< فهرست دروس

استاد حشمت پور

92/10/26

درس لوامع الانوار العرشیه في شرح للصحیفة السجادیه

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی معنای «الله»
«و الا له فی الاصل من اسماء الاجناس ـ کالرجل و الفرس ـ»[1]
بحث در کلمه «الله» داشتیم ابتدا در این بحث کردیم که این کلمه آیا عربی است و یا غیر عربی است؟ بعداً با فرض اینکه عربی است بحث کردیم که اصل آن چیست؟ الان می خواهیم به لحاظ معنی بررسی کنیم که آیا مشتق است یا جامد است؟ و اگر مشتق است از چه چیزی مشتق شده است؟
ابتدا می فرماید چون اصلِ «الله» را «اله» گرفتیم پس درباره خود «اله» بحث می کنیم و می گوییم «اله» اسم جنس می باشد و مانند بقیه اسماء اجناس، عام است و می تواند مصادیق مختلف داشته باشد که یک مصداقش، حق می باشد و بقیه مصادیق، باطل است اما «الله» که مشتق از «اله» شده آن عمومیت را ندارد و مثل «اله» نیست که هم بر فرد باطل و هم بر فرد حق اطلاق شود بلکه فقط بر فرد حق اطلاق می شود وهیچ کس از بت پرستان اسم بت خودشان را «الله» نگذاشته.
نظیر این را هم داریم که بعضی الفاظ، عام هستند ولی در اصطلاح بر یک فرد خاص، غلبه پیدا می کنند مثل «کوکب» که به هر ستاره ای گفته می شود اما اگر مطلق بیاید به معنای ستاره ثریّا است. یا مانند «بیت» که بر همه بیوت اطلاق می شود ولی می توان بر بیت الله که کعبه است به صورت خصوصی اطلاق کنیم. پس ایرادی ندارد که «اله» عام باشد اما «الله» که از آن مشتق شده خاص باشد. بنابراین از این توضیح می توانیم این مطلب را استفاده کنیم که «الله» قبل از حذف همزه اش، عام است چون «الله» در اصل «الا له» بوده همزه آن را برداشتیم و «الله» بدست آمد.
توضیح عبارت
«و الاله فی الاصل من اسماء الاجناس ـ کالرجل و الفرس ـ»
«الا له» در اصل «یعنی قبل از اینکه ما در اصطلاح، بر خداوند ـ تبارک ـ اطلاقش کنیم» از اسماء اجناس بوده و می توانسته بر خداوند ـ تبارک ـ اطلاق شود.
«فیقع علی کل معبود بحق او باطل»
«یقع» به معنای «یطلق» است.
ترجمه: اطلاق می وشد بر هر معبودی چه معبود به حق که یکی است و چون معبود باطل که متعدد است.
«ثم غلب علی المعبود بحق»
سپس بر معبود به حق غلبه پیدا کرده است. در «الله» نمی گوید که غلبه پیدا کرده بلکه می گوید «الله» معبود به حق است ولی «اله»، مخصوص نیست اما غلبه پیدا کرده بر معبود به حق.
«کما ان النجم اسم لکل کوکب ثم غلب علی الثریا و البیت علی الکعبه»
همانطور که نجم اسم برای هر کوکب است سپس بر ثریا غلبه پیدا کرده و بیت که اسم جنس است و هر بیتی را شامل می شود اما وقتی غلبه داده شده اطلاق بر کعبه می شود.
«و اما الله ـ بحذف الهمزه ـ فعلم مختص بالمعبود بالحق لم یطلق علی غیره اصلا»
«لم یطلق علی غیره» تفسیر «مطلق» است.
تا اینجا بحث در «اله» بود حال می خواهد وارد بحث در «الله» شود و می گوید «الله» اینگونه نیست که عام باشد و با غلبه، خاص شود بلکه از ابتدا خاص است. حال بیان می کند «الله» که با حذف همزه «اله» بدست می آید علم است و مختص به معبود به حق است و بر غیر آن اطلاق نمی شود.
«اصلا»: یعنی نه در ابتدا و نه بعداً، چون فرضِ بعد از غلبه و قبل از غلبه برای آن نیست باید گفت اصلا اطلاق نمی شود. اما در «اله» گفتیم که قبل از غلبه اطلاق می شود و بعد از غلبه اطلاق نمی شود ولی در اینجا می گوییم اصلا اطلاق نمی شود چون برای آن قبل از غلبه و بعد از غلبه، نیست.
«فالا له قبل حذف الهمزه و بعده علم و لتلک الذات المعینه»
«الاله» قبل از حذف همزه «وقتی که اله باشد» و بعد از حذف همزه «وقتی که الله باشد»، علم برای ذات معینه است.
«الا انه قبل الحذف قد یطلق علی غیره بخلاف ما بعد الحذف»
الا اینکه این «اله» قبل از حذف همزه «الف و لام در ـ الحذف ـ می تواند عهد باشد و می تواند بدل از مضاف الیه باشد یعنی قبل حذف الهمزه» گاهی بر خود خداوند ـ تبارک ـ اطلاق می شود گاهی هم بر غیر خداوند ـ تبارک ـ اطلاق می شود اما بر خلاف «اله» بعد از حذف که بر خداوند ـ تبارک ـ اطلاق نمی شود.
صفحه 182 سطر 11 قوله «ذکر الجوهری»
این عبارت «ذکر الجوهری» مربوط به عبارت قبل است ما وقتی شروع به بحث در «الله» کردیم که آیا مشتق است یا مشتق نیست این احتمال را گفتیم یعنی در صفحه 180 سطر 15 قوله «و اصله الاله بالالف و اللام... » تا اینجا همان اصل را حفظ کردیم و گفتیم اصل آن، اله است و همین بحث را ادامه دادیم.
اما سیبویه گفته اصل «الله»، «لاهاً» است نه «اله».
بنابر اینکه «الله» کلمه عبری یا سریانی باشد گفتیم اصل آن، «لاها» است نه «لاهاً». ولی وقتی که عربی باشد اصل آن را «اله» گرفتیم اما سیبویه می گوید اصل آن، «لاهاً» است که با تنوین می آورد.
«لاه»، اسم فاعل است و «لاه، یلیه» فعل آن است و «لاهٍ»، اسم فاعل است و «لاهَ» به معنای «تستّر» است که لازم می باشد و «لاهٍ» به معنای متستِّر است یعنی آنچه که حجاب گرفته و مستور شده.
توضیح عبارت
«ذکر الجوهری: ان سیبویه جوّز ان یکون اصل الله لاها من لاه یلیه اذا تستّر»
جوهری ذکر کرده که سیبویه اجازه داده اصل «الله»، «لاهاً» باشد.
«ثم اُدخلت علیه الالف و اللام فجری مجری العلم ـ کالعباس و الحسن ـ»
«فجری مجری العَلَم»: یعنی این کلمه، معرَّف به الف و لام است نه معرّف به وسیله عَلَم باشد اما جاری مجرای علم است.
«کالعباس و الحسن»: تشبیه به علم بودن با الف و لام است. می خواهد بگوید الله هم با الف و لام علم است ولی عباس و حسن بدون الف و لام هم علم بودند و صفت نبودند اما «الله» بدون الف و لام، صفت بود و با الف و لام، علم شد.
«الا انه یخالف الا علام من حیث أنه کان صفه»
الا اینکه این علم با بقیه علم ها فرق دارد از این حیث که الله، صفت است. «نه اینکه الان صفت است بلکه قبلا صفت بود ه و بعداً علم شده»
«و یضعفه استعمال الاله بمعنی المعبود و اطلاق الاله علی الله ـ سبحانه ـ»
«استعمال الاله» و «اطلاق الاله» مبتدی است. «بمعنی المعبود» و «علی الله» خبر است.
قول سیبویه را تضعیف می کند این مطلب که «اله» به معنای معبود می آید.
این مطلب که اله به معنای معبود است را چگونه رد می کنید؟ مصنف با عبارت «و اطلاق الاله» جواب می دهد و می فرماید «اله» بر «الله» اطلاق می شود پس اگر «اله» به معنای معبود است «الله» هم به معنای معبود می شود وقتی «الله» به معنی معبود شد با کلام سیبویه نمی سازد چون کلام سیبویه نشان می داد که «الله» به معنای متستّر است و با این بیانی که گفتیم «الله» به معنای معبود می شود.
«و نظیره ـ ای: فی ثبوت الهمزه فی اصله بدلیل وجودها فی تصاریفه»
«نظیره» مبتدی است و نیاز به خبر دارد که در عبارت نیامده است.
«نظیره»: نظیر «الله» است اما در چه چیز نظیر «الله» است؟ می فرماید:
چون در تصاریف الله همزه می آید باید بگوییم «الله» در اصل دارای همزه بود حال به همین دلیل می خواهیم کلام سیبویه را رد کنیم. سیبویه «الله» را مشتق از «لاه» کرد که همزه ندارد. ما در تصاریف، همزه را می یابیم پس باید در اصل، همزه باشد. و لذا کلام سیبویه رد می شود زیرا در اصلِ الله، همزه را نیاورده با اینکه در تصاریف الله، همزه است.




[1] لوامع الانوار العرشیه فی شرح الصحیفه السجادیه، سید محمد باقر موسوی، ج 1، ص182، س4، ط عترت.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo