< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

91/07/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اثبات وجود عقل در پرتو تأیید نقلی

قوله (ره): «و حسبك من محكماتها ما روى عن امير المؤمنين و سيّد الوصيّين على بن ابى طالب صلوات اللّه عليه على ما اورده بعض الاعاظم (قدس سره) فى بعض تصانيفه انّه سئل عن العالم العلوىّ فقال صور عالية عن الموادّ خالية عن القوة و الاستعداد....» (شوارق الالهام: ج 3 ص 425)

بحث در اثبات وجود عقول بود، مرحوم خواجه مدعی بود که ادله فلاسفه بر اثبات وجود عقول تام نیست، از این جهت وجود عقول گر چه ممکن است و محال نیست لکن دلیلی بر تحقّق آنها نداریم.

محقق لاهیجی (ره) مدعی است نه تنها ادله عقلی بر وجود عقول قائم شده بلکه میتوان وجود عقول را با تکیه بر روایات نیز اثبات نمود، تمسک به ادله نقلی گر چه کار فیلسوف نیست لکن متکلم می تواند به آنها تمس نماید و خواجه که در این کتاب مشی کلامی دارد لازم بود به آنها نیز توجه نماید.

محقق لاهیجی (ره) در اینجا به یک روایت استناد می نماید، مضامین این روایت طوری است که اگر انسان به اسنادش توجه نکند گمان می کند که از یک فیلسوف و عارف خیلی دقیق صادر شده است، لکن باید گفت که این روایت از امام الفلاسفه و العرفاء صادر شده است، متن روایت از این قرار است: « صور عالية عن الموادّ خالية عن القوة و الاستعداد تجلى لها ربّها فاشرقت و طالعها فتلألأت و القى فى هويّتها مثاله فاظهر عنها افعاله و خلق الانسان ذا نفس ناطقة ان زكيّها بالعلم فقد شابهت جواهر اوايل عللها و اذا اعتدل مزاجها و فارقت الاضداد فقد شارك بها السّبع الشداد.»

در تفسیر این روایت، نمیتوان به صورت قطعی تفسیر مورد نظر خود را به امام (ع) اسناد داد، زیرا شاید امام (ع) معانی خیلی عمیقتری را اراده نموده باشند که از فهم ما خیلی بالاتر است، اما با این وجود میتوان گفت با توجه به فهم ما این روایت به این مطلب اشاره دارد.

در این روایت مطابق فهم ما ابتدا به وجود عقول اشاره شده و در انتها به وجود نفوس می پردازد، ربط عقول به نفوس این است که نفس در ابتدا عقل بوده و سپس تنزل نموده و با تعلق به بدن به نفس مبدل گشته است و طبق نظر مشاء، با مفارقت از بدن دوباره مجرد می شود و تعلّق به ماده به طور کلی در آن از بین می رود اما مطابق حکمت متعالیه، نفس در هر عالمی متناسب با آن عالم، بدنی دارد که بدان تعلق دارد؛ در هر صورت بین عقل و نفس ارتباط است.

در این روایت به چند مطلب پیرامون عقول اشاره شده است که توضیح آنها از این قرار است:

در ابتدای این روایت به وجود موجوداتی (عقول) اشاره می نماید که دارای دو خصوصیت اند:

الف: صورتهائی اند که از مواد عاری و برئ اند، مقصود از صورت در اینجا، فعلیّت است نه جوهری که به ماده ای تعلق داشته باشد، اساساً معنای صورت همین است. البته توجه به این نکته لازم است که کلمات فلاسفه طوری است که برگرفته از روایات است بدون اینکه به روایات مورد نظر شان تصریح نمایند، نه اینکه روایات بر گرفته از اصطلاحات فلاسفه باشد. این صور از ماده عاری اند.

ب: این صور از قوه و استعداد نیز عاری اند، منظور از قوه در اینجا امکان نیست، زیرا عقول نیز ممکن الوجود اند، بلکه به قرینه استعداد، منظور از قوه همان استعداد است؛ فرق قوه و استعداد در این است که قوه مراتب قریب و بعید دارد، و لفظ قوه بر همه این مراتب صدق می کند لکن لفظ استعاد بر خصوص قوه قریب به فعلیت صدق می کند، از این جهت لفظ استعداد در این روایت علاوه بر اینکه قرینه ای بر تفسیر قوه است، اعم از ان نیز می باشد، و از باب عطف عام بر خاص است.

سپس امام (ع) به سه ویژگی در مورد عقول اشاره می نماید: «تجلى لها ربّها فاشرقت و طالعها فتلألأت و القى فى هويّتها مثاله فاظهر عنها افعاله» این سه ویژگی مربوط به سه مقام است،

ویژگی اول: « تجلى لها ربّها فاشرقت » ناظر به مقام ذات عقول است،

ویژگی دوم: «طالعها فتلألأت » ناظر به مقام صفات عقول است

ویژگی سوم: « القى فى هويّتها مثاله فاظهر عنها افعاله» ناظر به مقام افعال عقول است، این سه ویژگی همانطوری که در تعبیر امام (ع) به ترتیب ذکر شده اند در مقام واقع نیز به همین ترتیب اند، زیرا افعال تابع صفات و صفات تابع ذات اند.

ویژگی اول: «تجلى لها ربّها فاشرقت» ناظر به این مطلب است که عقول در نتیجه اشراق الهی موجود شده اند، البته نه اینکه عقول موجود بوده باشند و سپس با اشراق نور الهی منور شوند همانطوری که نقش نور حسی روشن کردن است نه موجود نمودن مرئی، بلکه نور الهی و شروق نور الهی عین وجود عقول اند، بنابر این مقصود از تعبیر «فاشرقت» این است که با تجلی الهی موجود شده اند و این وجود شان همان شروق نور الهی است. نکته دیگر اینکه مقصود از ربوبیت در اینجا اعم از مقام الوهیت و ربوبیت مصطلح در عرفان است، زیرا در عرفان، عقول را از مقام الوهیت الهی صادر می دانند.

ویژگی دوم: «طالعها فتلألأت » ناظر به این مطلب است که خداوند متعال بر وجود عقول اشراف دارد و آنها را متصف به صفات نمود، «طالع» از ماده طلع به معنای اشراف است، مطالعه را از این جهت مطالعه می گویند که با خواندن، اشراف علمی حاصل می شود. البته این اشراف طرفینی نیست، و عقول فقط توجه و محبت به ذات الهی دارند.

ویژگی سوم: « القى فى هويّتها مثاله فاظهر عنها افعاله» ناظر به این مطلب است که خداوند در وجود عقول مثالش را نهاده است، هویت به معنای وجود است البته گاهی متکلمین به ماهیت جزئیه موجود در خارج نیز هویت اطلاق می نمایند که این اطلاق نیز در حقیقت به همان وجودش بر گشت می نماید. مثال همان حاکی و آیت است، عقول مثال الهی اند، زیرا واسطه در فیض اند. تعبیر دقیقی در اینجا استفاده شده است: « فاظهر عنها افعاله» خداوند با واسطه عقول، افعال خودش را اظهار نموده است، افعال افعال الهی است و عقول تنها واسطه در فیض اند.

توضیح فقرات بعدی روایت در جلسه بعد خواهد آمد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo