< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

95/06/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مذهب اول درعلم قبل از ايجاد

بحث درمذهبي اول داشتيم كه درباب علم قبل از ايجاد الهي وجود دارد. دراثبات مدعاي دوم اين مذهب يك مقدمه بيان شد وحال مي پردازيم به بيان مقدمه ي دوم.

مقدمه ي دوم: علم قبل از ايجاد الهي فعلي است ومقدم برمعلوم، يا به تقدم بالذات وقتي كه علت تامه باشد ويا به تقدم بالطبع زمانيكه علت ناقصه باشد.

ان قلت: علم فعلي سبب معلوم است چنين علمي بايد علم به كنه وحقيقت معلوم باشد، نمي تواند علم به وجه معلوم باشد. پس تقدم علم فعلي فقط تقدم بالذات است.

قلت: فعلي بودن علم اقتضا ندارد كه علم به كنه باشد، بلكه فعلي بودن اقتضا دارد كه علم با معلوم مسانخت ومناسبت داشته باشد كه همين مسانخت هم سبب كشف معلوم براي عالم مي شود وهم موجب مي شود كه معلوم از علم به وجود بيايد.

به بيان ديگر علم فعلي دوحيث دارد، يكي حيث كشف وديگري حيث سببيت، وهردوحيث وابسته است به مناسبت علم با معلوم؛ چرا كه مناسبت علم با معلوم هم علت مي شود براي كشف معلوم براي عالم وهم سبب مي شود براي ايجاد معلوم درخارج. حال اين مناسبت علم با معلوم هم ساز گار است با علم به كنه وهم ساز گار است با علم به وجه. پس فعلي بودن علم اقتضا ندارد كه علم به كنه معلوم تعلق بگيرد ومساوي باشد با حقيقت معلوم.

مقدمه ي سوم: درجاي خودش ثابت شده است كه ذات علت با معلوم مسانخت ومناسبت دارد وهمين مسانخت ومناسبت باعث مي شود كه معلول معين از علت صادر شود، نه معلول ديگر.

ازضميمه ي مقدمه ي دوم، كه گفتيم علم بايد با معلوم مناسبت داشته باشد وهمين مناسبت از طرفي سبب كشف معلوم براي عالم مي شود واز طرفي سبب وجود خارجي معلوم، ومقدمه ي سوم كه ذات علت مناسبت دارد با معلوم اين نتيجه به دست مي آيد كه ذات علت مابه انكشاف معلوم است؛ يعني ذات علت هم علم به معلول است وهم سبب وجود آن درخارج. پس ذات باري تعالي علم است به معلول وسبب وجود خارجي آن.

مقدمه ي چهارم: حق تعالي علت است براي معلول اول بدون واسطه وبراي ساير معاليل با واسطه.

نتيجه: باتوجه به مقدمه ي اول علم قبل از ايجاد الهي مي تواند علم تفصيلي وبالكنه باشد مي شود علم اجمالي وبالوجه باشد، طبق مقدمه ي دوم وسوم علم الهي همان ذات اوست وطبق مقدمه ي چهارم ازآنجاي كه معلول اول بدون واسطه ازحق تعالي به وجود مي آيد علم به آن تفصيلي وبالكنه است، اما معاليل ديگر كه بواسطه معلول اول از حق تعالي صادر مي شود علم به آنها اجمالي وبالوجه است، به اين نحو كه قبل از وجود عقل اول به عقل دوم علم اجمالي دارد وبعد از وجود عقل اول علم تفصيلي به عقل دوم وعلم اجمالي به عقل سوم دارد وزماينكه عقل دوم موجود شد علم تفصيلي به عقل سوم وعلم اجمالي به عقل چهارم دارد وهكذا؛ چرا كه عقل اول وجه عقل دوم وعقل دوم وجه عقل سوم و... است.

متن: ثمّ إنّ العلم الفعليّ ما يكون سبباً لوجود المعلوم ومقدماً عليه[:معلوم] بالذّات أو بالطبع سواء أكان علماً بوجهه أو بكنهه؛ فإنّ كون العلم مقدّماً على المعلوم و سبباً لوجوده لا يقتضي أن يكون علماً لكنه حقيقة، فالعلم بمعنى ما به الانكشاف عبارة عن أمرٍ حاصلٍ عند العالم، وله[:عالم] مناسبة مخصوصة إلى العلوم، بسببها[:مناسبت] يتميّز و ينكشف ذلك المعلوم عند من[:عالم] حصل له ذلك الأمر[:مابه الانكشاف]، سواء كان[:معلوم] مساوياً له فى المرتبة أو لا[:درجاي كه علم بوجه است].

و لا ريب أنّ للعلّة مناسبة مخصوصة مع المعلول، بها[:مناسبت] يصدر عنها[:علت] ذلك المعلول المعيَّن دون غيره، فيجوز أن تكون نفسُ[:اسم تكون] ذات العلّة المناسبة للمعلول المقتضية إيّاه المعيِّنة له ما[:خبرتكون] به انكشافه فيكون نفس ذات العلّة علماً بالمعلول، فلا يبعد أن يكون علمه تعالى بذاته علماً تفصيليّاً بمعلوله الأوّل و اجماليّاً لسائر معلولاته البعيدة بأن يعلم معلوله الأوّل قبل إيجاده علماً تفصيليّاً بنفس ذاته القدّسة، و يعلمَ المعلول الثّاني كذلك[:يعني قبل ايجاده علما تفصيليا] بنفس ذات المعلول الأوّل، وهكذا.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo