< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

91/12/28

بسم الله الرحمن الرحیم

وحدت ويا تعدد قوه اي لامسه :

بحث در اين داشتيم كه لامسه يك قوه است ويا چندين قوه است، براي خواجه چون روشن نبوده فقط به اختلاف اشاره نموده است وهيچ طرف را ترجيح نداده است.

اشكال : كلام كه از ابن سينا نقل شد كه لامسه مضادات مختلف را درك مي كند ولذا بايد قواي مختلف باشد، مستشكل مي گويد سامعه هم مضادات را درك مي كند، بعض صداها زير است وبعض ديگر بم است، بعض صداها بلند وبعض ديگر آهسته، بعض صداها نرم است وبعض ديگر خشن و... پس بايد لامسه هم قواي مختلف باشد؛ چرا كه مضادّه هاي مختلف را درك مي كند.

جواب : ما بايد ببنيم كه محسوس به حس سامعه واحد است ويا متعدد، اگر خود محسوس يعني محسوس اوليه واحد بود قوه اي كه آنرا درك مي كند هم واحد است وچنانچه محسوس اوليه متعدد بود قوه اي كه مدرك آنها است هم متعدد است، درسامعه محسوس اوّليه صوت است كه واحد است واوصاف مختلف دارد، امّا درلامسه محسوس اوّليه برودت است وحرارت و... است كه متعدد است ولذا لامسه قواي متعدد است ولي سامعه قوه اي واحد است.

شارح مقاصد : نقض تعدد قوه اي لامسه توسط ذائقه ظاهر است؛ چرا كه مذوقات يا تلخ است ويا شيرين و...

فخرازي : درطعوم يك مضادّه داريم ولي درلامسه مضادات مختلف داريم، مضادّه اي كه بين حرارت وبرودت است غير از مضادّه اي است كه بين روطوبت ويبوست است و...

تفتازاني : اين اختلاف در مضادّه را از كجا بدست آوردي، آيا طرفين مضادّه را نگاه كردي وگفتي مضادّه ها مختلف است ويا خود مضادّه ها را نگاه كردي واختلاف را ادعا نمودي؟ اگر ازطرفين مضادّه به اختلاف در مضادات رسيدي درمذوقات هم چنين است؛ تلخي باشيريني، شوري با تندي و... اختلاف دارد، امّا اگر خود مضادّه ها را نگاه كردي وبه اختلاف در مضادّه رسيدي به چه دليل؟

لاهيجي : فخر مي تواند شق اوّل را قبول كند كه از اختلاف در طرفين مضادّه اختلاف درمضادات بدست مي آيد، ولي مذوقات وملموسات فرق دارد، به بيان كه شيخ مي فرمايد :

اوّلاً، مذوقات هرچند زياد اند ولي بي مزّه گي از طعوم نيست وبقيه كه از طعوم اند متوسطات اند، نه انواع مختلف، و توسط همان قوه درك مي شود كه طرفين شان درك مي شود؛ مثلاً سياهي وسفيدي دو طرف اند ورنگ كرم، زرد، سبز، آبي، نيلي، قرمزو... متوسط بين سياهي وسفيدي است، انواع مختلف نيستند ولذا وتوسط همان قوه اي درك مي شود كه سياهي وسفيدي درك مي شود، همين طور درطعوم بي مزه گي ومزّه دوطرف اند وآنچه كه بين اين ها است از متوسطات اند وتوسط همان قوه اي درك مي شود كه مزّه وبي مزّه گي درك مي شود، قواي جدا گانه نمي خواهد، امّا درملموسات حرارت وبرودت دوطرف اند، رطوبت ويبوست هم دوطرف ديگر اند وخفت وثقل هم طرف سوّم و... هيچ كدام را نمي توانيم وسط قرار دهيم كه لامسه جدا گانه نخواهد، بلكه هركدام لامسه جدا گانه مي خواهد.

ثانياً، فرق كه درطعوم است بخاطر اين است كه تنها توسط ذائقه درك نمي شود بلكه لامسه هم دخالت دارد؛ مثلاً وقت كه فلفل تند را مي خوريم اوّلاً حرارت ايجاد مي كند وديگرتفرق اتصال كه هر دو توسط لامسه درك مي شود، بعض از طعوم مثل ترشي فقط تفرق اتصال درست مي كند ولامسه آنرا درك مي كند. پس چون لامسه دردرك طعوم دخالت دارد ولامسه متعدد است طعوم متعدد است.

متن : ثم قال فى مبحث السمع : و المتشكّك ان يتشكّك فيقول انه كما تشككتم فى اللمس فجعلتموه قوى كثيرة فكذلك ( قواي كثيره قرار دهيد ) السّمع أيضا يدرك المضادة التى بين الصّوت الثقيل و الحاد ( تيز ) و التى بين الصّوت الخافت ( پايين ) و الجهير ( بلند ) و الصّلب ( خشن ) و الاملس ( هموار ) و المتخلخل ( بريده بريده ) و غير ذلك فلِمَ لا يجعلونه ( سمع ) قوى؟ فالجواب عن ذلك ( شك متشكك ) لان محسوسه الاوّل هو الصّوت و هذه ( زير وبم بودن و... ) اعراض يعرض لمحسوسه ( سمع ) الاوّل بعد ان يكون صوتا و امّا هناك ( درلمس ) فكل واحدة من المتضادّات يحسّ لذاتها لا بسبب اخر انتهى قال شارح المقاصد و لما كان السّؤال ( سؤال نقضي درتعدد قوه اي لامسه ) فى الذّوق المدرك للطّعوم المتضادّة ظاهرا. اجاب الامام بان الطعوم و ان كثرت فبينها مضادة واحدة بخلاف الملموسات فانّ بين الحرارة و البرودة نوعا من التضاد غير النّوع الّذي بين الرطوبة و اليبوسة ثم اورد على الامام بان دعوى تنوع التضاد فى الملموسات (1) ان كانت من جهة ان تنوع المعروضات ( اطراف مضادّه يعني متضادات ) يوجب تنوع الاضافات العارضة ( يعني مضادّه ) فالكلّ سواء ( مذوقات وملموسات مساوي است چرا كه طرفين مضادّه در مذوقات مختلف است ) (2) وان كانت بالنظر الى نفس التضاد العارض ( نه طرفين مضادّه ) فلا يتم بدون برهان و تفرقة ( فرق گذاشتن بين اين مضادّه وآن مضادّه ) انتهى و للامام ان يختار الاوّل ( احتمال اوّل ) و يمنع تسوية المطعومات و الملموسات و يستند بما قال الشيخ حيث عدّ الطعوم ( آنجاي كه طعوم را مي شمارد ) بقوله و الطعوم التى يدركه الذوق هى الحلاوة ( شيريني ) و المرارة ( تلخي ) و الحموضة ( ترشي ) و القبض ( گرفتگي مثل وقت كه ميوه اي كال بخوريم ) و العفوصة ( گرفتگي شديد مثل وقت كه خرماي كال بخوريم ) و الحرافة ( تندي ) و الدسومة ( چربي ) و البشاعة ( مزه اي كه درش خشكي وتلخي وجود دارد ) و التّفه ( بي مزه گي ) ثم قال و التفه يشبه ان يكون كانّه عدم الطعم و هو كما يذاق من الماء ( آب خالص ) و من بياض البيض ( سفيدي تخم مرغ ) و امّا هذه الاخرى ( آنهاي ديگر ) فقد تكثّرت بسبب انّها متوسطات و انّها ( طعوم ) أيضا ( گذشته از اينكه از متوسطات اند ) مع ما يحدث ذوقا يحدث بعضها لمسا فيتركب من الكيفيّة الطعميّة و من التأثير اللمسى شي‌ء واحد لا يتميز فى الحسّ ( فكر مي كنيم كه فقط مزّه است درحاليكه حرارت هم است تفرق اتصال هم و... است ) فيصير ذلك الواحد كطعم محض متميّز ( جدا شده از طعم ديگر ) فانّه يشبه ان يكون طعم من الطعوم المتوسّطة بين الاطراف يصحبه تفريق ( تفريق اتصال ) و اسخان ( گرم كردن زبان ) يسمّى جملة ذلك حرافة ( تندي ) و اخر يصحبه تفريق من غير اسخان و هو الحموضة و اخر يصحبه تخفيف ( خشكي ) و تكثيف ( فشردگي ) و هو العفوصة ( گسي ) و على هذا القياس انتهى و مثل ذلك يمكن ان يقال فى المبصرت أيضا ( چرا كه لون هم دوطرف دارد وبين شان متوسطات است، گذشته از درباصره لامسه هم وجود دارد مثلا رنگ زرد درلامسه چشم اثر مي گذارد )

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo