< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

92/02/21

بسم الله الرحمن الرحیم

توجيه يك بيني ودوبيني :

بحث در اين داشتيم كه چه مي شود انسان دوبين مي شود، اين را هم برمبناي مذهب شعاع توجيه نموديم هم بنا بر قول به انطباع.بنابر مذهب خروج شعاع ابتدا تك بيني وبعد دوبيني را توجيه نموديم، حال مي پردازيم به توجيه تك بيني ودوبيني طبق مذهب انطباع.

توجيه تك بيني : درچشم انسان مايع غليظ وجود دارد بنام رطوبت جليديه كه صورت وشبح در آن نقش مي بندد واز آن وارد عصب مجوف مي شود كه به شكل مخروط است و در انتهاي تخم چشم وجود دارد، اين دوعصب كه سمت مغز مي رود در قسمت پيشاني هم ديگر را قطع مي كند كه اصطلاحاًَ به آن ملتقي العصبتين گفته مي شود، در اين جا است كه قوه اي باصره جود دارد وابصار صورت مي گيرد.

بنابر مذهب انطباع دومخروط وهمي دربيرون ازچشم داريم كه راس آن درچشم وقاعده اش روي مرئي مي افتد، شبح از طريق همين دومخروط وارد جليديه مي شود واز آن وارد دوعصب مجوف مي شود كه به شكل مخروط است وقت كه به ملتقي العصبتين رسيد دوشبح يكي مي شود وقوه اي باصره مي بيند ولذا تك بيني صورت مي گيرد.

توجيه دوبيني : دوبيني طبق مذهب انطباع به دوصورت توجيه مي شود :

وجه اوّل : وقت كه مودي شبح به ملتقي العصبتين كه همان دو عصب مجوف ومخروطي شكل است انفطار داشته باشد، درملتقي العصبتين هم ديگر را قطع نمي كند، بلكه فقط پيچ بر مي دارد، ولذا دوشبح كه وارد دوعصب شده به قوه اي باصره مي رسد ودوبيني صورت مي گيرد.

وجه دوّم : روح بخاري كه قوه اي باصره روي آن سوار است اضطراب دارد ولذا به جلووعقب وراست وچپ سريعاً حركت مي كند، ولذا شبح كه از طريق دوعصب مجوف وارد ملتقي العصبتين مي شود قبل از ورود به ملتقي العصبتين مورد ابصار قوه اي باصره قرار مي گيرد؛ چرا كه روح بخاري اضطراب دارد واز ملتقي العصبتين خارج شده وارد عصب مي گردد در آن جا شبح ها را مي بيند ودوبيني صورت مي گيرد.

متن : و كما انّ الصّورة الخارجة يمتدّ منها ( صورت ) فى الوهم ( دروهم نه در خارج ) مخروط يستدق ( باريك مي شود، نازك مي شود ) الى ان يوقع زاويته وراء سطح الجليدية كذلك الشبح الّذي فى الجليديّة يتأدّى ( عبور مي كند ) بوساطة الرّوح ( روح بخاري كه دربين جليديه وملتقي العصبتين است ) المؤدّية ( كه سير مي دهد، عبور مي دهد ) التى فى العصبتين الى ملتقاهما ( متعلق يتأدي/ عصبتين ) على هيئة مخروط فيلتقى المخروطان و يتقاطعان هناك ( در ملتقي العصبتين ) فيتّحد منهما صورة شبحيّة واحدة عند الجزء من الرّوح الحامل ( صفت جزء ) للقوة الباصرة اذا تمهّد ذلك فلرؤية الشي‌ء الواحد شيئين اسباب ( بنابر قول به انطباع ) : منها ( اسباب ) انتفال الآلة المؤدية ( صفت آلت ) للشبح الّذي فى الجليدية الى الملتقى ( متعلق الموديه ) و اعوجاجها ( عطف تفسير بر انفتال ) فلا يتأدّى الشبحان الى موضع واحد على الاستقامة بل ينتهى كل ( هريك از دو شبح ) عند جزء من الرّوح الباصرة المرتبة هناك ( درملتقي العصبتين ) على حدّة ( متعلق ينتهي ) فيكون كانّهما شبحان عن شيئين ( متعلق كأن : دوشبح بودن شان واقعي است ولي از دوشيء بودن شان كأن است ) مفترقين من خارج ( متعلق شيئين مفترقين ). و منها ( اسباب ) حركة الرّوح الباصرة و عوجها ( باصره ) يمنة و يسرة او الى قدام و خلف حتى يتقدّم ( جلو بيافتد ) الجزء المدرِك ( يعني باصره اي كه در آن است ) مركز المرسوم ( يعني معين شده ) له ( جز ) بحسب الطبع ( مربوط به المرسوم ) فيرتسم فيه ( جزمدرِك ) الشبح قبل تقاطع المخروطين فيرى ( جزء ) شبحين و منها ( اسباب ) غير ذلك ( دوسبب ) كذا فى الشفا

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo