< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

95/06/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان دو دلیل دیگر برای اثبات اینکه علم خداوند به مادیات حضوری نیست بلکه علمی حصولی است (نظر مشاء)/ المبحث الثامن: فی بیان امتناع حضور المادی من حیث هو مادی عند المجرد/ الفرع الرابع: فی مباحث متعلقة بالمقام/ المسألة الثانیة: فی علمه تعالی/ المقصد الثالث: فی اثبات الصانع تعالی و صفاته و آثاره/ شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام.

خلاصه جلسه قبل: بحثمان در این بود که خداوند علم حصولی به اشیاء دارد نه علم حضوری و هر چند علم حضوری در مقام فعل را منکر نیستیم ولی اینکه علم ازلی خداوند به مادیات حضوری باشد را قبول نداریم و داشتیم همین مطلب را بیان می کردیم.

گفتیم که چهار دلیل از ابن سینا در شفا و رساله منسوب به او استخراج می شود و خودمان نیز می خواهیم دو دلیل دیگر اضافه کنیم.

وقد يستدلّ على العلم الحصوليّ بأنّ ذاته تعالى علّة للأشياء وهو عالم بذاته، والعلم بالعلّة يستلزم العلم بالمعلول; فيجب تحقّق العلم بالأشياء في الأزل، [1]

دلیل اول: دلیل اول صدرش ثابت می کند که خداوند عالم است به ما عداه و وسط دلیل بیان می کند که این علم خداوند به توسط صورت است و ذیل دلیل بیان می کند که این صورت مرتسم در خداوند است.

پس مجموع این دلیل همان نظر ابن سینا که نظر مشاء است را ثابت می کند.

بیان صدر دلیل:

استدلال: قیاس اقترانی

صغری: خداوند علت ما عداه است.

کبری: و خداوند به خودش که علت است علم دارد.

نتیجه: خداوند به علت الاشیاء عالم است.

حال این نتیجه را مقدمه قیاس دیگری قرار می دهیم.

استدلال: قیاس اقترانی

صغری: خداوند به علت الاشیاء عالم است.

کبری: علم به علت مستلزم علم به معلول است.

نتیجه: پس خداوند به اشیاء عالم است.

و چون خداوند ازلاً به خودش عالم است پس ازلاً به اشیاء نیز عالم است که این صدر دلیل است.

ترجمه و شرح متن:

و گاهی استدلال می شود بر اینکه علم خداوند (در مقام ذات نه فعل) به ما عداه حصولی است و حضوری نیست به اینکه ذات خداوند علت اشیاء است و خداوند عالم به ذاتش است و در نتیجه خداوند عالم است به علت اشیاء و علم به علت مستلزم علم به معلول است در نتیجه لازم می آید که خداوند علم به اشیاء داشته باشد در ازل.

والعلم لا معنى له إلاّ انكشاف المعلوم: إمّا بذاته، وإمّا بصورته بالضرورة والاتّفاق. ولا يمكن تحقّق ذوات الأشياء في الأزل، وإلاّ لزم قِدَم الحوادث، فتعيّن تحقّق صورها فيه،

حال به بررسی وسط دلیل می پردازیم:

بیان وسط دلیل:

علم یعنی انکشاف معلوم و معلوم یا بذاته معلوم است و در نتیجه علم حاصل است و یا علم به صورت معلوم حاصل است و به عبارت دیگر چون علم یعنی کشفِ شیء پس یا باید صورتِ شیء کشف شود و یا ذاتِ شیء.

حال که این کشف از ازل وجود داشته پس اگر علم به ذات اشیاء حاصل شده باشد لازم می آید که این اشیاء در ازل موجود باشند در حالی که موجود نیستند پس ذات این اشیاء در ازل مکشوف نیستند و علم به ذات آنها تعلق نگرفته است.

و حال که علم به ذات آنها منتفی شد لذا تنها فرض باقی مانده این است که علم به این اشیاء به توسط صورت این اشیاء باشد.

ترجمه و شرح متن:

و علم معنایی ندارد جزء انکشاف معلوم یا به ذاتش و یا به صورتش و اینکه معنای علم این است هم بدیهی است و هم مورد اتفاق است و امکان ندارد تحقق اشیاء در ازل و الّا لازم می آید قدیم بودن حوادث و این اجتماع نقیضین است و حال که این اشیاء در ازل حاصل نیستند لذا باید صور آنها در ازل حاصل باشد و در نتیجه علم به این اشیاء از طریق صُوَرشان است.

ولا يمكن قيامها بذواتها ولا بموجود آخَرَ; لما مرّ غير مرّة، فتعيّن قيامها بذاته تعالى، وهو المطلوب.

حال به بررسی ذیل دلیل می پدازیم:

بیان ذیل دلیل:

افلاطون این صور را مستقل می داند و خواجه آنها را مرتسم در عقول می داند و مشاء اینها را مرتسم در خداوند می دانند.

مصنف می فرمایند که وقتی باطل شد استقلال این صور و همچنین وقتی عقلی نیست (هنوز خلق نشده است) لذا نه می توان گفت که این صور مستقل اند و نه می توان گفت که به عقل قائم هستند لذا به خداوند قائم اند.

ترجمه و شرح متن:

و ممکن نیست قیام اینها به ذاتشان چنانچه افلاطون می گوید و همچنین ممکن نیست که به موجود دیگری قائم باشند چون موجود دیگری در ازل نیست لذا این صور به خداوند قائم هستند و در خداوند مرتسم هستند.

پس علم ازلی خداوند حصولی است و به توسط صور است و این صور مرتسم در خداوند هستند.

ويمكن أن يستدلّ بأنّ العلم صفةُ كمال لا محالة فهو صفة حقيقة ; إذ لا كمال له تعالى بالإضافات، فيجب أن يكون عينَ ذاته تعالى أو قائمةً بذاته من ذاته ; لامتناع أن يكون ما هو كمال له تعالى ثابتاً له من خارج، لكنّ العلم التفصيليّ بالأشياء يمتنع كونه عينَ ذاته تعالى، فتعيّن كونه قائماً بذاته من ذاته، فيجب أن يكون صور زائدةً على ذوات الأشياء قائمةً بذاته تعالى ; لكون العلم الحضوريّ عينَ ذوات الأشياء المباينة لذاته تعالى،

دلیل دوم: اما دلیل دوم بر اینکه علم ازلی خداوند حصولی است و حضوری نیست:

بیان صدر دلیل: علم یا صفت است و یا اضافه است.

ولی ما می دانیم که علم کمال است ولی اضافه کمال نیست مثلا ما اضافه داریم به خداوند و این اضافه برای خداوند کمال نیست لذا علم چون کمال است پس اضافه نیست بلکه صفت است.

کمال خداوند از چه راهی حاصل می شود و چه رابطه ای با خداوند دارد؟

سه احتمال وجود دارد:

- یکی اینکه این کمال عین ذات خداوند باشد.

- دوم اینکه عین ذات نباشد ولی مِن ذاته باشد یعنی ناشی از ذات باشد.

- سوم اینکه نه عین ذات باشد و نه ناشی از ذات بلکه از خارج باشد چه از راه اله دیگری (خدایی دیگر) و چه از راه مخلوقات.

احتمال اینکه عین ذات باشد غلط است چون این علم، علمی تفصیلی است و علم اجمالی می تواند عین ذات باشد ولی علم تفصیلی عین ذات نیست و الا لازم می آید خداوند متکثر باشد (چون علم تفصیلی متکثر است).

و همچنین نمی توان گفت که از خارج است چه اینکه اِله دیگری این علم را داده باشد و چه مخلوقات.

پس متعین می شود که این علوم مِن ذاته تعالی باشند یعنی ناشی از خداوند باشند.

این صدر دلیل بود که بیان کرد که علم تفصیلی خداوند به ما عداه عین ذات نیست و از خارج نیز عطا نشده است لذا باید بگوییم که این علم توسط صوری است که از خداوند صادر شده اند.

بیان وسط دلیل:

این صور صادره از خداوند دو قسم می شوند:

یا صور خارجی هستند و یا صور مرتسمه هستند.

اگر صور خارجی باشند و پیش خداوند حاضر باشند، علم خداوند حضوری می شود و اگر این صور مرتسم باشند، علم خداوند حصولی می شود.

مرحوم لاهیجی می گویند که این صور، خارجی نیستند چون صور خارجی مباین با خداوند هستند و مضاف هستند با خداوند لذا کمال خداوند نیستند و همچنین می توان گفت که این صور خارجی در ازل معدوم هستند پس حتما باید علم الهی توسط صور مرتسمه در ذات باشد.

دقت شود که استدلال مصنف مبتنی بر این است که این صور، کمال هستند.

پس علم، صفت کمال است و صفت کمال، مِن ذاته تعالی است لذا صور هستند و این صور یا خارجی هستند و یا مرتسم اند و این صور نمی توانند خارجی باشند لذا مرتسم اند.

بیان ذیل دلیل:

مطلب بعد اینکه این صور آیا قبل از اشیاء هستند و یا بعد از اشیاء؟

مسلم است که این صور قبل از اشیاء هستند و نمی توانند بعد از اشیاء باشند چون اگر بعد از اشیاء باشند این علم انفعالی می شود و ما قبلا علم انفعالی را باطل کردیم.

در نتیجه علم خداوند به ما عداه علمی است کمالی و مِن ذاته و عبارت است از صور مرتسمه و علمی است فعلی قبل از خود اشیاء که این نظر مشاء است.

ترجمه و شرح متن:

و ممکن است که استدلال شود بر اثبات علم حصولی به اینکه علم صفت کمال است پس صفتی است حقیقی نه اضافه چون کمالی برای خداوند حاصل نمی شود به توسط اضافات پس حال که صفت است یا واجب است که عین ذات خداوند باشد و یا قائم به ذات خداوند و از ذات خداوند باشد چون ممکن نیست که این صفت قائم به ذات باشد و از خارج حاصل شده باشد (بطلان فرض سوم) و همچنین علم تفصیلی به اشیاء چون درونش کثرت است ممتنع است که عین ذات خداوند باشد چون باعث کثرت در خداوند می شود (بطلان فرض اول) پس متعین می شود که این علم قائم به ذات خداوند باشد و ناشی از ذات خداوند باشد (اثبات فرض دوم).

پس واجب است که این علوم تفصیلی خداوند، صُوَری باشند زائده بر ذوات اشیاء که قائم به ذات خداوند باشند چون اگر صوری باشند که عین اشیاء باشند یعنی همان وجود اشیاء باشند اولا که این اشیاء در ازل نیستند و ثانیاً مباین خداوند هستند و مباین خداوند نمی تواند کمال خداوند باشد.

ويجب أيضاً كونها متقدّمة على ذوات الأشياء; لأنّ العلم المتأخّر عن ذوات الأشياء يكون مستفاداً منها كعلمنا بالأشياء، فيلزم كون ما هو كمال له تعالى مستفاداً من خارج، فتعيّن كون علمه بالأشياء فعليّاً متقدّماً على ذوات الأشياء قائماً بذاته تعالى من ذاته، وهو المطلوب.

بخش اول دلیل ثابت کرد که علم تفصیلی خداوند به ما عداه عین ذات نیست بلکه قائم به ذات است.

بخش وسط دلیل ثابت کرد که این صور، صور مرتسمه هستند نه صور خارجی که تا علم خداوند به آنها حضوری باشد.

بخش سوم می خواهد ثابت کند که این صور قبل از اشیاء هستند تا در نتیجه علم خداوند فعلی باشد نه انفعالی.

ترجمه و شرح متن:

و همچنین واجب است که این صُوَر مقدم باشند بر ذات اشیاء زیرا علمی که متأخر از ذات اشیاء باشد مستفاد از اشیاء است مثل علم ما به اشیاء پس لازم می آید که آنچه که کمال است برای خداوند تعالی مستفاد باشد از خارج و این محال است پس متعین می شود که علم خداوند به اشیاء فعلی است و متقدم بر ذوات اشیاء است و این علم قائم به ذات خداوند تعالی و ناشی از ذات اوست و این مطلوب ماست.

فإن قلت: قد مرّ أنّ كماله ومجده تعالى ليس تلك الصور، بل بأن يفيض عنه تلك الصورة، فكماله ومجده إذن بذاته لا بأمر زائد على ذاته، فكيف حكمت بكون تلك الصور كمالاً له تعالى؟!

ان قلت: مستشکلی در «ان قلت» اشکال می کنند که علم چگونه کمال است؟ مشخص است که کمال خداوند به این صُوَر نیست و خود شما نیز قبلا گفته بودید که چون خداوند کمال است این صور را به دنبال دارد.

ترجمه و شرح متن:

و اگر بگویی که قبلا گذشت که کمال خداوند و مجد خداوند تعالی این صور نیستند بلکه کمال خداوند به این است که این صور از او صادر می شوند یعنی چون خداوند کامل بود این صور از او صادر شدند پس در نتیجه کمال و مجد خداوند به ذات اوست نه به امری که زائد بر ذات اوست پس چگونه شما حکم کردید به اینکه این صور کمال خداوند تعالی هستند؟

قلت: لا ريب في كون تلك الصور ـ لكونها علماً ـ كمالاً له تعالى، لكنّ المراد ممّا مرّ أنّ تلك الصور لمّا كانت فائضة عن ذاته تعالى، كان كماله تعالى في الحقيقة بذاته لا بأمر زائد على ذاته، بخلاف ما لو كانت مستفادةً من خارج، فإنّه حينئذ يلزم أن يكون كماله بغيره لا بذاته .

ومن هاهنا ظهر ـ ظهوراً بيّناً ـ معنى كون ذاته تعالى موضوعةً لتلك الصور، ومتّصفةً بتلك اللّوازم ; لكون تلك الصور و اللوازم صادرةً عنه تعالى، لا لكونها حاصلةً فيه على ما مرّ في كلام الشيخ غير مرّة.

مصنف می فرمایند که این صور حتما کمال هستند و در این شکی نیست و اگر اینها کمال نبودند اصلا آنها را برای خداوند ثابت نمی کردیم و نمی گفتیم که اینها مخلوق خداوند هستند.

ما اینگونه می گوییم که این صور کمالی هستند که از خارج به خداوند داده نشده اند بلکه ناشی از ذات او هستند.

مرحوم لاهیجی در اینجا مطلب را کامل بیان نمی کنند شاید به خاطر اینکه این مطلب را در قبل بیان کرده بودند.

این صور ناشی از علم اجمالی خداوند هستند و علم اجمالی خداوند عین ذات خداوند است لذا این صور ناشی از ذات کامل خداوند هستند و چون ذات خداوند کامل بود این صور کامله را صادر کرده است.

ترجمه و شرح متن:

می گویم که شکی نیست که این صور چون علم هستند به هر حال کمال خداوند هستند ولی مراد از آنچه که گذشت این است که این صور چون از ذات واجب تعالی ریخته شده اند پس کمال خداوند در حقیقت به وسیله ذات خودش است نه به امری زائد بر ذاتش.

به خلاف اینکه اگر این صور از خارج داده شوند (چه مستفاد از شیء خارجی که علم انفعالی باشد و چه ناشی از فعل دیگری غیر از مخلوقات خداوند باشد که باز نیز خداوند منفعل می شود) که در این هنگامی که این صور از خارج مستفاد باشند لازم می آید که کمال خداوند به غیر از خودش باشد نه به ذاتش که این به معنای استکمال الهی است و این باطل است.

و از اینجا به روشنی ظاهر می شود معنای اینکه خداوند تعالی موضوع این صور است و متصف است به این صور (روشن شد که خودش صادر کننده این لوازم است و خودش متصف به این اوصاف است) زیرا این صور و لوازم صادر از خداوند تعالی هستند نه به خاطر اینکه این صور در ذات خداوند حاصل باشند و به خداوند کمال بدهند که این را قبلا باطل کرده ایم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo