< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

95/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: علم اجمالي قبل از ايجاد

بحث درعلم الهي قبل از ايجاد داشتيم برخي معتقد اند كه ذات علم تفصيلي به معلول اول وعلم اجمالي به سايرمعاليل است. دشتكي به تفسير واثبات اين مذهب پرداخت وبا چهارمقدمه آنرا بيان كرد.

اشكال(ولايخفي مافيه): تفسير دشتكي صحيح نيست؛ چرا كه ايشان درمقدمه اول گفت مراد از علم تفصيلي علم به كنه ومراد از علم اجمالي علم به وجه است ودرمقدمه چهارم وجه را تطبيق نمود به علت وگفت عقل اول علت عقل دوم ووجه آن است وعقل دوم وجه عقل سوم ووجه آن است وهكذا ساير علل وجه معلول اند. درحاليكه بين وجه وعلت فرق وجود دارد؛ چرا كه وجه وذوالوجه برهم ديگر حمل مي شوند ومتحد اند به اتحاد موضوع ومحمول، اما علت ومعلول برهم ديگر حمل نمي شود واتحاد به نحو موضوع ومحمول ندارند.

مذهب دوم: علم قبل از ايجاد الهي اجمالي است به همه ي معاليل، چنانكه ابن سينا مي گويد.

ابن سينا براي علم انسان سه حالت متصور است:

1.تصورتفصیلی که نفس اعراض نکرده: گاهی معقولات مفصلا ومنظماً درنفس حاضر اند ونفس هم مشغول مطالعه ی آنها ست. درچنین تصوری هم تفصیل است وهم نظم ولی نه تفصیل ونظم خاص؛ مثلا «کل انسان حیوان ناطق» یک نوع نظم است. و «الحیوان محمول علی کل انسان» نظم دیگری است. درهرصورت نفس ناطقه هریک از انسان، حیوان وناطق کلی را با نظم تصور می کند ودرپيشش حاضر دارد.

انواع نظم وترتیب: نظم وترتیب یا عقلی ویا حسی است. وقتی که تصورات ما کلی وجایگاه آن عقل است نظم وترتيب هم عقلي است، مثل انسان وحیوان وناطق که هرکدام کلی است وجایگاه آنها عقل نظم وترتیب شان هم عقلی است. زمانی که تصورات ما جزئی است نظم وترتیب شان هم جزئی است واز طریق حس بدست می آید، مثلا گاهی انسان طوری می شنود وگاهی نحو دیگر درهرحالت همان نظمی وجود دارد که از طریق سمع بدست آمده است.

2. تصورتفصیلی که نفس اعراض کرده: گاهی صورت معقوله وارده نفس شده است، اما نفس از آن اعراض كرده و مشغول مطالعه ی صورت دیگر است. دراین حالت نفس بالفعل فقط مشغول مطالعه ی یک صورت است، چرا که نفس انسانی درآن واحد نمی تواند چند صورت را کسب کند.

3. تصوراجمالی: وقتی که از انسان سوال می شود گاهي جواب به ذهن خطور می کند، درچنین حالتی انسان یقین دارد که جواب را می داند، اما تا زمانیکه شروع به جواب نکرده علم اجمالی به جواب دارد وهنگام که شروع به جواب کرد علم تفصیلی به جواب پیدا می کند.

علم الهي محال است كه به نحواول باشد؛ چرا كه علم تفصيلي قسم اول با انتقال همراه است، وباري تعالي كه زماني نيست انتقال برايش محال است. پس علم تفصيلي به نحو اول براي حق تعالي محال است.

توضيح مطلب: علم تفصيلي قسم اول با انتقال همراه است، نفس انسان درآن اول صورتي را درك مي كند درآن بعد صورت ديگر را ودرآن سوم صورت سوم را وهكذا، نه اينكه درآن واحد چند صورت علمي را باهم درك كند؛ به اين دليل كه علم نقشي براي نفس است وهمان گونه كه يك موم نمي تواند دوتا نقش را يك جا قبول كند نفس هم نمي تواند به دو يا چند صورت دريك آن توجه كند، بلكه صورعلميه به دنبال هم مي آيند اما اين تعاقب آن قدر فاصله اش نزديك اند كه ما متوجه نمي شويم وفكر مي كنيم كه مثلا مفهوم ناطق با مفهوم حيوان دريك آن مورد توجه است وحال آنكه انسان وقتي كه توجه به مفهوم ناطق دارد توجه كامل به مفهوم حيوان ندارد، وبالعكس وقتي كه توجه به مفهوم حيوان دارد توجه كامل به مفهوم ناطق ندارد. پس انسان صورمتعدد را با تعاقب درك مي كند ويا اينكه چند صورت اجمالا بعنوان شي واحد درنظر مي گيرد ودرك مي كند، كه دراين صورت توجه به صور متعدد ندارد واطلاق علم تفصيلي مسامحي است. مثلا وقتي انسان مي خواهد قضيه «كل انسان حيوان ناطق» را تشكيل دهد اول به مفهوم انسان توجه دارد وبعد به مفهوم حيوان ودرآخر به مفهوم ناطق، ولي اين فواصل آن قدر كم است كه انسان متوجه آن نمي شود وفكر مي كند دريك آن به همه توجه مي كند، وحال آنكه چنين نيست، بله بعد از تشكيل قضيه وتصديق به مفاد آن به همه دريك آن توجه دارد، اما نه بعنوان مفهوم وصورعلمي متعد بلكه بعنوان شي واحد كه انسان باشد. شاهدش هم اين است كه اگر ازش بپرسي كه چه را تصور كردي مي گويد انسان را.

سوال: علم تفصيلي درانسان با انتقال ازمعلوم به معلوم ديگر همراه است، اما چه اشكال دارد كه حق تعالي كه مجرد است يك به همه صورعلمي بي نهايت توجه داشته باشد؟

جواب: اجتماع صوربي نهايت درباري تعالي موجب كثرت درذات الهي مي شود كه باطل است. علاوه براين صورمناقض هم اند به اين معنا كه هم ديگر را دفع مي كند؛ يعني توجه كامل به يك صورت مانع از توجه كامل به صورت ديگر است، مثلا صورت علميه وجود زيد با صورت علميه عدم وجود زيد هم ديگر را دفع مي كند يا صورت علميه شادي زيد با صورت علميه غم زيد جمع نمي شوند و... پس اجتماع صورباهم دريك محل ممكن نيست.

محال بودن علم الهي به نحو دوم: با بيان فوق روشن شد كه علم الهي محال است كه از قسم دوم باشد؛ چرا كه علاوه برمحذورفوق به معناي جهل الهي به برخي موجودات است وباطل.

متن: و لا يخفى ما فيه[:بيان وتفسير دشتكي]؛ لأنّ الوجه يجب كونه محمولاً على ذي الوجه متّحداً معه[:ذي الوجه] بوجهٍ مّا[:يعني درحد اتحاد موضوع ومحمول]؛ فإنّ[:دليل محمول ومتحد بودن] وجه الإنسان هو الضاحك ـ مثلاً ـ لا الضحكُ، وليس العلّة مع معلولها الخارج عنها، المباين لها كذلك[:يعني محمول ومتحد]. إلى غير ذلك[:اشكال كه گفتيم] على ما يظهر بالتأمّل.

و اكتفى بعضهم بكونه إجماليّاً فقط[:يعني تفصيل نمي دهد درمعلول اول با ساير معاليل درمقابل مذهب اول كه تفصيل داد] ـ من قبيل الحالة الثّالثة من الحالات الثّلاثة المذكورة[:ص187] في كتاب "النفس" ـ قال:

«فأمّا أن يكون من قبيل الحالة الاُولى فهو محال؛ لأن العلم المفصّل هو العلم الإنسانيّ الّذي لا يجتمع اثنان منه في النفس في حالة واحدة، بل يضادّ واحدٌ واحداً؛ فإنّ العلم نقشٌ في النفس، وكما لا يتصوّر أن يكون في شمعةٍ نقشان وشكلان في حالة واحدة، لا يتصوّر[:أي كذلك لايتصوّر] أن يكون فى النفس علمان مفصّلان حاضران في حالة واحدة، بل يتعاقب[:دومي به دنبال اول مي آيد] على القريب بحيث لا يدرَك تعاقبها للطف الزمان[:نازك وكوتاه بودن زمان]، أو يصير المعلومات الكثيرة بجملة كالشي‌ء الواحد، فيكون للنفس منها حالة واحدة نسبتها إلى كلّ الصور واحدة، ويكون ذلك كالنقش الواحد.

فهذا التفصيل والانتقال لا يكون إلّا للإنسان فإن فرض وجودها[:صور] مفصّلاً في حقّه تعالى كانت[:صور]علوماً متعدّدة بلا نهاية و[:عطف بركانت]اقتضى كثرةً ثمّ كانت[:صور] متناقضات[:يعني هم ديگر را دفع مي كنند]؛ لأنّ الاشتغال بواحد يمنع من آخر.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo