< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

91/12/15

بسم الله الرحمن الرحیم

قواي نباتي نفس :

بحث درقواي نباتي نفس داشتيم كه گفته شد سه قوه است؛ غاذيه، ناميه ومولده، قوه اي غاذيه وناميه بيان شد وكارهاي شان تبيين گرديد، رسيديم به قوه اي مولده كه سه كار دارد :

    1. تحصيل نفطه اي از غذاي كه هضم هاي چهار گانه را گذارنده است واين كار توسطه محصله انجام مي شود؛

    2. تفصيل نفطه به كيفيات مزاجيه كه براي هريك از اعضا لازم است؛ مثلا اگر پنج تا عضو داريم پنج كيفيت بايد درمني بوجود بيايد واين كار توسط قوه اي منفصله بوجود مي آيد.

    3. پوشاندن بصورت به هريك از كيفيات وتعيين اندازه اي هريك اعضا، كه قوه اي به اسم مصوّره اين كار را بعهده دارد.

دراين كه آيا به هرسه قوه اطلاق مولده مي شود ويا به يكي از قوا ويا انيكه بر دوتاي شان اختلاف است :

شيخ درشفا : قوه اي مولده اسم براي قواي سه گانه يعني محصله، مفصله ومصوّره

اقدمين : قوه اي مولده اطلاق مي شود بر محصله اي تنها.

جمهور : قوه اي مولده اسم است براي قواي محصله ومصوّره.

ادراك يا جزئي است ويا كلي، ادراك جزئي هم براي انسان است وهم براي حيوان، امّا ادراك كلي مخصوص انسان است وتوسط عاقله انجام مي شود.

خادم هاي قوه اي غاذيه :

قوه اي غاذيه چهار خادم دارد وبا اين چهار خادم كارهايش را انجام مي دهد :

    1. قوه اي جاذبه : وقت كه غذا را مي خوريم وارد معده مي شود وبا ترشحات كه روي آن انجام مي شود غذاي هضم مي شود، غذاي هضم شده بايد جذب اعضا شود كه توسط جاذبه اين كار صورت مي گيرد.

    2. قوه اي جاذبه : غذاي جذب شده دراعضا بايد دراعضا بماند تا كار هاي بعدي روي آن انجام شود واين كار توسط ماسكه انجام مي گيرد.

    3. قوه اي هاضمه : غذاي كه جذب شده بايد شبيه عضو غذا گير شود تا بدل ما يتحلل گردد، اين كار درچهار مرحله توسط قوه اي هاضمه انجام مي شود.

    4. قوه اي دافعه : مازاد از غذا كه جذب بدن نمي شود وبراي توليد مثل هم به كار گرفته نمي شود بايد دفع شود، تا فاسد نشود وعضو را هم فاسد نسازد، كار دفع توسط دافعه انجام مي گيرد.

مراحل چهار گانه اي انجام هضم :

مرحله اي اوّل : غذاي وارد شده درمعده با ترشحات شميايي شبيه كشك مي گردد، كه به آن كيلوس گفته مي شود، دراين مرحله هنوز صورت نوعيه غذايه اي خورده شده كاملاً گرفته نشده است.

مرحله اي دوّم : صورت نوعيه غذايه ازش گرفته مي شود وبه صورت مايع غليظ در مي آيد كه به آن كيموس گفته مي شود، محل اين كار كبد ورگ هاي باريگ منتهي به كبد است.

مرحله اي سوّم : دراين مرحله لطيف از كثيف جدا مي شود وقسمت لطيف وارد رگ مي شود وخون را تشكيل مي دهد وقسمت كثيف وارد زهره مي شود وكيسه اي صفرا را درست مي كند، بخش ديگر آن وارد كبد مي شود وسودا را مي سازد وبخش سوم آن وارد كليه ها مي شود وبول را تشكيل مي دهد. محل اين كار رگ ضخيمي است كه درقسمت محدب كلبد وجود درد ورگ هاي خوني كه به آن وصل است.

تذكر : مايع سه قسمت دارد؛ قسمت غليظ وته نشين شده، قسمت نسبتاً لطيف، كه مي شود صفرا، سود وبول وقسمت كاملاً لطيف كه مي شود دم.

مرحله اي چهارم : رگ اين طور نيست كه بهم متصل باشد ويك شبكه دربسته درست كند، بلكه يك سر آن به قسمت گوشت ها وارد مي شود، ولذا توسط ضربان قلب خون وارد موي رگ ها مي شود وآخر به گوشت ها مي رسد وهضم تمام مي شود.

متن : و الثالثة ( مبتدا ) الّتي ( خبر، صفت قوه اي محذوف ) تفيد تميز الاجزاء و تشكيلها ( اجزاء ) على مقاديرها ( مقادير خاصش ) و اوضاع بعضها عند بعض ( جاي هركدام را مشخص مي كند ) و كيفيّاتها و ساير ما يتعلّق بنهايات مقاديرها ( مثلاً سرانگشت بايد تيز باشد وبيني بايد نكش چطور باشد ) و بالجملة تُلَبِّسُ كلّ عضو صورته الخاصة به فتكمل وجود الاعضاء و هذه ( ثالثه ) يخصّ باسم المصوّرة و محلها المنى كالمفصّلة و فعلهما ( وجود مفصله ومصوّره درمني وفعل شان دررحم است ) فى الرّحم. وكلام القوم متردّد فى انّ المولدة اسم للقوى الثلث جميعا او للمحصّلة وحدها اولها ( محصله ) و للمفصّلة معا. الاوّل‌ ( كه مولده اسم باشد براي هرسه ) هو صريح الشّفا و المفهوم ( الذي يفهم ) من الاشارات. و الثانى‌ ( كه مولده اسم باشد براي محصله اي تنها ) مذهب بعض الاقدمين و المنقول من الشيخ. و الثالث‌ ( كه مولده اسم باشد براي محصله ومفصله ) مذهب الجمهور و المصرّح به فى القانون كذا ( اينكه كلام قوم متردّد ) فى شرح المقاصد. واخرى ( قوي اخري ) اخصّ منها ( نباتيه ) بها اى بتلك الاخرى‌ يحصل الادراك (1) اما للجزئى‌ و هى القوى الحيوانية لاختصاص الحيوان بها ( قوي ) و هى الحواس الخمس الظاهرة و الخمس الباطنة (2) او للكلّي‌ و هى القوة العقلية. و يخدم‌ الغاذية قوى اربع هى الجاذبة و هى التى تجذب الغذاء و توصله ( غذا ) الى جميع الاجزاء و الماسكة و هى الّتي تمسك الغذاء حتى يصير شبيها بجوهر المغتذى ( يعني غذاي بالفعل شود ) فان ذلك ( تبديل غذاي بالقوه به غذاي بالفعل ) انما يقع فى زمان لا محالة و الهاضمة و هى الّتي تغير الصّورة الغذائية ليقرب من الصّورة العضويّة و مراتب الهضم اربع‌ إحداها ان يصير الغذاء كيلوسا اى شبيها بماء الكشك الثخين ( غليظ ) و هى ( اين مرتبه ) فى المعدة و ثانيها ان تنخلع صورته النّوعية ( يعني تبديل مي شود به مايع ) و يستحيل ( غذا ) الى الاخلاط ( سودا، صفرا، بلغم ودم ) و يسمّى كيموسا و ابتداؤه ( كيموس ) فى الماساريقا ( صحيح : المارسايقا ) و هى عروق ضيّقة من المعدة الى الكبد ( البته به رگ هاي باريك وريز كبد هم مارسايقا مي گويند ) و تمامه ( كيموس ) فى العروق المتصغّرة ( كوتاه كوتاه ) المنتشرة فى جميع اجزاء الكبد و ثالثها فى العروق ( رگ هاي خوني ) من حين صعود الخلط فى العرق العظيم الطّالع ( بالا آمده، رويده ) من حدبة الكبد ( از قسمت محدب كبد ) و رابعها فى الاعضاء من حين ترشح الدم من فوّهات العروق‌ ( دهانه اي رگ هاي خوني كه در اعضا است )

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo