< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

91/12/29

بسم الله الرحمن الرحیم

اشكال شارح مقاصد : درلامسه گفته شد كه مضادّه هاي مختلف داريم يعني درلامسه مضادّه هاي داريم كه انواع مختلف دارد ولذا ادراكات مختلف است وبايد قواي مختلف براي درك شان داشته باشيم، امّا درساير قوا آنچه كه درك مي شود طرف متضادات است مثلاً ذائقه تلخي وشيريني را درك مي كند و... پس فرق لامسه با ساير قوا در اين است كه لامسه مضادات را درك مي كند وسامعه، باصره، شامه وذائقه طرفين متضادات را درك مي كند. اشكال اين است كه اولاً مضادّه امر عقلي است نه امر حسي چگونه لامسه امر عقلي را درك نمايد وثانياً شما گفتيد كه ساير قوا مثل باصره، ذائقه و... طرفين مضادّه را درك مي كند ودرك امور مضادّه افعال مختلف است چگونه يك قوه اي واحد كه نه اختلاف بالذات دارد ونه اختلاف بالاعتبار افعال مختلف انجام دهد.

به بيان ديگر لامسه مضادّه ها را درك مي كند وسامعه، باصره و... طرفين متضادات را درك مي كند واگر لامسه بدليل درك مضادّه ها قواي متعدد است بايد هريك از سامعه، باصره و... هم كه طرفين تضاد را درك مي كند قواي متعدد باشد، چرا كه امور مختلف را درك مي كند.

لاهيجي : اوّلاً مراد از مضادّه در اين جا متضادان است نه خود تضاد كه امر عقلي است ومدرك لامسه نيست، وثانياً ادراك فعل نيست انفعال است، صدور نيست بلكه قبول است، وشيء واحد مي تواند قبول هاي متعدد داشته باشد؛ چرا كه قاعده اي الواحد در مورد صدور وفعل است نه درمورد قبول وانفعال وثالثاً برفرض كه قابل نتواند قبول متعدد داشته باشد، آنچه كه قابل است قوه اي باصره، قوه اي سامعه و... نيست، بلكه آلت اين قوا است كه جسم است وجسم تجزيه مي شود پس هم بالذات متعدد است، اين جزء با آن جزء فرق دارد وهم بالاضافه متعدد است طرف يمن غير از طرف يسار است، ودرنتيجه مانحن فيه تخصصاً از قاعده اي الواحد خارج است.

ميرسيد شريف : حكما قوه اي لامسه را متعدد نموده اند به اين دليل كه قوه اي لامسه متضادات را درك مي كند وچون قاعده اي الواحد مي گويد از شيء واحد بايد واحد صادر شود پس قوه اي لامسه بايد قواي متعدد باشد تا بتواند درك هاي متعدد داشته باشد.

لاهيجي : اين بيان ميرسيد شريف صحيح نيست چرا كه ادراك انفعال وقبول است نه فعل وصدور، وقاعده اي الواحد درباره اي فعل وصدور است نه قبول وانفعال، علاوه براين اگر ادراك فعل هم باشد، طبق مبناي صدرا، چون قوه اي لامسه با آلت كار مي كند مي تواند باتوجه به يك جزء از آلت كاري وباتوجه به جزء ديگري از آلت كاري ديگر انجام دهد.

اقوال شعري درباب افلاك :

اقوال درباب افلاك گفته شده كه شعري است با تخيل ساز گار است و با عقل اثبات نمي شود :

    1. برخي از قدما گفته اند كه افلاك لامسه دارد؛ چنانچه حيوان براي تشخيص منافع ومضارّ لامسه لازم دارد تا هلاك نشود، افلاك هرچند كه كون وفساد ندارند كه براي جذب منافع ودفع مضارّ لامسه لازم داشته باشد ولي التذاذات لمسي دارد كه براي درك آنها احتياج به لامسه دارد.

    2. نه تنها افلاك لامسه دارد بلكه عناصر هم بايد لامسه داشته باشد؛ چرا كه عناصر بعضي شان طالب بالا است مثل هوا ونار وبرخي ديگر طالب پايين اند مثل آب وخاك، عناصر كه طالب بالا است از پايين فرار مي كند وعناصر كه طالب پايين اند از بالا فرار مي كند وپايين را طلب مي كند واين درك منافرت ومطلوبيت بايد توسط لامسه انجام شود.

    3. از اقدمين نقل شده كه بوهاي خوش در افلاك وجود دارد وافلاك اين بوهاي خوش را استشمام مي كند ولذت مي برد، اين قول را اصحاب طلسمات وارباب تسخير هم تاييد نموده اند؛ چرا كه مي گويند وقت كه ما براي افلاك غذاي تهيه مي كنيم افلاك اي از بوي اين غذا ها لذت مي برند وبراي ما فيوضاتي مي فرستند.

متن : ثم قال شارح المقاصد و هاهنا بحث اخر و هو انّ المدرك بالحس ( لمس ) هو المتضادات كالحرارة و البرودة دون التضاد فانّه ( تضاد، ومضادّه ) من المعانى العقليّة فكيف جعلوا مبنى تعدد اللّامسة تعدد انواع التضاد و جوّزوا ادراك القوّة الواحدة للمدركات المتضادة كالباصرة للسواد و البياض و لم يجعلوا ذلك ( ادراك متضادات ) افعال مختلفة من مبدأ واحد بالذات و الاعتبار ( قيد واحد ) انتهى و لا يخفى (1) ان المراد من التضاد هاهنا من المتضادان لا ما هو من المعانى العقلية (2) وان ادراك المتضادين ليس فعلا لهما ( متضادين ) بل انفعالا منهما (3)‌ والقابل لهما انّما هو محلّ القوّة الّذي ليس واحد الا بالذات و لا بالاعتبار فليتدبّر و ممّا ذكرنا ظهران ما ( اسم ان ) فى الحواشى الشريفة و غيرها من كونه ( كون، ظ ) ذهاب المحقّقين الى تكثير القوى اللمسيّة مبنيّا على انّ القوّة الواحدة لا يصدر عنها اكثر من واحد ليس بشي‌ء ( خبر ان ) هذا ( خذا ) و اعلم ان ما قال ( اسم ان ) بعضهم من انّ اللامسة ثابتة للافلاك و ان لم يكن هناك ( درافلاك ) كون و فساد ليحتاج ( متعلق لم يكن ) الى جذب الملائم و دفع المنافر بل الاغراض اخر كتلذّذها بالملامسة ( بهم ماليده شدن ) و الاحتكاك ( خاراندن ) وكذا ( اسم ان ) ما ذهب إليه بعض اخر من ثبوتها ( لامسه ) للعناصر بناء على هرب الثقيل ( خاك وآب ) من العلو الى السّفل و الخفيف ( هوا ونار ) بالعكس على نهج واحد ( كه تخلف ندارد مگر اينكه مانع باشد ) فدل ( هرب ) على شعورهما ( ثقيل وخفيف ) بالملائم و غير الملائم و كذا ( اسم ان ) ما نقل عن الاقدمين من ثبوت الاقدمين من ثبوت الشم و الروائح للافلاك و الكواكب و تايّد بعض المتاخرين ذلك ( مانقل عن الاقدمين، مفعول تاييد ) بوجدانهم ( متأخرين ) عند اتصالهم بالفلكيات فى النّوم و اليقظة ( متعلق اتصال ) روائح ( مفعول وجدانهم ) اطيب من المسك و الغير بل لا نسبة لما عندنا ( روائح كه درنزد ما است ) بما هنالك ( روائح كه در آنجاست ) و ( عطف بر وجدانهم ) باتفاق ارباب العلوم الروحانية من اهل ( بيان ارباب علوم ) التسخيرات على ( متعلق اتفاق ) انّ لكل كوكب بخورا ( ماده اي خوشبويي كه به صورت بخار است ) مخصوصا و لكل روحانىّ ( موجودات غير عنصري / نفوس افلاك ) رائحة معروفة يستنشقونها و يتلذّذون بها و ( عطف بر بها ) بروائح الاطعمة المصنوعة لهم فيفيضون على من ترتب لهم ذلك ( اطعمه ) ما هو ( من ترتب ) مستعدّ له ( ما ) على ما فى شرح المقاصد و غيره شبيه ( خبر ان ) بالاقوال الشعريّة ( يعني با برهان اثبات نشده ) غير لا يقال ذكره فى المقامات العلمية

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo