار داده است. بلکه خود ذات هم که به ما داده نعمت است. علاوه بر این، نعمتهایی را در اختیار این ذات قرار داده که نعمت ذات، بالاترین نعمت است. مصنف، بالاترین نعمت را ذکر کرده که تقریبا مغفولترین نعمت است. خیلی کم پیش می آید که ما ربط خودمان را به خالقمان توجه کنیم. این را نمی توان توضیح داد. گاهی ملاحظه می کنید که متوجه می شویم خودمان چیزی نیستیم و خالق ما خداوند «تبارک» است و به معنایی که قابلیت داریم خداوند «تبارک»، خالقیت خودش را به ما تفهیم می کند یعنی کانّه می یابیم. ولی باید قدر آن را بدانیم و اگر توانستیم آن را نگه داریم. یک لحظه این اتفاق پیش می آید که می فهمیم عبد او و وابسته به او هستیم و اگر او نباشد ما نبودیم. یعنی خداوند «تبارک» به ما می فهماند که نعمت وجودت از من است. غالبا از این نعمت غافلیم. مصنف این صفت را ذکر می کند تا توجه بدهد به اینکه این صفت را هم ملاحظه کن و غافل از آن نباش.
با این عبارت آن جهت را معنی می کند و می فرماید آن جهتی که به خاطر آن جهت، خداوند «تبارک» مستحق شکر است عبارتست از نعمتهایی را که از نظر تعداد قابل شمارش نیستند خداوند «تبارک» بر عبد افاضه کرده، عبدی که فی ذاته، لا شیء محض بود.
نکته: «لا تعد» چون در کنار «لا تحصی» آمده معنی می دهد و الا «لا تعد» صحیح نیست چون ما می توانیم نعمتهای خداوند «تبارک» را بشماریم زیرا الان ما یکی از آن نعمتها را شمردیم که نعمت وجود بود. خود خداوند «تبارک» می فرماید «وان تعدوا نعمه الله لا تحصوها» [3]که «تعدّوا» را به ما نسبت می دهد معلوم می شود که ما می توانیم بشماریم ولی «لا تحصی» می گوید که نمی توانید تا آخر برسید. همه آن را نمی توانید بشمارید و الا شمردن نعمتها جایز و ممکن است. این «لا تعد و لا تحصی» اصطلاح شده و توجه گوینده به همان «لا تحصی» است و به «لا تعد» توجه کامل ندارد. و «لا تعد» در اینجا به همان معنای «لا تحصی» قرار داده شده یعنی به صورت اصطلاح قرار داده شده است.
«مطلوب لله»
این عبارت خبر برای «انّ» است. یعنی حمد به خاطر اینکه مستلزم این کمالات و این مطلوبات است خودش مطلوبِ الله است.
«لان عبادته ـ سبحانه ـ هی المطلوبه له ـ تعالی ـ من خلقه»
«لان» دلیل برای مطلوبیت حمد است و در این دلیل، صغری محذوف است.
صغری این است: «لان الحمد عبادته سبحانه»
کبری این است: «و عبادته سبحانه هی المطلوبه له من خلقه»
نتیجه: «حمد هی المطلوبه له من خلقه»
«من خلقه» متعلق به «مطلوبه» است.
ترجمه: عبادتِ خداوند «تبارک»، از خلق طلب شده «گفته شده که عبادت انجام دهید»
(لقوله ـ تعالی ـ ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون)
چرا عبادت مطلوب است تا حمد هم که صغرای عبادت است مطلوب شود به خاطر قول خداوند «تبارک» که فرمود «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون» تا اینجا مصنف ثابت کرد که حمد، مطلوب و عبادت است حال با عبارت بعدی می خواهد بگوید بالاترین عبادت و اکمل المطالب است.
«و قد علمت ان الحمد اکمل العبادات فیکون مطلوبا لله ـ تعالی ـ و من اکمل المطالب له»
«من اکمل المطالب له» عطف بر «مطلوبا» است و «فیکون» بر آن داخل می شود تعبیر به «من» در «من اکمل المطالب» کرد که تبعیضیه است و این اشاره به نکته لطیفی دارد و آن اینکه نمی خواهد بگوید حمد، کاملترین عبادت است بلکه یکی از کاملترین عبادتها است. یعنی ما در ردیف حمد، عبادتهای دیگر هم داریم.
صفحه 179 سطر 6 قوله «و کون الشیء مطلوبا له»
سوال: چه معنی دارد که خداوند «تبارک» چیزی را از ما طلب کند و یا به تعبیر دیگر مطلوب او و مورد خواست او باشد با اینکه او از همه چیز بی نیاز است. مصنف جواب می دهند که خداوند «تبارک» بر بنده غضب می کند وقتی که بنده خلاف کرده باشد. مراد از غضب کردن چیست؟
آیا به معنای این است که خداوند «تبارک»، عصبانی می شود؟ یا به معنای این است که در ا و تاثیری ایجاد می شود که او را از حالت عادی بیرون می آورد؟ مسلما این مراد نیست چون در خداوند «تبارک» تغییر ایجاد نمی شود.
منظور از غضب این است که به این شخص، جزایی می دهد نظیر جزایی که به مغضوبین داده می شود یعنی خداوند «تبارک» وسایل عذاب را برایش فراهم می کند نه اینکه در خود خداوند «تبارک» تاثیری ایجاد کند. یا می گویند وقتی انسان توبه می کند خداوند «تبارک» خوشحال می شود مثل انسانی که به مسافرتی رفته و در این مسافرت، هیچ آبادی در بین راه وجود ندارد واین شخص می خواهد خودش را به مقصد برساند مقداری آذوقه با خودش برده که تمام زندگی او به این آذوقه وابسته است سپس این آذوقه را گم می کند بعد از گَشتنِ زیاد، این آذوقه پیدا می شود. این شخص خیلی خوشحال می شود. بنده«استاد» در ذهن ندارم که خداوند «تبارک» آیا به این مقدار خوشحال می شود یا بیش از این مقدار خوشحال می شود. این خوشحالی قابل توصیف نیست. این به چه معنی است که خداوند «تبارک» با توبه عبدش این مقدار خوشحال می شود. اصل خوشحالی به چه معنی است تا چه رسد به اینمقدار خوشحالی.
جواب: خداوند «تبارک»، جزائی به این شخص می دهد مانند جزایی که به خوشحال کننده ها می دهد. خود خداوند «تبارک»، خوشحال نمی شود بلکه لازم خوشحالی را صادر می کند یا لازم غضب را صادر می کند و الا خوشحالی و غضب برای خدا «تبارک» نیست. اگر ما از کسی خوشحال شویم عکس العمل خاصی انجام می دهیم که آن عکس العمل، لازم خوشحالی ما هست. اگر بر کسی غضب کنیم عکس العملی انجام می دهیم که آن عکس العمل، لازم غضب ما هست. آن عکس العمل برای خداوند «تبارک» وجود دارد. یعنی خداوند «تبارک» فعلی را انجام می دهد که آن فعل، همان عکس العمل است نه اینکه در ذاتش، حالت جدیدی پیدا شود.
مطلوبیت هم همین گونه است. وقتی می گوییم این امر مطلوب خداوند «تبارک» است. یعنی به این شخصی که این مطلوب را اتیان کرده جزایی می دهد همانطور که به اشخاصی که کار مطلوبی را انجام داده جزا داده می شود به عبارت دیگر خداوند «تبارک» این شخص را به سمت خودش می کِشد نمی گوییم خداوند «تبارک» به سمت او می آید چون اگر خدا «تبارک» به سمت او بیاید قرب الی الله حاصل می شود ولی خدا «تبارک» او را به سمت خودش می کِشد یعنی چون خداوند «تبارک» در مرحله عالی است وقتی این را به سمت خودش می کِشد از نقص به سمت عُلّو می برد و تقرب الی الله حاصل می شود. نه انیکه خودش از علوّ به سمت پایین بیاید.
این مطلوب خداوند «تبارک» بودن به معنای این نیست که حالت خاصی در خداوند «تبارک» بوجود بیاید بلکه به این معنی است که خداوند «تبارک» فعلی انجام می دهد یعنی تمام این صفات را به فعل بر می گردانیم و از آنها تعبیر به صفات فعل می کنیم. مثل رحمت و غضب و خوشحالی و ... را به صفات فعل بر می گردانیم. در ما نحن فیه هم همینطور است که اگر حمد مطلوب خداوند «تبارک» است یعنی خداوند «تبارک» برای او کارهایی انجام می دهد. کسی که این کار را انجام می دهد خداوند «تبارک» جزا به او می دهد و جزایش تقرب الی الله و تقرب الی رضوان الله و ورود در بهشتی که محل کرامات الهی است و برخوردار شدن از این کرامات است اینها همه فعل هستند.
توضیح عبارت
«و کون الشیء مطلوبا له ـ تعالی ـ لیس معناه انه یعود الیه منفعه ـ لانه غنی عما سواه ـ»
مطلوب بودن برای خدا «تبارک» این نیست که ما این شی را دوست داریم چون یک منفعتی از آن بدست بیاوریم زیرا خداوند «تبارک» بی نیاز است و هیچ چیز را از کسی طلب نمی کند تا خودش را کامل کند.
«بل معناه ان الاتیان به یوجب التقرب الیه و الی رضوانه و الوقوع فی دار کرامته و ما یستلزمه من الخیرات الدائمه و النعم الباقیه»
بلکه معنای مطلوب بودن این است که اتیان عبد به این امرِ مطلوب موجب می شود تقرب عبد به خداوند «تبارک» و به رضوان خداوند «تبارک» یعنی خداوند «تبارک» کاری انجام می دهد که این کار، لازم مطلوب بودن کاری است که از عبد واقع شده است. و آن کار، جزاء دادن است.
«و الوقوع» عطف بر «التقرب» است یعنی «یوجب الوقوع»، یعنی اتیان به این امر مطلوب باعث می شود که عبد واقع شود در دار کرامت خداوند «تبارک» که همان بهشت است.
«و ما یستلزمه» عطف بر «دار کرامته» است لذا «و الوقوع فی» بر آن داخل می شود یعنی «یوجب الوقوع فی ما یستلزمه» ضمیر فاعلی «یستلزمه» به «وقوع» بر می گردد و ضمیر مفعولی به «ما» بر می گردد یعنی آنچه را که این وقوع در دار کرامت، لازم دارد که عبارتست از خیرات دائمه و نعم باقیه.
انسان بر اثر انجام این مطلوبات، هم تقرب الی الله و الی رضوانه پیدا می کند و هم در دار کرامت واقع می شود و در خیرات دائمه که واقع در دار کرامت است واقع می شود.
صفحه 179 سطر 9 قوله «قال الواسطی»
بیان درجات حمد: انسانها خداوند «تبارک» را حمد می کنند. البته گفتیم که حمد تکوینی برای همه موجودات هست اما حمدی که اختیاری باشد برای انسانها وجود دارد و سه درجه می باشد. «البته نمی خواهیم بگوییم مخصوص انسانها است» درجه اول برای عامه مردم است. درجه دوم برای خاصه است و درجه سوم برای ائمه است.
توضیح عبارت
(قال الواسطی: «الناس فی الحمد علی ثلاثه درجات: قالت العامه: الحمد لله علی العاده)
یک درجه از حمد برای عامه مردم است که می گویند الحمد لله و این گفتن بر طبق عادت است. شاید خیلی توجه هم نکنند و لذتی از الحمد الله گفتن نبرند. «البته عادت به امر خوبی، خوب است ولی کافی نیست بلکه باید مراتب بعدی را هم که می گوییم طی کند.»
«و قالت الخاصه: الحمد لله، شکراً علی اللذه»
مراد علماء است که مقداری از عامه ی مردم فاصله گرفتند و بالاتر رفتند یا شاید مراد، عُبّاد باشند. بالاخره مراد کسی است که می تو ان از میان عامه مردم جدا کرد. این گروه الحمد لله می گویند به اعتبار اینکه شکر بر لذت می کنند. یعنی عامه همینطور می گوید الحمد لله، اما خاصه، لذت می برد و می فهمد این لذت از جانب نعمتی است که خداوند «تبارک» داده است لذا برای تشکر این لذت می گوید الحمد لله.
(و قالت الائمه الحمد لله الذی لم ینزلنا منزله اسقطنا النعم عن شواهد ما اَشهَدَ نا الحق من حقه»)
«من حقه» بیان برای «ما» است و «اشهدنا» به صیغه ماضی است.
مراد از شواهد، مشهودات و آنچه که دیده شده می باشد.
مراد از ائمه چیست؟ آیا مراد امامان معصوم هستند یا کسانی که امام خاصه و عامه یعنی اولیاء الله هستند.
مراد از ائمه، مطلق است و شامل اولیاء الله هم می شود. اینها هم الحمد لله می گویند ولی اینها می گویند خداوند «تبارک» ما را شاهد امری گرفت و ما در اثر شهود آن امر، وظیفه ای پیدا کردیم. ما شکر می کنیم تا آن وظیفه ادا شود. اما خداوند «تبارک» ما را شاهد چه چیزی گرفته است؟ می فرمایند شاهد نعمتها گرفته و نعمتها را به ما نشان دادند و نعمتها را یافتیم، عوام هم ممکن است توجه به این نعمتها داشته باشند ولی اولا توجه آنها شاید تام نباشد ثانیا توجه آنها منقطع و موقت باشد ولی ما توجه به تمام نعمتها داریم و همیشه متوجه نعمتها هستیم چون هر جا را می بینیم نعمت است. گاهی مثلا نعمت را در غذا می بینیم بر سر سفره که می نشینیم و از نعمت استفاده می کنیم سپس شکر می کنیم. اما گاهی نعمت را مطلقا می بینیم و دقت خاص نمی خواهد چون از اول تا آخر شاهد نعمت است. خداوند «تبارک» نعمت را اینگونه به ما نشان داده است و ما را شاهد گرفته بر وظیفه ای که داریم یا شاهد گرفته بر حقی که خودش دارد. با همین نشان دادن نعمتها به ما اعلام کرده که من بر شما حق دارم و باید حق من را ادا کنید.
خداوند «تبارک» ما را شاهد بر حق خودش گرفته یعنی طوری حق خودش را به ما نشان داده که ما شهادت دادیم و التزام دادیم که شکرش را به جا بیاوریم حال ما باید دائما به آن عهد و التزام خودمان عمل کنیم و آنچه که در جلوی چشم ما هست و آن عبارت از حق خداوند «تبارک» است هرگز اسقاط نکنیم و همیشه جلوی چشم خودمان قرار بدهیم تا در نتیجه همیشه شاکر خداوند «تبارک» باشیم و لو شکر لفظی نمی کنیم ولی همیشه شاکر خداوند «تبارک» باشیم.
ترجمه: خداوند «تبارک» ما را نازل نکرده بمنزله ای که نعم الهی را ساقط کند از مشهود بودن چیزی که خداوند «تبارک» ما را بر آن شاهد گرفت و به ما نشان داد که آن عبارت از حق خودش بود.
«شعر: چیست شکر؟ انعام دائم دیدنت پس در آن انعام منعِم دیدنت»
این شعرها را که می خوانیم اشاره دارند به اینکه نعمتها عامند و شکر ما هم باید عام باشد یعنی هم مربوط به همه نعمتها باشد هم مربوط به همه زمانها باشد.
بعد از کلمه شکر خوب است علامت سوال گذاشته شود یعنی سوال می کند که چیست شکر؟ جواب می دهد: «انعام دائم دیدنت». نمی گوید نعمت دیدن بلکه می گوید انعام دیدن. وقتی ما انعام را ببینیم فاعلِ انعام را هم خواهیم دید لذا در مصرع بعدی می گوید پس در آن انعام، منعِم دیدنت.
توضیح شعر: شکر این است که انعام را دائما ببینی نه اینکه لحظه ای بر تو بگذرد که در آن لحظه بگویی «اسقطنا النعم عن شواهد ما اشهد نا الحق من حقه» هیچ لحظه اسقاطی نداشته باشی بلکه همیشه این نعمت را ببینی وقتی نعمت را دیدی منعم را هم می بینی پس دائما متوجه نعمت هستی و دائما متوجه منعِم هستی، این همان شکر است ولی شکرِ دائم است.
در این شعر دوام انعام دیدن و دوام منعم دیدن مطرح بود.
(قال العطار: زهی نعمت که ما را گشت قائم که تا شکرش تو دانی گفت قائم)
«زهی» به معنای آفرین و چه خوب است.
چقدر از نعمتها برای ما آماده شد؟ نعمتهای زیادی خداوند «تبارک» به ما داده که شکرش را دائم بگویی. این شاعر به دوام دیدن نعمت و به دوام شکر نعمت اشاره می کند.
«قال ـ تعالی ـ و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها»
این آیه هم اشاره به دوام نعمت دارد. اگر نعمت، دائم نبود می توانستیم آن را بشماریم نعمت، دائم است و از نظر تعداد، قابل شمردن نیست.
«رباعی:
هر نقطه که بر دایره قسمت اوست بر حاشیه مائده نعمت اوست»
مراد از مائده، سفره است.
«هر نقطه» مبتدی است. «بر حاشیه» خبر است.
قسمت را تشبیه به دایره کرده شاید چند جهت داشته باشد.
1 ـ دایره شمول دارد. قسمت هم شمول دارد یعنی اینطور نیست که خداوند «تبارک» نسبت به بعضی از موجودات، چیزی را قسمت کند و نسبت به بعضی از موجودات، چیزی را قسمت نکند و آنها را محروم بگذارد. بلکه دایره قسمت او شمول دارد و همه را ا حاطه کرده است.
2 ـ نسبت دایره به نقاط درونی اش تقریبا یکسان است. قسمتِ خداوند «تبارک» هم نسبت به همه، یکسان است. البته تفاوتهایی هم دارد. یعنی اینطور نیست که این قسمت به بعضی برسد و به بعضی نرسد بلکه به همه می رسد ولی با تفاوت میرسد.
حال اگر در این دایره قسمتها «یعنی قسمت روزی ها. مراد از روزی فقط خوراک نیست. هر نعمتی که به ما داده می شود روزی است» اگر یک نقطه ببینی می بینی که بر سفره نعمت اوست یعنی این نقطه در واقع یکی از نعم است که توانسته در سفره نعمت برود. مفاد این شعر این است که هیچ نقطه ای را نمی توانی ببینی.
«هر سینه قطره ای اگر بشکافند دریا دریا جهان جهان رحمت است»
در این مصرع بیان می کند که هر جا بروی رحمت الهی را می بینی و هیچ جا نیست که از رحمت و نعمت او خالی باشد نه اینکه فکر کنی به آنجا می روی فقط یک نعمت است بلکه دریا دریا نعمت و جهان جهان رحمت است.
در اینجا رحمت با نعمت یکی است.
تا اینجا ثابت شد که شکر خداوند «تبارک» به طور دائم چه امتیازاتی دارد حال می خواهیم بیان کنیم که شکر چه امتیازی دارد؟ سه روایت می آورند که در بیان شکر نعمت و امتیازات آن هست.
«روی عن النبی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ انه قال: «اول ما یدعی الی الجنه الحّمادون الذین یحمدون الله فی السراء و الضرّاء»
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: اول چیزهایی که به جنت، دعوت می شوند حمّادون هستند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود «اول ما» و نفرمود «اول من» به این جهت که بقیه موجودات هم حمد می کنند. قبلا گفتیم که بقیه موجودات حتی حمد اختیاری دارند.
شاید هم مراد از «ما» در اینجا انسانها باشد.
«الذین یحمدون ...»: حمّادون را معنی می کند. حمادون صیغه مبالغه است لذا به یک حمد اکتفا نمی کنند بلکه خداوند «تبارک» را حمد می کنند در وقت خوشحالی و ناراحتی.
«در وقت ناراحتی اگر انسان خداوند «تبارک» را حمد کند با آن شعر مولوی چگونه می سازد که می گوید:
شکر نعمت، نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند»
این شعر به دو صورت خوانده شده: 1ـ کفر، نعمت از کَفت بیرون کند. 2ـ کفرِ نعمت، از کفت بیرون کند.
این شعر می گوید اگر شکر نعمت کنی نعمتت افزون می شود مصنف می فرماید در «سراء» و «ضرا» هم شکر کن در ضرا شکر کن آیا به این معنی است که اگر ناراحتی و مصیبت به تو رسید و شکر کردی این ناراحتی و مصیبت بیشتر می شود؟
چواب این است که «ضرّائی» که به ما متوجه می شود در واقع حیثِ نعمت بودن و تنبیه بودن دارد یعنی نعمتی است که عبارت از تنبیه می باشد چون خود تنبیه هم نعمت است. انسان وقتی تنبیه می شود حواس خودش را جمع می کند و بعد از این، بهتر عمل می کند پس این هم نعمت است. لذا «ضرا» به لحاظ ما «ضرا» است. ولی اگر در واقع نگاه کنی نعمتی است که می خواهد شخص را بالا ببرد یا تنبیه کند و هر دو به نفع شخص است. و این اشکال ندارد که زیاد شود چون اگر به محض گناه کردن تنبیه شویم ارزش دارد. رها کردن ما و تنبیه نکردن ما، مشکل است. این، در واقع قطع نعمت از ما هست. پس با این بیان، «ضراء» خودش نعمت است و اگر اضافه هم بشود خوب است. نسبت به افراد مهم، لحظه ای خداوند «تبارک» صبر نمی کند و بلا فاصله آگاهی می دهد. کسانی که رها می شوند و آگاهی پیدا نمی کنند وضعشان خوب نیست می توان گفت که این افراد مبغوض اند. داستانی در اینجا است که پیامبر در یک جایی مهمان شدند و تخم مرغی از بالا به روی زمین افتد و به میخی گیر کرد و روی زمین نیفتاد. آن شخص به پیامبر گفت: «آیا تعجب می کنی؟ همه اوضاع من همین است و هیچ وقت به من ضرر وارد نمی شود.» پیامبر سریع از آن اتاق خارج شدند و فرمودند این اتاق مورد غضب است مبادا شامل ما شود. خداوند «تبارک» بر تو غضب کرده که تو را تنبیه کرده چون نمی شود در طول عمر خودت عمل خلافی انجام نداده باشی.
«و قال ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ: «من عَطَس او تجَشَّا فقال: الحمد لله علی کل حال، رفع الله بها عنه سبعین داء اهونها الجذام»
کسی که عطسه کند یا آروغ بزند و بگوید «الحمد الله علی کل حال»، خداوند «تبارک» از او 70 مرض را بر می دارد که آسانترین آن مرضها جذام است.
«و قال ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ: «ما من عبد ینعم علیه نعمه فحمد الله الا کان الحمد افضل منها» ای : من النعمه التی حمد علیها»
عبدی نیست که نعمتی به او داده شود و به دنبال این نعمت خداوند «تبارک را حمد کند مگر اینکه حمد، افضل از نعمتی است که خداوند «تبارک» به او داد و او خداوند «تبارک» را به او حمد کرد.
ضمیر «منها» را خود مصنف بر می گرداند و می فرماید از نعمتی که خداوند «تبارک» بر او حمد کرد بهتر است.
پس حمد خودش نعمتی است که از آن نعمتِ داده شده بالاتر است و دوباره برای این حمد باید حمد دیگر کرد و برای حمد دیگر باید حمد دیگری کرد هکذا یتسلسل الی لا نهایه له. به همین جهت گفته می شود که خدایا ما نمی توانیم به تو جزاء بدهیم. یعنی هر چه به ما دادی ما نمی توانیم مزد آن را به تو بدهیم. مزد تو حداقل، شکر است و اگر شکر را با زبان خودمان انجام بدهیم زبانی که خداوند «تبارک» به ما نداده، به وجودی که به ما نداده. حال این شکر، خودش نعمتی بالاتر از آن نعمت می شود و برای این، دوباره شکر کنیم لذا هرگز نمی توانیم شکر یک نعمت را انجام بدهیم پس نمی توان نعمتهای خداوند «تبارک» را جزا داد. این مطلب که بیان کردیم ترجمه ای است از دعایی که بعد از زیارت امام رضا علیه السلام می خوانیم که نه مکافات و نه جزاء و ... دارد.
تا الان ما بحث در چند چیز کردیم. در عبادت امام علیه السلام لفظ «الحمد الله» آمد ما «حمد» را توضیح دادیم که مطلب اول بود. مطلب دوم «الف و لام» در «الحمد» بود که بیان کردیم مطلب سوم هم «لام» در «لله» بود. حال وارد مطلب چهارم می شویم که خود لفظ «الله» است که در جلسه بعد می گوییم.



[1] لوامع الانوار العرشیه فی شرح الصحیفه السجادیه، سید محمد باقر موسوی حسینی شیرازی، ج1، ص179، س1.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo