< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

95/06/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان اینکه مجرد به مادی علم حضوری ندارد الا در صورتی که مادی پیش آلت مجرد حاضر باشد/ المبحث الثامن: فی بیان امتناع حضور المادی من حیث هو مادی عند المجرد/ الفرع الرابع: فی مباحث متعلقة بالمقام/ المسألة الثانیة: فی علمه تعالی/ المقصد الثالث: فی اثبات الصانع تعالی و صفاته و آثاره/ شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام.

المبحث الثّامن

في بيان امتناع حضور المادّي من حيث هو مادّي عند المجرّد

الحضور حقيقةً إنّما يتحقّق لمادّي عند مادّي، فلو كان لهذا المادّي الثّاني ارتباطٌ بمجرّد ارتباطَ الآلة بذي الآلة يتحقّق الحضور بالنسبة إلى ذلك المجرّد أيضاً .

وأمّا حضور المادّي عند المجرّد المتبرّئ عن الآلة ممّا يتنفّر منه العقل الصريح فضلاً عن أن يتحقّقه [1]

در این بحث مصنف می خواهند علم حضوری مجرد به مادی را منکر شوند.

مصنف علم حضوری مجرد به مجرد را منکر نیستند.

فرض دیگری که متصور است علم حضوری مادی به مادی است ولی این نوع علم غلط است چون مادی اصلا علم ندارد که بخواهد حضوری باشد و یا حصولی.

پس تنها فرضهایی که می ماند علم مجرد به مادی و مجرد به مجرد است.

اگر مادی بتواند پیش مجرد حاضر شود، علم مجرد به مادی حاصل می شود و اگر نتواند حاضر شود، علم حضوری حاصل نمی شود.

مسلم است که مادی در نزد مجرد حاضر نمی شود نه به خاطر اینکه مجرد ضعیف باشد بلکه به خاطر اینکه مادی لیاقت ندارد.

اما راه دیگری نیز برای حضور مادی عند المجرد وجود دارد و آن این است که مادی در نزد آلت مجرد حاصل شود و چون آلت در اختیار مجرد است، این مادی نیز پیش مجرد حاضر است.

پس مادی پیش مادی حاضر می شود ولی علمی تحقق پیدا نمی کند.

مجرد در نزد مجرد حاضر می شود و علم نیز محقق می شود.

مادی در نزد مجرد حاضر نمی شود و علم مجرد به مادی نیز حاصل نمی شود الا اینکه مادی در نزد آلت مجرد حاضر باشد.

یک موجود مادی در خارج است، این موجود مادی در حس و خیال ما می آید، خیال ما آلتی است برای ملاحظه عقل.

عقل دریافتهای خیال را ملاحظه می کند و آنها را تجرید می کند یعنی آنها را پوست می کند و از لواحق خالی می کند و لُبّش که همان کلی عقلی است را به دست می آورد.

پس مادی پیش عقل حاضر نمی شود بلکه در آلت عقل که خیال است می آید و در آنجا پوست کنده می شود و بعد در نزد عقل حاضر می شود.

می توانیم بگوییم که این محسوس پیش عقل ما حاضر شد ولی این حضور به توسط خیال است.

بعد که از این صورت محسوسه صورت معقوله ای حاصل می شود این حضور مجرد در نزد مجرد است یعنی حضور صورت معقوله در نزد عقل است که از بحث ما خارج است.

اما تا وقتی که این صورت مجرد نشده است و همراه عوارض است و در خیال است، باز نیز در نزد عقل حاضر است البته از این باب که در نزد خیال که آلت عقل است حاضر است و شاهد بر این مطلب این است که عقل آن را تجرید می کند پس حاضر است که دارد آن را تجرید می کند.

اما اگر محسوسی بود که به نزد عقل و خیال ما نیامد در این صورت مسلم است که حضوری صورت نمی پذیرد البته ممکن است عقل به خاطر ملکه اتصال به عقل فعال به طور مستقیم صورت عقلیه را بگیرد.

پس حضور مادی در نزد مجرد غلط است بلکه حضور مادی در نزد آلت مجرد صحیح است.

پس صورتهای حسیه تا بالفعل نشوند و وارد خیال نشوند، عقل با آنها مرتبط نمی شود.

بنابر این ممکن نیست که مجرد به مادی علم حضوری داشته باشد بلکه به صورت معقوله این مادی علم حضوری دارد.

مصنف با این بیان می خواهند ثابت کنند که خداوند به مادیات علم حضوری ندارد بلکه به آنها علم حصولی دارد و به صور مادیات علم حضوری دارد و به خود مجردات نیز علم حضوری دارد.

نکته: قوه خیال به نظر مشاء مادی است و لاهیجی نیز بر همین مبنا صحبت می کنند ولی بنابر نظر صدرا قوه خیال مقداری تجرد دارد و در نتیجه صورت محسوسه بنابر نظر صدرا مقداری تجرد دارد ولی بنابر نظر مشاء هم قوه خیال و هم صورت محسوسه مادی هستند و اینکه چگونه ما از مادیات صورت محسوسه می گیریم به صورت دقیق مشخص نیست.

ترجمه و شرح متن:

مبحث هشتم:

حضور حقیقةً برای مادی پیش مادی حاصل می شود (ولی علمی اتفاق نمی افتد چون در علم تجرد عالم لازم است و مادیات نمی توانند عالم باشند).

و اگر برای این مادی دوم (که بعد از «عند» ذکر شده که در گفته قبل قرار بود عالم باشد مانند قوه خیال) ارتباطی باشد با مجرد (قوه خیال با عقل مرتبط است) به صورت ارتباط آلت با ذی الآلت (که رابطه خیال و عقل نیز همینطور است) در این صورت مادی اول علاوه بر اینکه پیش مادی ثانی حاضر است پیش مجرد نیز حاضر است (یعنی صورت محسوسه که پیش قوه خیال حضور دارد، پیش عقل نیز حاضر است).

پس مادی پیش مجرد حاضر نمی شود الا با واسطه آلت.

اما حضور مادی پیش مجردی که متبری از آلت است (آلت ندارد) از جمله چیزهایی است که عقل صریح نسبت به آن تنفر دارد (نه اینکه شاک باشد و یا آن را اثبات نکند بلکه آن را رد می کند) چه برسد به اینکه حاصل شود.

سؤال: گفته شد که مادی پیش مجرد حاضر نمی شود ولی قوه خیال که بنابر نظر مشاء مادی است چگونه پیش عقل حاضر می شود و حتی عقل نسبت به آن نظر می دهد و آن را توصیف می کند مثلا تمام مسائلی که در مورد خیال مطرح می کنیم با کمک عقلمان و با تشریح عقل نسبت به خیال است پس چگونه قوه خیال مادی پیش مجرد حاضر می شود؟ درست است که قوه خیال کمک می کند که سایر مادیات پیش عقل حاضر شوند ولی خودش چگونه حاضر است؟

جواب: عقل چنان است که صورت را اخذ می کند همانطور که حس از مادیات صورت اخذ می کند و منظور از صورت شکل نیست چون عقل اصلا خیال را نمی بیند بلکه منظور واقعیت است یعنی عقل واقعیت خیال که همان خیال کلی باشد را درک می کند یعنی عقل خیال جزئی را درک می کند و بعد اصل خیال برایش روشن می شود و به صورت خیال یعنی واقعیت خیال که امری مجرد است دست می یابد.

دقت شود که بنابر نظر صدرا چون قوه خیال مقداری تجرد دارد می تواند پیش عقل حاضر شود.

نکته: عقل اصلا صورت حسی را نمی گیرد یعنی اگر در سالن تشریح مغر را ببینیم خیال پیش ما حس می شود نه اینکه تعقل شود و برای تعقّلِ ماهیت خیال باید به وسیله حد آن را تعریف کرد و اینکه چگونه کسی به حد و تعریف خیال رسیده است ظاهراً از بدیهیات رسیده است و بعد این تعریف را برای بقیه به صورت کلی معقول مطرح کرده است به عبارت دیگر بنابر نظر مشاء ما قوه خیال را به وسیله صورت عقلیه اش می شناسیم چون خود خیال که با آلت دیگری پیش عقل حاضر نیست.

وإذا عرفت هذا عرفت معنى ما نقلناه عن الشيخ من قوله: «ولا تظنّ أنّ الإضافة العقليّة إليها إضافة إليها كيف وُجدت، وإلاّ لكان كلّ مبدأ صورة في مادّة ـ من شأن تلك الصورة لمن يعقل بتدبير مّا من تجريد وغيره ـ يكون هو عقلاً بالفعل، بل هذه الإضافة إليها وهي ـ بحال ـ معقولةٌ»

کلامی را ما از الهیات شفا نقل کردیم که آن کلام با حرفی که الآن گفتیم بیشتر روشن می شود.

شیخ حرفشان این بود که عند العاقل صورت معقوله اشیاء حاضر می شود نه خود اشیاء چون خود اشیاء مادی هستند و نمی توانند پیش عقل حاضر شوند بلکه صورت معقوله آنها پیش عقل حاضر می شود و صورت معقوله چون مجرد است و حضور مجرد عند المجرد اشکال ندارد، این صور می توانند پیش عقل حاضر شوند ولی خود مادی نمی تواند پیش عقل حاضر شود چون حضور مادی در نزد مجرد صحیح نیست.

ابن سینا اینگونه می گویند که عقل اضافه به خود شیء پیدا نمی کند بلکه به صورت معقوله اش اضافه پیدا می کند که این همان چیزی است که ما گفتیم ولی ما از طرف معلوم به عالم نگاه کردیم ولی ایشان از طرف عالم به معلوم نگاه می کنند.

پس بنابر این صورت اشیاء پیش ما حاضر هستند و لذا ما به اشیاء علم حصولی داریم ولی به صورت آن اشیاء علم حضوری داریم.

ترجمه و شرح متن:

وقتی این را دانستی، پس می دانی معنای آنچه را که ما از شیخ ره نقل کردیم (در صفحه 160 نقل شد) و آن قول مصنف است در الهیات شفا که گفته است: «گمان نکنید که اضافه عقلیه، اضافه به این اشیاء است هر گونه که این اشیاء باشند (بلکه اگر وجود عقلی داشتند، اضافه عقلیه به آنها تعلق می گیرد نه در صورتی که وجود خارجی داشته باشند) و الا لازم می آید که اگر کسی صورتی را در ماده ایجاد کرد و به این صورت وجود خارجی داد و آن را در ماده قرار داد، در این صورت این شخص باید به این صورتی که در ماده قرار داده عالم باشد و صورت معلوم او باشد و این شخص نسبت به این صورت می شود عقل بالفعل و صورت نسبت به او معقول بالفعل می شود در حالی که اینگونه نیست بلکه باید از این صورت خارجی، صورتی علمی انتزاع شود تا آن صورت علمی معقول بالفعل شود و آن انسان بعد از این عاقل بالفعل باشد پس اگر وجود خارجی برای حصول علم کافی بود، این شخصی که این صورت خارجی را در ماده نهاده بود باید به این صورت عالم می بود و این صورت معلوم او می بود ولی اینچنین نیست و این شخص دوباره ناچار است که این صورت را درک کند و صِرف اینکه این صورت را قرار داده است کافی نیست یعنی اگر شخصی بدون توجه صورتی را در ماده ای قرار داد، به آن صورت عالم نمی شود بلکه باید به آن صورت توجه کند تا آن را درک کند.

پس صِرف وجود خارجی کافی نیست بلکه باید به آن توجه شود تا وجود علمی پیدا کند.

پس مادامی که قوای ادراکی من به سمت صورت خارجی نرفته اند و از آن صورتی را دریافت نکرده اند، نه این صورت خارجی معلوم من است و نه من عاقل او هستم.

و اگر وجود آن شیء (چه وجود خارجی و چه ذهنی) برای برقراری اضافه عقلی کافی بود در این فرض باید خود صورت (اضافه مبدأ به صورت اضافه بیانی می باشد) که در ماده است _ که شأن این صورت این است که تعقل شود (معقول بالقوه است) به وسیله تدبیری معقول شود که این نوع تدبیر که باعث معقول بالفعل شدن می شود عبارت باشد از تجرید و ...._ عقل بالفعل باشد در حالی که اینگونه نیست بلکه باید این اضافه به صورت خاصی باشد یعنی اینکه آن صورت باید معقوله باشد تا عقل با آن اضافه پیدا کند.

«لمن یعقل» صحیح نیست بلکه «ان یعقل» صحیح است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo